0

خاطرات آزادگان از دوران اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389  6:08 PM

مؤذن در اسارت

در روز 21 بهمن سال 1362 به دستور فرمانده‌ي عراقي اردوگاه تمام موذّنان و بچه‌هاي حزب‌اللهي شناسايي شدند.
به هنگام غروب و در وقت نماز، بعد از گرفتن وضو و تلاوت چند آيه از قرآن و گفتن اذان، نماز را خوانديم. بعد از اتمام نماز، سرباز عراقي اردوگاه پشت پنجره آمد و ارشد آسايشگاه را صدا زد و گفت: چه كسي موذّن است؟
ارشد آسايشگاه نيز مرا صدا زد و وقتي به كنار پنجره رفتم، او پرسيد: موذّن كيست؟ گفتم:‌ بلي. گفت: چرا اذان گفتي و چرا با صداي بلند اذان گفتي؟ مگر نمي‌داني فرمانده با شنيدن اذان ناراحت مي‌شود؟ جواب دادم: ما مسلمانيم و از شنيدن صداي اذان بايد خشنود بشويم.
او كه از جواب من ناراحت شده بود، تهديد كرد تنبيه خواهيم شد. فردا صبح لباس‌هاي زيادي پوشيدم و خود را آماده‌ي كتك خوردن كردم. وقتي لگد به ديوار مي‌كوبيدند و در همان حال فرمانده‌ي عراقي اردوگاه ما را تهديد مي‌كرد و مي‌ترساند. من آخرين نفر بودم چون نوبتم رسيد، مرا به طبقه‌ي دوم بردند و فلك كردند و سپس به داخل سيم خاردار انداختند.
وقتي مرا با سر و صورت خونين به داخل آسايشگاه آوردند، فرمانده گفت: ما اين موذّن را اين بار مي‌بخشيم ولي دفعه‌ي ديگر او را مي‌كشيم. آن روز ساير برادراني را كه قبلاً شناسايي كرده بودند، تنبيه نمودند كه در نتيجه‌ي آن پرده‌ي گوش دو نفر پاره شد.

 

منبع: مطالب ارسال شده از طرف مؤسسه ي فرهنگي پيام آزادگان    

راوي: آزاده سيدابوالحسن يوسف‌ نژاد  

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها