پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
چهارشنبه 6 بهمن 1389 2:22 PM
شكنجه ي كفش
آن روز صبح بعد از آمارگيري، سرباز عراقي، دوست كناري من كه يكي از برادران پاسدار بود را به بيرون از آسايشگاه برد. بعد از كتككاري طولاني با كابل و باتوم او را پشت سرويس بهداشتي نشاندند و يك لنگه كفش روي سرش گذاشته و لنگهي ديگر را در دهانش فرو بردند.
عراقيها پستترين چيز در زندگي را كفش ميدانستند و براي توهين و تحقير در اين مواقع معمولاً از لنگههاي كفش كمك ميگرفتند و به خيال خودشان با فرو بردن كفش در دهان يك اسير و يا گذاشتن آن روي سرش او را چنان تحقير كردهاند كه از هر شكنجهاي بدتر ميباشد.
منبع: كتاب قنوت درقفس - صفحه: 39