پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389 6:10 PM
امداد الهي در اسارت دههي فجر در اردوگاه برنامههايي مختص حال و هواي آنجا داشتيم. اما عليرغم محدوديت و موانعي كه وجود داشت، سعي ميكرديم به بهترين نحو اين ايام را برگزار كنيم و بزرگ بداريم. بچهها تئاتري را تدارك ديده بودند و تحت عنوان «شهادت» كه در آن پدري هر دو پسرش در جبههها به شهادت ميرسند و متعاقب آن حوادث و اتفاقاتي ديگر دامنگير اين خانواده ميشود، كه بر روحيه و نگرش بچهها بسيار مؤثر بود و حقيقتاً استفاده ميكرديم. منبع: مطالب ارسال شده از طرف مؤسسه ي فرهنگي پيام آزادگان راوي: جهان شيريوسفي
در همين زمينه يكي از بچهها هم ابتكاري زده و نقاشي از حضرت امام (ره) را كشيده و بالاي صحنه نصب كرده بود. در اثناي برگزاري نمايش، نگهباني كه براي آسايشگاه گذاشته بوديم تا آمدن سربازان عراقي را زير نظر داشته باشد، كلمهي رمز را با صداي بلند فرياد كرد و در نتيجه ميبايست به سرعت وسايل و دكور طراحي و ساخته شده را جمع كنيم كه اين كار البته كمي طول ميكشيد.
برادر عزيزي هم كه تصوير حضرت امام (ره) را كشيده بود، فوراً عكس امام را برداشت و آن را در ميان قرآن گذاشت، اما سرباز عراقي متوجه اين حركت شد. پس جلو آمد، قرآن را برداشت و آن اسير بزرگوارمان را كنار زد و شروع كرد به ورق زدن قرآن تا ببيند چه چيزي را در ميان آن گذاشتهاند.
تپش قلب بچهها كاملاً احساس ميشد. رنگها برافروخته شده و لرزش بدن و لبهاي عدهاي كاملاً مشهود بود. سرباز عراقي هم مشغول ورق زدن بود و داشت به انتهاي قرآن ميرسيد، ولي از كاغذ، نوشته يا هرچيز ديگري خبري نبود. ورق زدن سرباز عراقي تمام شد ولي چيزي به دست نياورد. پس، با عصبانيت قرآن را كنار گذاشت و همگي شروع به ضرب و شتم بچهها كردند و هنگامي كه خسته شدند، دست كشيدند و رفتند. آن برادرمان فوري به سراغ قرآن رفت و با حيرت شگفتي شروع به ورق زدن آن كرد. هنوز چند ورقي را رد نكرده بود كه تصوير حضرت امام (ره) معلوم شد و همه ناخودآگاه صلوات فرستادند و بدينشكل امدادالهي ديگري را تجربه كرديم و اشك شوق و اشتياق به رحمت الهي از ديدهها جاري ساختيم.