پاسخ به:نقد ادبی در ایران از مشروطیت تا امروز
سه شنبه 28 دی 1389 9:54 PM
به هر روی سخن پیشروِ دوران مشروطه كه با مشخصههای سادهگرایی, واقعگرایی, انتقاد اجتماعی, تجدد طلبی, طنز و استهزا و ته مایهای از میهن پرستی و تجدید عظمت ایران و ایرانی مشخص مىشود, در این دوره جدید جای خود را به سخنی مىدهد كه وجه غالب آن میهن پرستی افراطی و بازگشت به دوران طلایی گذشته است. قدرت این سخن به اندازهای است كه حتی نویسنده درون گرا و قدرت ستیزی مانند هدایت را نیز به درون خود مىكشد. آثار این دوره از مجموعه تحقیقات تاریخیِ اشخاص نظیر بهار, پیرنیا, اقبال آشتیانی, كسروی, قزوینی, تقی زاده, فروغی, بهمنیار, پورداوود, همایی, مینوی, و رمانهای اجتماعی مشفق كاظمی, محمد مسعود, جلیلی, حجازی, صنعتی زاده, كمالی, سالور, یغمایی, قریب(یحیی), حجازی, نفیسی, دشتی, جمالزاده, هدایت و علوی تشكیل مىشود.
دهه 1320: دوران سیطره سخن استالینیستی
بارزترین ویژگی نقدادبی ایران در سالهای دهه 1320 رواج و گسترش نقدِ استالینیستی است كه نفوذ خود را در دهه بعد تا به امروز حفظ مىكند. جذابیّتِ شعارهای و چشماندازهای حكومت اتحاد شوروی, همجواری آن كشور با ایران, و رابطه دیرپای روشنفكران و اهل ادب با همتایانشان در اتحاد شوروی, زمینههای گسترش و انسجام حزب توده ایران را هموار مىكند. این حزب در مقام تنها تشكیلات سازمان یافته, و دارای ایدئولوژی روشن و مشخص, موفق مىشود كه همكاری یا هواداری اكثریت قریب به اتفاق روشنفكران و قلمزنان ایران را جلب كند. بدیهی است كه در چنین شرایطی پدیدآورنده آثار هنری خارج از چاچوب این سخنِ مسلط یا امكانپذیر نیست یا سركوب و نادیده گرفته مىشود. سخنرانیها و مباحث مطرح شده در نخستین كنگره نویسندگان ایران كه در میانه این دهه برگزار مىشود, روح نقد و نظریه ادبی این دهه را بخوبی نشان مىدهد. هرچند حدود 80 نفر شركت كنندگان در این كنگره را افرادی از طیفهای مختلف فكری تشكیل مىدهند, اما تنها كسانی كه در عرصه نقد ادبی حرفی برای گفتن دارند بانو فاطمه سیاح و احسان طبری هستند كه هر دو ضمن بحثهای خود, مستقیم و غیر مستقیم مكتب رئالیسمِ سوسیالیستی را به عنوان خط حركت آینده ادبیات ایران را تجویز و توصیه مىكنند. فاطمه سیاح در بحث خود با عنوان «وظیفه انتقاد درادبیات » ضمن اشاره به ضعف مفرط انتقاد ادبی در ایران, انواع انتقاد را به سه دسته انتقاد تئوریك, انتقاد سنجشی و تفسیری, و انتقاد انتظامی(نورماتیف) تقسیم مىكند. بنابر تعریف او وظیفه انتقاد تئوریك یافتن راههای جدیدِ تكامل و نمایاندن معایب و محاسن یك اثر ادبی و كلیه ادبیاتی كه در یك جهت سیر كرده است به منظور اصلاح آن است؛ همچنین تعیین موضوعهایی كه باید یحث شود... انتقاد سنجشی درجه مطابقت بین آن چیزی است كه هنرمند قصد داشته است در اثر معینی جلوهگر سازد, و اینكه چگونه و تا چه حد توانسته است به مقصود خود دست یابد. سیاح اضافه مىكند كه انتقاد سنجشی به همین وسیله كاملاً با انتقاد تفسیری پیوستگی دارد, زیرا ضمن توضیحِ ماهیّت و طرزِ تركیب تألیفی, ناگزیر به تصریح و تفسیر آن مىپردازد. امّا بغرنجترین و پرمسئولیتترین انواع و اشكال انتقاد, انتقاد انتظامی(نورماتیف) است. این نوع انتقاد مظهر نوع خاص انتقاد تئوری است و منقّدان برجستهای كه تأثیر كامل در ادبیات عصر خود داشتهاند در این رشته از انتقاد نامور شدهاند. تفاوت انتقاد سنجشی و تفسیری و انتقاد انتظامی در این است كه انتقاد سنجشی و تفسیری اثر ادبی را از نظر تصریح و توضیح افكار و طرز بیان آن مورد مداخله قرار مىدهد, در صورتی كه انتقاد انتظامی قواعد و اصول و هدفهایی وضع مىكند كه باید مجموع ادبیات و صنایع ظریف از آن تبعیّت نماید. سیاح ضمن سخنان خود اعلام مىكند كه«رئالیسم سوسیالیستی مرحله نوین تكامل رئالیسم سده نوزدهم اروپا است كه در آثار نوابغ ادبیات جهان مانند گوته,بالزاك, فلوبر, دیكنس, تالستوی, داستایوفسكی و دیگران به طرز خیره كنندهای تظاهر كرده است.» وی همچنین وظایف انتقاد معاصر ایران را در دو بند اعلام مىكند:
1- ایجاد وسیله بسط و توسعه رئالیسم واقعی
2- بهره گیری از منقّدان عالی مقام غرب
عنوان سخنرانی احسان طبری «در باره انتقاد و ماهیت هنر و زیبایی هنری» است. طبری بحث خود را با فقدان توافق نظر در باره تعریف نقد آغاز مىكند و نقد گذشته را نقدی ارسطویی و محدود به تطبیق قواعد جامد هنری و كشف اشتباهات فنی مىداند. طبری مىنویسد: «انتقاد آنها راجع به شكل هنری بود و جنبه فرمالیستی داشت و حال آنكه منتقد امروزی مىكوشد تا اثر را از لحاظ ریشه اجتماعی و روحی آن تجزیه كند, عواطف هنرمند را ادراك نماید و در نفسانیّاتِ او رسوخ كرده آن را تشریح كند.» طبری ضمن صحبتهای خود با اشاره به دیدگاهِ ساتر و كاموا و كانت, پوچ گرایی و نظریه هنر برای هنر را نفی مىكند, وسپس به ذكر شرایط نقاد و قوانین حاكم بر تحولات هنری مىپردازد. شعر نو را به لحاظ جسارتی كه در سرودن آن به كار رفته است ستایش مىكند, اما اضافه مىكند كه «هنوز شكل و زبان شعر نوین نضج نگرفته است[...] دهخدا و هدایت و بهروز در نثر زبانی ایجاد كردهاند كه رنگین و گیرنده و پر معنی است. این كار در شعر نشده و انجام آن نیز به این زودیها ممكن نیست. اگر همه ما همت كنیم جریان تندتر مىشود و نتیجه زودتر به دست مىآید.»
طبری بوف كورِ هدایت را محصول «محیط یأس و ظلمتِ دیكتاتوری» مىداند و عقیده دارد كه «هدایت در این كتاب مالیخولیایی مأیوسی است كه به شگفتترین رؤیای باطنی خود پناه برده است[....] ولی در ولنگاری و حاجی آقا بدل به نویسنده نقاد و مبارز سرسختی مىشود كه هدفها و امیدهای معینی دارد.» و بالاخره جان كلام و دیدگاه خود درباره هنر را در عبارات زیر جمع بندی مىكند»:
هنر تابع تكامل تاریخی و اجتماعی و مبیّن روح زمان است. انحطاط هنر همیشه با انحطاط اجتماع موازی است. هنر جامعهای كه در حال زوال است از روی بدبینی است. طبیعت را به صورت گورستان و زندگی را به صورت سایه مرگ مجسم مىكند و در این جهان شگفت چیزی دلبستنی نمىیابد و حال آنكه همزمان با انقلابات اجتماع در هنر نیز انقلابی بروز مىكند. در جهان امروز هنر انحطاطی و مأیوس و هنر سرزنده و امیدوار هردو وجود دارد.
توجه به نظریّات سیاح, و بخصوص طبری, به این دلیل اهمیّت دارد كه اولاًسطح تئوریك نقد ادبی و حد پیشرفت آن را در این دوره نشان مىدهد. ثانیاً , و مهمتر از آن, طبری یك نظریه پرداز معتبر استالینیست است كه نظریاتش در مقیاسی وسیع در میان روشنفكران و قلمزنان پیشرو رواج پیدا مىكند و در دهه های بعدی نیز به نوعی منشاء تأثیر است. بدین ترتیب نظریه ادبی در ایران در چنبره تقابلهای دوتایی دیگری از قبیل واقعگرا/واقع گریز, مأیوس/ امیدوار, متعهد/ غیر متعهد, هنر برای هنر/ هنر برای اجتماع نیز اسیر مىشود .
كثرت و تنوع آثار ادبی در آن دوره حیرت انگیز است. این آثار, به لطف افزایش عظیم تعداد روزنامهها و مجلهها, بیشتر به صورت پاورقی در روزنامهها یا در مجلهها به چاپ مىرسند(از سال 1320 تا 1326 حدود 500 روزنامه و مجله به چاپ مىرسد). ادامه رمان و داستان تاریخی, رمانها پر ماجرای جنسی و پلیسی, داستانهای سیاسی و تبلیغاتی, آثار طرفداران نهضت جدید رئالیسم در ادبیات و آثار خلاق و ماندگار هدایت, علوی, گلستان, چوبك و آل احمد طیف متنّوع ادبیات این دوره را تشكیل مىدهند. جواد فاضل, حسینقلی مستعان, و ابراهیم مدّرسی از پاورقی نویسان معروف این دورهاند. گرایش به سوررئالیسم نیز تا حدی متأثر از بوف كور و سایر روان- داستانهای هدایت است در این سالها پدید مىآید افراد این گروه را غلامحسین غریب, كاظم تینا, هوشنگ ایرانی, حسن شیروانی, سهراب سپهری و جلیل ضیاءپور تشكیل مىدهند. منقّدان ایرانی در مورد این دوره و آثاری كه در آن پدید آمده است اظهار نظرهای گوناگون كردهاند. كاتوزیان كه ناسیونالیسمِ رمانتیك و انتقادِ اجتماعی را مهمترین درونمایه ادبیات فارسیِ اوایل قرن بیستم مىداند عقیده دارد كه در این دوره كانون تأكید از ناسیونالیسم رمانتیك به انتقاد اجتماعی چرخیده, و این چرخش مانند المثّنای آن در سیاست به نیروی مداخله خارجی صورت گرفته است. به عقیده كاتوزیان در دهه 1320 نسبت به دهه قبل تغییر زیادی در عناصر اساسی ناسیونالیسم رمانتیك و نقد اجتماعی رخ نداده است, لیكن تغییر بنیادی در ظواهر, یعنی در نحوه بیان افكار و تصورات پدید آمده كه بر صورت و محتوای ادبیات تأثیری مستقیم گذاشته است. عابدینی كه درونمایه اصلی ادبیات ایران را از دوران مشروطه تا سال 1320 زیر عنوان «جستجو برای هویت و امنیت» جمعبندی كرده است, درونمایه اصلی این دوره را تلاش برای پیشرفت و مردم گرایی ذكر مىكند. فاطمه سیاح در جلسات نخستین كنگره نویسندگان ایران در نقد آثار این دوره با نگاهی ادبیاتی تر به مسائل زیر اشاره مىكند.
1) در آثار یك نویسنده مشیهای مختلفی دیده مىشود, مثلاً رئالیسم با رمانتیسم و ناتورالیسم با ایدهآلیسم مخلوط مىشود, و این امر در آثار كلیه نویسندگان, اعم از پیر و جوان, حتی در آثار هدایت و حجازی دیده مىشود. علت عمده آن نیز فقدان جهان بینی پخته و كامل است.
2) سست بودن تركیب و تلفیق, فقدان وحدت دقیق كلیه اثر, و وجود حشو و زواید غیر ضروری.
به هر روی واقعیت آن است كه بر اثر عوامل متعددی از قبیل برچیده شدن بساط دیكتاتوری, گسترش و رواج ترجمه آثار ادبی اروپا و امریكا و آثار نظری در زمینه ادبیات و نقد پویش درونی ادبیات ایران, والبته تحولات سیاسی منجر به ظهور و قدرت گیری حزب توده با تنوعی از انواع ادبی و سیطره نقد و سخن استالینیستی در بخش ادبیات پیشرو روبه رو هستیم.
نهال نازك شعر نو در این دهه به بار مىنشیند. محمد حقوقی در كتاب شعر نو از آغاز تا امروز اشعار شاعران نوپرداز را به حسب دورههای ده ساله و بر اساس معیارهای هشتگانه جوهر شعر, ساخت شعر, زبان و بیان پشتوانه فرهنگی, معاصر بودن, حرفهای بودن تأثیر گذاری, و شعرهای موفق طبقه بندی كرده است در این اثر, در دهههای 1301- 1310, و 1311- 1320 فقط نام نیما یوشیج دیده مىشود, حال آنكه در دهه 1321- 1330 نامهای زیر درج شده است. نیما یوشیج, گلچین گیلانی, پرویز ناتل خانلری, فریدون توللی, منوچهر شیبانی, هوشنگ ایرانی, احمد شاملو, اسماعیل شاهرودی, سیاوش كسرایی, هوشنگ ابتهاج و نصرت رحمانی.
شمس لنگرودی در كتاب تاریخ تحلیلی شعر نو این دوره را (1320- 1330), از موضع شعر نو درخشانترین دوره تاریخ معاصر ایران مىداند؛ سالهایی كه در آن «شعر نو ریشه مىبندد, بال مىگشاید و بر و بار مىدهد» نشریات متعددی از قبیل سخن, نامه مردم(ارگان حزب توده), روزگارنو , پیام نو(ناشر افكار انجمن فرهنگی ایران و شوروی), اندیشه نو و جام جم اشعار نو پردازان را به چاپ مىرسانند, و تعداد قابل توجهی مجموعه شعر نو به چاپ مىرسد. اما نبرد میان كهنه و نو همچنان ادامه دارد, و گروهی از نوگرایان دیروز به رهبری دكتر خانلری با انتقاد از نیما و شعر او در سنگر سنّت گرایان امروز قرار مىگیرند و لقب نوكلاسیك یا نوقدمایی مىگیرند. به نوشته شمس لنگرودی مجله سخن به سر دبیری دكتر خانلری ادامه دارد مجله دانشكده و نوبهار دوره مشروطیت است و نامه مردم ادامه آزادی ستان و تجدد. مجله سخن كه مدافع شعر نو كلاسیك است در هیچ یك از شمارههای خود شعر آزاد(نیمایی و شعر منثور) چاپ نمىكند. در واقع خانلری از همان نخستین شماره سخن در توضیح خط مشی مجله, خود را از سنّت گرایانِ خشك اندیش و انعطاف پذیر از یك طرف و نورسیدگان بی اطلاع از ادبیات كلاسیك ایران جدا مىكند. خانلری عقیده دارد «نیما یك نوع شعر آزاد و مبهم ابداع كرده است كه خاص خود اوست .شیوه نیما نه مورد پسند عوام است و نه مورد قبول خواص.» خانلری و كلاسیكهای جدید با تقطیع نیمایی مخالفاند و این نظر نیما را درك نمىكنند كه محتوای جدید, شكلی جدید طلب مىكند, و این دو مقوله رابطهای انداموار(گارنیك) دارند. نیما به درستی به این نتیجه مىرسد كه درك آنها از از نوآوری ناقص است یا خواهان آن نیستند . بیشتر نوپردازان این دوره به خانلری مىپیوندند شعرهای نیما یا اشعار نیمایی در نشریههای نامه مردم , پیام نو, جهان نو به چاپ مىرسد . نامه مردم شعر امید پلید نیما را با مقدمهای از طبری چاپ مىكند كه معلوم نیست مدح شبیه ذمّ است یا ذمِ شبیه مدح, و نیما به تندی واكنش نشان مىدهد. از سوی دیگر نشریه خروس جنگی كه ارگان سوررئالیستهای ایران است و سنت گرایان و ماركسیستها را با هم از دم تیغ مىگذرانند نیما را بنیانگذاری مىداند كه به كهنگی و واپسماندگی دچار شده است این نشریه كه زیر نظر غلامحسین غریب, ر. شیروانی و هوشنگ ایرانی منتشر مىشود نقدی تازه از طرفین این نبرد ادبی ارائه مىدهد كه در سراسر دهههای بعدی با شدت و ضعف ادامه مىیابد . اصحاب این رگه از نقد عقیده دارند كه«هنر هرگز خواست اثبات چیزی و بوجود آوردن پدیدهای مفید را از نظر خواستهای ماشینی اجتماع ندارد هنر تنها برای ارضای لذت هنرمند آفریده مىشود, و هنرمند در همان هنگام كه به آن دوستی مىورزد آن را به كنار مىزند و در جست وجوی تازهتر مىرود تا خواهش لذت خواهی درون را كه هرآن در تغییر و جنبش است برآورد, و جز این دریافت لذت برای خود هدفی دیگر بر او فرمان نمىراند.»
غلامحسین غریب از دیگر نظر پردازان نشریه خروس جنگی , در ضمن ردّ نظریه هنر برای اجتماع, هم قضاوت توده مردم و هم قضاوت خواص را در مورد اثر هنری رد مىكند غریب در مورد هنرمندان جامعه گرا مىگوید:«آنها ادعا دارند كه هم هنرشان نو است و هم مردم مىتوانند آن را بفهمند و از آن لذت ببرند در این صورت باید دید این معجزه به دست چه كسانی انجام مىگیرد و این ادعا تا چه حد مقرون به صحت است.» این گروه در اصول هنری مدوّنِ خود نابود كردن تمام سنن و قوانین هنری گذشته در كلیه رشتههای هنری, نفی تقابلهای هنر برای اجتماع , هنر برای هنر, هنر برای.... , و آزادی بیان احساس را سر لوحه فعالیت خود قرار مىدهند. ذكر این نكته جالب توجه است كه خود نیما نیز, به رغم تأكیدی كه همواره بر خصلت اجتماعی هنر مىگذارد در كار هنری خود به این گروه نزدیك است نیما در عباراتی كه افشاگرِ زاویه دیگری از دیدگاه اوست, در مقدمه كتاب آخرین نبردِ اسماعیل شاهرودی مینویسد: «زیاد فكر نكنید كه هنر برای هنر است یا مردم. هنر برای هردو ی آنهاست و بالاخره رو به مردم میآید .... فقط مواظب باشید كه چه چیز شما را مجبور به گفتن میكند....» مجله جام جم نیز كه از سال 1328 انتشار مییابد به دلیل دنبال كردن خط مشی ملیگرایانه قابل ذكر است. این نشریه هدف خود را ناسیونالیستی و هموار كردن راه ترقی و عظمت ایران اعلام میكند.