پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389 5:59 PM
فريادهاي دردآور يك شب بعد از خوردن شام تا پاسي از شب گذشته، صداي فريادهاي دردآوري را شنيدم. فردي را شكنجه ميكردند، شكنجهاي در نهايت سختي، سختي آن را من از شدت فريادها و حالاتي را كه اين فريادها از شدت درد نشان ميداد تشخيص ميدادم. منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد1 - صفحه: 263
مدتي اين نالهها ادامه داشت و من گوش ايستاده بودم كه ناگهان صدايي ايراني برخاست و به فارسي گفت: «من يك پاسدار انقلابم!»
صدا طوري بود كه گويي توي راهرو و نزديكيهاي سلول من شكنجه انجام ميگرفت. چند بار اين معرفي به عمل آمد. من فرياد زدم: «اي پاسدار قرآن خدا نگهدار تو» و تكرار كردم. بعد از چند لحظه، نگهبان پنجره را باز كرد، از پنجره توي راهرو را ديدم انتظار داشتم كه شكنجهگر و پاسدار در حال شكنجه در آنجا باشند. ولي هيچ اثري از آنها نديدم، راهرو كاملاً خلوت و بيسر و صدا بود. با ديدن اينكه توي راهرو خلوت است، حدس زدم كه ممكن است اينها نوارهاي پر كردهاي دارند و براي شكنجهي روحي من اين نوارها را پخش ميكنند.
اين صداها و فريادها تا صبح ادامه داشت و اصلاً امكان چشم بر هم گذاشتن غذا در راهرو، صداها متوقف شد. من تمام شب را نخوابيده بودم.