پاسخ به:شل سیلور استاین
یک شنبه 20 بهمن 1387 4:20 PM
سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ
معروف ترین آثار سیلور استاین، آثاری است که او برای کودکان
نوشته است، هر چند بیشتر آثار او در گروه سنی خاصی نمی گنجد و به نظر می رسد که همه
آدمها در هر سنی می توانند مخاطب او قرار بگیرند.
آثاری از او که در
کتابفروشی های کودک به فروش می رسند هم از سوی مخاطبان بزرگسال مورد توجه زیادی
قرار می گیرند و این از ویژگیهای خاص اشعار اوست که همه گروههای سنی می توانند با
آن هم ذات پنداری کنند.
اشعار او، در عین برخورداری از عنصر طنز، صریح،
ساده و تکان دهنده هستند و هر یک، جنبه ای از زندگی را از بعدی جدید، به نمایش می
گذارند. بعدی که با نظریات شناخته شده فلسفی، روان شناختی و جامعه شناسی کاملاً
تفاوت دارد و نوع نگاه و فلسفه جدیدی را به زندگی مطرح می کند.
سبک نگارش
سیلوراستاین، سرشار از شور و انرژی و احساسی است. ویژگی اساسی نگاه او، آزادی و
رهایی از هر گونه قید و بندی است که احساس و ادراک انسان را دچار قالبها و کلیشه
های از پیش تعریف شده می کند.
بسیاری از کسانی که فکر می کنند سیلوراستاین
تنها نویسنده ای برای کودکان است، وقتی می فهمند که بزرگسالان بیشتر از کودکان، از
آثار او استقبال می کنند، بسیار متعجب می شوند.
اما بزرگ ترها سیلوراستاین
را بخشی از وجود خود می دانند. چرا که حرفهای ناگفته آنها را با زبان طنز بیان می
کند. یکی از لقب هایی که در مورد سیلوراستاین داده شده این است: "مردی که کودکی اش
را در چمدانی با خود می برد".
اولین بار یکی از دوستانش سیلوراستاین را
قانع کرد که برای کودکان بنویسد و اولین کتاب او "درخت بخشنده" که بعدها با موفقیت
زیادی روبرو شد.
سیلوراستاین، با نگاه دو گانه و طنزآمیز خود، نویسنده ای
است که تحت هیچ قالب معین و بر چسب خاصی نمی گنجد.
روح جسور و آزاد او هیچ
گونه محدودیتی را بر نمی تابد و این سرزندگی مورد توجه هر انسانی با هر سن و
موقعیتی قرار می گیرد.
سبک او، نو و منحصر به فرد است، چرا که به قول خودش:
"خوشبختانه کسی در اطرافم نبود که از او تقلید کنم، پس راه خودم را دنبال
کردم...."
سرانجام ،شل سیلوراستاین که علاوه بر ادبیات کودک در کاریکاتور ،
نمایشنامه ، شعر و حتی آهنگسازی و خوانندگی دست داشت ، در سال 1999 در خانه شخصی
خودش در کالیفرنیا ، بر اثر سکته قلبی در گذشت .
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بیخیال نشستیم؛ نه کوششی نه وفایی!
فقط نشسته و گفتیم :
خدا کند که بيايي!