0

دانلود رمان

 
hasan119
hasan119
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : مرداد 1388 
تعداد پست ها : 3549
محل سکونت : تهران

پاسخ به:دانلود رمان
چهارشنبه 29 دی 1389  12:04 PM

دانلود رمان عشق ماندگار


اردلان برای ساشا جشن تولد مفصلی گرفت و از کل فامیل دعوت کرد . شب هنگامی
که به خانه آمد بسته بزرگی در دستش بود . به طرفش رفتم و گفتم : اردلان
هدیه ات را بزار زمین روی میز کنار هدیه سولماز

این مال ساشا نیست ، مال مامانی ساشاست بیا بگیر عزیزم

مرسی چرا زحمت کشیدی و جعبه را باز کردم داخل آن یک دست لباس به رنگ سبز
یشمی بود

سایه جان میشه ازت خواهش کنم برای امشب بپوشیش

لبخندی زدم و گفتم : حتما

سولماز موهایم را برایم سشوار کرد بعد از اینکه آرایش کردم ، لباسم را
پوشیدم و سولماز نگاهی بهم کرد و گفت : خیلی ناز شدی لباست ام خیلی قشنگه ،
مبارک باشه ، می گم اردلان هم خوب سلیقه ای داره ها !

اگه سلیقه نداشت که منو انتخاب نمی کرد ...

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها