0

تمام دانشمندان فلسفه

 
bardia_m
bardia_m
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 6374

پاسخ به:تمام دانشمندان فلسفه
چهارشنبه 29 دی 1389  11:07 PM

ناکساگوراس

 

در حدود سال 500 قبل از میلاد در کلازمنا در آسیای صغیر متولد شد. او در اصل یونانى بود، ولى تردیدى نیست که از او می توان به عنوان یک شهروند ایرانى نام برد. وى در چهل سالگى به آتن رفت و مدتى در آنجا اقامت داشت. سالها بعد به او اتهام خداناشناسى وارد کردند به طوریکه او مجبور به ترک آتن شد. از موارد اتهامات او این بود که می گفت خورشید خدا نیست بلکه گویى آتشین و بزرگتر از تمام شبه جزیره پلوپونز است. او کلا به نجوم و ستاره شناسى علاقه داشت، وی از بررسى یک سنگ آسمانى به این نتیجه رسید که کرات آسمانى از همان جوهر زمین تشکیل شده اند. همین موضوع باعث شد که او گمان کند که احتمالا در دیگر کرات آسمانی هم حیات وجود دارد.

آناکساگوراس مانند امپدوکلس و اکثر یونانیان این اصل را که وجود نه بوجود مى آید و نه از میان می رود، بلکه تغیر ناپذیر است را پذیرفت. اما در این مورد که واحدهاى نهائى اجزائى متشابه با چهار عنصر خاک، هوا، آتش و آب هستند با امپدوکلس موافق نیست. او معتقد است هر چیزى اجزائى دارد و اجزا آن از لحاظ کیف عین کل آن است، نهائى و غیر مشتق.

آناکساگوراس معتقد است در آغاز اجزا همه انواع با هم مخلوط بودند. همه اشیاء باهم بودند و نامتناهى هم در عدد و هم در کوچکى و همه اشیاء در کل بودند و متعلقات تجربه ما زمانى پدید مى آیند که اجزاء نوع معینى از این کل به شکل خاصى گرد هم آیند. مثلا در ابتدا اجزا طلا با دیگر اجزا (درکل) مخلوط بوده ولى این اجزا طلا طورى باهم فراهم می آیند که جسم مرئى طلا را بوجود مى آورند. در طلا اجزا دیگر اقسام وجود دارد ولى علت اینکه ما جسمى را طلا مى نامیم این است که اجزا موسوم به طلا در آن جسم بیشتر از اجزا اقسام دیگر است. از این رو آناکساگوراس براى تغییر تبیینى مى یابد به این صورت که می گوید مثلا علت اینکه گوشت از چیزى غیر از گوشت پدید می آید این است که در همه چیز اجزا چیز هاى دیگر است پس در علف نیز اجزا گوشت وجود دارد و به همین دلیل گوشت از علف پدید مى آید.

تا اینجا آناکساگوراس چیزى جدید ارائه نکرده است، اما وقتى به مساله قدرت یا نیرویى که عهده دار ساختن اشیاء از توده نخستین است می رسیم نقش مهم آناکساگوراس را در فلسفه در مى یابیم. امپدوکلس حرکت را در جهان به دو نیروى عشق و نفرت نسبت داد، اما آناکساگوراس به جاى آن اصل نوس (‌Nous) یا عقل و ذهن طبیعت را معرفى مى کند. مى گوید : نوس بر تمام موجوداتى که حیات دارند، هم بزرگتر و هم کوچکتر توانائى دارد، نامتناهى و خود مختار است، لطیف ترین و خالصترین چیزهاست و در آن است که همه چیز هست (البته باید گفت نوس خالق نیست چون ماده یونانى ازلى است).

ارسطو در باب اهمیت آناکساگوراس می گوید : «وى همچون مردى بخرد در میان ناسنجیده گویانى که پیشتر از او بودند برجسته است» هر چند نمى توان اهمیت و تاثیر آناکساگوراس را در افکار فیلسوفان بعد از او نادیده گرفت ولى واقعیت این است که او در آغاز یک اصل روحى و عقلى معرفى کرد، اما موفق نشد تفاوت اساسى بین این اصل و ماده اى را که این اصل شکل می دهد یا به حرکت در می آورد را به نحو کامل توجیه کند، او هر وقت در تبیین اینکه چرا هر چیزى ضرورتا هست در مى ماند پاى عقل را به میان می کشید، ولى در موارد دیگر هر چیزى را به عنوان علت بر عقل مقدم می شمرد. ولى باز یادآور می شویم که نباید نادیده گرفت که او با وارد کردن یک اصل بسیار مهم در فلسفه یونانى بعد از خود ثمره اى عالى به بار آورد.

تهیه کننده مطلب : شیوا خالد نژاد

برگرفته از : سایت تاریخ فلسفه



تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها