پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389 9:33 PM
چرا صلح نكرديد ؟ هرجا كه از من بازجويي ميكردند، مرا به عنوان «مسئول آموزشي» ميشناختند. زماني كه مرا براي بازجويي به استخبارات بغداد بردند، يكي از افسران رده بالاي عراقي هم كه به علم و سياست روز آگاهي كامل داشت، آنجا بود و هدف اصلي هم اين بود كه ضعف مرا پيدا كنند. منبع: مطالب ارسال شده از طرف مؤسسه ي فرهنگي پيام آزادگان
افسر بازجو گفت: «جمشيدي! من يك آيه قرآن ميخوانم، اگر اشكالي داشت بگو!» او خواند و ان طائفتان من المؤمنين تقاتلوا» دستم را بلند كه يعني فهميدم تو چه ميخواهي بگويي، گفت: «كجاي آيه اشكال داشت؟» گفتم: «اقتتلوا فاصلحوا بينهما»
پرسيد: «پس چرا بزرگان ايران به اين آيه عمل نميكنند و صلحي را كه خدا از او ياد كرده به مرحلهي عمل درنميآورند؟» آنقدر مرا كتك زده و شكنجه داده بودند كه هيچ ناي و رمقي نداشتم و از درد مثل مار به خود ميپيچيدم.
گفتم:«صلح به چه قيمتي؟» كي ميخواهد جواب اين همه ظلم و ستمي كه در حق ملت ايران شده بدهد؟ چرا از خرمشهرخونينشهر ساختيد؟» چرا هويزه و سوسنگرد را خراب و ويران كرديد؟ چرا صدها هزار مرزنشين را كشته و اسير و ويلان نموديد؟ چرا قصرشيرين، خسروي، دهلران و موسيان را به آتش كشيديد؟
پس از اين سخنان نفس افسر بازجو بالا نيامد و سرش را روي زانو گذاشت و بلند نكرد.