0

بیا یه کم بخندیم

 
hoseinfdy
hoseinfdy
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : شهریور 1388 
تعداد پست ها : 342
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:لطیفه های قرآنی
دوشنبه 4 بهمن 1389  11:59 AM

نزول آیه به ضرب چماق


سه نفر مسجدی ساختند.
یکی محمد نام داشت و دیگری ابراهیم و سومی،موسی
 

 

 

 

پس از آن، امام جماعتی را برای مسجدشان معین کردند.

 

شبی امام جماعت در نماز مغرب سوره اعلی را خواند تا به این آیه رسید:



صحف ابراهیم و موسی}؛ در کتب ابراهیم و موسی.


 

 



 

آنکه محمد نام داشت، اسم خود را نشنید و با خود گفت:حتما رفقای من پولی به امام داده اند،


 

که نامشان را در نماز می برد. به ناچار کیسه پولی را برای امام جماعت آورد و التماس دعا
خواست،

 

امام مقصودش را ندانست دفعه آخر بر در مسجد ایستاد، وقتی محل خلوت شد،چماقی بر فرق امام جماعت زد،سر امام شکست؛

 

امام پرسید: چرا چنین می کنی؟


 گفت: من مبلغی خرج کردم و مسجد ساختم و مبلغی هم به تو دادم؛


 ولی تو تنها اسم رفقای مرا می بری و نامی از من به میان نمی آوری.

 

 امام گفت:

ناراحت نباش، این دفعه اسم تو را هم می برم.

 

امام چون بار دیگر به مسجد آمد و مشغول نماز شد،این آیه را چنین خواند:

{صحف محمد و ابراهیم و موسی}

مامومین گفتند:

 

آیه چنین نیست

 

گفت:راست می گویید؛لکن این آیه دیشب بر ضرب چماق نازل شده است،

قصه را نقل کرد ودیگر امامت نکرد.

>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>

{{ یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد }}

{{ One tree can start a forest }}



 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها