0

روباه پیردشمن شماره یک میرزا

 
mosaferakherat
mosaferakherat
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : دی 1389 
تعداد پست ها : 2182
محل سکونت : گیلان

روباه پیردشمن شماره یک میرزا
چهارشنبه 29 دی 1389  12:43 AM

 
مطالعه‌ تاریخ نهضت جنگل و اقداماتی که کشور‎هایی مثل انگلیس و روسیه در جهت حذف این قیام انجام داده‌اند، می‎تواند بسیار عبرت‌آموز باشد. البته به‎نظر می‎رسد کانون مبارزه‎‎های میرزا علیه «انگلستان» بود. او نقش انگلیس را در استبداد و استعمار ایران به‎مراتب بیش از سایر نیرو‎ها و کشور‎ها می‎دانست. به همین دلیل، هرچند در برخی مقاطع، حاضر به توافقات مقطعی با روس‌‎ها شد، اما هرگز حاضر نشد به انگلیسی‌‎ها باج دهد.
 


این جمله را شنیده‌اید؟ «فاشیسم روی دیگر لیبرالیسم است». «استبداد» و تمامیت‌خواهی، ماهیت درونی اندیشه‎ای به‎نام لیبرالیسم است. برای پی بردن به صحت این موضوع، کافی است نگاهی گذرا به تحولات سیاسی - اجتماعی سده‌ اخیر کشورمان، ایران کنید. آن‎وقت متوجه می‎شوید که یک پای ثابت دفاع از استبداد و حکومت خودکامه، مدعیان و روشنفکرانِ به اصطلاح طرفدار آزادی بوده‌اند. اگر می‎بینید حالا بعضی از روشنفکران از حکومت استبدادی و تمامیت‌خواه رضاخانی حمایت می‎کنند و ناله‌ «یا لیتنا کنا معک»، در حسرت عصر پادشاهی «رضا قلدر» سر می‎دهند، نه مربوط به الان که مسبوق به سابقه‎ای دیرینه است. حکومت سیاه رضاخانی با کمک همین روشنفکران، نضج و قوام و دوام پیدا کرد. البته این امر تنها شامل ایران نمی‎شود. در کشور‎های دیگر نیز اوضاع بر همین منوال بوده است. مثلا نگاه کنید به انقلاب فرانسه. اگرچه انقلاب فرانسه با شعار «آزادی و برابری و برادری» حادث شد اما روشنفکران فرانسوی آن عصر، پایه‎‎های حکومت پادشاهی مطلقه‌ ناپلئون را بنا نهادند و از آن حمایت کردند.

دقت در تاریخ تحولات ایران نشان می‎دهد کشور‎هایی مثل انگلیس و روسیه و امثالهم که بنا بر ادعای خودشان باید طرفدار آزادی و حقوق مردم باشند، بر عکس، همیشه موافق و حامی روی کار آوردن و استمرار پادشاهان استبدادی و حکومت‌‎های دیکتاتوری بوده‌اند.

از طرف دیگر، برخلاف ادعای همیشگی جریان منورالفکری که خود را «متجدد» و روحانیون را «متحجر» می‎خوانند، اوضاع دقیقا برعکس بوده است. در حالی‎که منورالفکران همان‎طور که گفتیم همیشه طرفدار استبداد بود‌ه‌اند، این روحانیون شیعی هستند که در طول سده‌ اخیر عَلَم قیام و مبارزه‌ علیه استبداد و استعمار داخلی و خارجی را بلند کرده‌اند. قیام‌‎های بزرگ ضداستبدادی و ضداستعماری نه به‎دست روشنفکران و غرب‌زدگان که به‎دست روحانیون و طلاب و مذهبیون شکل گرفته است. اگرچه روشنفکران بعد از پیروزی مبارزات مذهبیون، مثل لاشخور به‎جان ماحصل و نتایج به‎دست آمده توسط روحانیون افتاده و آن را به‎نفع خود مصادره کرده‌اند.

یکی از نمونه‎‎های بارز چنین مبارزاتی، مبارزه‌ طلبه‎ای گیلانی، به‎نام «میرزا کوچک‎خان» است. از بدو شروع حرکت میرزا، دولت‌‎های لیبرال (بخوانید فاشیستی) غرب با آن مخالفت کرده و درصدد سرکوب آن برآمدند. مگر میرزا به‎غیر از انحلال استبداد و حذف دست استعمار از منابع ملت دنبال چیز دیگری بود؟ پس چرا همه‌ نیرو‎های داخلی و خارجی متفق‌القول شدند و برای سرکوب این نهضت تلاش کردند؟

مطالعه‌ تاریخ نهضت جنگل و اقداماتی که کشور‎هایی مثل انگلیس و روسیه در جهت حذف این قیام انجام داده‌اند، می‎تواند بسیار عبرت‌آموز باشد. البته به‎نظر می‎رسد کانون مبارزه‎‎های میرزا علیه «انگلستان» بود. او نقش انگلیس را در استبداد و استعمار ایران به‎مراتب بیش از سایر نیرو‎ها و کشور‎ها می‎دانست. به همین دلیل، هرچند در برخی مقاطع، حاضر به توافقات مقطعی با روس‌‎ها شد، اما هرگز حاضر نشد به انگلیسی‌‎ها باج دهد.

از آن‎جا که نهضت جنگل ماهیت ضداستبدادی و ضداستعماری داشت، اول از همه، استعمار پیر، انگلیس متوجه خطر آن شد. وجه ضدانگلیسی نهضت پس از تشکیل جمهوری ایران، شدیدتر هم شد. در بیانیه‎ای در تاریخ 21 خرداد 1299، شورای جمهوری ضمن فراخواندن انگلیسی‌‎ها به تخلیه‌ نیروهای‌شان از ایران، اعلام می‎کند. «اینک شورای جمهوری ایران که قبل از ورود به مرکز در گیلان شکیل شده، به‎نام ملت ایران، هرگونه قرارداد‎هایی که تا انعقاد مجلس شورای جمهوری در مرکز با حکومت طهران دولت انگلیس داده و بدهد، غیرمشروع دانسته، کان‎لم‎یکن محسوب می‎شود.»

چنین رویکردی باعث عصبانیت انگلیسی‌‎ها شد. به‎طوری‌که دنسترویل، فرمانده‌ قوای انگلیس در ایران می‎گوید: «پروگرام نهضت جنگل حاوی همان افکار و اصول و مرام‌‎های مبتذل و غیرقابل تحمل می‎باشد من‌جمله آزادی، مساوات، اخوت، ایران مال ایرانیان است - دور باد خارجی.» و ادامه می‎دهد که «دنیا از این مرام‌‎ها به ستوه آمده است.»

به‎طور کلی انگلیس در برخورد با نهضت جنگل، تاکتیک و استراتژی‌‎های مختلفی را در پیش گرفت که عبارتند از:

1- ایجاد اختلاف درونی: در ابتدا انگلیسی‌‎ها سعی کردند بنا بر همان سیاست معروف «تفرقه بینداز و حکومت کن»، به اختلافات درونی بین سران و اعضای نهضت دامن‎زده و از این طریق موجب استحاله از درون نهضت شوند. برای این کار، حتی از اشخاصی که از نهضت جدا می‎شدند نیز حمایت می‎کردند.

2- استفاده‌ از ستون پنجم: انگلیسی‌‎ها سعی می‎کردند اشخاصی را به داخل سیستم نهضت فرستاده و از این طریق از اعمال و تصمیمات سران نهضت زودتر باخبر شده و در موقع لازم، واکنش درست را انجام دهند. از طرف دیگر، این نفوذی‌‎ها مأموریت داشتند بین اعضای نهضت گسل ایجاد کنند و اوضاع درونی نهضت را ناآرام و مشوش کنند.

3- تقویت دشمنان منطقه‎ای نهضت: انگلیسی‌‎ها سعی می‎کردند دشمنان منطقه‎ای نهضت را تقویت کرده و از این راه به نهضت ضربه بزنند. مثلا انگلیسی‌‎ها کمک کردند یکی از مخالفان نهضت، به‎عنوان حاکم طوالش و فومنات انتخاب شود.

4- تلاش برای جذب و مهار نهضت: در این راستا انگلیسی‌‎ها سعی کردند با انجام مذاکراتی با سران نهضت و به‎ویژه شخص میرزا کوچک‌خان، آن‎‎ها را به‎سمت خود جذب و از قدرت نهضت به نفع پیشبرد اهداف خود استفاده کنند. دنسترویل در این‎باره می‎گوید: «سرهنگ استوکس را با بیرق سفید نزد میرزا کوچک‌خان فرستادم و از جانب خود وعده دادم که اگر شرایط و تقاضا‎های ما را قبول و رعایت کند، حق تعقیب سیاست داخلی او را در ایران به رسمیت بشناسد.»

استوکس انگلیسی که مدتی در ایران بود و به اخلاق ایرانی‌‎ها آشنایی داشت، به‎همراه «موسیو نیکتین» که در زمان «نیکراسف» منشی اول کنسول‌گری روس در رشت و بعدا مأمور آذربایجان و مدتی هم کنسول روسیه در رضاییه بود، از قزوین به رشت آمد و در روستای «آتشگاه» که در سه کیلومتری جنوبی شهر واقع است، منزل کرده و با سران جنگل و میرزا کوچک‌خان ملاقات کرد. توجه و دقت در صحبت‌‎هایی که این سرهنگ انگلیسی در آن‎جا با میرزا داشته، پرده از سیاست رذیلانه‌ روباه پیر در قبال ایران برداشته و نشان می‎دهد که آن‎‎ها از همان ایام به‎دنبال روی کار آوردن حکومتی استبدادی - که بعد‎ها وظیفه‌ تحقق آن بر عهده رضاخان قرار گرفت - هستند. استوکس در این ملاقات با ادبیات بسیار زیرکانه و دوستانه چنین می‎گوید:

«چون جنگل و هیأت اسلام بر روی منافع جامعه‌ مسلمین کار می‎کند، باید بداند که دولت انگلیس در آزاد کردن ملل اسلامی و نجات دادن آن‎‎ها از سلطه‌ و فشار حکومت جابره‌ عثمانی مساعی زیاد به‎کار برده و در تشکیل حکومت عراق عرب و سایر ممالک اسلامی مساعدت این دولت عامل مؤثر بود و نسبت به ایران هم که یکی از ممالک اسلامی است، از دیرگاه مایل به حفظ روابط حسنه با آن می‎باشد و معتقد است که این ملت هم باید حکومت مقتدر و توانایی پیدا کند و از حالت ملوک‌الطوایفی و پراکندگی بیرون آید و با حسن نظری که دولت انگلستان به ایران دارد، تقویت حکومت مقتدری در این مملکت را لازم می‎داند. اگر جنگل و هیأت اسلام بتوانند دولت انگلیس را از زاویه خود مطمئن کنند، می‎توانند مستحظر به همه‌گونه کمک‌‎های معنوی او باشند و وعده داده می‎شود موانعی که در پیشرفت کار جنگل و تسلط و بسط نفوذ او در ایران باشد، با مساعدت و تقویت مرتفع گردد و البته انتظار این است قوایی که برای مسلط شدن به ایران تقویت می‎شود، لازمه‌اش برقراری روابط صمیمانه با دولت انگلستان خواهد بود.»

فخرایی نیز در تکمیل این مطلب چنین می‎نویسد: «کلنل استوکس مأموریت داشت بگوید چنان‌چه جنگلی‌‎ها به سیاست انگلستان اعتماد کنند (یعنی تحت امر دولت مشارالیها باشند)، دولت اعلی‌حضرت پادشان انگلستان حاضر است سیاست داخلی کوچک‌خان (یعنی حکومت آینده‌اش را نسبت به کشور ایران) به رسمیت بشناسند. ولی به‎طوری که دیده‌ایم، کوچک‌خان زیر بار چنین پیشنهادی نرفت و ابراز تمایل به تشکیل حکومتی تحت نفوذ بیگانه نشان نداد.»

5- مقابله‌ نظامی: انگلیسی‌‎ها که دیدند هیچ‌یک از این راه‎‎ها افاقه نکرد و میرزا اهل این حرف‌‎ها نیست که گوشش بدهکار حرف و عمل اجنبی باشد، دست به مبارزه و سرکوب مسلحانه‌ او و یارانش زدند. به همین دلیل، هواپیما‎های انگلیسی بار‎ها از قزوین برخاستند و هرجا جمعی را می‎دیدند، بمباران ‌کردند. در این ماجرا بسیاری از مردم بی‌گناه هم کشته شدند. گیلانی‌‎ها از یک طرف با کمبود آذوقه و مواد خوراکی مواجه بودند و از طرفی دیگر انگلیسی‌‎ها خانه‎‎های بسیاری از سران نهضت را غارت کردند و خانه‎‎های زیادی را آتش زدند. تمام اداره‎‎ها را نیز به تصرف خود در آوردند. با این همه، میرزا حاضر به تسلیم در برابر انگلیسی‌‎ها نشد. به همین دلیل در فروردین 1298 انگلیسی‌‎ها تصمیم گرفتند با میرزا وارد مذاکره شوند و مهلت پنج روزه‎ای را هم برای تسلیم نهضت به حکومت مرکزی که آن زمان در اختیار وثوق‌الدوله بود، در نظر گرفتند. رییس اداره‌ سیاسی انگلیس با ارسال نامه‌‌ مفصلی به میرزا یادآور شد که: «با دولت ایران کنار بیایید... مطمئن باشید که نمی‎گذاریم به شما صدمه‎ای وارد آید... در صورتی‌که نتوانید خود را وادار به اطاعت دولت خودتان کنید... در آن صورت ما حاضریم به شما در بین‌النهرین پناه داده [و] با شما آبرومندانه رفتار کنیم...»

صادق کوچکپور از یاران میرزا، که شاهد عینی ملاقات نمایندگان نیروی انگلیس بود، در خاطرات خود می‎نویسد:

«وسط خیابان مهمان‌‎ها با میرزا ملاقات و خود را معرفی کردند. ژنرال دنسترویل و دو افسر دیگر به میرزا نزدیک شدند. مذاکره آغاز شد. گفتند که همان‎طور که قبلا گفتیم دولت بریتانیای کبیر تصمیم گرفته است سر و سامانی به وضع آشفته ایران بدهد. سلاطین قاجار لیاقت سلطنت و اداره کردن ایران را ندارند و به‎واسطه‌ جبن و ضعفی که دارند، نمی‎توانند منویات ما را اجرا کنند. از این جهت چون شخصی وطن‌پرست و آزادی‌خواه هستی و علاقه به ترقی و تعالی وطن داری، دولت بریتانیا میل دارد و حاضر است همه‎جور به تو کمک کند. به‎طرف تهران حرکت کنید و تهران را فتح و سلطنت قاجار را خلع و رجال خائن را منکوب و زمام امور مملکت را به‎دست خود بگیرید. میرزا جواب می‎دهد دلیل قیام ما این است که دست اجنبی را کوتاه کنیم، حال شما می‎خواهید که آلت دست شما شویم و با کمک شما تهران را فتح و سلطنت قاجار را منقرض کنیم؟ من و رفقای من هرگز تن به چنین کار ننگینی نخواهیم داد.»

با پایان مهلت پنج‎روزه‌، دو هواپیمای انگلیسی در آسمان رشت و فومن اعلامیه‎‎هایی را ریختند. در این اعلامیه‎‎ها به صراحت گفته شده بود در صورت عدم تسلیم، «ممکن است بمب و گلوله بر سر شما ریخته شود...». بعد از این اخطار، رشت و اطراف آن به اشغال نیرو‎های قزاق و انگلیسی درآمد.

با شدت گرفتن دامنه‌ فشار نظامی، برخی از سران نهضت مثل «حاج احمد کسمایی» به فکر تسلیم شدن افتادند. وثوق‌الدوله نیز از موقعیت استفاده کرد و آنان را جذب کرد. تسلیم شدن کسمایی که به‎عنوان یکی از سران تراز اول نهضت به‎شمار می‎رفت، ضربه سختی به نهضت زد و باعث به‎وجود آمدن تفرقه و بحران شدید مالی، نظامی و سازمانی شد. در همین زمان، دکتر حشمت هم فریب دولت را خورد و تسلیم و در نهایت در رشت اعدام شد.

بر اثر هجوم نیرو‎های نظامی، حلقه‌ محاصره هر روز بر میرزا تنگ و تنگ‌تر می‎شد. اما میرزا همچنان مقاومت می‎کرد و دست از مبارزه نمی‎کشید. میرزا در یکی از آخرین سخنان خود خطاب به یاران خود چنین می‎گوید:

«رفقا! این روز‎ها بهترین اوقات آزمایش است. بعضی‌‎ها تفنگ را برداشته با اسلحه تسلیم می‎شوند. هرچند وضع‌مان بد است همه خسته و فرسوده‌ایم، بی‎پول و بی‎آذوقه مواجه با انواع مشکلات و در معرض تندباد حوادثیم، ولی از شما می‎پرسم آیا برای عاشقان میهن و آن‌‎هایی که درد وطن‌پرستی دارند، این‎گونه سختی‌‎ها دارای اهمیت است؟ آن روز که ما تفنگ به دوش گرفته برای استقلال ایران قیام کردیم و جنگل‌گردی و بیابان‌نوردی را پیشه کردیم، صدبار وضع‌مان از این بدتر بود. چه‎چیز مقابل آن‎همه سوانح و مخاطرات ما را حفظ کرد؟ آیا جز ثبات و استقامت علت دیگر داشت؟...

اکنون به شما برادران عزیز خطاب می‎کنم آن‎‎ها که خواهان ترقی و تعالی وطن هستند، مانند گذشته نباید از هیچ‎چیز پروا کنند. بایستی با فداکاری هرچه تمام‎تر با مشکلات ساخته و در کنارمان باقی بمانند. کوهنوردی و بیابان‌گردی، گرسنگی و بی‌خوابی هر یک سلاح درخشنده‎ای است که ما را برای وصول به هدف باید سخت‌تر و آبدیده‌تر کند. در این صورت، چه بیمی از این و چه هراسی از آن داریم؟...»



برای مطالعه‌ بیشتر:

1- تاریخ انقلاب جنگل، محمدعلی گیلک.

2- آسیب‌شناسی نهضت جنگل، بهنام کریمی.

3- حماسه‌ میرزا کوچک‌خان، حمید گروگان.

4- نهضت جنگل، شاپور رواسانی.

5- مدخلی بر بازشناسی نهضت جنگل، سیدجعفر مهرداد

 

www.gilannews.ir

 

 
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا«16»  وَالْآخِرَةُ خَیرٌ وَأَبْقَى«17» 
 
ولی شما زندگی دنیا را مقدم می‌دارید،  در حالی که آخرت بهتر و پایدارتر است!
 
الأعلی (16 -17)
 
 
 
 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها