0

خاطرات آزادگان از دوران اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389  5:57 PM

عمل جراحي

پنج سال از اسارتمان مي‌گذشت، اما هنوز سينه‌ي من زخمي بود و هر روز بدتر از ديروز مي‌شد. شكستگي دستم خوب شد، به طوري كه مي‌توانستم به راحتي دستم را حركت دهم. اما چرك كردن و عفونت سينه‌ام خوب كه نشده بود هيچ، بدتر هم شده بود. طوري كه يك روز در ميان، تقريباً عفونت زيادي از آن خارج مي‌شد. چند باري به بهداري مراجعه كردم، اما آن‌ها توجهي نكردند و به دادن چند قرص آنتي‌بيوتيك اكتفا كردند.
وضعيتم خيلي بد شده بود طوري كه از يك انسان خندان و شاداب به يك فرد گوشه‌گير و تنها تبديل شده بودم. بوي بد بدنم اجازه نمي‌داد بچه‌ها بيشتر از چند دقيقه كنارم بنشينند و يا شب به هنگام خواب، بخوابند.
خيلي ناراحت بودم، به طوري كه شب‌ها در خلوت خودم بي‌صدا گريه مي‌كردم. تا اين‌كه يك روز دوستانم به نام‌هاي مهدي و مفيد پيشنهاد عجيبي دادند، پيشنهاد آن‌ها از اين قرار بود كه مي‌خواستند من را بدون بي‌هوشي عمل جراحي كنند، بلكه شايد علت اين عفونت را بفهمند. چون شك كرده بودند كه شايد تير يا تركشي داخل سينه‌ي من است. اول قبول نمي‌كردم، اما به ياد تنهايي و گوشه‌گيري خودم كه افتادم قبول كردم.
ابتدا مهدي با دو تا چوب كبريت هر چه چرك داشت خالي كرد، درد عجيبي داشت، اما تحمل كردم. سپس پوسته‌ي چركي را كنار زد و به دنبال تير يا تركش گشت. همه ساكت بودند كه ناگهان مهدي فرياد زد تير و آن را بيرون كشيد. مفيد به عنوان دستيار دكتر، خون‌هاي خارج شده را با باندهايي كه در دست داشت پاك مي‌كرد.
عمل با موفقيت انجام شد و از آن به بعد ديگر سينه‌ي من عفونت نكرد و هم‌چنين از گوشه‌نشيني و اشك‌هاي شبانه خبري نبود .

 

منبع: ماهنامه سبزسرخ   -  صفحه: 6  

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها