تاريخچه حجاب و علل پيدايش آن(1)
سه شنبه 5 بهمن 1389 12:56 AM
تاريخچه حجاب بخش دوم: علل پيدا شدن حجاب رياضت و رهبانيت عدم امنيت استثمار زن حسادت عادت زنانگي بالا بردن ارزش پي نوشت : 1- كشاف،ذيل آيه 31 از سوره نور.
منبع: مجموعه آثار جلد نوزدهم ، علامه شهيدمرتضي مطهري(رحمت الله عليه)
تا آنجا كه من در كتابهاي مربوطه خواندهام در ايران باستان و در ميان قوم يهود واحتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سختتر بودهاست،اما در جاهليت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسيله اسلام در عرب پيداشده است.
ويل دورانت در صفحه 30 جلد 12 تاريخ تمدن(ترجمه فارسي)راجع به قوميهود و قانون تلمود مينويسد:
«اگر زني به نقض قانون يهود ميپرداخت چنانكه مثلا بيآنكه چيزي بر سر داشتبه ميان مردم ميرفت و يا در شارع عام نخ ميرشتيا با هر سنخي از مردان درد دلميكرد يا صدايش آنقدر بلند بود كه چون در خانهاش تكلم مينمود همسايگانشميتوانستند سخنان او را بشنوند،در آن صورت مرد حق داشتبدون پرداختمهريه او را طلاق دهد.»
عليهذا حجابي كه در قوم يهود معمول بوده است از حجاب اسلامي-چنانكه بعداشرح خواهيم داد-بسي سختتر و مشكلتر بوده است.
در جلد اول تاريخ تمدن صفحه 552 راجع به ايرانيان قديم ميگويد:
«در زمان زردشت زنان منزلتي عالي داشتند،با كمال آزادي و با روي گشاده درميان مردم آمد و شد ميكردند...»
آنگاه چنين ميگويد:
«پس از داريوش مقام زن مخصوصا در طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد.زنان فقيرچون براي كار كردن ناچار از آمد و شد در ميان مردم بودند آزادي خود را حفظكردند ولي در مورد زنان ديگر گوشه نشيني زمان حيض كه برايشان واجب بودرفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگي اجتماعيشان را فرا گرفت،و اين امر خودمبناي پرده پوشي در ميان مسلمانان به شمار ميرود.زنان طبقات بالاي اجتماعجرات آن را نداشتند كه جز در تخت روان روپوشدار از خانه بيرون بيايند و هرگزبه آنان اجازه داده نميشد كه آشكارا با مردان آميزش كنند.زنان شوهردار حقنداشتند هيچ مردي را ولو پدر يا برادرشان باشد ببينند.در نقشهايي كه از ايرانباستان بر جاي مانده هيچ صورت زن ديده نميشود و نامي از ايشان به نظرنميرسد...»
چنانكه ملاحظه ميفرماييد حجاب سخت و شديدي در ايران باستان حكمفرمابوده،حتي پدران و برادران نسبتبه زن شوهردار نامحرم شمرده ميشدهاند.
به عقيده ويل دورانت مقررات شديدي كه طبق رسوم و آئين كهن مجوسي دربارهزن حائض اجرا ميشده كه در اتاقي محبوس بوده،همه از او در مدت عادت زنانگيدوري ميجستهاند و از معاشرت با او پرهيز داشتهاند،سبب اصلي پيدا شدن حجابدر ايران باستان بوده است.در ميان يهوديان نيز چنين مقرراتي درباره زن حائض اجراميشده است.
اما اينكه ميگويد:«و اين امر خود مبناي پردهپوشي در ميان مسلمانان به شمار ميرود»منظورش چيست؟
آيا مقصود اين است كه علت رواج حجاب در ميان مسلمانان نيز مقررات خشنياست كه درباره زن حائض اجرا ميشود؟! همه ميدانيم كه در اسلام چنين مقرراتيهرگز وجود نداشته است و ندارد.زن حائض در اسلام فقط از برخي عبادات واجبنظير نماز و روزه معاف است و همخوابگي با او نيز در مدت عادت زنانگي جايزنيست،ولي زن حائض از نظر معاشرت با ديگران هيچ گونه ممنوعيتي ندارد كه عملامجبور به گوشه نشيني شود.
و اگر مقصود اين است كه حجاب رايج ميان مسلمانان عادتي است كه از ايرانيانپس از مسلمان شدنشان به ساير مسلمانان سرايت كرد،باز هم سخن نادرستي است،زيرا قبل از اينكه ايرانيان مسلمان شوند آيات مربوط به حجاب نازل شده است.
از سخنان ديگر ويل دورانت هر دو مطلب فهميده ميشود يعني هم مدعي استكه حجاب به وسيله ايرانيان پس از مسلمانان شدنشان در ميان مسلمانان رواج يافتو هم مدعي است كه ترك همخوابگي با زن حائض،در حجاب زنان مسلمان و لااقلدر گوشهگيري آنان مؤثر بوده است.
در جلد 11 صفحه 112(ترجمه فارسي)ميگويد:
«ارتباط عرب با ايران از موجبات رواج حجاب و لواط در قلمرو اسلام بود.عرباناز دلفريبي زن بيم داشتند و پيوسته دلباخته آن بودند و نفوذ طبيعي وي را با ترديدمعمولي مردان درباره عفاف و فضيلت زن تلافي ميكردند.عمر به قوم خودميگفت:با زنان مشورت كنند و خلاف راي ايشان رفتار كنند.ولي به قرن اولهجري مسلمانان زن را در حجاب نكرده بودند،مردان و زنان با يكديگر ملاقاتميكردند و در كوچهها پهلو به پهلوي ميرفتند و در مسجد با هم نماز ميكردند. حجاب و خواجهداري در ايام وليد دوم(126-127 هجري)معمول شد. گوشهگيري زنان از آنجا پديد آمد كه در ايام حيض و نفاس بر مردان حرام بودند.»
در صفحه 111 ميگويد:
«پيمبر از پوشيدن جامه گشاد نهي كرده بود،اما بعضي عربان اين دستور را نديده ميگرفتند.همه طبقات زيورهايي داشتند.زنان پيكر خود را به نيم تنه و كمربندبراق و جامه گشاد و رنگارنگ ميآراستند،موي خود را به زيبايي دسته ميكردنديا به دو طرف سر ميريختند،يا به دستهها بافته به پشتسر ميآويختند و گاهياوقات با رشتههاي سياه ابريشم نمايش آن را بيشتر ميكردند.غالبا خود را بهجواهر و گل ميآراستند.پس از سال97 هجري چهره خويش را از زير چشم بهنقاب ميپوشيدند.از آن پس اين عادت همچنان رواج بود.»
ويل دورانت در جلد 10 تاريخ تمدن صفحه233 راجع به ايرانيان باستانميگويد:
«داشتن متعه بلا مانع بود.اين متعهها مانند معشوقههاي يوناني آزاد بودند كه درميان مردم ظاهر و در ضيافت مردان حاضر شوند،اما زنان قانوني معمولا دراندرون خانه نگهداري ميشدند.اين رسم ديرين ايراني به اسلام منتقل شد.»
ويل دورانت طوري سخن ميگويد كه گويي در زمان پيغمبر كوچكترين دستوريدرباره پوشيدگي زن وجود نداشته است و پيغمبر فقط از پوشيدن جامه گشاد نهي كردهبوده است!و زنان مسلمان تا اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم هجري با بيحجابيكامل رفت و آمد ميكردهاند.و حال آنكه قطعا چنين نيست.تاريخ قطعي بر خلاف آنشهادت ميدهد.بدون شك زن جاهليت همچنان بوده كه ويل دورانت توصيف ميكندولي اسلام در اين جهت تحولي به وجود آورد.عايشه همواره زنان انصار را اينچنينستايش ميكرد:
«مرحبا به زنان انصار.همينكه آيات سوره نور نازل شد يك نفر از آنان ديده نشدكه مانند سابق بيرون بيابد.سر خود را با روسريهاي مشكي ميپوشيدند.گوييكلاغ روي سرشان نشسته است.» (1)
در سنن ابو داود جلد 2 صفحه 382 همين مطلب را از ام سلمه نقل ميكند با اينتفاوت كه ام سلمه ميگويد:
«پس از آنكه آيه سوره احزاب يدنين عليهن من جلابيبهن نازل شد زنان انصارچنين كردند.»
«كنت گوبينو»در كتاب سه سال در ايران نيز معتقد است كه حجاب شديد دورهساساني،در دوره اسلام در ميان ايرانيان باقي ماند.او معتقد است كه آنچه در ايرانساساني بوده است تنها پوشيدگي زن نبوده استبلكه مخفي نگه داشتن زن بوده است. مدعي است كه خودسري موبدان و شاهزادگان آن دوره به قدري بود كه اگر كسي زنخوشگلي در خانه داشت نميگذاشت كسي از وجودش آگاه گردد و حتي الامكان او راپنهان ميكرد زيرا اگر معلوم ميشد كه چنين خانم خوشگلي در خانهاش هست ديگرمالك او و احيانا مالك جان خودش هم نبود.
«جواهر لعل نهرو»نخست وزير فقيد هند نيز معتقد است كه حجاب از مللغير مسلمان روم و ايران به جهان اسلام وارد شد.در كتاب نگاهي به تاريخ جهان جلداول صفحه 328 ضمن ستايش از تمدن اسلامي به تغييراتي كه بعدها پيدا شد اشارهميكند و از آن جمله ميگويد:
«يك تغيير بزرگ و تاسفآور نيز تدريجا روي نمود و آن در وضع زنان بود.درميان زنان عرب رسم حجاب و پرده وجود نداشت.زنان عرب جدا از مردان وپنهان از ايشان زندگي نميكردند بلكه در اماكن عمومي حضور مييافتند،بهمسجدها و مجالس وعظ و خطابه ميرفتند و حتي خودشان به وعظ و خطابهميپرداختند.اما عربها نيز بر اثر موفقيتها تدريجا بيش از پيش رسمي را كه در دوامپراطوري مجاورشان يعني امپراطوري روم شرقي و امپراطوري ايران وجودداشت اقتباس كردند.عربها امپراطوري روم را شكست دادند و به امپراطوري ايرانپايان بخشيدند.اما خودشان هم گرفتار عادات و آداب ناپسند اين امپراطوريهاگشتند.به قراري كه نقل شده است مخصوصا بر اثر نفوذ امپراطوري قسطنطنيه وايران بود كه رسم جدايي زنان از مردان و پرده نشيني ايشان در ميان عربها رواجپيدا كرد.تدريجا سيستم«حرم»آغاز گرديد و مردها و زنها از هم جدا گشتند.»
سخن درستي نيست.فقط بعدها بر اثر معاشرت اعراب مسلمان با تازه مسلمانانغير عرب،حجاب از آنچه در زمان رسول اكرم وجود داشتشديدتر شد نه اينكهاسلام اساسا به پوشش زن هيچ عنايتي نداشته است.
از سخنان نهرو برميآيد كه روميان نيز(شايد تحت تاثير قوم يهود)حجابداشتهاند و رسم حرمسراداري نيز از روم و ايران به دربار خلفاي اسلامي راه يافت. اين نكته را ديگران نيز تاييد كردهاند.
در هند نيز حجاب سخت و شديدي حكمفرما بوده است ولي درست روشننيست كه قبل از نفوذ اسلام در هند وجود داشته است و يا بعدها پس از نفوذ اسلام درهند رواج يافته است و هندوان غير مسلمان تحت تاثير مسلمانان و مخصوصامسلمانان ايراني حجاب زن را پذيرفتهاند.آنچه مسلم است اين است كه حجابهندي نيز نظير حجاب ايران باستان سخت و شديد بوده است.از گفتار ويل دورانت درجلد دوم تاريخ تمدن برميآيد كه حجاب هندي به وسيله ايرانيان مسلمان در هندرواج يافته است.
نهرو پس از سخناني كه از او نقل كرديم ميگويد:
«متاسفانه اين رسم ناپسند كم كم يكي از خصوصيات جامعه اسلامي شد و هند نيزوقتي مسلمانان بدين جا آمدند آن را آموخت.»
به عقيده نهرو حجاب هند به واسطه مسلمانان به هند آمده است.
ولي اگر تمايل به رياضت و ترك لذت را يكي از علل پديد آمدن حجاب بدانيمبايد قبول كنيم كه هند از قديمترين ايام حجاب را پذيرفته است،زيرا هند از مراكزقديم رياضت و پليد شمردن لذات مادي بوده است.
راسل در زناشويي و اخلاق صفحه 135 ميگويد:
«اخلاق جنسي آنچنان كه در جوامع متمدن ديده ميشود از دو منبع سرچشمهميگيرد:يكي تمايل به اطمينان پدري،و ديگري اعتقاد مرتاضانه به خبيثبودنعشق.اخلاق جنسي در اعصار ما قبل مسيحيت و در ممالك خاور دور تا به امروزفقط از منبع اول منشعب ميشود و استثناي آن هند و ايران است كه ظاهرا رياضت طلبي در آنجا پديد آمده و در سراسر جهان پراكنده شده است.»
به هر حال آنچه مسلم است اين است كه قبل از اسلام حجاب در جهان وجودداشته است و اسلام مبتكر آن نيست،اما اينكه حدود حجاب اسلامي با حجابي كه درملل باستاني بود يكي استيا نه،و ديگر اينكه علت و فلسفهاي كه از نظر اسلامحجاب را لازم ميسازد همان علت و فلسفه است كه در جاهاي ديگر جهان منشاپديد آمدن حجاب شده استيا نه، مطالبي است كه در قسمتهاي بعدي به تفصيلدرباره آنها سخن خواهيم گفت.
مخالفان حجاب سعي كردهاند جريانات ظالمانهاي را به عنوان علت پيدا شدنحجاب ذكر كنند،و در اين جهت ميان حجاب اسلامي و غير اسلامي فرق نميگذارند،چنين وانمود ميكنند كه حجاب اسلامي نيز از همين جريانات ظالمانه سرچشمهميگيرد.
در باب علت پيدا شدن حجاب نظريات گوناگوني ابراز شده است و غالبا اينعلتها براي ظالمانه يا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذكر شده است.ما مجموع آنها را ذكرميكنيم.نظرياتي كه به دست آوردهايم بعضي فلسفي و بعضي اجتماعي و بعضياخلاقي و بعضي اقتصادي و بعضي رواني است كه ذيلا ذكر ميشود:
1.ميل به رياضت و رهبانيت(ريشه فلسفي)
2.عدم امنيت و عدالت اجتماعي(ريشه اجتماعي)
3.پدر شاهي و تسلط مرد بر زن و استثمار نيروي وي در جهت منافع اقتصاديمرد(ريشه اقتصادي)
4.حسادت و خودخواهي مرد(ريشه اخلاقي)
5.عادت زنانگي زن و احساس او به اينكه در خلقت از مرد چيزي كم دارد،بهعلاوه مقررات خشني كه در زمينه پليدي او و ترك معاشرت با او در ايام عادت وضعشده است(ريشه رواني)
علل نامبرده يا به هيچ وجه تاثيري در پيدا شدن حجاب در هيچ نقطه از جهاننداشته است و بيجهت آنها را به نام لتحجاب ذكر كردهاند و يا فرضا در پديد آمدنبعضي از سيستمهاي غير اسلامي تاثير داشته است در حجاب اسلامي تاثير نداشتهاستيعني حكمت و فلسفهاي كه در اسلام سبب تشريع حجاب شده،نبوده است.
همان طور كه ملاحظه ميشود مخالفان حجاب گاهي آن را زاييده يك طرز تفكرفلسفي خاص درباره جهان و لذات جهان معرفي ميكنند و گاهي ريشه سياسي واجتماعي براي آن ذكر ميكنند و گاهي آن را معلول علل اقتصادي ميدانند و گاهيجنبههاي خاص اخلاقي يا رواني را در پديد آمدن آن دخالت ميدهند.
ما هر يك از اين علل را ذكر و سپس انتقاد ميكنيم و ثابت ميكنيم كه اسلام درفلسفه اجتماعي خود به هيچ يك از اين جهات نظر نداشته است و هيچ يك از آنها بامباني مسلم و شناخته شده اسلام وفق نميدهد و در خاتمه به يك علت اساسي اشارهميكنيم كه از نظر ما موجهترين آنها به شمار ميرود.
ايده رياضت و ترك دنيا همان طوري كه در موضوع مال فلسفه فقر طلبي و پشتپا زدن به همه وسائل مادي را به وجود آورده است،در مورد زن فلسفه تجرد طلبي ومخالفتبا جمال را ايجاد كرده است.بلند نگه داشتن مو كه در ميان سيكها، هندوها وبعضي دراويش معمول است نيز از مظاهر مخالفتبا جمال و مبارزه با شهوت و ازثمرات فلسفه طرد لذت و ميل به رياضت است.ميگويند كوتاه كردن و ستردن مو،سبب فزوني رغبت جنسي ميگردد و بلند كردن آن موجب تقليل و كاهش آن است.
در اينجا بد نيست قسمتي از گفته برتراند راسل را در اين موضوع بياوريم.وي دركتاب زناشويي و اخلاق صفحه 30 ميگويد:
«بخصوص در قرون اول مسيحيت اين طرز فكر سن پل(بولس مقدس)از طرفكليسا اشاعه تمام يافت و تجرد مفهوم تقدس به خود گرفت و عده بيشماري راهبيابان پيش گرفتند تا شيطان را منكوب سازند،شيطاني كه هر آن ذهن آنان را ازتخيلات شهواني مملو ميساخت.كليسا ضمنا با استحمام به مبارزه پرداخت زيراخطوط بدن،انسان را به طرف گناه ميراند.كليسا چرك بدن را تحسين كرده رايحهبوي بدن صورت تقدس را به خود گرفت زيرا باز به نظر سن پل ظافتبدن وآرايش آن با نظافت روح منافات دارد.شپش مرواريد خدا شناخته شد...»
اينجا اين پرسش پيش ميآيد كه اساسا علت تمايل بشر به رياضت و رهبانيتچيست؟بشر طبعا بايد كامجو و لذتطلب باشد.پرهيز از لذت و محروم كردن خودبايد دليلي داشته باشد.
چنانكه ميدانيم رهبانيت و دشمني با لذت جرياني بوده كه در بسياري از نقاطجهان وجود داشته است.از جمله مراكز آن در مشرق زمين هندوستان و درمغرب زمين يونان بوده است.نحله«كلبي»كه يكي از نحلههاي فلسفي است و دريونان رواج داشته است طرفدار فقر و مخالف لذت مادي بوده است. (2) يكي از علل پديد آمدن اين گونه افكار و عقايد،تمايل بشر براي وصول به حقيقتاست.اين تمايل در بعضي افراد فوق العاده شديد است و اگر با اين عقيده ضميمه گرددكه كشف حقيقت از براي روح آنگاه حاصل ميشود كه بدن و تمايلات بدني وجسماني مقهور گردد،قهرا منجر به رياضت و رهبانيت ميگردد.به عبارت ديگر،اين انديشه كه وصول به حق جز از راه فنا و نيستي و مخالفتبا هواي نفس ميسر نيست،علت اصلي پديد آمدن رياضت و رهبانيت است.
علت ديگر پديده رياضت آميخته بودن لذات مادي به پارهاي از رنجهاي معنوياست.بشر ديده است كه همواره در كنار لذتهاي مادي يك عده رنجهاي روحي وجوددارد.مثلا ديده است كه هر چند داشتن ثروت موجب يك سلسله خوشيها وكامرانيهاست اما هزاران ناراحتيها و اضطرابها و تحمل ذلتها در تحصيل و در نگهداريآن وجود دارد.بشر ديده است كه آزادي و استغناء و علو طبع خود را به واسطه اينلذات مادي از دست ميدهد;از اين رو از همه آن لذات چشم پوشيده، تجرد و استغناءرا پيشه خود ساخته است.
شايد در رياضت هندي،عامل اول و در فقر طلبي كلبي يوناني عامل دوم بيشترمؤثر بوده است.
علل ديگري نيز براي پديد آمدن رياضت و گريز از لذت ذكر كردهاند.از آن جملهاينكه محروميت و شكست در موفقيتهاي مادي مخصوصا شكست در عشق سببتوجه به رياضت ميگردد.روح بشر پس از اين نوع شكستها انتقام خود را از لذتهايمادي بدين صورت ميگيرد كه آنها را پليد ميشناسد و فلسفهاي براي پليدي آنهاميسازد.
افراط در خوشگذراني و كامجويي عامل ديگر توجه به رياضت است.ظرفيتجسماني انسان براي لذت محدود است.افراط در كامجويي و لذات جسماني وتحميل بيش از اندازه ظرفيتبر بدن موجب عكس العمل شديد روحي مخصوصا درسنين پيري ميگردد.خستگي،سرخوردگي به وجود ميآورد.
تاثير اين دو علت را نبايد انكار كرد ولي مسلما اينها علت منحصر نميباشند. تاثير اين دو علتبدين نحو است كه پس از شكستها و عدم موفقيتها و يا خستگيها وفرسودگيها انديشه وصول به حقيقت در روح بيدار ميگردد.توجه به ماديات وغرق شدن در انديشههاي مادي،خود مانعي استبراي اينكه انسان درباره ازليت وابديت و حقيقت جاوداني بينديشد و در اين جهت فكر و تلاش كند كه از كجا آمدهام ودر كجا هستم و به كجا ميروم؟اما همينكه به واسطه شكست و يا خستگي حالت گريزو بيرغبتي نسبتبه ماديت در روح پديد آمد،انديشه در مطلقات بلا مزاحم ماندهجان ميگيرد.اين دو عامل هميشه به كمك عامل اول سبب توجه به رياضت ميشود. و البته بعضي از افرادي كه به سوي رياضت كشيده ميشوند تحت تاثير اين دو عاملميباشند نه همه آنها.
بررسي
اكنون ببينيم از نظر اسلام و طرز تفكري كه اسلام به جهان عرضه داشته است آياچنين تعليل و توجيهي براي پوشش صحيح است؟
اسلام خوشبختانه يك طرز تفكر و جهان بيني روشن دارد،نظرش درباره انسانو جهان و لذت روشن است و به خوبي ميتوان فهميد كه آيا چنين انديشهاي درجهان بيني اسلام وجود دارد يا نه؟
ما منكر نيستيم كه رهبانيت و ترك لذت در نقاطي از جهان وجود داشته است وشايد بتوان پوشش زن را در جاهايي كه چنين فكري حكومت ميكرده است از ثمراتآن دانست،ولي اسلام كه پوشش را تعيين كرد نه در هيچ جا به چنين علتي استنادجسته است و نه چنين فلسفهاي با روح اسلام و با ساير دستورهاي آن قابل تطبيقاست.
اصولا اسلام با فكر رياضت و رهبانيتسخت مبارزه كرده است و اين مطلب رامستشرقين اروپايي هم قبول دارند.اسلام به نظافت تشويق كرده،به جاي اينكه شپشرا مرواريد خدا بشناسد گفته است:النظافة من الايمان.پيغمبر اكرم شخصي را ديددر حالي كه موهايش ژوليده و جامههايش چركين بود و بدحال مينمود.فرمود:«منالدين المتعة» (3) يعني تمتع و بهره بردن از نعمتهاي خدا جزو دين است.و هم آن حضرتفرمود:«بئس العبد القاذورة» (4) يعني بدترين بنده شخص چركين و كثيف است.
امير المؤمنين عليه السلام فرمود:«ان الله جميل يحب الجمال» (5) خداوند زيباست و زيبايي رادوست ميدارد.امام صادق فرمود:«خداوند زيباست و دوست ميدارد كه بندهايخود را بيارايد و زيبا نمايد و بر عكس فقر را و تظاهر به فقر را دشمن ميدارد.اگرخداوند نعمتي به شما عنايت كرد بايد اثر آن نعمت در زندگي شما نمايان گردد.»به آنحضرت گفتند چگونه اثر نعمتخدا نمايان گردد؟فرمود:«به اينكه جامه شخص نظيف باشد،بوي خوش استعمال كند،خانه خود را با گچ سفيد كند،بيرون خانه راجاروب كند،حتي پيش از غروب چراغها را روشن كند كه بر وسعت رزقميافزايد.» (6)
در قديميترين كتابهايي كه در دست داريم مانند كافي كه يادگار هزار سال پيشاست،بحثي تحت عنوان«باب الزي و التجمل»وجود دارد.اسلام به كوتاه كردن وشانه كردن مو و به كار بردن بوي خوش و روغن زدن به سر سفارشهاي اكيد كرده است.
عدهاي از اصحاب رسول اكرم به خاطر اينكه بهتر و بيشتر عبادت كنند و از لذاتروحاني بهرهمند شوند ترك زن و فرزند كردند،روزها روزه ميگرفتند و شبها عبادتميكردند.همينكه رسول خدا آگاه شد آنها را منع كرد و گفت من كه پيشواي شما هستمچنين نيستم;بعضي روزها روزه ميگيرم،بعضي روزها افطار ميكنم;قسمتي از شبرا عبادت ميكنم و قسمتي ديگر نزد زنهاي خود هستم.همين عده از رسول خدا اجازهخواستند كه براي اينكه ريشه تحريكات جنسي را از وجود خود بكنند خود را اختهكنند.رسول اكرم اجازه نداد،فرمود در اسلام اين كارها حرام است.
روزي سه زن به حضور رسول اكرم آمده از شوهران خود شكايت كردند.يكيگفتشوهر من گوشت نميخورد.ديگري گفتشوهر من از بوي خوش اجتنابميكند.سومي گفتشوهر من از زنان دوري ميكند.رسول خدا بيدرنگ در حالي كهبه علامتخشم ردايش را به زمين ميكشيد از خانه به مسجد رفت و بر منبر آمد وفرياد كرد:چه ميشود گروهي از ياران مرا كه ترك گوشت و بوي خوش و زنكردهاند؟!همانا من خودم،هم گوشت ميخورم و هم بوي خوش استعمال ميكنم و هماز زنان بهره ميگيرم.هر كس از روش من اعراض كند از من نيست. (7)
دستور كوتاه كردن لباس-بر خلاف معمول اعراب كه لباسهايشان به قدري بلندبود كه زمين را جاروب ميكرد-به خاطر نظافت است كه در اولين آيات نازله بررسول اكرم بيان شده است: و ثيابك فطهر (8).
همچنين استحباب پوشيدن جامه سفيد يكي به خاطر زيبايي است و ديگر بهخاطر پاكيزگي است،زيرا لباس سفيد چرك را بهتر نمايان ميسازد و به همين موضوعدر روايات اشاره شده است:البسوا البياض فانه اطيب و اطهر (9).رسول اكرم هنگامي كهميخواست نزد اصحابش برود به آئينه نگاه ميكرد،موهاي خود را شانه و مرتبميساخت و يگفتخداوند دوست ميدارد بندهاش را كه وقتي كه به حضور دوستانخود ميرود خود را آماده و زيبا سازد (10) يعني لباس سفيد بپوشد كه زيباتر و پاكيزهتراست.
قرآن كريم آفرينش وسائل تجمل را از لطفهاي خدا نسبتبه بندگانش قلمدادكرده است و تحريم زينتهاي دنيا بر خود سخت مورد انتقاد قرآن قرار گرفته است: قلمن حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق (11).در احاديث اسلامي آمده است كهائمه اطهار با متصوفه كرارا مباحثه كرده و مرام آنان را به استناد به همين آيه باطل نشاندادهاند (12).
اسلام التذاذ و كامجويي زن و شوهر از يكديگر را نه تنها تقبيح نكرده است،ثوابهايي هم براي آن قائل شده است.شايد براي يك نفر فرنگي شگفت انگيز باشد اگربشنود اسلام مزاح و ملاعبه زن و شوهر،آرايش كردن زن براي شوهر،پاكيزه كردنشوهر خود را براي زن مستحب ميداند.در قديم كه به پيروي از كليسا همه گونهالتذاذات شهواني را تقبيح ميكردند اين حرفها را تخطئه كرده حتي مسخرهميدانستند.
اسلام التذاذات جنسي در غير محدوده ازدواج قانوني را به شدت منع فرمودهاست و آن خود فلسفه خاصي دارد كه بعد توضيح خواهيم داد،ولي لذت جنسي درحدود قانون را تحسين كرده است تا جايي كه فرموده دوست داشتن زن از صفاتپيغمبران است:من اخلاق الانبياء حب النساء. (13)
در اسلام زني كه در آرايش و زينتخود براي شوهر كوتاهي كند نكوهش شدهاست كما اينكه مرداني كه در ارضاء زن خود كوتاهي ميكنند نيز نكوهش شدهاند.
حسن بن جهم ميگويد:بر حضرت موسي بن جعفر عليه السلام وارد شدم،ديدم خضابفرموده است.گفتم رنگ مشكي به كار بردهايد؟فرمود:بلي،خضاب و آرايش در مردموجب افزايش پاكدامني در همسر اوست.برخي از زنان به اين جهت كه شوهرانشانخود را نميآرايند عفاف را از دست ميدهند (14).
حديث ديگري از پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل شده كه:«تنظفوا و لا تشبهوا باليهود»يعنينظيف باشيد و خودتان را شبيه به يهود نكنيد.بعد فرمود زنان يهودي كه زناكار شدندبدان جهتبود كه شوهرانشان كثيف بودند و مورد رغبت واقع نميشدند.خودتان راپاكيزه كنيد تا زنانتان به شما راغب گردند (15).
عثمان بن مظعون يكي از اكابر صحابه رسول اكرم است،خواستبه تقليد ازراهبان،به اصطلاح تارك دنيا شود،ترك زن و زندگي كرد و لذتها را بر خويش تحريمساخت.
همسرش نزد رسول خدا آمده عرض كرد يا رسول الله!عثمان روزها را روزهميگيرد و شبها به نماز برميخيزد.پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم خشمگين شده برخاستبه نزدوي آمد.عثمان مشغول نماز بود.صبر كرد تا نمازش تمام شد،فرمود:اي عثمان!خدامرا به رهبانيت دستور نفرموده است.دين من روشي منطبق بر واقعيت و در عين حالساده و آسان است:«لم يرسلني الله تعالي بالرهبانية و لكن بعثني بالحنيفية السهلة السمحة» (16) يعني خداوند مرا براي رهبانيت و رياضت نفرستاده است،مرا براي شريعتي فطري وآسان و با گذشت فرستاده است.من نماز ميخوانم و روزه ميگيرم و با همسرانم نيزمباشرت دارم.هر كس كه دين مطابق با فطرت مرا دوست ميدارد بايد از من پيرويكند.ازدواج يكي از سنتهاي من است.
همان طور كه در مورد ثروت امنيت نبود،راجع به زن هم امنيت وجود نداشت.هركس زن زيبايي داشت ناچار بود او را از نظر زورمندان مخفي نگه دارد،زيرا اگر آنهااطلاع پيدا ميكردند،او ديگر مالك زن خود نبود.
ايران دوره ساساني ناظر جنايتها و فجايع عجيبي در اين زمينه بوده است. شاهزادگان و موبدان و حتي كدخداها و اربابها هر گاه از وجود زن زيبايي در يك خانه مطلع ميشدند به آن خانه ميريختند و زن را از خانه شوهرش بيرون ميكشيدند. درآن موقع سخن از پوشش و حجاب نبود،سخن از به اصطلاح قايم كردن و مخفي داشتنزن بود كه احدي نفهمد.ويل دورانت در كتاب تاريخ تمدن قضاياي شرمآوريدر اين باره از ايران قديم نقل ميكند.كنت گوبينو در كتاب سه سال در ايران ميگويد: «حجابي كه هم اكنون در ايران استبيش از آن اندازه كه مستند به اسلام باشد مستند بهايران قبل از اسلام است.»و مينويسد كه در ايران قديم مردم هيچ امنيتي در مورد زنهانداشتند.
درباره انوشيروان-كه به غلط او را«عادل»خواندهاند-نقل شده كه وقتي يكي ازسرهنگان ارتش او زني زيبا داشت. انوشيروان به قصد تجاوز به زن او در غياب او بهخانهاش رفت.زن جريان را براي شوهر خود نقل كرد.بيچاره شوهر ديد زنش را كه ازدست داده سهل است جانش نيز در خطر است.فورا زن خويش را طلاق گفت.وقتيانوشيروان مطلع شد كه وي زنش را طلاق داده استبه او گفتشنيدم يك بوستانبسيار زيبايي داشتهاي و اخيرا آن را رها كردهاي،چرا؟گفت جاي پاي شير در آنبوستان ديدم ترسيدم مرا بدرد.انوشيروان خنديد و گفت ديگر آن شير به آن بوستاننخواهد آمد.
اين ناامنيها اختصاص به ايران و به زمانهاي قديم نداشته است.داستان اذاننيمه شب كه در داستان راستان آوردهايم نشان ميدهد كه چگونه مشابه اين جريانها دردوران تسلط مردم ماوراء النهر بر دستگاه خلافتبغداد،در بغداد هم رواج داشتهاست.در همين زمانهاي نزديك خودمان يكي از شاهزادگان در اصفهان از اين گونهتجاوزها زياد داشته است و مردم اصفهان قصههاي زيادي از زمان حكومت او نقلميكنند.
بررسي
ما وجود ناامنيها و بيعدالتيهاي زمان گذشته و تاثير آنها را در مخفي كردن زنمنكر نيستيم.
مسلما حجابهاي افراطي و عقايد افراطي درباره پوشيدن زن معلول همين نوعجريانهاي تاريخي است.ولي بايد ببينيم آيا فلسفه پوشش زن در اسلام همين امر بودهاست؟
اولا اين سخن درست نيست كه در عصر ما امنيت كامل از نظر زن برقرار است.درهمين دنياي صنعتي اروپا و آمريكا كه به غلط آن را«دنياي متمدن»ميناميم،احياناآمارهاي وحشتآوري از زناي به عنف ميخوانيم،چه رسد به دنياي به اصطلاحنيمه متمدن و تمام وحشي.تا در جهان حكومتشهوت برقرار است هرگز امنيتناموسي وجود نخواهد داشت. منتها شكل قضيه تفاوت ميكند.يك وقت كسي مانندفلان خان و فلان قلدر مامور مسلح ميفرستد و زن كسي را از خانهاش بيرونميكشند،يك وقت ديگر زني را در يك مجلس شب نشيني و در خلال رقص و دانس«قر»ميزنند و او را از شوهر و فرزند آواره ميكنند.اين گونه حوادث و يا حوادثي ازقبيل ربودن زنان و دختران به وسيله تاكسي يا وسيله ديگر زياد اتفاق ميافتد و درروزنامهها ميخوانيم.در روزنامه اطلاعات مورخ6/9/47 تحت عنوان«زنانامريكا در معرض خطر حملات جنسي»مينويسد:
«واشنگتن آسوشيتدپرس-سه پزشك محقق آمريكايي در گزارشي كه براي دولتامريكا تهيه كردهاند اعلام نمودهاند كه در ميان ايالات امريكا لوس آنجلس از لحاظميزان«زناي به عنف»مقام اول را دارد و واشنگتن مقام سيزدهم را حائز است. البتهاين بدان معني نيست كه زنان و دختران در واشنگتن از حملات جنسي درامانند،اماامنيت آنها از بسياري از شهرهاي بزرگ آمريكا بيشتر است.در هر صد هزارجمعيت لوس آنجلس 52 مورد زناي به عنف وجود دارد در حالي كه در واشنگتناين رقم7/17 ميباشد.در نيويورك در مدت شش ماه 3000 شكايت از هتكناموس به زور به اداره پليس رسيده است.سن اين عده شاكيان بين شش سال تاهشتاد و هشتسال بوده و قسمت اعظم شاكيان چهارده ساله بودهاند.»
پس اين ادعا كه در عصر ما امنيت ناموسي كامل برقرار است و صاحبان نواميسبايد از اين نظر خاطرشان جمع باشد ياوهاي بيش نيست.
ثانيا فرض كنيم امنيت ناموسي كامل در جهان برقرار شده و تجاوز به عنف ديگروجود ندارد و هر تجاوزي كه به نواميس مردم ميشود از روي رضاي طرفين است،ريشه نظر اسلام درباره پوشش چيست؟آيا نظر اسلام به عدم امنيتبوده تا گفته شوداكنون كه امنيت كامل برقرار شده دليلي براي پوشش نيست؟
مسلما علت دستور پوشش در اسلام عدم امنيت نبوده است.لا اقل علت منحصرو اساسي عدم امنيت نبوده است،زيرا اين امر نه در آثار اسلامي به عنوان علت پوششمعرفي شده است و نه چنين چيزي با تاريخ تطبيق ميكند.در ميان اعراب جاهليتپوشش نبود و در عين حال امنيت فردي به واسطه زندگي خاص قبيلهاي و بدويوجود داشت;يعني در همان وقت كه در ايران نا امني فردي و تجاوز به ناموس به حداعلي وجود داشت و پوشش هم بود،در عربستان اين گونه تجاوز بين افراد قبائلوجود نداشت.
امنيتي كه در زندگي قبيلهاي وجود نداشت امنيت اجتماعي يعني امنيت گروهيبود و اين گونه عدم امنيتها را پوشش نميتواند چاره نمايد.به اين معني كه قبيلهاي بهقبيله ديگر شبيخون ميزد.در اين شبيخونها كه به وسيله قبيله بيگانه انجام ميشد همهچيز دستخوش غارت ميگرديد،هم مرد اسير ميشد و هم زن،پوشش زن براي اوامنيت نميآورد.
زندگي اعراب جاهليتبا همه تفاوت عظيم و فاحشي كه با زندگي صنعتي وماشيني عصر ما داشته،از اين جهت مانند عصر ما بوده يعني فحشا و زنا حتي در موردزنان شوهردار فراوان بوده است.ولي به خاطر يك نوع دموكراسي و نبودن حكومتاستبدادي كسي زن كسي را به زور از خانهاش بيرون نميكشيد.با اين تفاوت كه نوعيعدم امنيت فردي در زندگي ماشيني امروز هست كه در آن عصر نبود.
پوشش براي جلوگيري از تجاوز كساني است كه در يك جا زندگي ميكنند.بر حسب خوي و عادت قبيلهاي بين افراد يك قبيله اين جور تجاوزها وجود نداشتهاست.لهذا نميتوانيم بگوييم كه اسلام صرفا به خاطر برقرار ساختن امنيت دستورپوشش را وضع كرد.
فلسفه اساسي پوشش چيز ديگر است كه توضيح خواهيم داد.در عين حالنميخواهيم بگوييم كه مساله امنيت زن از گزند تجاوز مرد به هيچ وجه مورد توجهنبوده است.بعدا در آنجا كه به تفسير آيه«جلباب»ميپردازيم خواهيم ديد كه قرآنكريم بدين اصل توجه داشته است.مدعي اين موضوع نيز نيستيم كه در عصر ما اينفلسفه بيمورد است و امنيت كامل براي زن از ناحيه تجاوزات مردانه برقرار است.تجاوزات به عنف كه در كشورهاي به اصطلاح پيشرفته همه روزه رخ ميدهد،درروزنامههاي ما هم منعكس است.
گويندگان اين سخن سعي كردهاند مسائل ديگري از قبيل نفقه و مهر را نيزبر اساس مالكيت مرد نسبتبه زن توجيه كنند.
در كتاب انتقاد بر قوانين اساسي و مدني ايران صفحه27 مينويسد:
«هنگامي كه قانون مدني ايران تدوين شد هنوز از بردهفروشي در بعضي از نقاطدنيا اثري به جا بود و در ايران نيز با اينكه اين كار علي الظاهر از ميان رفته بود وليباز در مغز قانونگذاران آثاري از برده فروشي و آزار به زيردستان وجود داشت. زنرا در آن دوره چون«مستاجره»ميپنداشتند.زن حق نداشتبا مردان نشست وبرخاست كند و در اجتماعات راه يابد و به مقامات دولتي برسد.اگر صداي زن رانامحرم ميشنيد آن زن بر شوي خود حرام ميشد.خلاصه مردان آن دوره زن را چون ابزاري ميدانستند كه كار او منحصرا رسيدگي به امور خانه و پروردن فرزندبود و هنگامي كه اين ابزار ميخواست از خانه بيرون برود او را سر تا پا در چادريسياه ميپيچانيدند و روانه بازار يا خيابان ميكردند.»
علائم و نشانههاي افترا و غرض و مرض از تمام اين نوشته پيداست.كي و كجاچنين قاعدهاي وجود داشت كه اگر صداي زن را نامحرم ميشنيد بر شوي خود حرامميشد؟آيا در جامعهاي كه دائما سخنرانان مذهبياش از بالاي منابر خطابه زهرايمرضيه را در مسجد مدينه و خطابههاي زينب كبري را در كوفه و شام به گوش مردمميرسانند ممكن است چنين فكري در ميان مردم آن جامعه پيدا شود؟!كي و كجا زندر ايران اسلامي برده مرد بوده است؟همه ميدانند كه در خانوادههاي مسلمان بيش ازآنكه زن در خدمت مرد باشد مرد به حكم وظيفه اسلامي در خدمت زن بوده وسيلهآسايش او را فراهم ميكرده است.زن در خانوادههايي مورد اهانت و تحقير و ظلمقرار گرفته كه روح اسلامي در آن خانوادهها نبوده يا ضعيف بوده است.
عجبا!ميگويد:«زن حق نداشت كه با مردان نشست و برخاست كند.»منميگويم:بر عكس،در محيطهاي پاك اسلامي اين مرد بود كه حق نداشت در نشست وبرخاستها از زن بيگانه بهرهبرداري كند.اين مرد است كه همواره حرص ميورزد كهزن را وسيله چشم چراني و كامجويي خود قرار دهد.هيچ گاه مرد به طبع خود مايلنبوده حائلي ميان او و زن وجود داشته باشد و هر وقت كه اين حائل از ميان رفته آن كهبرنده بوده مرد بوده است و آن كه باخته و وسيله شده زن.امروز كه مردان موفق شدهاندبا نامهاي فريبنده«آزادي»و«تساوي»و غيره اين حائل را از ميان ببرند زن را درخدمت كثيفترين مقاصد خويش گرفتهاند.بردگي زن،امروز به چشم ميخورد كهبراي تامين منافع مادي يك مرد در يك مؤسسه تجارتي خود را صد قلم براي جلبمشتري مرد ميآرايد و به صورت«مانكن»درميآيد و شرف خود را در ازاء چندرغازحقوق ميفروشد.
اين نشست و برخاستها كه امثال اين نويسنده آرزوي آن را ميكنند جزبهرهكشي مرد و بهرهدهي زن مفهومي ندارد. همه ميدانند نشست و برخاستها درمحيطهاي پاك كه موضوع بهرهكشي مرد از زن در ميان نبوده است هيچ گاه در جامعهاسلامي ممنوع نبوده است.
نويسنده همين كتاب،تاريخ روابط زن و مرد را از نظر جامعه شناسي به چهاردوره تقسيم ميكند:
دوره اول مرحله طبيعي و اشتراكي اوليه كه زن و مرد بدون هيچ گونه قيد و شرطيبا هم خلطه و آميزش داشتهاند.در اين دوره به عقيده اين نويسنده اساسا زندگيخانوادگي وجود نداشته است.
دوره دوم دوره تسلط مرد است.در اين دوره مرد بر زن غلبه كرده خود را مالكاو دانسته او را همچون ابزاري در دمتخود درآورده است.حجاب يادگار اين دورهميباشد.
دوره سوم مرحله قيام و اعتراض زن است.در اين مرحله زنان از ناسازگاريمردان به ستوه آمدند و در مقابل مظالم آنها ابتدا مقاومت كردند و چون دريافتند كهطبيعتخشن مردان به اين آساني حاضر نيستحق آنها را رعايت كند به منظوراحقاق حق خود متدرجا عليه مردان طغيان كردند،اتحاديهها تشكيل دادند،به وسيلهمطبوعات و كنفرانسها و دستهبنديها با مردان مبارزه كردند.ضمنا چون دريافتند كهزورگويي مردان نتيجه تربيت ناسالم عهد كودكي و مخصوصا تبعيض بين پسران ودختران است در رفع نقايص آموزش و پرورش عمومي كوشيدند.
دوره چهارم مرحله تساوي حقوق زن و مرد است و به دوره اول شباهت كاملدارد.اين دوره از اواخر قرن نوزدهم شروع شده،هنوز در همه جا استقرار نيافته است.
از نظر اين منطق،پوشش زن عبارت است از زنداني شدن زن به دست مرد،وعلت اينكه مرد زن را اينچنين اسير ميكرده اين است كه ميخواسته هر چه بيشتر ازوجود او بهره اقتصادي ببرد.
بررسي
تقسيم تاريخ روابط زن و مرد به چهار دوره به نحوي كه ذكر شد تقليد نارسايياست از آنچه پيروان كمونيزم درباره ادوار تاريخي زندگي بشر از نظر عوامل اقتصاديكه به عقيده آنها زير بناي همه پديدههاي اجتماعي است ذكر كردهاند.آنها ميگويندادوار تاريخي بشر عبارت است از دوره اشتراك اوليه،دوره ملوك الطوايفي،دورهسرمايهداري و دوره كمونيزم و اشتراك ثانوي كه شباهت كامل به دوره اشتراك اوليهدارد.
آنچه درباره ادوار زندگي زن در كتاب سابق الذكر آمده كپيهاي است از آنجا وليكپيهاي كه به هيچ حسابي درست درنميآيد.به عقيده ما چنين دورههايي در زندگيزن هرگز نبوده است و امكان نداشته وجود داشته باشد.همان دوره اولي كه به عنواناشتراك اوليه معرفي ميكند،از لحاظ تاريخي جامعه شناسي به هيچ وجه مورد تصديقنيست.جامعه شناسي تاكنون نتوانسته است قرينهاي به دستبياورد كه دورهاي بربشر گذشته كه زندگي خانوادگي وجود نداشته است.به عقيده مورخين،دورهمادر شاهي بوده است ولي دوره كمونيزم جنسي نبوده است.ما درباره اين ادوارنميخواهيم به تفصيل بحث كنيم،كافي است درباره خود اين مدعا كه ميگويندپوشش زن معلول مالكيت مرد نسبتبه زن استبحث كنيم و آن را مورد بررسي قراردهيم:
ما اين جهت را كه در گذشته مرد به زن به چشم يك ابزار مينگريست و از اوبهرهكشي اقتصادي ميكرد،به صورت يك اصل كلي حاكم بر همه اجتماعات گذشتهقبول نداريم.علائق عاطفي زوجيت هرگز اجازه نميداده كه مردان به صورت يك«طبقه»زيردستبر زنان به صورت يك«طبقه»زيردستحكومت كنند،آنان رااستثمار نمايند;همچنانكه معقول نيست فرض كنيم در دورههاي گذشته پدران ومادران به عنوان يك«طبقه»بر فرزندان به عنوان يك«طبقه»ديگر حكومت و آنها رااستثمار ميكردهاند.علائق عاطفي والدين و فرزندان همواره مانع چنين چيزي بودهاست.علائق زوجين به يكديگر، حتي در اجتماعات گذشته،بيشتر عاطفي و عشقيبوده و زن با نيروي جاذبه و جمال خود بر قلب مرد حكومت كرده او را در خدمتخودگرفته است.مرد به ميل و رغبتخود نانآور زن شده و راضي شده او با خيال راحتبه خود برسد و مايه تسكين قلب و ارضاي عاطفه عشقي او باشد;همچنانكه با ميل ورغبتخود،زن را در پشت جبهه جنگ برده خود به وظيفه سربازي و فداكاري و دفاعاز زن و فرزند قيام كرده است.
در عين حال انكار نميكنيم كه مرد در گذشته،هم به زن ظلم كرده و هم به فرزند،و از هر دوي اينها بهرهكشي اقتصادي كرده است;همچنانكه به خود نيز ستم كردهاست.مرد به علت جهالت و تعصبهاي بيجا(نه به قصد استثمار و بهرهكشي) هم به خودظلم كرده هم به زن و فرزند.مرد در گذشته از لحاظ اقتصادي،هم در خدمت زن بودههم از او بهرهكشي اقتصادي كرده است.هر وقت طبيعت مرد به سوي خشونت گراييده عشق و عاطفه در وجودش ضعيف شده،از زن به صورت يك ابزار اقتصادي استفادهكرده است.ولي اين را به صورت يك اصل كلي حاكم بر تمام جوامع ما قبل[قرن] نوزدهم نميتوان ذكر كرد.
تجاوز به حقوق واقعي زن،استثمار زن،خشونت نسبتبه او منحصر به ما قبلقرن19 نيست.در قرن نوزدهم و بيستم حقوق واقعي زن كمتر از گذشته پايمال نشدهاست.منتها چنانكه ميدانيم از مشخصات اين قرن اين است كه روي مقاصداستثمارگرانه سرپوشي از مفاهيم انساني گذاشته ميشود.
سخن ما درباره اسلام است.آيا اسلام در دستورات خود درباره پوشش و حريمميان زن و مرد چه هدف و منظوري داشته است؟آيا خواسته است زن را از لحاظاقتصادي در خدمت مرد قرار دهد؟!
قدر مسلم اين است كه حجاب در اسلام بدين منظور نيست.اسلام هرگز نخواستهمرد از زن بهرهكشي اقتصادي كند، بلكه سختبا آن مبارزه كرده است.اسلام با قطعيتتامي كه به هيچ وجه قابل مناقشه نيست،اعلام كرده است كه مرد هيچ گونه حق استفادهاقتصادي از زن ندارد.اين مساله كه زن استقلال اقتصادي دارد از مسلمات قطعياسلام است.كار زن از نظر اسلام متعلق به خود اوست.زن اگر مايل باشد،كاري كه درخانه به وي واگذار ميشود مجانا و تبرعا انجام ميدهد،و اگر نخواهد،مرد حق ندارداو را مجبور كند.حتي در شير دادن به طفل با اينكه زن اولويت دارد،اولويت او موجبسقوط حق اجرت او نيست،يعني اگر زن بخواهد فرزند خود را در مقابل مبلغي فرضايكهزار ريال در ماه شير بدهد و زن بيگانهاي هم به همين مبلغ حاضر استشير بدهدپدر بايد اولويت زن را رعايت كند.فقط در صورتي كه زن مبلغ بيشتري مطالبه ميكندمرد حق دارد طفل را به دايهاي كه اجرت كمتري ميگيرد بسپارد.زن ميتواند هر نوعكاري همين قدر كه فاسد كننده خانواده و مزاحم حقوق ازدواج نباشد براي خودانتخاب كند و درآمدش هم منحصرا متعلق به خود اوست.
اگر اسلام در حجاب،نظر به استثمار اقتصادي زن داشتبيگاري زن را براي مردتجويز ميكرد;معقول نيست كه از يك طرف براي زن استقلال اقتصادي قائل شود و ازطرف ديگر حجاب را به منظور استقلال و استثمار زن وضع كند.
پس اسلام چنين منظوري نداشته است.
به عقيده اين دسته،قوانين ديني و مذهبي با اينكه در جاهاي ديگر باخودخواهيها و خودپرستيها مبارزه كرده است در اينجا بر عكس عمل كرده روي اينخودخواهي مردان صحه گذاشته منظور آنها را تامين كرده است.
برتراند راسل ميگويد:بشر توانسته است تا حدي در مورد مال و ثروت برخودخواهي و بخل غالب گردد ولي در مورد زن نتوانسته استبر اين خودخواهيتسلط پيدا كند.از نظر راسل«غيرت»صفت ممدوحي نيست و ريشه آن نوعي بخل وامساك است.
مفهوم سخن راسل اين است كه اگر بذل و بخشش در مورد ثروت خوب است در مورد زن هم خوب است.چرا بخل و امساك و حسادت در مورد مال نكوهيده و درمورد زن ستوده است؟چرا نان و سفره داشتن و نمك خود را خورانيدن از لحاظاخلاق اقتصادي مورد تمجيد و ستايش است و همين بذالي و گذشت و كام ديگران راشيرين كردن در اخلاق جنسي مذموم است؟به عقيده امثال راسل اين تفاوت علتمعقولي ندارد،اخلاق نتوانسته است در مورد امور جنسي بر خودخواهي وتسلط جويي بشر غلبه كند،بر عكس تسليم خودپرستي شده همان رذيله را به نام«غيرت»از طرف مرد و به نام«عفاف»و«حجاب»از طرف زن تحت عنوان«اخلاقحسنه»پذيرفته است.
بررسي
از نظر ما در مرد تمايل به عفاف و پاكي زن وجود دارد،يعني مرد رغبتخاصيدارد كه همسرش پاك و دست نخورده باشد، همچنانكه در خود زن نيز تمايل خاصيبه عفاف وجود دارد.البته در زن تمايل به اينكه شوهر با زن ديگر رابطه و آميزشنداشته باشد نيز وجود دارد ولي اين تمايل به عقيده ما ريشه ديگري دارد مغاير باريشه تمايل مشابهي كه در مرد است.آنچه در مرد وجود دارد غيرت است و ياآميختهاي است از حسادت و غيرت،ولي آنچه در زن وجود دارد صرفا حسادتاست.
ما فعلا درباره لزوم عفاف مرد و ارزشش از نظر خودش و از نظر زن بحثنميكنيم.
سخن ما فعلا درباره حسي است كه در مرد وجود دارد و به نام«غيرت»ناميدهميشود كه:اولا آيا غيرت همان حسادت است كه تغيير اسم داده استيا چيز ديگرياست؟ثانيا آيا ريشه پوشش و حجاب اسلامي احترام به حس غيرت مرد ستياجهات ديگري منظور است؟
اما قسمت اول:ما معتقديم كه حسادت و غيرت دو صفت كاملا متفاوتاند و هركدام ريشهاي جداگانه دارد.ريشه حسادت خودخواهي و از غرايز و احساساتشخصي ميباشد ولي غيرت يك حس اجتماعي و نوعي است و فايده و هدفشمتوجه ديگران است.
غيرت،نوعي پاسباني است كه آفرينش براي مشخص بودن و مختلط نشدن نسلها در وجود بشر نهاده است.سر اينكه مرد حساسيت فوق العاده در جلوگيري ازآميزش همسرش با ديگران دارد اين است كه خلقت ماموريتي به او داده است تا نسبرا در نسل آينده حفظ كند.اين احساس مانند احساس علاقه به فرزند است.همه كسميداند كه فرزند چقدر رنج و زحمت و هزينه براي پدر و مادر دارد.اگر علاقه مفرطبشر به فرزند نبود احدي اقدام به تناسل و حفظ نسل نميكرد.اگر حس غيرت هم درمرد نميبود كه محل بذر را هميشه حفاظت و پاسباني كند.رابطه نسلها با يكديگر بهكلي قطع ميشد، هيچ پدري فرزند خود را نميشناخت و هيچ فرزندي پدر خود رانميدانست كيست.قطع اين رابطه،اساس اجتماعي بودن بشر را متزلزل ميسازد.
پيشنهاد اينكه انسان به عنوان مبارزه با خودخواهي غيرت را كنار بگذارددرست مثل اين است كه پيشنهاد شود غريزه علاقه به فرزند را بلكه به طور كلي مطلقحس ترحم و عاطفه انساني را به عنوان اينكه يك ميل نفساني است ريشه كن كنيم; در صورتي كه اين يك ميل نفساني در درجات پايين حيواني نيستبلكه يك احساسعالي بشري است.
علاقه به حفظ نسل در زن هم وجود دارد،ولي در آنجا احتياج به پاسبان نيست،زيرا انتساب فرزند به مادر هميشه محفوظ است و اشتباه پذير نيست.از اينجا ميتوانفهميد كه حساسيت زن در منع آميزش شوهر با ديگران،ريشهاي غير از حساسيت مرددر اين مساله دارد.احساس زن را ميتوان ناشي از خودخواهي و انحصار طلبيدانست ولي احساس مرد چنانكه گفتيم جنبه نوعي و اجتماعي دارد.ما منكر حسحسادت و انحصار طلبي مرد نيستيم.ما مدعي هستيم كه فرضا مرد حسادت خود را بانيروي اخلاقي از ميان ببرد يك نوع حس اجتماعي در او وجود دارد كه اجازهنميدهد با آميزش همسرش با مردان ديگر موافقت كند.ما مدعي هستيممنحصر شناختن علتحساسيت مرد به حس حسادت كه يك انحراف اخلاقي فردياست اشتباه است.
در برخي از روايات نيز بدين موضوع اشاره شده است كه آنچه در مردان استغيرت است و آنچه در زنان استحسادت.
براي توضيح اين مطلب ميتوان يك نكته را افزود و آن اين است كه زن هميشهميخواهد مطلوب و معشوق مرد باشد. جلوهگريها،دلبريها و خودنماييهاي زن همهبراي جلب نظر مرد است.زن آنقدر كه ميخواهد مرد را عاشق دلخسته خويش كند طالب وصال و لذت جنسي نيست.اگر زن نميخواهد كه شوهرش با زنان ديگرآميزش داشته باشد به اين جهت است كه ميخواهد مقام معشوق بودن و مطلوب بودنرا خاص خود كند.ولي در مرد چنين احساسي وجود ندارد. اين گونه انحصار طلبي درسرشت مرد نيست.لهذا اگر مانع آميزش زنش با مردان ديگر است،ريشهاش همانحراست و نگهباني نسل است.
زن را با ثروت هم نبايد قياس كرد.ثروت با مصرف كردن از بين ميرود و لذامورد تنازع و كشمكش واقع ميشود و حس انحصار طلبي بشر جلو استفاده ديگران راميگيرد.ولي كامجويي جنسي يك نفر مانع استفاده ديگران نيست.در اينجا مسالهانبار كردن و احتكار مطرح نيست.
انسان اين حالت را دارد كه هر چه بيشتر در گرداب شهوات شخصي فرو رود وعفاف و تقوا و اراده اخلاقي را از كف بدهد احساس«غيرت»در وجودش ناتوانميگردد.شهوت پرستان از اينكه همسران آنها مورد استفادههاي ديگران قرار بگيرندرنج نميبرند و احيانا لذت ميبرند و از چنين كارهايي دفاع ميكنند.برعكس،افرادي كه با خودخواهيها و شهوات نفساني مبارزه ميكنند و ريشههاي حرص و آز وطمع و مادهپرستي را در وجود خود نابود ميكنند و به تمام معني«انسان»و«انساندوست»ميگردند و خود را وقف خدمتبه خلق ميكنند و حس خدمتبه نوعدر آنان بيدار ميشود،! چنين اشخاصي غيورتر و نسبتبه همسران خود حساسترميگردند.اين گونه افراد حتي نسبتبه ناموس ديگران نيز حساس ميگردند،يعنيوجدانشان اجازه نميدهد كه ناموس اجتماع مورد تجاوز قرار گيرد.ناموس اجتماعناموس خودشان ميشود.
علي عليه السلام جمله عجيبي دارد.ميفرمايد:«ما زني غيور قط» (17) يعني هرگز يكانسان شريف و غيور زنا نميكند. نفرموده است:انسان حسود زنا نميكند،بلكه فرمودانسان غيور زنا نميكند،چرا؟براي اينكه غيرت يك شرافت انساني و يك حساسيتانساني است نسبتبه پاكي و طهارت جامعه.انسان غيور همان طور كه راضينميشود دامن ناموس خودش آلوده گردد،راضي نميشود دامن ناموس اجتماع همآلوده شود;زيرا غيرت غير از حسادت است;حسادت يك امر شخصي و فردي و ناشي از يك سلسله عقدههاي روحي است،اما غيرت يك احساس و عاطفه نوعبشري است.
اين خود دليل است كه«غيرت»از خودپرستي ناشي نميشود،احساس خاصياست كه قانون خلقتبراي تحكيم اساس زندگي خانوادگي كه يك زندگي طبيعياست نه قراردادي،ايجاد كرده است.
و اما اينكه آيا نظر اسلام درباره حجاب و پوشش احترام گزاردن به حس غيرتمرد استيا نه؟
جواب اين است كه بدون شك اسلام همان فلسفهاي كه در حس غيرت هستيعني حفاظت پاكي نسل و عدم اختلاط انساب را منظور نظر دارد،ولي علتحجاباسلامي منحصر به اين نيست.در بخش بعد كه تحت عنوان«فلسفه پوشش و حجابدر اسلام»بحثخواهيم كرد،اين مطلب را توضيح خواهيم داد.
اينكه عادت ماهانه نوعي پليدي و نقص است،فكري است كه از قديم در ميانبشر وجود داشته است و به همين دليل زنان در ايام عادت مانند يك شيء پليد درگوشهاي محبوس بودهاند و از آنها دوري و اجتناب ميشده است.
شايد به همين علت است كه از پيغمبر اكرم درباره اين عادت سؤال شد.وليآيهاي كه در پاسخ اين سؤال نازل شد اين نبود كه حيض پليدي است و زن حائض پليداست و با او معاشرت نكنيد،پاسخ رسيد كه نوعي بيماري تن است و در حين آنبيماري از همخوابگي احتراز كنيد(نه از معاشرت):
يسئلونك عن المحيض قل هو اذي فاعتزلوا النساء في المحيض (18).
از تو درباره حيض سؤال ميكنند.بگو نوعي بيماري است،در حال اين بيماري با زنان نزديكي نكنيد.
قرآن اين حال را فقط نوعي بيماري مانند ساير بيماريها خواند و هرگونه پليديرا از آن سلب كرد.
در سنن ابو داود جلد اول صفحه499 در شان نزول اين آيه مينويسد:
«انس بن مالك گفت عادت يهود اين بود كه همينكه زني از آنها حائض ميشد او رااز خانه بيرون ميكردند،نه با او غذا ميخوردند و نه از ظرف او آب ميآشاميدند ونه با او در يك اتاق ميزيستند.لهذا از رسول خدا در اين باره سؤال شد و اين آيهنازل گشت.رسول خدا از دوري گزيدن از آنها منع كرد و فرمود جز همبستري هيچممنوعيت ديگري ندارند.»
از نظر اسلام زن حائض حكم يك انسان به اصطلاح«محدث»را يعني انسانفاقد وضو و غسل را دارد كه در آن حال از نماز و روزه محروم است.
هر موجب«حدث»نوعي پليدي است كه با«طهارت»يعني وضو يا غسل مرتفعميگردد.بدين معني حيض را نيز ميتوانيم مانند جنابت،خواب،بول و غيره پليديبدانيم.ولي اين نوع پليدي اولا اختصاص به زن ندارد و ثانيا با غسل يا وضو مرتفعميگردد.
در ميان يهوديان و زردشتيان با زن حائض مانند يك شيء پليد رفتار ميشدهاست و اين جهت،هم در زن و هم در مرد اين فكر را به وجود آورده كه زن موجودپست و پليدي است،و مخصوصا خود زن در آن حالت احساس شرم و نقص ميكردهخود را مخفي ميساخته است.
قبلا از ويل دورانت نقل كردهايم كه گفت:
«پس از داريوش مقام زن مخصوصا در ميان طبقه ثروتمندان تنزل پيدا كرد.زنانفقير چون براي كار كردن ناچار از آمد و شد در ميان مردم بودند آزادي خود راحفظ كردند.ولي در مورد زنان ديگر گوشهنشيني زمان حيض كه برايشان واجببود رفته رفته امتداد پيدا كرد و سراسر زندگاني اجتماعي ايشان را فرا گرفت.»
و هم او ميگويد:
«نخستين مرتبه كه زن حيا و شرم را احساس كرد آن وقتبود كه فهميد در هنگامحيض نزديك شدن او با مرد ممنوع است.»
درباره اينكه زن ابتدا در خود احساس نقص ميكرده است و سبب شده كه همخود او و هم مرد او را موجود پستبشمارد سخنان زيادي گفته شده است.خواه آنسخنان درستباشد و خواه نادرست،با فلسفه اسلام درباره زن و پوشيدگي زنرابطهاي ندارد.اسلام نه حيض را موجب پستي و حقارت زن ميداند و نه پوشيدگي رابه خاطر پستي و حقارت زن عنوان كرده است،بلكه منظورهاي ديگري داشته است،چنانكه بعدا خواهيم گفت.
به طور كلي بحثي است درباره ريشه اخلاق جنسي زن از قبيل حيا و عفاف،و ازآن جمله است تمايل به ستر و پوشش خود از مرد.در اينجا نظرياتي ابراز شده است. دقيقترين آنها اين است كه حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيري است كه خود زن بايك نوع الهام براي گرانبها كردن خود و حفظ موقعيتخود در برابر مرد به كار بردهاست.زن،با هوش فطري و با يك حس مخصوص به خود دريافته است كه از لحاظجسمي نميتواند با مرد برابري كند و اگر بخواهد در ميدان زندگي با مرد پنجه نرم كنداز عهده زور بازوي مرد بر نميآيد،و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازييافته است كه خلقت در وجود مرد نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهرمعشوقيت و مطلوبيت قرار داده است.در طبيعت،جنس نر گيرنده و دنبال كننده آفريده شده است.به قول ويل دورانت:
«آداب جفتجويي عبارت است از حمله براي تصرف در مردان،و عقب نشيني برايدلبري و فريبندگي در زنان...مرد طبعا جنگي و حيوان شكاري است،عملش مثبتو تهاجمي است.زن براي مرد همچون جايزهاي است كه بايد آن را بربايد.»
وقتي كه زن مقام و موقع خود را در برابر مرد يافت و نقطه ضعف مرد را در برابرخود دانست همان طور كه متوسل به زيور و خودآرايي و تجمل شد كه از آن راه قلبمرد را تصاحب كند،متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نيز شد. دانست كهنبايد خود را رايگان كند بلكه بايست آتش عشق و طلب او را تيزتر كند و در نتيجهمقام و موقع خود را بالا برد.
ويل دورانت ميگويد:
«حيا امر غريزي نيستبلكه اكتسابي است.زنان دريافتند كه دست و دل بازي مايهطعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند.»
ويل دورانت ميگويد:
«خودداري از انبساط،و امساك در بذل و بخشش بهترين سلاح براي شكار مرداناست.اگر اعضاي نهاني انسان را در معرض عام تشريح ميكردند توجه ما به آنجلب ميشد ولي رغبت و قصد به ندرت تحريك ميگرديد.مرد جوان به دنبالچشمان پر از حياست و بيآنكه بداند حس ميكند كه اين خودداري ظريفانه از يكلطف و رقت عالي خبر ميدهد.»
مولوي،عارف نازك انديش و دوربين خودمان،مثلي بسيار عالي در اين زمينهميآورد.اول درباره تسلط معنوي زن بر مرد ميگويد:
زين للناس حق آراسته است زانچه حق آراست چون تانند رست چون پي يسكن اليهاش آفريد كي تواند آدم از حوا بريد رستم زال ار بود وز حمزه بيش هست در فرمان اسير زال خويش آنكه عالم مست گفتارش بدي كلميني يا حميرا ميزدي
آنگاه راجع به تاثير حريم و حائل ميان زن و مرد در افزايش قدرت و محبوبيتزن و در بالا بردن مقام او و در گداختن مرد در آتش عشق و سوز،مثلي لطيف ميآورد: آنها را به آب و آتش تشبيه ميكند،ميگويد مثل مرد مثل آب است و مثل زن مثلآتش،اگر حائل از ميان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه ميكند و آن راخاموش ميسازد،اما اگر حائل و حاجبي ميان آندو برقرار گردد مثل اينكه آب را درديگي قرار دهند و آتش در زير آن ديگ روشن كنند،آن وقت است كه آتش آب راتحت تاثير خود قرار ميدهد،اندك اندك او را گرم ميكند و احيانا جوشش و غليان دراو به وجود ميآورد،تا آنجا كه سراسر وجود او را تبديل به بخار ميسازد.ميگويد:
آب غالب شد بر آتش از لهيب ز آتش او جوشد چو باشد در«حجيب» چونكه ديگي حايل آمد آندو را نيست كرد آن آب را كردش هوا
مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور ميرود،در عمق روح خويش از ابتذال زن و ازتسليم و رايگاني او متنفر است.مرد هميشه عزت و استغناء و بياعتنايي زن را نسبتبه خود ستوده است.
ابن العفيف ميگويد:
تبدي النفار دلالا و هي آنسة يا حسن معني الرضا في صورة الغضب
نظامي ميگويد:
چه خوش نازي است ناز خوبرويان ز ديده رانده از ديدهجويان
به طور كلي رابطهاي است ميان دست نارسي و فراق از يك طرف و عشق و سوز وگرانبهايي از طرف ديگر،همچنانكه رابطهاي است ميان عشق و سوز از يك طرف وميان هنر و زيبايي از طرف ديگر;يعني عشق در زمينه فراقها و دست نارسيهاميشكفد و هنر و زيبايي در زمينه عشق رشد و نمو مييابد.
برتراند راسل ميگويد:
«از لحاظ هنر مايه تاسف است كه به آساني به زنان بتوان دستيافت و خيلي بهتراست كه وصال زنان دشوار باشد بدون آنكه غير ممكن گردد.»
هم او ميگويد:
«در جايي كه اخلاقيات كاملا آزاد باشد،انساني كه بالقوه ممكن است عشقشاعرانهاي داشته باشد عملا بر اثر موفقيتهاي متوالي به واسطه جاذبه شخصيخود،ندرتا نيازي به توسل به عاليترين تخيلات خود خواهد داشت.»
ويل دورانت در لذات فلسفه ميگويد:
«آنچه بجوييم و نيابيم عزيز و گرانبها ميگردد.زيبايي به قدرت ميل بستگي دارد وميل با اقناع و ارضاء،ضعيف و با منع و جلوگيري قوي ميگردد.»
از همه عجيبتر سخني است كه يكي از مجلات زنانه از آلفرد هيچكاك-كه بهقول آن مجله به حسب فن و شغل فيلمسازي خود درباره زنان تجارب فراوان داردنقل ميكند.او ميگويد:
«من معتقدم كه زن هم بايد مثل فيلمي پر هيجان و پر آنتريك باشد،بدين معني كهماهيتخود را كمتر نشان دهد و براي كشف خود مرد را به نيروي تخيل و تصورزيادتري وادارد.بايد زنان پيوسته بر همين شيوه رفتار كنند يعني كمتر ماهيتخودرا نشان دهند و بگذارند مرد براي كشف آنها بيشتر به خود زحمت دهد.»
ايضا همان مجله در شماره ديگري از همين شخص چنين نقل ميكند:
«زنان شرقي تا چند سال پيش به خاطر حجاب و نقاب و رويبندي كه به كارميبردند خود به خود جذاب مينمودند و همين مساله جاذبه نيرومندي بدانهاميداد،اما به تدريجبا تلاشي كه زنان اين كشورها براي برابري با زنان غربي ازخود نشان ميدهند حجاب و پوششي كه ديروز بر زن شرقي كشيده شده بود ازميان ميرود و همراه آن از جاذبه جنسي او هم كاسته ميشود.»
ميگويند:«مشتاقي است مايه مهجوري.»اين صحيح است اما عكس آن همصحيح است كه:«مهجوري است مايه مشتاقي».
امروز يكي از خلاهايي كه در دنياي اروپا و امريكا وجود دارد خلا عشق است.در كلمات دانشمندان اروپايي زياد اين نكته به چشم ميخورد كه اولين قرباني آزاديو بيبند و باري امروز زنان و مردان،عشق و شور و احساسات بسيار شديد و عالياست.در جهان امروز هرگز عشقهايي از نوع عشقهاي شرقي از قبيل عشقهاي مجنونو ليلي،و خسرو و شيرين رشد و نمو نميكند.
نميخواهم به جنبه تاريخي قصه مجنون و ليلي،و خسرو و شيرين تكيه كردهباشم،ولي اين قصهها بيان كننده واقعياتي است كه در اجتماعات شرقي وجود داشتهاست.
از اين داستانها ميتوان فهميد كه زن بر اثر دور نگه داشتن خود از دسترسي مرد تاكجا پايه خود را بالا برده است و تا چه حد سر نياز مرد را به آستان خود فرود آوردهاست!قطعا درك زن اين حقيقت را در تمايل او به پوشش بدن خود و مخفي كردن خودبه صورت يك راز،تاثير فراوان داشته است.
2- سر سلسله كلبيون يكي از شاگردان سقراط استبه نام«انتيس طينس».او مانند استاد خود غايت وجودرا در كسب فضيلت دانست ولي فضيلت را در ترك همه تمتعات جسماني و روحاني ميدانست.گفتهاند: «از اين جهت او و پيروانش را كلبيون ميگفتند كه گفتگوهاي انتيس طينس در محلي از شهر آتن واقعميشد كه به مناسباتي آنجا را«سگ سفيد»ميخواندند;و نيز به سبب اينكه پيروان او در شيوه انصراف ازدنيا و اعراض از علايق دنيوي چنان مبالغه كردند كه از آداب و رسوم معاشرت و لوازم زندگاني متمدن نيزدستبرداشته حالت دام و دد اختيار نمودند،با لباس كهنه و پاره و سر و پاي برهنه و موي ژوليده( مانندهيپيهاي عصر ما) ميان مردم ميرفتند و در گفتگو هر چه بر زبان يگذشتبيملاحظه ميگفتند،بلكه درزخم زبان اصرار داشتند و به فقر و تحمل رنج و درد سرفرازي ميكردند و همه قيود و حدودي كه مردم درزندگاني اجتماعي بدان مقيد شدهاند ترك كرده حالت طبيعي را پيشه خود ساخته بودند. »(سير حكمت دراروپا،جلد اول صفحه 70)
3- وسائل،ج 1/ ص277
4- همان
5- همان
6- وسائل،ج 1/ ص 278
7- كافي تاليف محمد بن يعقوب كليني جلد 5 صفحه496،و وسائل جلد3 صفحه 14.براي روايات نهي ازتبتل و اختصا(رهبانيت و خود را اخته كردن)رجوع شود به صحيح بخاري،جلد7 صفحات 4 و 5 و 40 وصحيح مسلم،جلد 4 صفحه129 و جامع ترمذي،چاپ هند،صفحه173.
8- جامههاي خويش را پاكيزه گردان:سوره المدثر،آيه 4.
9- وسائل الشيعه،ج 1/ ص 280
10- همان،ص 278
11- بگو چه كسي زينتهايي كه خدا براي بندگان خود آفريده و روزيهاي پاكيزه را حرام كرده است؟(سورةالاعراف،آيه 32)
12- رجوع شود به وسائل الشيعه،ج 1/ ص279
13- همان،ج3/ ص3
14- كافي،ج 5/ ص567
15- نهج الفصاحه
16- كافي،ج 5/ ص 494
17- نهج البلاغه،حكمت 305
18- بقره/ 222
عالم محضر خداست درمحضر خدا گناه نکنید حضرت امام (ره)