پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389 9:48 PM
ساجد شهيد دستهايمان را با سيم تلفن محكم بسته بودند. دوازده نفر در زيرزميني كوچك زنداني بوديم؛ چهار روز ميگذشت و ما همچنان گرسنه و تشنه ميمانديم. ساعت 9 شب هنگام اقامهي نماز مغرب و عشا، چند افسر مست وارد زيرزمين شدند و به سوي اسيري كه در حال سجده بود حمله كردند. منبع: كتاب شهداي غريب - صفحه: 45
يكي از آنها، جفت پا روي سر آن برادر پريد. ديگران هم وحشيانه به طرفش يورش بردند. آن ساجد خدا بيهوش شده بود كه او را از بالاي پلهها به پايين پرت كردند. چند لحظه بعد او با پيكري خونآلود به آسمان پر كشيد.