پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389 5:55 PM
عزاي مولا ايام عزاداري اباعبدالله (ع) بود، بچهها در سوگ آقا نوحه ميخواندند كه يكباره گروهي از اسرا را به عنوان عاملين اصلي شلوغي و يا به عبارت خودشان «دجالين» بيرون بردند. سپس آنها را در وسط محوطهي اردوگاه، جايي كه همهي آسايشگاهها بتوانند ببينند، لخت كردند و روي آنها آب ريختند و باتومها و شيلنگها را با تمام قدرت بر سر و صورت و پهلوهاي آنان فرود آوردند و آنقدر زدند تا اينكه خسته شدند. منبع: كتاب مقاومت دراسارت جلد4 - صفحه: 197
لحظاتي بعد فضاي تاريك پشت سيم خاردارها بود و پيكرهاي نيمهجان و غرق در خون عدهاي از اسرا در وسط محوطه كه همچون پشت خاكريزهاي ميدان جنگ هريك گوشهاي افتاده بودند. بيهوش و بيحال فقط صداي نالهي يا حسين (ع) و يا اباالفضل (ع) شنيده ميشد.
شب از نيمه گذشت و بالاخره عراقيها اين گروه 50 نفري را از وسط اردوگاه جمع كردند و به زندان انتقال دادند، زنداني كه فقط يك اتاق 3×3 بدون نورگير و هواكش بود.