پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389 6:28 PM
همدلي نگهبان نميدانستم نگهبان عراقي كلك ميزند يا تحت تأثير حرفهايي كه من از امام و انقلاب زده بودم قرار گرفته بود. ولي وقتي داشت ميرفت، چيزي يادش افتاد و گفت: «تو حرسي؟» (پاسداري) منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 142
گفتم: «چرا ميپرسي پاسدار؟ بگو الحمدلله مسلماني؟»
گفت: «من خارج درس خواندم.»
گفتم: «نبايد دين و مذهبت را آنجا ميگذاشتي.»
باز پرسيد: «نگفتي، تو پاسدار خميني هستي؟»
گفتم: «ما پاسدار اسلام هستيم.»
با اين حرف، رفت تو فكر، انگار يك چيز تازه ميشنيد.