پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389 9:38 PM
دستگاه پاسدارياب در اردوگاه اسرا عراقيها بچههاي آسايشگاه را به نوبت براي بازجويي ميبردند آنان را بيرون از اتاق شكنجه، زير تابش مستقيم نور خورشيد، روي دو زانو نگه ميداشتند و يكي يكي به اتاق ميبردند، اينقدر با دستگاه شوك الكتريكي يا به قول بچهها (پاسدارياب) شكنجه ميكردند تا آنان اعتراف كنند (پاسدارند) هر چه ميگفتند: سرباز با بسيجي هستيم، نميپذيرفتند، ميگفتند، شما پاسداريد... منبع: ماهنامه وصال
بالاخره با زور و شكنجه، تعداد زيادي از برادران پاسدار را شناسايي نمودند و از آنها حسابي پذيرايي كردند! نوبت به آسايشگاه شمارهي 4 رسيد بچهها ميدانستند كه عراقيها به زودي آنان را رها نخواهند كرد. به همين دليل تصميم گرفتند پيش از آن كه آن همه شكنجه را تحمل كنند، همگي خود را (پاسدار) معرفي كنند. بازجويي شروع شد، نفر اول را داخل اتاق شكنجه بردند و خواستند خودش را معرفي كند و با كمال تعجب شنيدند كه: (پاسدار) بسيار خوشحال شدند و به گوشهاي انداختند، نفر دوم را آوردند و او نيز خود را پاسدار معرفي كرد. دوباره بسيار خوشحال شدند. نفر سوم نيز همين طور. از خوشحالي در پوست خود نميگنجيدند. فكر كردند به راحتي توانستهاند اين همه پاسدار را شناسايي كنند. اما خوشحاليشان طول نكشيد و متوجه شدند كه كل آسايشگاه بدون استثنا خودشان را پاسدار معرفي كردهاند، كتك زدن شروع شد. ميزدند و ميگفتند (دروغ ميگوييد. شما پاسدار نيستيد. بگويد پاسدار نيستيم!)