0

خاطرات آزادگان از دوران اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389  6:15 PM

به ياد غربت فرزندان حسين (ع)

عاشوراي سال 61 در اردوگاه موصل 4 بوديم. از اوايل محرم، فشار دشمن براي جلوگيري از انجام عزاداري‌‌ها شروع شد. قطع آب از صبح،‌ آمارهاي ناگهاني،‌ تفتيش‌هاي پي‌در‌پي و طولاني و...
روز عاشورا، موقع نظافت صبحگاهي كه بيشتر اسرا يا در صف دستشويي بودند، يا در حال قدم زدن. همه ناراحت از اين‌كه نمي‌توانند كمترين برنامه‌ي عزاداري را داشته باشند. چند نفر از دوستان خدمت حاج آقا ابوترابي رسيدند و درخواست رهنمود كردند. حاج‌آقا فرمودند: «به ياد غربت و مظلوميت و سرگرداني اطفال امام حسين (ع) در عصر عاشورا،‌ به همه‌ي برادران بگوييد پا برهنه شوند! فقط چند دمپايي جلو دستشويي‌ها و آسايشگاه‌ها گذاشته شود!
در عرض چند دقيقه اين موضوع بين اسرا شايع و بيش از 1700 نفر به يك‌باره پا برهنه شدند و اين يك مبارزه‌ي ساكت با دشمن و تنفر از يزيديان زمان و هم‌نوايي با خاندان ابي‌عبدالله (ع) بود.
لحظاتي به ياد صحنه‌هاي اضطراب و فرار جگرگوشه‌هاي خاندان وحي از كنار خيمه‌هاي سوخته‌ي كربلا افتاديم و با يادآوري اين مصيبت‌ها، رنج اسارتمان فراموش شد.
سربازان دشمن از اين حركت هماهنگ كه نشان از همدلي و اطاعت از رهبري قوي و با نفوذ داشت، به هراس افتادند و به «مشعل» و «عثمان» درجه‌داران بعثي خبر دادند. آن‌ها هم بي‌درنگ به فكر چاره افتادند. چاره‌ي آن‌ها جز همدلي با لشگريان عمرسعد چيزي نبود. آن روز براي دقايقي جلوه‌اي از غروب عاشورا در اردوگاه،‌ نمودار شد.

منبع: ماهنامه سبزسرخ   -  صفحه: 6  

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها