0

خادم الحسین(ع) بسیجی شهید محسن سیفی

 
gps0064
gps0064
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1751
محل سکونت : اصفهان

خادم الحسین(ع) بسیجی شهید محسن سیفی
سه شنبه 12 آبان 1388  2:55 AM

بسم رب الشهدا والصدیقین

بارالـهــا نمی خـواهم که در بستــــر بمیـــرم           یاریم کن تا به راحت در دل سنگر  بمیرم

دوست دارم لاله باشم در گلستان شهیدان            زنــــدگی از سر بگیرم در ره جانان بمیرم

دو روز مانده بود به عيد و همه در تكاپوي سال نو محسن ساك دستي كوچكش را بست كه برود. به خواهرش گفت: وصيت نامه ام را نوشته ام، به مادر چيزي نگو غصه مي خورد.
مادر سه بار لباس و كفش نو محسن را داخل ساكش گذاشت و او هر بار با عذري آن را از ساكش بيرون آورد و رفت!

برگشت!!

دوم خردادماه بود كه آمد، اشرار گلوله  اي در سر او شليك كرده بودند.

خادم الحسین(ع) بسیجی شهید محسن سیفی

(دوست و رفیق صمیمی شهید عبدی)

تاريخ تولد :9/6/1359       تاریخ شهادت : 2/3/1378
    
محل تولد :تهران /تهران     طول مدت حیات :19
    
محل شهادت :دشت سمسور (ايرانشهر)
مزار شهید : قطعه ۵۰ بهشت زهرا(س)
    
در مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر



فقط برای حسین گریه کنید..

شهريورماه سال 1359 محسن در شهر تهران چشم به آسمان گشود از همان آغاز کودکي منظره اعزام رزمندگان به جبهه‌هاي حق عليه باطل در تاب ديدگانش نقش بست.صلابت گامهاي استوارشان دل کوچکش را مشتاق ايثار نمود در سن 12 سالگي در مراسم عزاداري اباعبدالله (ع) شرکت کرد و در پايگاههاي بسيج مشغول فعاليت فرهنگي – مذهبي شد.محسن علاقه بسياري به حضرت آيت‌الله سيد علي خامنه‌اي داشت با شهادت دوستانش «محمد عبدي» و «ياوري» شوري عاشقانه او را به مناطق جنگي کشاند سيفي در اولين ديدار خود به همراه شهيد عبدي به عنوان فيلمبردار عازم مناطق جنوب شد او بار ديگر در شب تحويل سال 1378 جهت مبارزه با اشرار به همراه برادران نيروي انتظامي به منطقه رفت. سيفي سرانجام در تاريخ 2/3/1378 در سن 19 سالگي توسط اشرار به شهادت رسيد پيکر خون‌آلود محسن در دشت سمسور (ايرانشهر) بر خاک افتاد، تا گواهي بر صدق ارادتش به اباعبدالله (ع) باشد.

مادر شهید
او هميشه خطاب به شهدا مي گفت خوشا به حال آنها كه رفتند و مي  گفت من شهيد مي شوم و به من مي گويند شهيدسيفي!!

نامه‌اي به برادر 

بسم الله الرحمن الرحيم امروز روز عرفه است و الان اين نامه را بار ديگر مي‌نويسم ساعت 2:30 نصف شب است دوست دارم يکبار ديگر به بهشت زهرا (س) بنشينم و سينه بزنم از همه چيز خسته شدم و همه چيز برايم تکراري است حال خاصي دارم دنبال يک چيز مي گردم ولي هنوز پيدايش نکرده‌ام امسال اينجا محرم شهرمرده‌هاست فقط از سه الي چهار مسجد صداي اذان و دعا مي‌آيد و ديگر هيچي اصلا از عزاداري خبري نيست ما اينجا براي خودمان يک هيئت سينه زني راه انداختيم و مدام هم محمد بابايي و مجتبي يوسفي خودمان هستند خلاصه به کرامت آقا امام حسين (ع) سينه زدن بچه‌هاي تهران را در ايرانشهر پيدا کرديم از فرماندار تا سرباز نوار نريمان گوش مي دهند و به خصوص مسئول منطقه خلاصه ما اينجا همه را با نوار امام رضاي (ع) سعيد حداديان، آشنا کرديم مرا دعا کنيد خدايا جواب من را بده دوست دارم سرم پيش آقا حسين (ع) بره از بچه‌ها طلب حلاليت کنيد دلم براي پارچه و ريسه زدن تنگ شده به بچه‌ها بگو يادش بخير از دو کوهه، شلمچه، اروندرود، هويزه، خرمشهر، آبادان خيلي دلم تنگ شده يادش بخير مشهد، گنبد طلا، سقاخونه، صحن گوهرشاد، خادمانش ... يادش بخير بهشت زهرا، مرقد امام، قم، جمکران ...وقتي که مرا داخل قبر مي‌گذارند از خاک تربت امام حسين (ع) روي دهانم بريزيد که من نمي‌توانم جواب بدهم، شايد اين کمکم کند و اما شب اول قبر نوار نريمان بگذاريد تا حال بيايم و به ذکر سينه‌زني که رسيدم خودم دستهايم را بالا مِي‌آورم و سرم را تکان مي دهم و مشغول سينه زدن مي‌شود به بچه‌ها بگو زيارت عاشورا را بخوانند ......

            روي قبرم بنويسد حسيني بوده است
بنويسيد ز يــاران خــمـينـي بـوده است
                     بنويسيد که او جا مـانــده بود از قافله
سرپرست قافله ساقي عشقش بوده است
                 بنوسيد حسين بن علي (ع)‌ او را خــريـد
زان سبب راس تنش چون او پر از خون بوده است
بنوسيد   زهــــرا (س)  محسني ديگر خريد..
                 زیــن سـبـب او سـيد آل محمد بوده است
بنوسيد کعبه نيست جز سنگ و کلوخ
                 بنويسيد دلــش بيت‌الحرامش بـوده است


فقط براي آقايم حسين (ع) گريه کنيد

شعر از :شهید محسن سیفی

هر وقت براي حضرت زهرا(س) گريه مي كنيد اشك هايتان را به سينه بكشيد.
در وقت خواب وضو بگيريد و وقتي در رختخواب قرار گرفتيد سه مرتبه بگوييد يا زهرا(س). وقت صبح  براي گرفتن وضو و اقامه نماز صبح هم ياد زهرا(س) از خاطرتان نرود.

قسمتی از توصیه های شهید به خانواده اش

وصيت‌نامه

يا الله جل جلاله الله يا محمد (ص)‌، يا علي (ع)، يا فاطمه (س) ،.... يا حجه (عج) و شما اي ولي ما يا روح‌الله و شما اي پيروان صادق آن شهيدان، خدايا چگونه اين وصيت‌نامه را بنويسم در حاليکه سراپا گناه و معصيت و سراپا تقصير و نافرماني هستم گرچه از رحمت و بخشش تو نااميد نيستم ولي ترسم از اين است که نيامرزيده از اين دنيا بروم مي‌ترسم رفتنم خالصانه نباشد پذيرفته درگهت نشوم يا رب العفو خدايا نميرم در حاليکه از من ناراضي باشي من مي‌خواهم به پاي تو خوني بشوم از زندگي هيچ نفهميدم حال بايد خوني مي‌شد و در رگهايم جريان مي‌يافت و سلولهايم (يارب، يا رب) مي‌گفت خدايا قبولم کن يا اباعبدالله شفاعت آه چقدر لذت‌بخش است انسان آماده باشد براي ديدار رويش ولي چه کنم تهيدستم خدايا قبولم کن :«اي عاشقان اباعبدالله بايستي شهادت را در آغوش گرفت گونه‌ها بايستي از حرارت شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند اهميت زياد به نماز و دعاها و مجالس اباعبدالله (ع) و شهداء بدهيد از همه کساني که از من رنجيده‌اند و حقي بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و اميدوارم خداوند مرا گناهاني بسيار بيامرزد .... به ياد آقا امام حسين (ع) دوست دارم پيش محمد عبدي خاکم کنيد دوست دارم دومين نفر از شما باشم آقاجون قبولم کن......

منبع:http://shahidabdi.blogfa.com
   

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها