0

خاطرات آزادگان از دوران اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:09 PM

ماجراي سن رقّاصي در اسارت

يك افسر عقده‌اي مي‌گفت: «كشور شما اسراي ما را شيخ (روحاني) كرده است و ما مي‌خواهيم شما را رقّاص كنيم و به شهرتان بفرستيم.» نزديك عيد سال 1363 يك بخش‌نامه آمد كه هر اردوگاه يك سن براي رقّاصي درست كند. مسئولين اردوگاه‌ها از بچه‌ها كمك خواستند، هيچ كس حاضر به همكاري نشد. بالاخره اجباراً از نظامي‌ها استفاده كردند و سن را ساختند. بعد آمدند ثبت نام كنند. گفتند: «هر كس در هر رشته، هنري دارد، خودش را معرفي كند تا به او امكانات بدهيم.» هيچ كس خودش را معرفي نكرد. مقاومت و بي‌اعتنايي بچه‌ها باعث شد كه كاسه كوزه را جمع كردند دستور خراب كردن سن‌ها را دادند.
وقتي اين طور شد همه به ميدان آمدند و براي جمع كردن سن‌ها با جان و دل كمك كردند. دو آسايشگاه بود كه مجروح معلول بيشتري داشت. آن‌ها هم براي خراب كردن پيشقدم شدند. حتي «حسين شيمي» كه انگشتش قطع بود و معلولي كه دست نداشت، كيسه‌ي شن را به كولشان مي‌انداختند و مي‌بردند. عراقي‌ها كفري شده بودند. كاردشان مي‌زدي خون درنمي‌آمد با كابل به جان بچه‌ها افتادند كه فلان فلان شده‌ها آن روز كه التماس مي‌كرديم براي درست كردن سن كار نكرديد و حالا اين طور براي خراب كردن آن سر و دست مي‌شكنيد!

 

منبع: مطالب ارسال شده توسط گروه فرهنگي پيام آزادگان    

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها