پاسخ به:بیا یه کم بخندیم
پنج شنبه 30 دی 1389 9:37 AM
يک روز يک آفتاب پرست ميره روي يک جعبه مدادرنگي هنگ مي کنه
****************
طرف ميره پمپ بنزين باكشو پر مي كنه.
ميگه: آاقا چقدر شد.
مامورجايگاه ميگه: 450 تومان!
طرف ميگه آقا ببخشيد ارزونی اومده!
يارو ميگه خر گازوئيل زدي!!!
******************
بچه از باباش ميپرسه اصفهان دورتره يا كره ماه؟ باباهه ميگه: آخه پسر تو از اينجا اصفهان رو ميبيني؟ ***************** يه آباداني به مغازه ميرود و ميگويد بلوز داري مغازه دارميگه نه ميگه شلوار داري ميگه نه آباداني باتعجب ميگه پس چرا روشيشه نوشته كا لباس داريم **************** عربه ميره حرم امام رضا دعا ميكنه يا امام رضا يه تويوتا بهم بده... چهار پنج بار اين حرفو تكرار كرد لره هم از اون طرف مي گفت يا امام رضا يه هزارتوماني بهم بده... چندين بار تكرار كرد عربه عصباني ميشه مگه ولك اين هزارتومان بگير بزار حواسش به ما باشه ************* از يه آباداني مي پرسند جمعيت آبادان چندنفره؟ميگه ولله با دهاتهاي اطرافش ۶۰-۷۰ميليوني ميشه ******************* غضنفر داشت آب جوش ميريخته توي باغچه! بهش ميگن: چرا آب جوش ميريزی تو باغچه؟؟ ميگه: آخه چاي كاشتم ********************
>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>>
{{ یک درخت می تواند آغاز یک جنگل باشد }}
{{ One tree can start a forest }}