پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389 6:08 PM
الموت لصدام آنقدر باحال نماز ميخواند كه پزشك عراقي هم محو نماز خواندنش شده بود. منبع: مجله شميم عشق
توي اردوگاه تمام وقتش را ميگذاشت براي خدمت به زخميها و انجام كارهاي سايرين تا اينكه سرطان معده امانش را بريد.
از پزشك عراقي يك تشت خواست و سرش را كرد توي آن. يك لختهي بزرگ از دهانش بيرون آمد و بعد هم آرام گرفت. پزشك عراقي بالاي سرش نشسته بود و زار زار گريه ميكرد.
بعثيها دورمان كرده بودند. يكيشان آمد جلو و گفت: بگوييد « انصر لصدام »
ولي كسي صدايش درنيامد. همينطور بالاي سرمان راه ميرفت. دفعهي بعد كه گفت: بگوييد انصر لصدام، يكي از بچهها فرياد زد: « الموت لصدام »
افسر عراقي لولهي اسلحهاش را گرفت روي صورت او و ماشه را چكاند. دوباره شليك كرد.
ميشمرديم؛ سي بار به جنازهاش شليك كرد.