پاسخ به:شل سیلور استاین
یک شنبه 20 بهمن 1387 4:17 PM
این یک شعر از شل سیلور استاین با عنوان "بابا چی میشه اگه"
بابا ، چي ميشه اگه خورشيد ديگه در نياد؟
چي پيش مياد؟
اگه خورشيد نتابه ، تعجب مي كني
و با چشمهاي از حدقه دراومده به آسمون خيره مي شي
و باد نور چشماتو به آسمونا مي بره
و خورشيد دوباره شروع به تابيدن مي كنه .
بابا ، چي ميشه اگه باد نوزه؟
اون وقت چي پيش مياد؟
اگه باد نوزه ، زمين خشك مي شه ،
قايقت ديگه حركت نمي كنه ، پسرم ، بادبادكت هم ديگه پرواز نمي كنه.
اون وقت چمن مشكل تو رو به باد مي گه ،
و باد دوباره شروع به وزيدن مي كنه .
بابا ، اگه چمن ديگه رشد نكنه چي؟
اون وقت چي مي شه؟
اگه چمن رشد نكنه ، اشك هات سرازير مي شه ،
و زمين با اشك چشمهاي تو سيراب مي شه ،
بعد مثل محّبت تو به من ، چمن ها هم بزرگ مي شن ،
و دوباره شروع مي كنن به رشد كردن .
بابا ، اگه من تو رو دوست نداشته باشم چي؟
اون وقت چي مي شه؟
اگه تو ديگه منو دوست نداشته باشي ،
اون وقت ديگه چمن رشد نمي كنه ،
خورشيد نمي تابه و باد هم نمي وزه .
اگه مي خواي اين دنياي قديمي به كارش ادامه بده ،
بايد باز هم منو دوست داشته باشي ،
باز هم ، باز هم ... باز منو دوست داشته باشي
مي شنوي پسرم ؟
بهتره منو دوست داشته باشي
(تو منو دوست داري ، پسرم؟ بله)
بهتره منو دوست داشته باشي.
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت، چه بیخیال نشستیم؛ نه کوششی نه وفایی!
فقط نشسته و گفتیم :
خدا کند که بيايي!