0

خاطرات آزادگان از دوران اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389  5:59 PM

فرشته عذاب

يك بار از نگهبان عراقي به نام عبدالرحمن پرسيديم چرا به وضع غذايي ما رسيدگي نمي‌كنيد. پاسخ مي‌داد ما به اندازه‌ به شما غذا مي‌دهيم كه در حد اسكلت باشيد و بتوانيد فقط راه برويد. چون اگر شما ايراني‌ها سالم باشيد و به شما رسيدگي بشود، از همين پنكه‌هاي سقفي، هلي‌كوپتر مي‌سازيد و از اين‌جا فرار مي‌كنيد.
البته همين عبدالرحمن يك دشداشه سفيدي مي‌پوشيد و سجاده‌اي پهن مي‌كرد و نمازهاي بسياري زبيا و طولاني مي‌خواند.
يك بار بعد از نماز به او گفتيم آخر ما نماز خواندن تو را قبول كنيم يا شكنجه كردنت را؟
عبدالرحمن بلافاصله گفت:«من مأمور خدا روي زمين هستم تا شما را شكنجه كنم».
يكي ديگر از عادات او اين بود كه پس از شكنجه، برادر آزاده‌اي كه به دست او اسير بود، وقتي خسته مي‌شد و مي‌نشست دو تا سيگار روشن مي‌كرد؛ يكي را به كسي كه شكنجه شده بود مي‌داد و يكي هم خودش مي‌كشيد.
به خاطر همين خصوصيات ضد و نقيضش او را فرشته عذاب مي‌خوانديم.

 

منبع: كتاب مقاومت دراسارت جلد4   -  صفحه: 119  

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها