0

خاطرات آزادگان از دوران اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389  6:21 PM

تلفن در آسايشگاه

من و بوشهري با زدن ضربه به هم صحبت مي‌كرديم. يك روز ضربات بوشهري نشان مي‌داد كه مي‌خواهد چيزي را براي من بيان كند. خيلي دقت كردم، چيزي مفهوم نبود. او شماره‌ي تلفن مرا مي‌زد، بعد دو علامت روي ديوار مي‌زد به صورت مساوي و بعد شماره‌ي 15 را مي‌زد.
من تعجب كردم، شماره‌ي تلفن من مساوي است با 15 يعني چي؟! بعد ديدم شماره‌ي تلفن خودش را مي‌زند و مساوي 3 قرار مي‌دهد. باز هم متوجه نشدم. ما به اتفاق بعضي از دوستان روزهاي جمعه را در خدمت استاد محمدتقي جعفري جلساتي داشتيم و بوشهري مي‌دانست شماره‌ي تلفن او را مي‌دانم.
شماره‌ي تلفن استاد جعفري را زد و مساوي با 6 قرار داد. مساوي با 6 قرار دادن شماره‌ي تلفن را حدس زدم كه مي‌خواهد بگويد روز جمعه، چون علامت ما براي روز جمعه 6 بود. فكر كردم كه مي‌خواهد جلسات روز جمعه را يادآوري كند.
همين ترتيب ادامه داشت. شماره تلفن دوستان مخفي را كه ما داشتيم مي‌زد و آن‌ها را مساوي با شماره‌ي خاصي قرار مي‌داد. مثلاً وقتي 114 را مي‌زد متوجه مي‌شدم كه مي‌خواهد به قرآن اشاره كند كه 114 سوره دارد، به اين ترتيب بعضي اوقات صحبت‌هاي ما ساعت‌ها طول كشيد، به طوري كه جز وقتي كه براي كارهاي ضروري مثل نماز و قرآن و غذا و استحمام و كارهايي از اين قبيل صرف مي‌كرديم، در بقيه‌ي اوقات پشت ديوار مي‌نشستيم و با ضربات با هم صحبت مي‌كرديم.
بارها اتفاق افتاد كه ما بعد از شام و نماز مغرب و عشا شروع مي‌كرديم به صحبت كردن و متوجه گذشت زمان نمي‌شديم تا اين‌كه مي‌ديديم آسمان رو به روشني مي‌رود و نشان‌دهنده‌ي صبح شدن است و بعد بلند مي‌شديم براي نماز و كارهاي ضروري ديگر.

منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5   -  صفحه: 195  

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها