صبا به شوق در ایوان شهریار آمد
که خیز و سر به در از دخمه کن بهار آمد
ز زلف زرکش خورشید بند سیم سه تار
که پردههای شب تیره تار و مار آمد
به شهر چند نشینی شکسته دل برخیز
که باغ و بیشهی شمران شکوفه زار آمد
به سان دختر چادرنشین صحرائی
عروس لاله به دامان کوهسار آمد
فکند زمزمه ?گلپونهئی? به برزن وکو
به بام کلبه پرستوی زرنگار آمد
گشود پیر در خم و باغبان در باغ
شراب و شهد به بازار و گل به بارآمد
دگر به حجره نگنجد دماغ سودائی
که با نسیم سحر بوی زلف یار آمد
بزن صبوحی و برگیر زیر خرقه سه تار
غزل بیار که بلبل به شاخسار آمد
برون خرام به گلگشت لالهزار امروز
که لالهزار پر از سرو گلعذار آمد
به دور جام میم داد دل بده ساقی
چهاکه بر سرم از دور روزگار آمد
به پای ساز صبا شعر شهریار ای ترک
بخوان که عیدی عشاق بیقرار آمد