پاسخ به:تمام دانشمندان فیزیک
چهارشنبه 29 دی 1389 5:48 PM
بورتون ریشتر
از خود میگوید :
22 مارس 1935 در نیویورک به دنیا آمدم. در سال 1948 وارد MIT شدم. بین شیمی و فیزیک دچار تردید شدم ولی سال اول دانشگاه به این نتیجه رسیدم که فیزیک برای من بسیار جالبتر است. اساتیدی که در دورهی لیسانس اثر عمیقی روی من داشتند، پرفسور «فرانسیس فریدمن» بود که زیبایی فیزیک را به من نشان داد و «فرانسیس بیته» که فرصت اولین تجربه را در زمینهی فیزیک تجربی در اختیار من قرار داد.
پایاننامهی لیسانس من دربارهی «اثر زیمان» چهارگانه در اتم هیدورژن بود. سال اول 1952 در MIT وارد دورهی فوقلیسانس شدم و کار با «بیته» و گروهش را در همین زمینه ادامه دادم. سال اول روی ایزوتوپهای انتقالی و ابرساختار مطلوب جیوه کار کردم. کار من روی ایزوتوپ جیوه -197 بود. برای انجام آزمایشها از سیکلوترون MIT برای بمباران طلا با باریکهی دوتریم استفاده میکردیم.
در انتهای سال اول فوق لیسانس متوجه شدم که علاقهی زیادی به ذرات بنیادی و هستهای پیدا کردهام. برنامهای ریختم تا حدود 6 ماه در آزمایشگاه ملی بروکهاون 3 گیگا الکترون ولت شتابدهندهی پروتون کار کنم و به خودم گفتم که اگر این فیزیک ذرات بنیادی است، من از آن لذت میبرم. این دوره تمام شده و من به MIT برگشتم. سینکرتون کوچک دانشگاه بیشتر به درد آموزش به دانشجوبان میخورد. تز دکترای من در سال 1956 دربارهی تولید نوری پی- مزون از هیدروژن زیر نظر پروفسور «اوزبورن» کامل شد.
در طول دورهای که در آزمایشگاه سیکلوترون کار میکردم، به نظریهی QED علاقهمند و در ادامه کارم برای اتمام تز به بررسی رفتار کنشهای الکترومغناطیس در فواصل کوتاه پرداختم. در آن زمان «بازبهنجارش» هنوز بخشی از محاسبات کوانتمی نشده بود و خیلیها دربارهی میانبُر نیروی الکترومغناطیسی در انرژیهای بالا حرف میزدند. من خواستم ببینم که آیا این اتفاق میافتد و آیا در فواصل کوچک جابهجایی دارد یا نه؟ بنابراین در آزمایشگاه فیزیک انرژیهای بالای استانفورد دنبال کار رفتم که شتابدهندهی خطی الکترون 700 مگاالکترون ولت در اختیار داشت. اولین تجربهی من در آنجا مطالعهی زوج پوزیترون- الکترون با استفاده از پرتوهای گاما بود که نشان میدادQED در فواصل حدود -1310 سانتیمتر درست عمل میکند.
در سال 1957 با اونیل در پرینستون شروع به طراحی و ساخت یک برخورد دهنده شدیم که در (HEPL) به کار می رفت و قابلیت پخشیدگی الکترون – الکترون را در مطالعهی انرژی مرکز جرمی 10 برابر بزرگتر (یا فاصلهی 10 برابر کوچکتر) را نسبت به برخورد دهندههایی قبلاً کار کرده بودم میداد. کار ساخت آن 6 سال به طول انجامید. هم اکنون هم از روش ما برای طراحی و ساخت شتابدهندههای انرژی بالا در برخورد دهندهها استفاده میشود.
در سال 1960 ازدواج کردم. در سال 1965 بعد از اینکه بالاخره شتابدهندهی پیچیدهای ساختیم، ابزارهای تجربی لازم را هم باید فراهم میآوردیم. آزمایش نتیجهاش در QED بود که وارد گسترهی 10-14 سانتی متر میشد. حتی قبل از اینکه HEPL شروع به کار کند، من فکر میکردم که بهتر است ماشین برخورد دهندهی الکترون الکترون – پوزیترون بسازیم و یکی باید این کار را انجام دهد.
من به طور خاص ساختار ذرات با کنشهای قوی را میخواستم مطالعه کنم. «روبرت هافستاتر» روی ساختار پروتون با پخشیدگی الکترون – پوزیترون کار می کرد (نوبل 1961) و در اصل این امکان را فراهم میکرد که تصویری از ساختار ذرات ناپایداری مثل مزونها بهدست میدهد. این کار را از طریق برخورد الکترون - پوزیترون به انجام میرسید.
وقتی در سال 1963 پروفسور پانوفسکی من را به (SLAC) دعوت کرد، داشتم به این قضیه فکر میکردم. من این دعوت را پذیرفتم و با دلگرمی او گروهی را تشکیل دادم که طرح نهایی ماشین الکترون – پوزیترون انرژی بالا را میتوانستیم آماده کنیم. طرح مقدماتی را در سال 1963 کامل کردیم و در سال 1964 درخواست وام از کمیتهی انرژی اتمی کردیم. این شروع راه طولانی برای گرفتن وام بود. در این مدت من مشغول دیگر آزمایشها بودم. گروه من طیف سنج مختلط مغناطیسی را برای طراحی SLAC طراحی و ساختند. در این مدت در تولید نوری پی- مزون از آن استفاده میکردیم. ولی در این مدت من سعی کردم گروه را کنار هم نگهدارم. بالاخره در سال 1970 وام به ما تعلق گرفت و این حلقه که الان به SLAC معروف است، در آشکارسازهای مغناطیسی بزرگ که برای اولین آزمایشها طراحی کرده بودیم شروع به کار کردند. در سال 1973 نتایج اولیهای که میخواستیم گرفتیم. این کشف باعث گرفتن جایزهی نوبل شد.
سالهای 1975 و 1976 را در «سرن» CERN بودم. در آنجا آزمایشهایی را روی حلقههای پروتون 30*30 گیگا الکترون ولت شروع کردم و با بررسی قوانین مقیاس انرژی کُل در این حلقههای پروتون – الکترون انرژی بالا کار خود را ادامه دادم. میخواستم با یک تیر دو نشان بزنم: حل مسائل کُلی دربارهی برخی از پارامترهای یک برخورد دهندهی 100-200 گیگا الکترون ولتی مرکز جرمی چون فکر میکنم درک بیشتری باید از کنش ضعیف و رابطهاش با کنش الکترومغناطیسی داشته باشیم. این مطالعه منجر به طرح اولیهی پروژههای LEP (27 کیلومتری) در سرن شد که در دههی 80 نتایج درخشانی بهدست داد.
اطلاعات فرعی زیادی از LEP گرفته شد؛ من و پروفسور «فون داردل» رئیس کمیتهی اروپایی شتابدهندههای آینده، وارد یک پروژهی مشترک شدیم.ولی شکست خوردیم چراکه از دو تیم جداگانه که تعداد زیادی نیرو در اختیار داشت بهره گرفتیم. در آن زمان این کار درست نبود. قوانین مقیاس عام برای ذخیرهی الکترون حلقهها نشان داد که اندازه و قیمت چنین ماشینهایی به نسبت مربع انرژی افزایش مییابد! گرچه LEP خیلی بزرگ بود ولی از نظر اقتصادی قابل انجام نبود. در آن زمان طراحی ماشینی که 10 برابر انرژی LEP را داشت از این لحاظ غیر ممکن بود.
در سال 1978 با «موری تیگنر» و اسکریسکی در کارگاه ذرات بنیادی دانشگاه کورنل ملاقات کردم و تصمیم گرفتیم ماشینهای انرژی بالایی در آینده را مورد بررسی قرار دهیم. من با تیمی در SLAC به بررسی ساخت شتابدهندهی خطی 2 مایلی در برخورد دهندهی linac پرداختیم .
ساخت برخورد دهندهی خطی در سال 1983 شروع و در اواخر 1983 به اتمام رسید. اولین آزمایشهای فیزیکی در 1990 با مشکلاتی شروع شد.
از 1982 تا 1984 سرپرست تحقیقاتی و از سال 1984 تا 1999 سرپرست کُل SLAC بودم. این دوکار کاملاً با هم تفاوت دارند. فیزیکدان بودن خیلی سادهتر از سرپرستی است که سروکارش با امور مالی است.
از 1999 که کارم با SLAC تمام شد، بیشتر وقت خود را صرف کارهای بینالمللی میکنم. انرژیهای تجدید پذیر عاری از گازهای گُلخانهای، محیط زیست موضوعاتی هستند که الان به آنها میپردازم. باید علم و فناوری به هم بپیوندند تا بتوان سیاستهای بینالمللی خوبی را برای محیط زیست فراهم آورد.