پاسخ به:تمام دانشمندان روانشناسی
پنج شنبه 30 دی 1389 1:02 AM
ویلیام جیمز
پدر روانشناسی مدرن آمریکا و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم در یازدهم ژانویه ی سال 1842 در شهر نیویورک به دنیا آمد. مادرش مری رابرتسون والش جیمز و پدرش هنری جیمز (بزرگ)، خردمند روحانی و پیرو فلسفه ی سوئدنبرگ بود. ویلیام، یک خواهر و سه برادر داشت و بزرگترین فرزند از پنج فرزند خانواده به شمار می رفت. یکی از برادرانش به نام هنری جیمز (کوچک)، رماننویس مشهوری شد.
خانواده ی ویلیام، با استعداد، استثنایی و پرتلاش بودند. تحصیلات رسمی ویلیام جیمز به گونه ای منظم صورت نگرفت. دانشاندوزی حقیقی او در محیط خانواده آغاز شد، زیرا دوستان هوشمند و خردمند پدرش بیشتر وقت ها به خانه ی آنها میآمدند و درباره ی امور گوناگون به بحث و گفتگو می پرداختند. ویلیام جیمز در مدارس سوئیس، آلمان، فرانسه و انگلستان تحصیل کرد و دلبستگی ویژه ای نسبت به علوم طبیعی و نقاشی در او بیدار شد. پدرش با آن که آدم لیبرال و آزادمنشی بود، از ویلیام خواست که به مطالعه ی علوم یا فلسفه بپردازد، اما به دلیل پافشاری های ویلیام، سرانجام با این خواسته ی او موافقت کرد. در سال 1860، ویلیام، آموزش رسمی را برای نقاش شدن را آغاز کرد. او بیش از یکسال زیر نظر ویلیام موریس هانت به آموزش نقاشی پرداخت، اما سختی کار به او فهماند که نقاش شدن کار او نیست. لذا پس از یک سال وارد دانشکده ی علوم لارنس در هاروارد شد؛ اما در سال 1864 تغییر رشته داد و به دانشکده ی پزشکی رفت. وی در مأموریتی به برزیل، دچار بیماری آبله شد و از آن زمان تا اواخر عمرش این بیماری او را آزار می داد. ویلیام، درجه ی دکترای پزشکی خود را در سال 1869 دریافت نمود و پس از گذراندن یک دوره بیماری آبله، کار تدریس در دانشگاه هاروارد را آغاز کرد؛ ابتدا آناتومی و فیزیولوژی، سپس روانشناسی و سرانجام در سال 1879 به تدریس فلسفه پرداخت.
او در سال 1878 ازدواج کرد و از روحیه و تندرستی بیشتری برخوردار شد. او یکی از نخستین آزمایشگاههای روانشناسی تجربی در آمریکا را بنا نهاد. کتاب درسی مشهور او به نام «اصول روانشناسی» (1890) مورد تحسین و استقبال زیاد قرار گرفت. البته برخی نیز از لحن ادیبانه کتاب او انتقاد کردند که از آن جمله می توان به گفته ی ویلهلم ووندت اشاره داشت :
«این یک کتاب ادبی است؛ بسیار زیباست؛ اما کتاب روانشناسی نیست.»
دو سال بعد، ویلیام جیمز نسخه فشردهتری از آن کتاب را با نام «روانشناسی: دوره ی فشرده» منتشر ساخت. دانشجویان روانشناسی از این دو کتاب بهره ی بسیار بردند. از دیگر کارهای مهم ویلیام جیمز در حوزه ی روانشناسی میتوان به ارائه ی «نظریه ی هیجان» اشاره کرد که با کمک روانشناس دانمارکی، کارل لنگ، به ارائه ی آن پرداخت و از این رو به «نظریه ی هیجان جیمز- لنگ» مشهور شد.
علاوه بر تأثیر فوقالعادهای که ویلیام جیمز بر روانشناسی گذاشت شاگردان معروف و برجستهای نیز در این رشته تربیت کرد که از آن میان میتوان مریویتون کالکینز، ادوارد تورن رایک، استنلی هال و جان دیوئی را نام برد.
ویلیام جیمز، فیلسوف بزرگ عصر و زمانهاش بود و فلسفه ی پراگماتیسم را که از سوی همشهری امریکایی او، چارلز ساندرز پیرس باب شده بود، پذیرا شد و آن را گسترش داد. فلسفه ی پراگماتیسم وی را عملگرایی و یا اصالت دادن به عمل در زبان فارسی ترجمه کرده اند، اما در یک نگاه اجمالی، ویلیام جیمز، منشاء حقیقت را در سودمند بودن یک امر و یا قضییه می دانست. حقیقت به چیزی گفته می شود که سودمند و یا عملی باشد؛ چیزی که سودمند نیست نمیتواند حقیقت باشد. به همین منظور جانبداران این مسلک را امروزه عملگراها می نامند. در زبان روزمره به چیز و یا کسی که برای منافع قابل دسترسی کوشش میکند، پراگماتیست می گویند.
پذیرش کثرت، روان بودن، گردیدن و شدن و پنهان بودن همه ی چیزها و یک دیدگاه واقع بینانه و مبتنی بر عقل موجود ـ نسبت به همه ی جنبههای تجربه بشری ـ در کانون اندیشه ی او قرار داشت، اما این امر هرگز موجب نمیشود که فلسفه ی او یکنواخت و دنیوی شود. وی بر این باور بود که اگر فکر و اندیشهای مؤثر واقع شود، از نوع فکر و اندیشه ی راستین است و مادامی که موجب دگرگونی در زندگی شود، پرمعنا و ارزشمند خواهد بود. از نگاه او، حقیقت یک امر مطلق، ثابت و تغییرناپذیر نیست، بلکه در اثر تلاش انسان ایجاد میشود. از سوی دیگر، بین حقیقت و خیر، پیوندی تنگاتنگ وجود دارد؛ آنچه حقیقت است تبدیل به خیر میشود.
دغدغه ی نهایی او یک امر اخلاقی بود. او میخواست روشی فلسفی را برای زندگی و نیز انسانها ارائه دهد. شیوه ی زنده و باروح کلام و نوشتارش، وی را در نزد همگان محبوب کرد. در سال 1899 که ویلیام جیمز سرگرم بالا رفتن از کوهی در نزدیکی خانهاش در نیوهمپشایر بود، راه بازگشت خود را گم کرد و در نتیجه ی تلاش شدید برای یافتن راه بازگشت از کوه مزبور، ناراحتی قلبی او شدت گرفت. در طول دو سال آینده، کم و بیش زمینگیر بود، اما به ناگهان و در کمال حیرت، بهبود یافت و توانست به هاروارد بازگردد و شغل سنگین تدریس را از سر گیرد. او در سال 1907 بازنشسته شد و در 1909 کتابی را با نام «یک جهان کثرتگرا» منتشر کرد، وی در این اثر به طرز درخشانی به آثار هگل، فخنر و برگسون پرداخته است. پس از چند ماه ناراحتی قلبی او دوباره بروز کرد و سرانجام در 26 اوت 1910 در خانهاش، واقع در نیوهمپشایر درگذشت.
برگرفته از : ره پو