پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389 9:54 PM
سن رقاصي يك افسر عقدهاي ميگفت: «كشور شما اسراي ما را شيخ (روحاني) كرده است و ما ميخواهيم شما را رقاص كنيم و به شهرتان بفرستيم». نزديك عيد سال 1363 يك بخشنامه آمد كه هر اردوگاه يك سن براي رقاصي درست كند. منبع: مطالب ارسال شده از طرف مؤسسه ي فرهنگي پيام آزادگان
مسئولين اردوگاهها از بچهها كمك خواستند، هيچكس حاضر به همكاري نشد. بالاخره اجباراً از نظاميها استفاده كردند و سن را ساختند. بعد آمدند ثبتنام كنند. گفتند: «هركس در هر رشته، هنري دارد، خودش را معرفي كند تا به او امكانات بدهيم.» هيچكس خودش را معرفي نكرد. مقاومت و بياعتنايي بچهها باعث شد كه كاسه كوزه را جمع كردند و دستور خراب كردن سنها را دادند.
وقتي اينطور شد همه به ميدان آمدند و براي جمع كردن سنها با جان و دل كمك كردند. دو آسايشگاه بود كه مجروح و معلول بيشتري داشت. آنها هم براي خراب كردن پيشقدم شدند. حتي «حسين شيمي» كه انگشتش قطع بود و معلولي كه دست نداشت، كيسهي شن را به كولشان ميانداختند و ميبردند. عراقيها كفري شده بودند. كاردشان ميزدي خون درنميآمد. با كابل به جان بچهها افتادند كه فلان فلان شدهها آن روز كه التماس ميكرديم براي درست كردن سن كار نكرديد و حالا اينطور براي خراب كردن آن سر و دست ميشكنيد!