0

خاطرات آزادگان از دوران اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389  5:58 PM

فراردرشب عيد

اردوگاه موصول يك، دومين اردوگاه عراق بود كه غالب اسراي آن از برادران غرب كشور بودند كه اكثراً غيرنظامي و در شهرهاي قصرشيرين، سرپل ذهاب، سومار، نفت‌شهر، حوالي گيلان‌غرب و در بين جاده‌ها دستگير شده بودند كه ميانگين سني آن‌ها به 30 سال مي‌رسيد.
در بين آن‌ها عده‌اي سرباز، پاسدار و نيروهاي حزب‌اللهي بسيجي نيز وجود داشتند. در انتهاي اردوگاه انبار بزرگي وجود داشت كه تداركات نيروهاي مستقر در اردوگاه از آن‌جا تأمين مي‌شد كه در آن از لباس، پوتين، اسلحه، نارنجك، انواع وسايل فردي نظامي گرفته تا پتو، كيسه‌ي خواب و ... موجود بود.
با توجه به بسته بودن درب انبار، پنجره‌ي آن كه 5/2 متر از سطح زمين فاصله داشت به راحتي باز مي‌شد و اسرا پس از فهميدن اين قضيه دور از چشم نگهبانان به انبار نفوذ مي‌كردند. در ضلع ديگر انبار پنجره‌اي بود با همان فاصله كه به بيرون از قلعه راه داشت. ابتدا قصد از نفوذ به انبار، دستبرد به وسايل دشمن بود؛ چند عدد نارنجك، كلت كمري، تعدادي ليوان، بشقاب، يك راديوي يك موج از جمله وسايلي بود كه از انبار به داخل اردوگاه آمد. نارنجك‌ها و كلت را در نايلون پيچيده و در داخل باغچه مدفون كردند تا شايد در هنگام ضرورت از آن‌ها استفاده شود و سپس با ايجاد يك آتش‌سوزي ساختگي در انبار علاوه بر دستبرد مقادير زيادي از وسايل، موجب گرديد كه عراقي‌ها متوجه كم شدن برخي از وسايل انبار نگردند.
شب عيد سال 62 بود. عراقي‌ها به مناسبت عيدنوروز تا نيمه‌هاي شب در آسايشگاه را باز گذاشته بودند و از صبح تا فرداي آن روز، آماري در كار نبود؛ دو نفر كه اهل غرب كشور بودند و با يك سرباز عراقي دوست شده بودند با طرح يك نقشه‌ي قبلي، شبانگاه با شكستن نرده‌ي پنجره‌ي حمام به بيرون راه يافته و با كمك آن سرباز به جانب ايران روانه شده بودند. فردا ساعت يازده صبح عراقي‌ها متوجه فرار آن دو نفر شدند؛ با عجله چندين بار آمار گرفتند. همه جاي اردوگاه را گشتند و با مشاهده‌ي نرده‌ي شكسته‌ي پنجره همه چيز مشخص شد. دقايقي بعد چند هليكوپتر گشت با دقت منطقه را جستجو كردند اما آن دو نفر كه لباس عربي پوشيده بودند با استتار به موقع به راحتي از محدوده‌ي اردوگاه دور گشته و به سوي مرزهاي ايران روانه شده بودند ...
عراقي‌ها، مسئول آسايشگاه و تني چند از دوستان آنان را براي بازجويي بردند و بي‌رحمانه زير شكنجه قرار دادند، اما نتيجه‌اي حاصل نشد. افسر عراقي چند ساعت بعد به خيال خود ترفند جالبي به كار گرفت و اعلام نمود كه هر دو فراري دستگير شده‌اند و به زودي اعدام خواهند شد اما همه متوجه شدند كه اين ادعا، بي‌اساس است؛ چون بازجويي‌ها و شكنجه‌ها هم‌چنان ادامه داشت.
چند هيأت از بغداد به اردوگاه آمد و محل فرار را بازديد نمود؛ از آن پس تمامي پنجره‌هاي پشتي با بلوك و سيمان مسدود شد و راكد شدن هوا مشكلات تنفسي زيادي را براي اسرا به بار آورد و علاوه بر آن نماز جماعت، داشتن كاغذ و قلم و اجتماع بيش از سه نفر ممنوع شد. ساعات هواخوري اسرا بسيار محدود شد و دو نفر از كساني كه به بازجويي رفته بودند، صدمات غير قابل جبراني خوردند و جزو معلولين شدند ...
چند ماه بعد نامه‌اي از آن دو نفر به دست يكي از اسرا رسيد كه خبر سلامتي خودشان را از ايران فرستاده بودند. متأسفانه يكي از برادران اسير بر اثر شكنجه‌ي مداوم به خاطر مسأله‌ي فرار به شهادت رسيد و غمي بزرگ در دل‌ها نهاد. كادر عراقي مسئول اردوگاه تعويض شد و با انتقال عده‌ي زيادي از اسرا به اردوگاه ديگر، قضيه‌ي فرار كم‌كم پايان پذيرفت.
آن دو نفر به ايران رسيدند اما اسرا يك شهيد و يك معلول دادند و بسياري از امكانات به ظاهر رفاهي خود را از دست دادند. به علت نحوه‌ي برخورد عراقي‌ها با موضوع فرار حاج آقا ابوترابي به شدت مانع فرار انفرادي اسرا مي‌شدند و مي‌فرمودند چون فرار افراد آن هم با انگيزه‌ي شخصي، موجب اذيّت ساير اسرا مي‌شود، درست نيست.

منبع: مطالب ارسال شده از طرف مؤسسه ي فرهنگي پيام آزادگان    

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها