پاسخ به:نقد ادبی در ایران از مشروطیت تا امروز
سه شنبه 28 دی 1389 9:55 PM
دهه 1330: دوران برزخ
حسن عابدینی عبارت«شكست و گریز» را به عنوان ویژگی عام وكلّیِ ادبیات داستانی ایرانی در این دهه برگزیده است. مشخصات تفصیلیتر ادبیات داستانی این دهه رواج انواع ادبیِ پاورقی نویسی, ادبیات شكست, ادبیات گریز, داستانهای اسطورهای داستانهای اقلیمی و روستایی و رواج مضامین بیهودگی, و لذت جویی, است. طبیعی است كه پس از كودتای 28 مرداد و شكست نهضت ملی, و پاشیده شدن حزب توده و سركوب اعضاء و هواداران آن روشنفكرانی كه به نحوی به این جریانها وابستهاند به انحاء مختلف تحت پیگرد قرار مىگیرند, و عرصه فعالیت و مانور آنها محدود مىشود. اما آن دسته از هنرمندانی كه به نوعی امكان فعالیت پیدا مىكنند كمابیش در راستای پیشبرد انگیزههای عدالت طلبانه و جامعهگرایانه خود, حركت مىكنند بخصوص باید به این نكته توجه داشت كه از دیدگاه هواداران تفّكرِ ماركسیستی شكست یك تجربه به معنای شكست ایدئولوژی نیست و پایداری و فداكاری در راه آرمانها و عقاید, آن هم در شرایط دشوار, فضیلت محسوب مىشود. ربه هر روی و به هر دلیل, مطرحترین و فعالترین منتقدان این دهه, سیروس پرهام (دكتر میترا), عبدالمحمد آیتی, و محمود اعتماد زاده(به آذین), هر سه از طرفداران رئالیسم و ادبیات جامعهگرا و متعهداند . سیروس پرهام علاوه بر فعالیت چشمگیرش در عرصه مطبوعات, كتاب رئالیسم و ضد رئالیسم را تألیف مىكند(1334) كه از آثار معیارگذار و مؤثر این دهه است. پرهام در این كتاب به دفاع از رئالیسم و چهرههای برجسته آن در قرن نوزدهم مىپردازد و مكتبهای ادبی رمانتیسم, سمبولیسم, و سورئالیسم را مورد انتقاد قرار مىدهد پرهام در این كتاب داستایفسكی و جیمز جویس را به عنوان نویسندگانی ضد رئالیست به باد انتقاد مىگیرد. ذكر این نكته جالب است كه داوری پرهام در باره جیمز جویس, با داوری ژدانوف فرق مىكند و به نقد لوكاچ از این نویسنده شباهت دارد؛ به این معنا كه اورا هنرمندی بزرگ و نابغه مىداند كه درك تاریخی درستی ندارد.«عصیان جویس مانند قیام رمانتیكها مبتنی بر درون بینی و خویشتن پرستی است كه سرانجام به تبعید نفس و كناره گیری از همه چیز منجر مىشود.»