پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
چهارشنبه 6 بهمن 1389 2:17 PM
سيد مهدي
صبح كه از آسايشگاه بيرون آمديم، چشممان به اطلاعيههايي خورد كه بيشتر آن توسط منافقين تهيه شده و در يكي از آنها به امام (ره) توهين شده بود. همان لحظه به ذهنم رسيد كه اطلاعيه را به هر شكلي كه شده از ديوار بكنم، ولي از عواقب كار ميترسيدم. در همين فكر بودم كه سيد مهدي(1) با عصبانيت آمد و يكي از اطلاعيهها را به من نشان داد. با ترس به او گفتم: «چرا كندي؟» اگر آنها بفهمند دمار از روزگارت در ميآوردند. خنديد و گفت: «آب چه يك وجب از سر بگذره و چه ده وجب. براي آدمي كه دارد غرق ميشود، فرقي نميكند.» گفتم: «سيدجان اين كار يعني خودكشي». با صلابت گفت: «سيد زنده باشد و به امام توهين كنند؟»
با چشماني كه پر از خشم بود، به اتاق نگهباني سربازان عراقي نگاه كرد و با عصبانيت به آن سمت رفت.....
پنج دقيقه بعد سرباز عراقي به سمت ما آمد و به بهانهي نشستن بر روي بالكن، كشيدهي محكمي به صورتم زد. مطمئن شدم سيد كار خودش را كرد. بالاخره سيد بازگشت و پيروزمندانه گفت: «زدم تو برجكشون» هرچي سرباز اصرار كرد به امام (ره) فحش بده، ندادم. به همين خاطر با كابل افتادن به جونم. اما من پاسخ دادم: « زماني ميتوانيد از زبانم توهين به امام (ره) را بشنويد كه سرم را از بدنم جدا كنيد و روي زبانم آن را بنويسيد.»
1)سيد مهدي رضايي
منبع: ماهنامه سبزسرخ - صفحه: 7