افسانه هاي آسيا
سه شنبه 28 دی 1389 9:57 PM
آسيا اين قاره ي کهنسال ، به سبب آن که از ديرباز مهد تمدن بوده و حوادث بسياري ، در طي قرن ها و دوره هاي مختلف ، بر اقوام گوناگون و هر گوشه از سرزمين پهناورش گذشته است ، هم اکنون ، در جوار بسياري ارزشهاي مادي ، مالک ميراثي بي مانند و توشه اي بس پر بها از معنويات است که از آن به « فرهنگ مردم » يا به اصطلاح جهاني امروزش « فولکلور » تعبير مي شود .
وجود کشورهايي چون ايران ، هندوستان ، چين ، و ژاپن در اين قاره ي پهناور ، که هر يک سهم بزرگ و ارزنده اي در تاريخ تمدن جهان دارد ، مرتبه اي والا و اعتباري عظيم به آسيا بخشيده است . بنابراين ، درباره ي « فرهنگ مردم » چنين قاره اي سخن گفتن نيازمند به آگاهي عميق و پژوهشي وسيع و فرصتي زياد است . چون در اين صفحات محدود مجال آن نيست که حق مطلب ادا کرده، کوشيده ايم که تنها برخي از نقطه هاي مشترکي را که در قصه ها ، افسانه ها ، سرودها و حکايت هاي آسيايي به چشم مي خورد و با فولکلور جهاني ارتباط دارد به طور خلاصه بيان کنيم :
فصلهاي مشترک
بارزترين وجه اشتراک فولکلور کشور هاي مختلف آسيا ، که از سويي نشان برتري آن نسبت به « فولکلور » ديگر سرزمين ها نيز شمرده مي شود ، دست نخوردگي و اصالت آن است . اين امر زماني ستايش برانگيزتر است که بدانيم که بخش بزرگ و شايد تمام فرهنگ آسيا به طور شفاهي سينه به سينه از نسلي به نسل ديگر رسيده است ، بي آن که در اين انتقال کوچکترين دستبردي به اساس آن زده باشند ، يا آنکه خواسته باشند به سليقه ي خود از آن بکاهند يا بر آن بيفزايند .
حال آنکه آسيب ديدن ، آشفتگي و در هم آميختن چهره ها ، شخصيت ها ، ماجراها و حتي زمان و مکان در اين دست به دست شدن ها به نظر اجتناب ناپذير مي آيد .
ديگر صفت مشترک و قابل توجه در فولکلور آسيا دور بودن آن از رنگ آميزي هاي غير معقول و شخصيت سازي هاي موهوم است . چنان که ، بيشتر شخصيت هاي افسانه ها و قهرمانان قصه ها ، به جاي آن که مانند شخصيت ها و قهرمانان اساطير يونان باستان ، در آسمان ها باشند و ادعاي خدايي کنند ، هر چه ممکن است به مردم نزديک ترند و ويژگي انساني دارند . اين قهرمانان از ميان مردم برخاسته اند و تبار مردمي دارند و همان گونه نيز باقي مي مانند . ديگر اينکه کژي ، درنده خويي و خشونتي که مثلاً در داستانهاي مردم ايتاليا ، اسپانيا ، روسيه و بسياري از کشورهاي اروپايي مي بينيم از قصه هاي آسيايي به دور است ، و اگر گاهگاهي نيزموردي به چشم بخورد ، سطحي و ظاهري است که صرفاً براي نماياندن شرارت برون و بيان فساد درون شخصيت هاي شناخته شده اي ، همچون شيطان و ديو ، به کار گرفته شده اند .
بايد توجه داشت که حتي در همان روزگاران باستان ، که انسان تقريباً در يک حالت سکون و بي خبري مي زيست و مراوده اي با دور دست ها نداشت ، باز هم فرهنگ مردم سرزمين هاي مختلف مصون از دگرگوني نبود و کم و بيش از خارج تأثير مي گرفت ، يا بر ديگر فرهنگ ها اثر مي گذاشت . عامل مهم براي اين دگرگوني و در هم آميختگي را تا حد زيادي مي توان بروز جنگ ها دانست . هر يورش نظامي، يورش فرهنگي را نيز به همراه داشت . هر شکست جنگي برابر با شکست بسياري از سنت ها نيز بود . فاتح فرهنگ خود را از راه رفتار و گفتار تحميل مي کرد و انتشار مي داد و مغلوب نيز به ناچار رضايت مي داد و خواه و ناخواه تسليم فرهنگ تازه مي شد .
اعراب که براي نشر آيين اسلام سرزمين هايي را تسخير کردند و نيز مغولان که شهرهاي آسيا و اروپا را زير پي سپردند فرهنگ خود را تا حدودي در ميان اقوام مغلوب رواج دادند . يوناني ها که تا قلب آسيا پيش آمدند ، در بازگشت ، گذشته از علوم و فنون بسياري که از آسيايي ها آموختند ، افسانه هاي ايراني و هندي را نيز به يونان ارمغان بردندن تا به کمک آن ها افسانه هاي اساطيري خود را رونق و جلا بدهند . جهانگردان هم به سهم خود عاملي ديگر براي انتشار و در هم آميختن فولکلورهاي گوناگون بودند .
بازرگانان چيني و ايراني ، کاهنان بودايي و سوداگران هندي هم در سير و سفر خويش عادات و سنت هاي ملي خود را به ديگر سرزمين ها مي بردند و به هنگام بازگشت ، غير از کالاهاي بازرگاني ، آنچه از افسانه و حکايت و سرود که شنيده بودند باز مي گفتند و بازگو کردن آن ها موجب رواجشان مي شد . در اين مورد آيين پرستش و ستايش « ميترا » ، خداوند روشنايي ايراني را مي توان گواه گرفت که از روم باستان گذشت ، حتي در برخي از کشورهاي شمال اروپا بصورت کيش « آفتاب پرستي » پا گرفت و هواخواه يافت .
حيوانات
حيوانات ، از اشکال گوناگون ، تصويري ديگر از نقطه هاي مشترک را در افسانه هاي مردم آسيا به دست مي دهند . با اين تفاوت که اين افسانه ها ، ضمن برخوردار بودن از يک موضوع و ريشه ي مشترک ، به تناسب راه و رسم زندگي مردم و حتي شرايط جغرافيايي موجود در هر سرزمين ، دستخوش تغيير و دگرگوني شده اند . براي مثال مرغ افسانه اي ققنوس را نام مي بريم . اين مرغ ، که به گفته ي افسانه ها هر پانصد سال يک بار به خاکستر تبديل مي شود و آن گاه از ميان خاکستر خود دوباره ظهور مي کند ، در افسانه هاي هر ملتي به نوعي رخ نموده است .
يونانيها آن را فونيکس(1) ، عربها عنقا ، چينيها فنگ هوانگ(2) و ايراني ها و هندي ها سمندر گفته اند . بي شک تحقيق درباره ي ريشه و علت پيدايش يک چنين پديده اي در افکار و اعتقادات مردم مي تواند موردي جالب براي بررسي پژوهشگران باشد . افسانه ي مربوط به مرغ جاويد به گونه هاي ديگر دستمايه ي افسانه پردازان بوده است که دوباره آباد شدن شهري ويران از ميان خاکستر گذشته ها يکي از آنهاست .
در افسانه هاي آسيايي از مرغي که تخم طلا مي گذارد صحبت به ميان مي آيد . از اين داستان افسانه پردازان روسي ، آلماني و اسپانيايي الهام گرفته اند و بر اساس آن قصه هايي پرداخته اند . به همن روال ، اژدها نيز از دستبرد افسانه سرايان اروپايي مصون نبوده است . با اين تفاوت که اژدها در افسانه هاي تايلندي ، چيني و اندونزيايي ، همچنان که در مينياتورهايشان نيز ديده مي شود ، منادي سعادت است و پاسدار گنج خوشبختي ، اما اژدها افسانه هاي اروپايي خونخوار است و ويرانگر و سرانجام نيز به هلاکت مي رسد . ارنست رايز(3) ، يکي از آگاهان در مسائل مرم شناسي ، معتقد است که منشا افسانه هاي مربوط به اژدها و ديگر جانوران اژدها صولت مشرق زمين است ، نه جاي ديگر . او مي گويد به احتمال فراوان و براي نخستين بار اين هيولاهاي مختلف ا افسانه هاي عربي ، بابلي ، آفريقايي و هندي سر برآورده اند .
حيوانات درنده يا پرنده نيز، که آدميزادها را با شير خود پرورش داده اند ، نوعاً در افسانه هاي بسياري از ملت هاي آسيا ديده مي شوند . همتاي زال ، پدر رستم ، که بر اثر بي مهري پدر در آشيانه سيمرغ پرورش يافت ، رمولوس و رموس دو برادر از اساطير روم باستان هستند که به گفته ي افسانه ، بنيانگذار شهر باستاني رم نيز بوده اند .
در قصه هاي کشور برمه خرگوش به صورت يک قهرمان باهوش و چابک ظاهر مي شود که با زيرکي از دام ها مي گريزد و با شيرين کاري هاي خود موجب سرگرمي مي شود . همين نقش را موش در افسانه هاي چيني بازي مي کند ، با اين تفاوت که او جانوري است که از ابليس نشان دارد و بنابراين ، شيرين کاري هايش نيز شيطاني و آزاردهنده است .
ولي مار قصه اي مفصل تر دارد . در ميان افسانه هاي مشرق زمين به ويژه هندوستان و مصر ، افسانه هايي که مار در آنها شخصيت اصلي به حساب مي آيد بسيارند .
افسانه ي کالياناگا(4) از افسانه هاي هندي است که طي آن مار به دست کريشنا (5) يکي از الهه هاي هندي ، اسير مي شود .
ناگا ، به معني مار ، ويژه ي افسانه هاي مردمان بنگال و کشيمر است که در زبان آن ها به معني فنر نيز هست ، که خود کنايه اي از شکل و حرکت موجي مار است . در ميان مردم کشمير و بنگال سرودهايي مرسوم است که به هنگام عبادت براي آمرزش ارواح مارها ، چنان که گويي انسان هستند ، خوانده مي شود .
مار و پرستش مار جزئي از زندگي و بخشي از کيش مردم ناحيه ي کولو (6) در هندوستان است .
اما ، مار پرستي گذشته از هندوستان در برخي از کشورهاي آفريقايي نيز رواج کامل دارد و شدت اين پرستش به اندازه اي است که مارپرستان ، براي خشنودي مارها و جلب رحمت آنها ، دختران نورس را به قربانگاه مي برند و طي مراسم خاصي قرباني مي کنند .
هم اکنون نيز در مالزي و نقاطي از خاور دور براي مارها پرستش گاهايي وجود دارد.در اين پرستش گاه ها مارپرستان به عبادت مي پردازند و نوعي روغن گياهي خوشبو را ، که به اعتقاد بوميان موجب رخوت و خوشايند مارهاست ، در آتشدان ها مي نهند و چون عود و عنبر مي سوزانند .
انسان
انسان ها نيز با خصوصيات برجسته ي خود گوشه اي ديگر از قصه ها و افسانه هاي مشرق زمين را گرفته اند . خياط باهوش ، هيزم شکن دانا ، زرگر عاقل و نظير اين شخصيت ها ، که از تبار والايي برخوردار نيستند ، در افسانه هاي ايران ، مصر ، هند و پاکستان ظاهر مي شوند ، و به کمک هوش سرشاري که دارند ، گره از بسياري از معماهاي مشکل باز مي کنند و در ميدان رقابت با بزرگ زاده ها پيروز مي شوند و عاقبت نيز به پاداش خود ، که همانا ازدواج با دختر حاکم باشد ، مي رسند .
در شمال آفريقا و بعضي از کشورهاي آسيايي نوعي ديگر از قصه هاي شاد و سرگرم کننده رواج دارد . موضوع اين قصه ها بر محور شخص بزدل و ترسويي دور مي زند که ناگاه بر اثر پيشامدي به صورت قهرماني جسور و بي باک در مي آيد . پيداست که يک چنين برداشت نادرستي چه حوادث جالب و سرگرم کننده اي در قصه به دنبال دارد .
دزدان جوانمرد نيز به نوبه ي خود مورد توجه افسانه پردازان مشرق زمين بوده اند . قصه ي دزد گشاده دستي که از خزانه ي ثروتمندان خسيس مي دزدد تا با بينوايان قسمت کند موارد مشابه زيادي در ميان افسانه هاي چيني ، تبتي ، هندي ، عربي و ترکي دارد . افسانه ي معروف علي بابا و چهل دزد بغداد شايد تقليدي از سطلان دزدها در افسانه هاي پنجابي باشد .
نکته ي قابل توجه در حکايت ها و افسانه هاي آسيايي ، حتي آن جا که از دزدها و راهزنان صحبت به ميان مي آيد ، اين است که ، بر خلاف افسانه ي دزدان دريايي يا راهزنان اروپايي ، حتما درسي از انسان دوستي و نتيجه اي اخلاقي در خود نهفته دارند .
جادوگري و خرافات
آن نوع از افسانه هاي يکه سحر و افسون و جادوگري موضوع اصلي آن ها را تشکيل مي دهد نيز بخشي قابل توجه از افسانه هاي آسيا را به خود اختصاص داده اند . کم نيستند قصه هايي که جادوگر پليدي ، به کمک نيروي جادو و افسون گري ، زيبارويي را به بند مي کشد و طلسم مي کند يا با نگاه شوم خود به کودکي چشم زخم مي زند يا زيبارويي يرا به صورت حيوان مسخ مي کند .
در اين باره شايد بتوان ادعا کرد که سرودها و قصه هاي مربوط به زيباي خفته ، که در ادبيات و فولکلور مغرب زمين فراوان ديده مي شود ، الهامي يا تقليدي از فولکلور مشرق زمين باشد .
پريزاده ها هم ، که ره گم مي کنند و بي توجه به تفاوت جنس و نوع دل به آدميزادها مي بندند ، يا غولي از ديار جن و انس ، که قرن ها زنداني کوزه اي يا اسير چراغي بوده و سرانجام به طور تصادفي به دست انساني نجات مي يابد و بنده ي فرمانبردار او مي شود ، شکل هاي ديگري از افسانه هاي متنوع مشرق زمين هستند و از گيرايي و لطافت خاصي برخوردارند .
پيدايش هستي
در فولکلور ( فرهنگ نامه ) آسيا با نوع ديگري از افسانه ها رو به رو مي شويم که درباره ي پيدايش هستي و راز آفرينش از ديدگاه قصه سازي و افسانه پردازي است . در اين افسانه ها علت پيدايش هر شيء که در طبيعت ديده مي شود ، چنان پر راز و رمز بيان شده که گويي شعري لطيف و عارفانه است تا باز گفتن قصه اي و حکايتي .
اگر اساطير ، از جمله اساطير يونان ، ايران و هندوستان ، دورنمايي از توجه و ارتباط ، حتي به صورت ذهني ، انسان و خدايان دارند ، قصه هاي مربوط به پيدايش هستي بيانگر توجه انسان به محيط اطراف و اشيايي است که در پيرامون خود با آن ها سر و کار دارند .
قصه هاي اساطير يونان ، به ويژه پس از پيروزي هاي اسکندر مقدوني در آسيا ، بهره ي فراواني از افسانه هاي اساطيري مشرق زمين برده اند .
منبع: نشريه پايگاه نور