جنگ دا سیده زهرا حسینی
جمعه 1 بهمن 1389 11:25 PM
دانلود کتاب داستان " دا "
خاطرات سیده زهرا حسینی
در امبولانس را باز کردند . دو تا مجروح داخلش بودند . با کنجکاوی نگاه شان کردم . یکی از ان ها خیلی ناجور سوخته بود . یک تکه سیاه شده بود . ادم نمی توانست تشخیص بدهد این سیاهی تنش است با پوست بدنش ذغال شده . سالم ترین قسمت بدنش صورتش بود که پوست ان هم کنده شده بود . از زخم های صورت و دستانش خون می امد . وقتی او را روی برانکادر گذاشتند ف هیچ ناله ای نکرد . رویش ملحفه کشیدند و او را سریع بردند
مجروح دوم به نظر وضعیت بهتری داشت و دست ، پا و پشتش سوخته بود و پوست هایش اویزان شده بودند . موهای سوخته سر و التهاب پوست صورتیش چهره وحشتناکی برایش درست کرده بود. با همه این ها حالش خیلی بد نبود . او را به خاطر سوختگی کمرش روی برانکادر نشاندند و بردند