پاسخ به:شق القمر معجزهاى از معجزات حضرت محمد (ص)
شنبه 9 آبان 1388 2:54 AM
.
4-
دلیلى از قرآن کریم
بجز برخى معدود از اهل تفسیر همانگونه که در خلالبحثهاى گذشته گفته شد:عموم مفسران شیعه و اهل سنت گفتهاند: آیه مبارکه
:
«
اقتربت الساعة و انشق القمر،و ان یروا آیة یعرضوا و یقولوا سحرمستمر
».
-
قیامت نزدیک شد و ماه شکافت،و اگر معجزهاى ببینند روى بگردانند وگویند جادوئى است مستمر
.
درباره همین معجزه شق القمر نازل شده و همان داستان رابازگو میکند که مشرکان درخواست چنین معجزهاى کردند و چونبه وقوع پیوست روى گردانده و گفتند:جادوئى است مانندجادوهاى دیگر
.
تنها از حسن و عطا و بلخى نقل شده که گفتهاند:«انشق»در اینجا بمعناى«سینشق»استیعنى بزودى در قیامت ماه دونیم خواهد شد و اینکه بلفظ ماضى آمده بخاطر اینکه محققا واقعخواهد شد،ولى این تفسیر بگفته علامه طباطبائى و دیگران بسیاربىپایه است و دلالت آیه بعدى که مىفرماید:«و ان یرو آیةیعرضوا،و یقولوا سحر مستمر»آنرا رد مىکند براى اینکه سیاق آنآیه روشنترین شاهد استبر اینکه منظور از«آیت»معجزه بقولمطلق است،که شامل دو نیم کردن ماه هم میشود،یعنى حتىاگر دو نیم شدن ماه را هم ببینند میگویند سحرى استپشتسر هم،و معلوم است که روز قیامت روز پرده پوشى نیست،روزیست که همه حقایق ظهور مىکند،و در آنروز همه در بدر دنبال معرفت مىگردند،تا بآن پناهنده شوند.و معنا ندارد درچنین روزى هم بعد از دیدن«شق القمر»باز بگویند این سحرىاست مستمر،پس هیچ چارهاى نیست جز اینکه بگوئیم شق القمرآیت و معجزهاى بوده،که واقع شده،تا مردم را بسوى حق وصدق دلالت کند،و چنین چیزى را ممکن است انکار کنند وبگویند سحر است
.
نظیر تفسیر بالا در بىپایگى گفتار بعضى دیگر است کهگفتهاند:کلمه«آیت»اشاره استبآن مطلبى که ریاضى داناناین عصر بآن پى بردهاند،و آن اینستکه کره ماه از زمین جداشده،همانطور که خود زمین هم از خورشید جدا شده،پس جمله«و انشق القمر»اشاره استبیک حقیقت علمى،که در عصرنزول آیه کشف نشده بود،بعد از صدها قرن کشف شد
.
وجه بىپایگى این تفسیر اینستکه در صورتى که گفتارریاضى دانان صحیح باشد آیه بعدى که مىفرماید:«و ان یروا آیةیعرضوا و یقولوا سحر مستمر»با آن نمىسازد،براى اینکه از احدىنقل نشده که گفته باشد خود ماه سحرى است مستمر
.
علاوه بر اینکه جدا شدن ماه از زمین اشتقاق است،و آنچه درآیه شریفه آمده انشقاق است،و انشقاق را جز بپاره شدن چیزىو دو نیم شدن آن اطلاق نمىکنند،و هرگز جدا شدن چیزى از چیز دیگر که قبلا با آن یکى بوده را انشقاق نمىگویند
.
و نظیر وجه بالا در بى پایگى این وجه است که بعضى اختیارکرده گفتهاند:انشقاق قمر بمعناى برطرف شدن لمتشبهنگام طلوع آن است،و نیز اینکه بعضى دیگر گفتهاند:انشقاققمر کنایه است از ظهور امر و روشن شدن حق
.
البته این آیه خالى از این اشاره نیست،که انشقاق قمر یکىاز لوازم نزدیکى ساعت است
.
5-
پاسخ از چند اشکال
یکى از اشکالهائى که بر وقوع معجزه شق القمر شده و بامعجزه معراج رسول خدا(ص)نیز از این جهت مشترک استاشکالى است که سابق بر این،روى فرضیه بطلمیوس که خرقو التیام را در افلاک محال مىدانستند کردهاند و خلاصه فرضیهآنها این بود که افلاک را اجسامى بلورین مىدانستند و مجموعهآنها را نیز نه فلک مىپنداشتند که همانند ورقههاى پیاز روىهم قرار گرفته و ستارگان نیز همچون گل میخى بر آنها چسبیدهبود و حرکتستارگان را نیز با حرکت افلاک مىگرفت،یعنىهر فلکى حرکتى داشت و قهرا با حرکت فلک گل میخى هم کهبر او چسبیده بود حرکت مىکرد،و روى این نظریه مىگفتندخرق و التیام-یعنى شکسته و بسته شدن-در آنها محال است،و چون شق القمر-دو نیم شدن ماه-و هم چنین داستان معراججسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التیام در افلاک میشد آنرامنکر شده و یا دستبه تاویل و توجیه در آنها مىزدند،غافل ازآنکه قرنها قبل از جا افتادن این نظریه غلط،قرآن کریم آنرامردود دانسته و پنبه افلاک پوسته پیازى را زده است،آنجا که درباره خورشید و ماه و فلک گوید:«و الشمس تجرى لمستقر لها ذلکتقدیر العزیز العلیم،و القمر قدرناه منازل حتى عاد کالعرجون القدیم،لا الشمس ینبغى لها ان تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فىفلک یسبحون
».
(
سوره یس آیه 38-40
)
که اولا حرکت و جریان را به خود خورشید و ماه نسبتمیدهد،و ثانیا«فلک»را مدار آنها دانسته و ثالثا حرکت آنها رادر این مدار بصورت«شنا»و شناورى بیان فرموده،و فضاىآسمان بى انتها را بصورت دریاى بیکرانى ترسیم فرموده که اینستارگان همچون ماهیان در آن شناورى میکنند.و علم وکشفیات و اختراعات جدید و سفینههاى فضائى و موشکها وآپولوها و لوناها نیز این حقیقت قرآن را به اثبات رسانید،و برهیئتبطلمیوسى خط بطلان کشیده و در زوایاى تاریخ دفنکرد. و یا این آیه که در سوره فصلت(آیه 11)آمده که مىفرماید
:
«
ثم استوى الى السماء و هى دخان»که آسمان را همانند دودىدانسته،و آیات دیگر که جاى ذکر آنها نیست
.
اشکال دیگرى که برخى به این معجزه کردهاند اینستکه اگراینطور که میگویند قرص ماه دو نیم شده باشد باید تمام مردم دنیادیده باشند،و رصد بندان شرق و غرب عالم این حادثه را دررصدخانه خود ضبط کرده باشند،چون این از عجیبترین آیاتآسمانى است،و تاریخ تا آنجا که در دست است و همچنینکتب علمى هیئت و نجوم که از اوضاع آسمانى بحث مىکندنظیرى براى آن سراغ ندارد،و قطعا اگر چنین حادثهاى رخ دادهبود اهل بحث کمال دقت و اعتناء در شنیدن و نقل آن را بکارمىبردند،و مىبینیم که نه در تاریخ از آن خبرى هست و نه درکتب علمى اثرى از آن دیده مىشود؟
پاسخى که از این اعتراض دادهاند خلاصهاش این است کهگفتهاند:اولا ممکن است مردم آنشب از این حادثه غفلت کردهباشند،زیرا چه بسیار حوادث جوى و زمینى رخ مىدهد که مردماز آن غافلند،و اینطور نیست که هر حادثهاى رخ دهد مردمبفهمند،و آنرا نزد خود محفوظ نگهداشته،پشتبه پشت و سینه بسینه تا عصر ما به یکدیگر منتقل کنند
.
و ثانیا سرزمین حجاز و اطراف آن از شهرهاى عربغیره رصدخانهاى نداشتند،تا حوادث جوى را ضبط کند، رصدخانههائى که در آن ایام بفرضى که بوده باشد در شرق درهند،و در مغرب در روم و یونان و غیره بوده،در حالیکه تاریخ ازوجود چنین رصدخانههائى در این نواحى و در ایام وقوع حادثه همخبر نداده و این جریان بطوریکه در بعضى از روایات آمده دراوائل شب چهاردهم ذى الحجه سال هشتم بعثتیعنى پنجسالقبل از هجرت اتفاق افتاده
.
علاوه بر اینکه بلاد مغرب که اعتنائى باینگونه مسائلداشتهاند(البته اگر در آن تاریخ چنین اعتنائى داشته بودند)بامکه اختلاف افق داشتهاند،اختلاف زمانى زیادیکه باعث میشدآن بلاد جریان را نبینند،چون بطوریکه در بعضى از روایاتآمده قرص ماه در آن شب تمام بوده،و در حوالى غروب خورشیدو اوائل طلوع ماه اتفاق افتاده،و میانه انشقاق ماه و دوباره متصلشدن آن زمانى اندک فاصله شده است،ممکن است مردم آنبلاد وقتى متوجه ماه شدهاند که اتصال یافته بوده
.
از اینهم که بگذریم،ملتهاى غیر مسلمان یعنى اهل کلیساو بتخانه را در امور دینى و مخصوصا حوادثى که بنفع اسلام باشد متهم و مغرض مىدانیم،و چه بسیار حوادث مهمتر از این رانادیده گرفته و نقل نکردهاند
.
اشکال دیگرى هم برخى با استناد به پارهاى از آیات کریمهقرآنى کردهاند که مرحوم علامه طباطبائى در ذیل همین آیاتسوره قمر نقل کرده و جواب کافى و شافى به آن داده بتفصیلىکه هر که خواهد به تفسیر المیزان آنمرحوم مراجعه نماید