پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389 6:12 PM
برس و خرده شيشه
پيراهن از تنش درآوردند؛ روي شيشه خرده كه به همين منظور فراهم كرده بودند، غلتاندند و در همان حال با كابل او را ميزدند. در نتيجهي آن خرده شيشه ها در جاي جاي بدنش به خصوص جاي زخمهاي كابلها فرو رفته و خون از آن جاري شد.
بعد از اين مرحله او را زير آب يخ برده و با برس سيمي به بدنش كشيدند و هر چه محمد ناله و فغان ميكرد، قساوت دشمن بيشتر شده، شديدتر برس را ميكشيدند تا اين كه طاقتش به سر آمده و به حال بيهوشي افتاد.
وقتي بچهها او را به آسايشگاه انتقال دادند، سر بر زمين غربت نهاده و به جمع شهدا پيوست.
منبع: كتاب شكوفه هاي صبر - صفحه: 107