ابزارها ی جا معه شنا ختی چگونگی برقراری ارتباطات انسان
سه شنبه 28 دی 1389 9:24 PM
ارتباط دغدغه ذهنی بشر از سپیده دم تاریخ تاکنون:ارتباط برقرار کردن، از آغاز جهان هستی، بعنوان نیاز طبیعی انسان در تعامل با دیگران همواره مورد بحث بوده است، بسیار مباحث و گفتهها در این مورد آمده و بعد از این نیز خواهد آمد، در واقع برآیند تعاریف مختلف گویای آن است که هر کسی از دیدگاه خود به تعریف ارتباط و ویژگیها و شرایط برقراری آن میپردازد،
اما آنچه مسلم است بیتردید پیام همه این نوشتهها، دیدن، شنیدن، درک و پذیرش روح انسان از سوی طرفین است و آنگاه یک ارتباط انسانی برقرار شده است. در همة زمانها، در همة فرهنگها و در همة ملیتها، و با همه شرایط اجتماعی متفاوت در جای جای جهان هستی، ارتباط و چگونگی و چرایی برقراری آن همواره مورد بحث و مباحثه قرار گرفته است. و در شرایط اجتماعی متفاوت، قالبهای برقراری ارتباط هم مختلف بوده است، اما هدف همة این ارتباطات همواره برقراری ارتباطی انسانی بوده است.
هر چند در اینگونه ارتباطات، گاهاً اهدافی عینی هم مد نظر بوده است، حال هدف هر چه باشد، بهر صورت متعامل در پی برقراری ارتباط است، از آغاز آفرینش جهان هستی، ابزارها، مکانیسمهای برقراری ارتباط، گاه کلامی یا غیر کلامی؛ گاه از طریق تصویری یا سنگ نبشتهای بر روی دیوار، در داخل غارها یا بر روی قالیچه و پارچهای، و بعدها توسط پیکها و قاصدها و سپس با توجه به پیشرفت بشر از طریق رسانههای نوشتاری، شنیداری و بعد دیداری صورت گرفته است. در حقیقت:
قالبهای برقراری ارتباط امروزه و در جهان معاصر بسیار پیشرفته و مترقی میباشد بطوری که اگر کوچکترین مسئلهای در دورترین نقطه جهان هستی رخ دهد، با مطلع شدن انسانها در کمتر از چند ثانیه در سایر نقاط هستی، بلافاصله با آن واقعه ارتباط برقرار شده است و انسان بگونهای واکنش نشان میدهد، خوشحال بودن، ناراحت شدن، همدلی، خشمگین شدن و... و عکسالعملهای مختلفی که بگونهای نشان از دریافت پیام توسط گیرنده میباشد، صورت میگیرد. در جهان معاصر انسان بدون ارتباط، انسانی افسرده و مرده است. چرا که در پویایی ارتباط انسانی است که حالاتی مانند بالندگی، شادابی، تحول، تحرک،.... مسیر انسان را مشخص و شفاف میکند و باعث سرعت در رسیدن به اهداف میگردد. جامعه امروز و دنیای معاصر کنونی، جامعهای است که حتی در خلوت انسانها هم ارتباط صورت میگیرد ، آیا ارتباطی که امروز، از طریق اینترنت با دورترین نقطه جهان صورت میگیرد، قابل قیاس با چگونگی برقراری ارتباط صدها سال پیش و حتی دهها سال پیش میباشد؟ به طور قطع و یقین جواب نه می باشد، امروز پیشرفت وسایل ارتباط جمعی نوین و توسعه روزافزون فناوریهای اطلاعاتی و ارتباطی و بویژه، اینترنت و ماهواره تاثیر شگرفی بر برقراری ارتباطات در زندگی مردم و نیز رفتار و مناسبات اجتماعی آنان گذارده است.
پیامدهای فرهنگی و اجتماعی تکنولوژی جدید ارتباطی به مانند فکس، تلویزیونهای ماهوارهای و اینترنت به نوعی برقراری ارتباطات انسانی را وارد«عصر دوم رسانهها» کرده است که به کلی با«عصر اول رسانهها» متفاوت میباشد.در عصر اول رسانهها، در برقراری ارتباط، انسانهای عاقل، خود بسنده، با ثبات و متمرکز پرورش مییافت و تولید کنندگان اندک برای مصرف کنندگان بسیار، پیامها را تولید و ارسال میکردند. اما در عصر دوم رسانهها، ارتباطات دیجیتالی، انسانهای لایه لایه، متغیر و منفعل و مصرف کننده را پرورش میدهد و بواقع مهمترین پیامدهای فرهنگی رسانههای الکترونیک جدید، در برقراری ارتباطات، ظهور هویت فرا ملی نزد استفاده کنندگان آنها است.
رشد و پیشرفت تکنولوژیکی ارتباطات هر چند نکات بسیار مثبتی را برای بشریت به ارمغان آورده است اما باید به این نکته نیز اشاره کرد که:
«امروزه ممکن است هر جامعهای با اطمینان اعلام کند که بر مشکلات تاریخی و معاصر ناشی از ارتباطات فایق آمده است، اما در
دهه آینده یا نهایتاً قرن آینده متوجه خواهد شد که پیشرفتهای تکنولوژیک، چه پیامدها، سردرگمیها و مشکلات پیشبینی نشدهای برایش به ارمغان آورده است. « سین مک براید 1980»
چرایی و چگونگی برقراری ارتباط
شما در دنیایی زندگی میکنید که به دنیای ارتباطات موسوم است، و.... هر یک از این کنشها و فعالیتها ی که شما ا نجا م می د هید یک ارتباط نامیده میشود. بنابه شرایط و مناسبات در هر یک از این برخوردها رفتار خاصی را پیشه میکنید. و بواقع کنش شما هدفمند است و در یک ارتباط عقلانی قرار میگیرید و انتخاب کنش تصادفی نیست، یعنی اینکه شما در عملتان و ارتباطتان هدفی را دنبال میکنید؟ حال این سئوالها مطرح میشود که: چرا ارتباط برقرار میکنید؟ هدف ارتباط چیست؟ و در حقیقت برقراری اینگونه ارتباطات محتاج چه پیش زمینههای قبلی و اهداف پیشین است؟
چرا ارتباط برقرار میکنید؟
( قابل ذکر است که موارد ششگانه ز یر از کتاب “The Dynamics of Human Communication” نوشته Gaile. Myers & Michele T. Myers ترجمه شده است.)
1) ارتباط برقرار میکنید تا خود را بهتر بشناسید و خود را کشف کنید. ارتباط برقرار میکنید تا در یابید که در برخورد با دیگران چگونه باشید و در حقیقت مهمترین مرکز توجه در ارتباط، خود شما هستید و باید هم باشید و از این بودن نباید احساس شرمندگی کرد.
2) ارتباط برقرار میکنید تا دیگران را بیشتر بشناسید و از شک و تردید دربارة اطرافیانتان بکاهید. اغلب کارهایی که دیگران صورت میدهند و یا در مورد آنها اظهار نظر میکنند شما را تحت تاثیر قرار میدهد و مایل هستید رفتاری متناسب با رفتار دیگران داشته باشید. این که مثل آنان باشید یا نه، انتخاب با شما است. اما غالباً افراد برای پی بردن به احساس، افکار و یا مطلع شدن از چگونگی رفتار دیگران، ارتباط برقرار میکنند.
3) ارتباط برقرار میکنید تا جهان پیرامون خود را بشناسید. شما قادرید دنیای کنونی، گذشته و آینده را کشف کنید و برای برقراری ارتباط ثمربخش از توانایی منحصر به فرد انسانی یعنی استفاده از نمادها- بویژه زبان- بهرهمندید.
امروزه شما، به یمن اطلاعات و فناوری و وسایل ارتباط جمعی نوین، هم از رویدادها و عقاید جاری مطلعید و هم به اطلاعات و مباحث مربوط به باورها و رویدادهایی دسترسی دارید که قرنها پیش رخ داده و یا هزاران کیلومتر دورتر از شما به وقوع پیوستهاند.وقتی به سفر میروید، مطالعه میکنید، پژوهش علمی را تحقق میدهید و یا گفتگوهای خودمانی با هم کلاسیها و اعضای خانواده میکنید، سعی دارید نسبت به جهان پیرامون معرفت و شناخت پیدا کنید.
4) ارتباط برقرار میکنید تا دنیا را با دیگران تسهیم کنید و آنها را یاری رسانید. شما مهمترین هدف ارتباط هستید و دربارة خود از دیگران کسب اطلاع میکنید. این ارتباط شما را به خانواده، دوستان، گروهها و انجمنها پیوند میزند. هدف مهم دیگری که دنبال میکنید. برقراری ارتباط و حفظ تداوم آن است. بدین معنی که از شما قدردانی شود، به شما توجه شود، شما را دوست بدارند و شما نیز آنان را دوست بدارید.
هنگامی که با دیگران گفتگو میکنید و یا مهر و علاقه خود را ابراز میدارید در حقیقت رابطه انسانی با اهمیتی را موجب میشوید، اگر چه بر روی شما به عنوان یک فرد تمرکز دارند، اما بسیاری از متخصصان از جمله معلمان، پرستاران، وکلا، کارگزاران و صدها صاحب حرفة دیگر، خود را وقف دیگران کردهاند تا از طریق ارتباط مصالح و منافع دانشجویان، بیماران، موکلین و مراجعین را تامین بکنند و در رفع نیازهای اساسی آنان گام بردارند.
5) ارتباط برقرار میکنید تا انها را مجاب کنید و تحت تاثیر قرار دهید و یا در برابر نفوذ دیگران ایستادگی کرده و میزان آن را بسنجید. وقتی دوست خود را متقاعد میکنید که به جای رفتن به کتابخانه، همراه شما به سینما بیاید، قطعاً ارتباط در کانون فعالیتها قرار خواهد داشت. الگوی ارتباط در ایام کودکی با دستورات و فرامین اعضای خانواده شکل میگیرد ولی در سالهای بعد الگوی ارتباط تغییر میکند و امر و نهی مقتدرانه جای خود را به اقناع و تاثیرگذاری میدهد. رئیس یا والدین به عنوان مرکز اقتدار نه فقط باید قدرت کنترل و نظارت داشته باشند بلکه باید از طریق ارتباط با دیگران قدرت اعمال نفوذ و تداوم آن را نیز دارا باشند، تا بدین ترتیب عواقب اجرا نکردن دستورات را به آنها گوشزد کنند. ارتباط همراه با پاداش و تنبیه میتواند اهرم قدرتمندی در به نظارت و به نظم در آوردن دیگران باشد. معلمان، مدیران، والدین، سیاستمداران، بازرگانان و رهبران مذهبی از معدود افرادی هستند که هدفشان از ارتباط تاثیر گذاری و تغییر عقیده و طرز عمل دیگران است.
6) ارتباط برقرار میکنید تا تفریح کنید و لذت برید و از نظام خشک و انعطاف ناپذیر انواع دیگر ارتباط، رهایی یابید وقتی لطیفهای را برای کسی تعریف میکنید بر روابطتان اثر میگذارد حتی اگر هدف شما تفریح صرف باشد، تماشای نمایش تلویزیون، فیلم سینمایی یا نمایش صحنهای(تئاتر) میتواند اهداف گوناگونی را شامل شود که یکی از آنها فراهم آوردن شرایطی است که از ارتباط خشک و سخت فاصله بگیرید و از تنشها و مسئولیتهای زندگی رها شوید.
برای استراحت و تمدد اعصاب خود چه میکنید؟ این پرسشی است که در اغلب مصاحبهها از افراد پر مشغله سئوال میشود.پاسخ این سئوال از فعالیتهای فیزیکی افراد گرفته(«پیاده روی میکنم»، «؟ بازی میکنم»، «با بچهها دو چرخه سواری میکنم»، «پرورش اندام کار میکنم») همه و همه مستلزم برقراری ارتباط خواهد بود. این فعالیتها، خواه شرکت در مسابقهای باشد، خواه همکاریهای متقابل افراد در کار، همگی بر مبنای گونههای مختلف ارتباط صورت میگیرد.
ارتباط چیست؟
در یک بررسی کلی میتوان گفت:«ارتباط ((Communication شاخة علمی تازهای است که از تلفیق ریاضیات، فیزیک، روانشناسی، زیستشناسی، و زبانشناسی به وجود آمده است.» ولی باید افزود که این رشتة تازة علمی نه تنها مورد توجه زبانشناسی و رشتههای گوناگون علوم انسانی و اجتماعی قرار گرفته، بلکه به تدریج در علوم تجربی نیز راه باز کرده است. علاوه بر آن در دهههای اخیر، بینشهایی مانند نظریة «کنش متقابل نمادی»( Symbolic interaction) در جامعهشناسی شکل گرفته که طی آن ارتباط ، به ویژه ارتباطات نمادین، پایه و اساس تمامی کنشهای اجتماعی شناخته شده است.
اما محققان، به ویژه در جهان سوم، به دلایل مختلف پیش از آنکه به مطالعة رشتة اصلی این دانش یعنی ارتباطات انسانی بپردازند توجه، فرصت و بودجههای تحقیقاتی را صرف ارتباط جمعی کردهاند و شاید همین کم توجهی ، در کنار جوان بودن این رشته از دانش بشری. سبب شده است که هنوز تعریف کامل مورد توافق دانش پژوهان علوم ارتباط، یعنی رشتههای گوناگون علوم اجتماعی و علوم تجربی تدوین نشود.
برای ارتباط تعاریف زیادی در کتابهای مختلف آمده است که به نظر من بسیاری از آنها جامع و مانع نیست. در زیر به بررسی تعدادی از این تعاریف میپردازیم.
نگاهی به تعاریف ارتباط
از میان فرهنگهای لغت خارجی، و بستر و از فرهنگهای فارسی فرهنگ دانشگاهی انگلیسی- فارسی آریان پور و فرهنگ فارسی معین را انتخاب میکنیم.
در فر هنگ لغا ت وبستر،communicationعمل ار تبا ط بر قر ار کر د ن ،تعر یف شد ه ا ست.در این فر هنگ همچنین از معا د ل ها یی ما نند تا ثیر (impact)،بخشید ن(bestow)،ا نتقا ل د ا دن(lonvey)،آ گا ه سا ختن ،مکا لمه و مر او ده و دا شتن(have interaction) استفاده شده است.
در وبستر اضافه شده است که عمل برقرار کردن ارتباط میتواند از طریق کلمات. حروف، پیامها، کنفرانسها، مکاتبهها و دیگر راهها انجام گیرد. (محسنیان راد، 1380، ص 42-41)
فرهنگ دانشگاهی انگلیسی- فارسی دکتر عباس آریانپور برای لغتcommunication معادلهای فارسی زیر را ارائه داده است.
ارتباط، خطوط ارتباطی، وسایل ارتباطی، مبادله، گزارش، ابلاغیه، ابلاغ، اطلاعیه، نقل و انتقال، مراوده، اخبار، مشارکت، جلسة رسمی و سری فراماسیونها، عمل رساندن، ابلاغ، کاغذنویسی، مکاتبه، سرایت، راه، وسیله نقل و انتقال ، (آریانپور، 1354، ص 432)
فرهنگ فارسی معین، ارتباط را یک بار به صورت مصدر متعدی و بار دیگر اسم مصدر معنی کرده است.
1- مصدر متعدی: ربط دادن، بستن ، بر بستن، بستن چیزی را با چیز دیگر
2- اسم مصدر: بستگی پیوند، پیوستگی، رابطه. (معین، 1356، ص 189)
در فرهنگ فارسی معین، علاوه بر این واژهها، مدخلهای «ارتباطات» «ارتباطچی»، «ارتباط داشتن» «ارتباطی» و«ارتباطیه» نیز آمده است که اطلاع اساسی تازهای. علاوه بر آنچه برای «ارتباط» گفته شده است، به ما نمیدهد.
همان طور که از ابتدا پیش بینی کردیم. چون بحث ما دربارة ارتباط جنبة تخصصی دارد نمیتوان از توضیحات مندرج در فرهنگهای لغت استفادة زیادی کرد.
توماس نیلسون در رسالة پیرامون تعریف ارتباط که متن درسی او بوده است میگوید: معنی لغت ارتباط از یک سو روشن و واضح و از سوی دیگر پیچیده و غامض است. در استفادة معمول از این لغت، مفهوم آن روشن است ولی وقتی به جست و جوی تعیین حدود و کاربرد آن میپردازیم. مسئلهای پیچیده و غامض میشود.
ارسطو فیلسوف یونانی شاید اولین اندیشمندی باشد که 2300 سال پیش نخستین بار در زمینة ارتباط سخن گفت، او در کتاب مطالعة معانی بیان (ریطوریقا) Rehtoric که معمولا آن را مترادف ارتباط میدانند. در تعریف ارتباط مینویسد.
ارتباط عبارت است از جست و جو برای دست یافتن به کلیة وسایل و امکانات موجود برای ترغیب و اقناع( Persuasion ) دیگران. شاید بسیاری از تعریفهایی که برای ارتباط ارائه شده تا حدودی از تعریف ارسطو سرچشمه گرفته باشد. تعریف زیر که شاید تشابه بیشتری با تعریف ارسطو داشته باشد به عنوان نمونه ذکر میشود.
ویلبرشرام در کتاب فراگرد و تاثیر ارتباط جمعی میگوید: در فراگرد ارتباط به طور کلی ما می خواهیم با گیرندة پیام خود در یک مورد و مسئله معین همانندی (اشتراک فکر) ایجاد کنیم.
کلودشنن در کتاب نظریههای ریاضی ارتباط مینویسد: ارتباط عبارت است از تمام روشهایی که از طریق آن ممکن است ذهنی بر ذهن دیگر تاثیر بگذارد. این عمل نه تنها با نوشته یا صحبت کردن بلکه حتی با موسیقی، هنرهای تصویری، تئاتر، باله و عملا تمام رفتارهای انسانی عملی است. برخی دیگر از کارشناسان ارتباطات، مسئله تاثیر را در تعریف خود به صورت محرک و پاسخ مطرح کردهاند. تعریف کارلهاولند در کتاب ارتباطات اجتماعی را میتوان به عنوان نمونة این گونه تعریفها ذکر کرد:
ارتباط عبارت است از فراگرد انتقال یک محرک(معمولا علامت بیانی)از یک فرد(ارتباط گر)communicator به فردی دیگر (پیام گیر)communicates به منظور تغییر رفتار او! دیوید برلو، در تعریف خود از ارتباط، بر پاسخ و باز تاب تاکید بیشتری کرده است. او میگوید:
«ارتباط برقرار کردن عبارت است از جست و جوی پاسخ از سوی گیرنده.' دانشمندانی چون آزگود عمل تاثیر گذاری و تاثیر پذیری را نه فقط بین افراد بلکه بین سیستمها مطرح کردهاند. آزگود میگوید: «وقتی ما ارتباط برقرار میکنیم که یک سیستم یا یک منبع روی حالت و چگونگی یا اعمال سیستم دیگر تاثیر بگذارد. مقصد یا دریافت کننده از طریق انتخاب علایم متناوب که میتواند در کانال حمل شود با فرستنده مرتبط میشود. در رویا رویی با سیستمهای ارتباط انسانی معمولا ما علایمی میفرستیم که پیام محسوب میشوند. اینها اکثرا (نه الزاما، در همة موارد) به صورت پیامهای زبانی و بیانی هستند.» گروه دیگری از اندیشمندان ارتباط، مسئله تاثیر و یا جریان محرک و پاسخ را در تعریف ارتباط به صورت انتقال معنی مطرح کردهاند. به عنوان نمونه. هنری لیندگرن در کتاب هنر ارتباط انسانی میگوید: «ارتباط از دیدگاه روانشناسی فراگردی است حاوی تمام شرایطی که متضمن انتقال معنی باشد.»
لیندگرن در تعریف خود بیشتر بر انتقال معنی تکیه کرده است. از نظر او اینکه این معنی ها به چه ترتیب منتقل خواهند شد، چندان مطرح نیست.
رایت نیز در تعریف خود همچون لیندگرن مسئله انتقال معنی را مطرح کرده است:«ارتباط فر اگرد انتقال معنی بین دو فرد است.»
لارسن مسئله معنی را بیشتر شکافته و تعریف دقیقتری ارائه داده است او مینویسد:ارتباط دلالت بر فراگردی میکند که از طریق آن یک سری معنیهای نهفته شده در بطن یک پیام، به طریقی تغییر پیدا میکند که معنی دریافت شده برابر با آنهایی است که شروع کننده پیام، قصد آن را داشته است.
میکی اسمیت، در ارائه مدل ارتباطی خود، تعریفی برای ارتباط آورده که در آن به انتقال حافظهها در ارتباط نیز اشاره شده است. او میگوید:
ارتباط عبارت است از فراگرد انتقال اطلاعات، احساسها، حافظهها و فکرها در میان مردم.
مافیوس اسمیت در تعریف ارتباط میگوید:
هر نوع عملی که به وسیلة فردی انجام شود که طی آن فرد دیگری بتواند آن را درک کند ارتباط نامیده میشود. خواه این عمل با استفاده از یک وسیله انجام شود یا بدون وسیله.
برخی دیگر، داشتن علایم مشابه با شیوة مشابه را شرط ارتباط دانستهاند لاسول میگوید: «یک عمل ارتباطی بین دو نفر، وقتی کامل است که آنها از علایم مشابهی با شیوههای مشابه آگاه باشند.»
عده دیگری از دانشمندان علوم ارتباطات، در تعریفهای خود، عناصر موجود در جریان ارتباط را نیز مورد توجه قرار دادهاند. جیمز واتسون، در کتاب فرهنگ ارتباط و بررسیهای وسایل ارتباطی، تعریفی از ارتباط را برگزیده و ارائه داده است. این تعریف از آن هولت رینه هارت و وینسون است. این تعریف نیز تقریباً مشابه تعریف لاسول است.
ارتباط عبارت است از فراگرد تولید محتوایی نمادی از سوی یک فرد بر اساس یک کد با پیشبینی مصرف آن از سوی دیگران بر اساس همان کد.
روبرت گویر در کتاب فراگرد ارتباط میگوید:
ارتباط عبارت است از روشی که حداقل متضمن چهار عنصر زیر باشد.1- تولید کنندهای که 2- علامت یا نمادی را. 3- برای حداقل یک دریافت کننده مطرح کند.
4- و او درک معنی کند.
آرانگارن در کتاب ارتباط انسانی مینویسد:ارتباط عبارت است از انتقال اطلاعات در محدودة سه چیز، انتشارemission انتقا ل condution و دریافت message.میلر در کتاب روانشناسی زبان شناسی در تعریف ارتباط مینویسد.
ارتباط هنگامی روی میدهد که یک منبع پیام، علایمی را از طریق کانال به دریافت کنندهای که مقصد destination محسوب میشود، ارسال کند.
گروه دیگری، در تعریف خود از ارتباط، پیام را بیشتر شکافتهاند و روی آن تاکید کردهاند مانند برلسون واشتاینر:
انتقال اطلاعات، ایدهها، انگیزهها، مهارتها و غیره، از طریق استفاده از نمادها.symbols، کلمات، تصاویر و شکلها، اعداد، نمودارها و غیره، عمل یا فراگرد انتقالی محسوب میشود که معمولاًَ آن را ارتباط میگویند. برخی از تدوین کنندگان تعریف برای ارتباط به ارتباط مستقیم و غیرمستقیم اشاره کردهاند.
براونل در کتاب اجتماع انسانی مینویسد:در فراگرد ارتباط مستقیم چیزی به نمادها تبدیل و از شخصی به شخص دیگر انتقال مییابد.، ولی ارتباط مستقیم، کارکردیfunction است از همانندی مردم نسبت به یکدیگر و این ارتباطی است بدون رسانة نمادین و در واقع همانندای است از تجربه.
برخی دیگر در تعریفهای خود از ارتباط(نه ارتباط جمعی) وسایل ارتباطی را مورد توجه قرار دادهاند. انجمن بینالمللی تحقیقات ارتباط جمعی(.International Association for Mass Communication Research) تعریف زیر را برای ارتباط ارائه داده است:
منظور از ارتباط روزنامهها، نشریات، مجلات، کتابها. رادیو، تلویزیون، آگهی، ارتباطات دور(تلفن، تلگراف، کابلهای زیر دریایی) و پست است. همچنین ارتباط چگونگی تولید و توزیع کالاها و خدمات مختلفی را که وسایل و فعالیتهای فوق به عهده دارند و مطالعات و تحقیقات مربوط به محتوای پیامها و نتایج و آثار آن را در بر میگیرد. (معتمد نژاد، 1356، ص 36)
چارلز کولی در کتاب مفهوم و معنی ارتباط در سازمانهای اجتماعی ارتباط را چنین تعریف کرده است:
ارتباط مکانیسمی است که روابط انسانی بر اساس و به وسیلة آن به وجود میآید و تمام مظاهر فکری و وسایل انتقال و حفظ آنها در مکان و زمان بر پایة آن توسعه پیدا میکند. ارتباط، حالات چهره، رفتارها، حرکات، طنین صدا، کلمات نوشتهها، چاپ، راهآهن، تلگراف، تلفن و تمام وسایلی که اخیراً در راه غلبه انسان بر مکان و زمان ساخته شده است را در برمیگیرد. (معتمد نژاد، 1356، ص 38)
او در سال1924 در این باره می نویسد: «خط واضح و دقیقی میان معنیهای ارتباط و بقیة کلمات بیرونی آن وجود ندارد. در معنی همة عینیتها و عملها، نماد بیانی از ذهن هستند و تقریباً هر چیز ممکن است به عنوان علامت مورد استفاده قرار گیرد.» همان طور که ملاحظه میشود کولی در این تعریف، تلگراف و تلفن را در کنار راهآهن به عنوان وسایل ارتباطی معرفی کرده است. ریموند ویلیامز در کتاب ارتباطات در این باره مینویسد:
کلمة : communication در زبان انگلیسی از قدیم به معنای انتقال افکار، اطلاعات و رفتارها از شخصی به شخص دیگر به کار رفته است. اما اکنون این کلمه به معنای راه و وسیلة حمل و نقل از مکانی به مکان دیگر نیز استفاده میشود و در معنای اخیر راهآهن، کانالهای دریایی و تمام مجراها و وسایل مسافرت و حمل و نقل انسانها و کالاها را در بر میگیرد که معمولاً به همة آنها ارتباطات میگویند. در حالی که اکنون وسایل جدید انتقال افکار و اخبار و رفتارهای انسانی از شخصی به شخص دیگر که شامل دستگاههای چاپ، تلگراف، تلفن، بیسیم، فیلم، رادیو و تلویزیون است نیز ارتباطات نامیده میشوند. به این ترتیب در صورتی که کلمة ارتباطات هم برای وسایط حمل و نقل و هم وسایل انتقال افکار و اخبار به کار رود. این نوع وسایل و سایط با هم اشتباه شده و تشخیص آنها با دشواری روبرو میشود. بنابر این بهتر است که برای معرفی وسایط انتقال انسانها و کالاها به جای ارتباطات کلمة حمل ونقل transport استفاده شود و اصطلاح ارتباطات به تاسیسات و وسایلی که وظیفة انتقال افکار و اخبار و رفتارهای انسان را به عهده دارند اختصاص داده شود و برای معرفی جریان انتقال و دریافت پیام به کار رود.
برخی از دیگر کارشناسان ارتباطات، در تعاریف خود مانند تعریف فوق، تاکید دارند که گیرنده یا فرستنده حتماً نباید انسان باشد. به عنوان مثال چارلزموریس دامنة جریان ارتباط را تا آنجا توسعه میدهد که میگوید رادیاتور یک اتومبیل با اطراف خود ارتباط برقرار میکند و پیام گرم شدن خودش را پخش میکند. موریس تاکید میکند که در ارتباط انتقال معنی مهم است، حال این انتقال با زبان انجام گیرد یا با وسیلة دیگری.
آرانگارن به هنگام توضیح دربارة انتقال و دریافت پیام میگوید:
باید توجه کرد که دریافت کننده پیام الزاماً نباید یک انسان باشد بلکه میتواند یک دستگاه الکترونیکی باشد. به همین ترتیب منتشر کننده پیام نیز الزاماً نباید انسان باشد، بلکه میتواند یک دستگاه الکترونیکی باشد. سرانجام به مسئلهای که باید توجه کرد این است که مقصود از پیام همان معنای روزمرة آن بدون هیچ گونه توضیح اضافی دیگری است.
عدهای از کارشناسان ارتباط در تعریفهای خود حتی وجود ارتباط را در مورد روابط بین ماشینهای خودکار و یا وراثت نیز ذکر کردهاند. کلودشنن در این باره میگوید:
امروزه تمام ارتباط در یک معنای وسیع به کار میرود و شامل تمام روشها و ساز و کارها و طرز کار دستگاههایی است که یکی بر دیگری تاثیر میگذارد. به عنوان مثال دستگاهی که قادر است به طور خودکار یک هواپیما را کنترل و جهت حرکت آن را تنظیم کند اگر بر یک موشکانداز خودکار تاثیر بگذارد و این موشک انداز تحت تاثیر عبور این هواپیما به طور خودکار به کار افتد و آن را منهدم کند ارتباط روی داده است.
جرج میلر در کتاب ارتباط زبان و معنی به ارتباط بین ماشینها و حتی ارتباط در وراثت اشاره میکند.
و سرانجام تعریف جرج گوردن در مورد ارتباط زمینهای فوقالعاده وسیع برای ارتباط مطرح کرده است. او در کتاب زبانهای ارتباط میگوید:«هر چیزی که انسان انجام میدهد به نحوی با مفهوم عمومی ارتباط مربوط است.»
رونالد بنژ نیز گسترة عظیمی برای ارتباط قایل شده است و میگوید:«هیچ چیز هویت پیدا نمیکند. مگر در سایة ایجاد ارتباط.»
آخرین تعریفی که به آن اشاره میکنم، تعریفی است از دنیس لانگی و میشل شین که در فرهنگ لغات ارتباطات، سال1986 آمده است. آنها مینویسند:
«ارتباط عبارت است از فراگرد انتقال اطلاعات با وسایل ارتباطی گوناگون از یک نقطه، یک شخص، یا یک دستگاه به دیگر ا ن.ُ
تعریف پیشنهادی برای ارتباط
به هر حال با توجه به تعاریف فوق میتوان گفت: «ارتباط عبارت از فراگرد انتقال پیام از سوی فرستنده برای گیرنده مشروط بر اینکه تأثیری بجای گذاشته باشد» یا در تعریف دیگری میتوانیم به این نتیجه برسیم که: ارتباط یعنی همانا دیدهشدن، شنیدهشدن، فهمیدهشدن و حاصلشدن از سوی دیگران است و همچنین دیدن، شنیدن، درک و پذیرش روح آنهاست و اینجا است که میگوییم ارتباط برقرار شده است.
انواع روابط انسانی از دیدگاه بوبر
مارتین بوبرmartin buber) )فیلسوف اتریشی به سه نوع رابطه با استفاده از تعابیر شاعرانه اشاره میکنند.
1- رابطه من و آن I- IT Communication
2- رابطه من و شما I- You Communication
3- رابطه من و تو I- Thou Communication
1- ارتباط من و آن
در رابطه من و آن، انسانها با یکدیگر برخورد های کاملا غیر مشخصی دارند و تقریبا با آنها همچون اشیاء برخورد میکنند. در رابطه من و آن، به طرف مقابل زیاد اعتماد نمیکنیم. حتی اصلا اهمیتی نمیدهیم که چنین آدمی وجود دارد(رابطه با فروشندگان، کارکنان رستورانها، و کارمندان ادرات و... )
در خانوادههای سازمان نایافته، پدر و مادر فرزندان خود را نادیده میگیرند و با فرزندان خود همچون اشیاء برخورد میکنند و آنها را انسانهای بیهمتا و بینظیر در نظر نمیگیرند.
2- ارتباط من و شما
دومین سطح رابطه از نظر بوبر، ارتباط من و شما است که اکثر تعاملات انسان در زمره این ارتباطات می گنجد. ارتباط من و شما حد وسط ارتباطات غیر فردی و میان فردی است. در این نوع ارتباطات، طرفین با یکدیگر مثل اشیاء برخورد نمیکنند. اما فردیت یکدیگر را به طور کامل به رسمیت نمیشناسند. (گفتگو با فروشنده کتاب، گفتگوی شما یا همکاریها در این گونه تعاملات)، شما دیگران را به واسطه نقشی که دارند به رسمیت میشناسید و به فردیت آنها بها نمیدهید. در محیط کار نیز اکثر روابط از نوع روابط من و شماست.
ارتباط ما با دیگران در عرصههای اجتماعی در مقایسه با ارتباط با عزیزانمان عمق کمتری دارد.به این ترتیب ارتباط ما با دوستان اتفاقی، همکاران، بستگان دورمان از نوع ارتباط من و شماست.
3- ارتباط من و تو
نادرترین نوع ارتباط، ارتباط من و تو است. به نظر بوبر، این نوع ارتباط، عالیترین شکل گفتگوی انسانی است. چون طرفین رابطه، یکدیگر را موجوداتی ارزشمند و ارجمند و بیهمتا میبینند. وقتی در سطح من و تو ارتباط برقرار می کنیم به تمامیت و فردیت دیگران توجه میدهیم. دیگر با آنها متناسب با نقشهای اجتماعی آنها برخورد نمیکنیم. و آنها را انسانهای بیهمتا میبینیم که کلیت وجود آنها را قبول داریم. در ضمن در ارتباطات من و تو، خودمان را نمیپوشانیم و بر چهره خود نقاب نمی زنیم بلکه تمام مکنونات قلبی خود را فاش میکنیم. و مزیتها، عیبها ، و امیدها ترسها و نقاط قوت و ضعف خود را با آنها در میان میگذاریم.
به نظر بوبر در روابط من و تو به طور تمام و کمال انسان میشویم و در تعاملات خالصانه رفتار میکنیم.
به نظر بوبر، اکثر ارتباط انسانها در واقع «ظاهر سازی» هستند. یعنی طرفین سخت مراقب چهره و تصویر خود هستند و مدام در بند این هستند که خودشان را چطور جلوه دهند و به نمایش بگذارند. اما در روابط من و تو، انسانها همانهایی هستند که «هستند» و ماهیت و احساس واقعی خود را فاش میسازند از نظر بوبر ارتباط من و تو کاملا میان فردی است. زیرا در این نوع برخوردها. انسانها یکدیگر را اشخاصی کامل و زنده میبینند.
روابط من و تو زیاد رایج نیستند. زیرا نمیتوانیم مکنونات قلبی خود را با هر کسی در میان بگذاریم. انسانها دوست ندارند برای هر کسی در دل و با هر کسی رابطه خصوصی برقرار کنند به همین دلیل روابط و ارتباطات من و تو بسیار کمیاب و مظهر روابط میان فردی کامل است. (جولیاتی. 1379، ص 45-49)
بیتردید در شمردن انواع ارتباط، میتوانیم انواع دیگر کنش ارتباطی را بیابیم ولی آنچه که مسلم است این است که ارتباط در هر قالبی بگنجد، پیامش مثبت است و سازنده، البته اگر محتوای ارتباط هدفمند و خیرگرایانه باشد و در غیر این صورت پیامهای منفی، آسیبزا هم میتواند در قالب پیامهای ارتباطی بگنجد. به هر صورت آنچه که در یک پیام مهم است، تأثیر میباشد و رساندن پیام به گیرنده پیام.
ویژگیهای ارتباطات ا نسا نی
از آنجایی که ارتباط بر اساس تعاریف فوق یک فراگرد محسوب میشود. این فراگرد دارای ویژگیهای زیر است.
1- میانکنشی بودن ارتباط
هنگامی که میگوییم فرآیند ارتباط میان کنشی است، ما خود به خود بر آن باور گرایش خواهیم داشت که، این فراگرد بر پویایی رابطه میان انسانها استوار است. اکثر جامعه شناسان و دست اندرکاران علوم اجتماعی به معنی وسیع کلمه، میان کنش یا کنش متقابل را در مورد ارتباطات مبادله دو سویه پیامها بین دو انسانی که به عمل ارتباطی پرداختهاند میدانند که به تغییر و دگرگونی در یکی از آنها یا هر دوی آنها میانجامد.
میان کنش زمانی رخ میدهد که یک جریان و رابطه داد و ستدی دربین اجزای آن فراگرد به وجود آید. میان کنش در ارتباطات عموما به تبادل پیامها اطلاق میشود که میان دو نفر در جریان است که این خود، منتج به تغییر در پیامها شود. به گونهای روشن، وقتی دو نفر در فراگرد ارتباطی درگیر میشوند، در تمام لحظههای تبادل و میان کنش، هر یک دگرگون میشوند و این دگرگونی خود ناشی از دگرگونی در نگرشها و تمایلات هر یک از آنها است. پیامها چه کلامی و چه غیر کلامی، تاثیری در طرف مقابل میگذارند و آن تاثیر منجر به دگرگونی در نگرشها و رفتارهای فرد مقابل میشود و او را بر آن میدارد که از طریق مکانیزم باز خور عکس العملی نشان دهد که متمایز با آنچه که قبلا خود نشان داده است، باشد. این خود، در فرستنده پیام تاثیر میگذارد و او نیز دگرگون میشود و ممکن است با شدت بیشتر به کار خود ادامه دهد و یا اینکه از تاب و توان گذشته خود بکاهد.
گاه ممکن است چنین به نظر آید که فقط یکی از طرفین فراگرد ارتباطی دگرگون شده است و طرف دیگر تغییری از خود نشان نمی دهد. پژوهشهای دقیق و خرده نگر، نشان دادهاند که چنین نیست. هر دو طرف فراگرد ارتباطی تغییر میپذیرند، هر چند که ممکن است یکی از آنها چنین تغییری را کمتر از خود بروز دهد و سعی در پنهان کردن احساس و رفتار خود کند. خواه ناخواه انسانی که در فراگرد ارتباطی درگیر شده است. دگرگون میشود و این دگرگونی با شدت و ضعف در او نمایان خواهد شد گاه دگرگونی در باورها و نگرشها است، و گاه در احساسات و زمانی در رفتار.
در ارتباطات آنچه میان دو نفر مبادله میشود پیام است. پیام عموما به آنچه نوشته و یا گفته میشود اطلاق میشود. اما باید توجه داشت که پیام فقط به گفتار و نوشتار خاتمه نمییابد. بخش عظیمی از پیامهایی که میان مردم مبادله میشود در کسوت گفتار و نوشتار نمیآید. بلکه اعمالی هستند که بیشتر انجام میدهند و حرکاتی که از آنان به منصه ظهور میرسند.
به عبارت دیگر، رفتارها، طرز لباس پوشیدن، بلندی و کوتاهی موی سر و یا ریش، نوع وسیله نقلیه که استفاده میکنند. همه و همه پیامی هستند که از فردی به دیگری منتقل میشود و به او تفهیم میکند که طرف مقابل چگونه آدمی است و چگونه میاندیشد و چه احساسی دارد. اگر چیزی که ما میپوشیم و یا حرکتی که انجام میدهیم معنی خاصی را به دیگران منتقل میکند. میتواند پیامی از سوی ما به آنان باشد و آن هم میتواند هم در سطح ملی و هم در سطح بینالمللی ارتباطی را به وجود آورد (فرهنگی، 1379، ص 24-22)
2- تعاملی یا مراودهای بودن ارتباط
فراگرد ارتباطی در محیط شکل میگیرد و انجام میپذیرد. محیط نه تنها به فراگرد ارتباطی و نوع آن تاثیر میگذارد. بلکه به ادراکات( perception) ، آنچه بین خود ردو بدل میکنیم. و حتی در سطحی که ارتباط میگیریم نیز تاثیر میگذارد. ما در خلاء با یکدیگر ارتباط نمیگیریم.
کنشها و واکنشهای ما در مقابل یکدیگر در چارجوب نظامهای اجتماعی( social system)و شرایط فیزیکی حاکم برماست. آنچه شما در خانه با والدین یا خواهران و برادران خود در میان میگذارید، کاملاً متفاوت از آن است که در دانشگاه یا کارخانه با دوستان خود در میان میگذارید. یا به استادان و رؤسای خود میگویید. علاوه بر این، آنگونه که شما به جهان و دگرگونیهای آن مینگرید با توجه به عوامل محیطی و نظام اجتماعی بر رفتار ارتباطی شما اثر میگذارد. محیط فیزیکی و شرایط اجتماعی که در آن قرار میگیریم نگرش و رفتار ما را همانگونه که دیدیم تغییر میدهد و در نتیجه ما با دیگران همواره به گونهای متفاوت ارتباط برقرار میکنیم. به عبارت دیگر ارتباط ما با دیگران موکول به وضعیت و شرایط حاکم برماست. ارتباط ما با دیگران همواره متفاوت است و ما خود نیز همواره در حالت متفاوتی نسبت به قبل خود هستیم. به گفته جیمزمک کر ا کسی James Mc crocks«رفتار ارتباطی ما تغییر پذیر است و ما در مورد یک واقعیت به گونههای متفاوت عمل میکنیم». بر این اساس. واقعیت در نظر ما با توجه به فراگرد ارتباطی ما با دیگران شکل میگیرد واقعیت آن چیزی است که از طریق ارتباط با دیگران برای ما پدید آمده است
مهمتر آنکه ما بخشی از «خود» را از طریق ارتباطات با دیگران در میان میگذاریم. بدین سان شدنی است که، ادراک ما از جهان- یا واقعیت از نظر ما- دائماً در معرض دگرگونی است و بستگی به آن دارد که در کجائیم و محیط جغرافیایی و شرایط اجتماعی و فرهنگی حاکم بر ما چگونه است و این عوامل بر روی ما در آن برهه خاص از زمان چه تاثیری گذاردهاند. ممکن است برخی از ما این تجربه مشترک را داشته باشیم که پس از سالهای سال دوری، از دوستی که در دوره کودکی و یا دبیرستان با ما بوده و بسیار صمیمی بودهایم روبرو شویم. آن دوست در گذشته نزدیکترین فرد به ما در زندگی بوده است، و ما از همه چیز یکدیگر با خبر بودهایم. اما اینک پس از چند سال جدایی و تغییر شرایط اجتماعی و فرهنگی برای هر کدام از ما- یکی در دانشگاه و دیگری در محیط بسته کار- احساس میکنیم دیگر نمیتوانیم به درستی با یکدیگر ارتباط داشته باشیم. حرف یکدیگر را نمیفهمیم و وجود یکدیگر را به راحتی نمیتوانیم تحمل کنیم. چیز زیادی برای گفتن و در میان نهادن با یکدیگر نداریم. ارتباط بین ما با دشواری انجام میپذیرد. این دشواری از این رو پدید آمده است که ما دیگر در یک محیط و شرایط یکسان با یکدیگر نیستیم. یکی دانشجوست و دیگری کارگری ساده، یکی تجارب فراوانی در محیط کار بدست آورده است و دیگری دنیای وسیعی از تفکرات و آگاهیهای علمی به رویش گشوده شده است. دیگر نزدیکی و یگانگی گذشته نمیتواند بین ما دو نفر پدید آید. مگر آنکه باز ما دو نفر در شرایط یکسان قرار گیریم. نزدیکی intimacyکه در ارتباط بین شخص، مبحثی گسترده و جالب توجه است در حقیقت بر پایههای یکسان محیط جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگی و نگرشی شکل میگیرد. تفاوت هر یک از عوامل فوق در طرفین ارتباط درجه نزدیکی را کاهش میدهد. این تجربه بیانگر این واقعیت است که ارتباط در فضا و محیطی که بر ادراک ما تاثیر دارد شکل میگیرد و این فضا یا محیط است که اشکال و شیوههای ارتباطی را برای ما رقم میزند. (همان منبع، 1379، ص 27-30).
3- ارتباط یک تبادل است
نظریه پردازان قدیمی- همچون شنون و ویور(1949)- ارتباط را فرآیندی خطی میدانستند که طی آن منبع پیام را فرمولبندی و به گیرنده منتقل میکند. اما اکنون دیدگاههای تبادلی جای این نظریه را گرفتهاند. در این دیدگاه ماهیت پویا و متغییر این فرآیند مورد توجه است و بر تاثیر و تاثر ارتباط برقرار کنندگان بر یکدیگر در یک سیستم دو سویه تاکید میشود. (هارجی و ساندرز و دیکسون،1377، ص24).
4- ارتباط اجتناب ناپذیر است
به نظر طرفداران دیدگاههای فراگیر در مورد اجزای ارتباط(مثلاً واتزلاویک و دیگران، 1967، شفلین،1974) در موقعیتهای اجتماعی که افراد از حضور هم آگاهند و تحت تاثیر کارهای یکدیگر هستند گریزی از ارتباط نیست. به نظر کارسن carson (1969، ص16) »هر گاه رفتار طرفین وابسته به یکدیگر باشد- و حتی اندکی نفوذ میان فردی وجود داشته باشد- میتوان گفت که دو طرف با هم ارتباط دارند.» در اینجا یادآوری جمله معروف واتز لاویک و دیگران ضروری مینماید:«ما چارهای جز ارتباط نداریم» برخی دیگر از محققان تعریف محدودتری از ارتباط ارائه میدهند. به نظر اکمن و فریزن (1969) زمانی ارتباط برقرار میشود که طرف رمز گردان به عمد پیامی برای طرف گوینده ارسال نماید. اما آیا طرف رمز گشا باید از منظور وی آگاهی داشته باشد؟ اگر طرف رمزگشا متوجه تعمد او نشد و بر همین اساس واکنش نشان داد(یا اصلاًَ عملی انجام نداد)چطور؟ آیا باز هم میتوانیم بگوییم ارتباطی برقرار شده است؟ وینرwiener و دیگران(1972) نیز ارتباط را به مجموعه رفتارهایی محدود میکند که با یک رمز خاص هماهنگی داشته باشد، رمز اجتماعی مشترکی که سنبلها را معنا نماید. اما باز هم میتوان پرسید که یک رمز تا چه حد باید مشترک باشد؟ و رسمیت آن چقدر باید باشد تا بتوانیم آن را یک رمز محسوب کنیم؟
5- ارتباط هدفمند است
یکی دیگر از ویژگیهای ارتباط، هدفمندی آن است: طرفین ارتباط هدفهایی دارند، آنها میخواهند از ارتباط خود نتیجه مطلوب بگیرند(برگر berger،1989). به نظر کلرمن kellerman (1992) یکی از نشانههای هدفمندی ارتباط این است که ارتباط به فعالیتی«تنظیم شده» تبدیل شود. یعنی ارتباط برقرار کنندگان صحبتها و اعمال خود را متناسب با اهداف خود و الزامات موجود پیریزی کنند. این نکته با نظر وینوگراد winograd (1981) مبنی بر اینکه«تمامی چیزهایی که طرفین در برخوردهای اجتماعی خود ابراز میکنند ماحصل طرحی است برای تحقق یک هدف» هماهنگی کامل دارد. لنگرlanger و دیگران(1978) معتقدند که بخش اعظمی از ارتباط«بیفکر» صورت میگیرد. آنها بین فعالیت آگاهانهای که در آن«افراد به دنیای خود توجه دارند و استراتژیهای رفتاری خود را بر اساس اطلاعات دریافتی تدوین میکنند» و فعالیت ناآگاهانه که در آن«اطلاعات جدید عملاً پردازش نمیشود بلکه سناریوهای قدیمی که زمانی جدید بودهاند بطور قالبی احیاء میشوند» تمایز قائلند. کلرمن(1992) قاطعانه میگوید: «ارتباط هم هدفمند استراتژیک است و هم خودکار». او معتقد است که میتوان بدون هر گونه آگاهی هوشیارانهای به بازبینی رفتار هدفمند پرداخت. خلاصه هدفمندی ارتباط به این معنی نیست که الزاماً هوشیاری کاملی بر جریان ارتباط حاکم باشد. علیرغم اینکه تعهد، کنترل و آگاهی از جمله بخشهای بسیار مهم مفهوم ارتباط، بعنوان فعالیتی ماهرانه، هستند. اما ظاهراً بسیاری از زنجیرههای قبلاً تمرین شده را میتوان در پس ذهن نیز انجام داد(برشیلد bereschield،1983). ما پس از کسب مهارتها میتوانیم آنها را«بدون» تفکر هوشیارانه انجام دهیم. اما گاهی این عدم آگاهی میتواند موجب عدم توفیق برخوردها شود لنگر(1992) تاکید میکند که:
عدم آگاهی از انتخاب کلمات در هنگام صحبت ما را از فرآیندی که به نفع ماست محروم میسازد. عدم آگاهی از این انتخابها در هنگام گوش دادن به هنگام حرفهای دیگران نیز برای ما گران تمام میشود...اگر رویکرد آگاهانهای داشته باشیم که در آن از سایر چشماندازها و باورها نیز مطلع گردیم آنگاه میزان کنترل ما بر ارتباط افزایش خواهد یافت. (همان منبع، 1377، ص 25-26)
6- ارتباط چند بعدی است. یکی دیگر از ویژگیهای مهم ارتباط، چند بعدی بودن آنهاست، چون پیامها بندرت به صورت جداگانه و مجزا مبادله میشوند. واتز لاویک و دیگران(1967) متوجه شدهاند که فرآیند ارتباط در دو سطح مجزا اما به هم مرتبط روی میدهد. سطح اول مربوط به محتوی است و با موضوع اصلی مرتبط است. مثلاً صحبت درباره فیلم دیشب، انتخاب رستوران، تشریح نظریه نسبیت، و موضوعات دیگر. این مساله موضوع گفتگو را تشکیل میدهند و وقتی به آنچه در هنگام ارتباط روی داده فکر میکنیم، معمولاً همین مساله به ذهن ما خطور میکنند.
اما این کل ماجرا نیست. ارتباط جنبههای دیگری هم دارد که کمتر مشهودند. مثلاً فرافکنی هویت در حین مذاکره درباره رابطه، و یا تعریف ارتباط از سوی تعامل کنندگان. تعامل کنندگان با انتخاب موضوع بحث(و موضوعاتی که باید از آنها اجتناب کرد)، بخصوص با انتخاب کلمات و شکلهای ابراز، لهجهها، سرعت گفتار و کل ویژگیها و رفتارهای غیر کلامی، به ارائه خود self-presentatonیا کنترل برداشت میپردازند. منظور تعامل کننده، ارائه مثبت خود در نظر عموم و اصولاً ارائه خود به شکلی خوشایند است.
ایجاد برداشتی صحیح و مطلوب در اذهان، چند فایده مهم دارد، از جمله اینکه علاوه بر پاداشهای مادی، منافع اجتماعی همچون تایید، دوستی و اقتدار را هم در پی دارد. گافمنgaffman درسا ل(1959)بر اهمیت حفظ صورتکها- که در واقع ابزار ارزشمندی شخص هستند- توسط بازگران اجتماعی تاکید میورزد- صورتک عبارت است از ابزار ارزشمندی خودمان در حضور دیگران- گافمن متوجه شد که بازیگران اجتماعی نه تنها سعی میکنند صورتک خود را حفظ کنند، بلکه مراقب هستند تا صورتک طرف مقابل را نیز بیاعتبار نسازند. براون و لوینسون (1978) در یکی از فصول ارزشمند کتاب خود به این نکته اشاره میکنند که مودب بودن، شیوهای برای کاهش احتمال لو رفتن صورتک است. (همان منبع،1377، ص27).
7- ارتباط برگشت ناپذیر است.
به بیان ساده میتوان گفت که وقتی چیزی را گفتیم نمیتوانیم آن را«پس بگیریم» گاهی با فاش کردن یک راز، اعتماد دیگران را از خودمان سلب میکنیم اما دیگر کار از کار گذشته است، و گفته ما برگشتناپذیر است.
البته منظور این نیست که نمیتوان پیامدهای شخصی و رابطهای این عمل را اصلاح کرد. ما برای اصلاح وقایع و برای آنکه کمتر سرزنش شویم باید ماجرا را دوباره تعریف کنیم، به همین خاطر به مکانیسم شرح account متوسل میشویم. منظور ما از شرح، توضیح دادن اعمال مبهم و مشکل آفرین است. (همان منبع، 1377، ص28).
وظایف ارتباطات وظیفه اصلی ارتباطات انسانی و دگرگونی ، سازش با دگرگونی است. ما در اینجا به چهار وظیفه ارتباطات که عبارتند از: وظیفه پیوستگی، اطلاعاتی و استدراکی و تاثیرگذاری و تصدیق میپردازیم.
1- وظیفه پیوستگی( affinity function)یکی از وظایف ارتباطات استقرار، ابقاء و دگرگونی روابط اجتماعی است. بدون شک بسیاری از ما از این رو به ارتباطات روی میآوریم تا به دیگران بپیوندیم، و خود را با دگرگونیهایی که از آن حادث میشود سازگار کنیم. این وظیفه عموماً بیانگر وجود و یا عدم وجود جاذبه، نزدیکی. تشابه و اشتراک بین مردم است. دو نفر یکدیگر را میبینند. ارتباطات موجب ایجاد یا افزایش و یا بر عکس موجب از بین رفتن و یا کاهش پیوستگی میان طرفین ارتباط یا اشخاص میشود.
2- وظیفه اطلاعاتی و استدراکی
اکثر دانشمندان ارتباطات بر این باورند که یکی از مهمترین وظایف ارتباطات، وظیفه اطلاعاتی و استدراکی است که موجب افزایش استدراک از طرف مقابل فراگرد ارتباطات یا افزایش اطلاعات میشود. یکی از کارهایی را که ارتباطات میکند، همانطور که اشاره شد، فرستادن و دریافت پیام و یا به عبارتی اطلاعات است که به نوبه خود میتواند موجب تفهیم و تفاهم بر حسب آنکه آیا پیام به درستی ارسال و دریافت شده باشد میشود. اگر ارتباطات را فراگرد ارسال و دریافت پیامهای نوشتاری، گفتاری و غیرکلامی(یاحرکتی) بدانیم که به منظور انتقال معنی و مفهوم از فردی به فرد دیگر و یا تاثیر و تاثر بر روی دیگران و یا نفوذ در آنان بکار میرود، در آن صورت ما بدین خاطر با دیگران ارتباط برقرار میکنیم که تغییری در اطلاعات آنان بوجود آوریم و یا خود را با آنها سازش داده و یا آنها را به سوی انطباق با خویشتن بکشیم.
3- وظیفه تاثیرگذار
همانطور که اشاره شد، یکی از وظایف مهم ارتباطات تاثیرگذاری بر دیگران یا نفوذ در آنان است. ارتباطات همواره از سوی فرستنده پیام در پی منظور و مقصودی برقرار میشود. یکی از رایجترین و شایعترین منظورها برای انجام ارتباط تغییر نگرشها،باورها ارزشهاو یا رفتار اشخاص دیگر است.
4- وظیفه تصدیق
وظیفه نهایی ارتباطات در بر گیرنده پذیرش مداوم یا غیر مداوم یک تفکر،باور، رفتار، محصول، تصمیم و غیره است. از طریق ارتباطات. سعی در منطقی کردن تداوم و یا توجیه در گسستگی برخی از دگرگونیها که قبلاً مورد پذیرش ما قرار گرفتهاند میکنیم. از این رو، یکی از پیامدهای اساسی فراگرد ارتباطی تصدیق و یا عدم تصدیق تغییرات گذشته است. این وظیفه شاید یکی از راههای مهم پیوستگی به پذیرش دگرگونیها باشد.(فرهنگی،1379، ص 33-36).هدف از برقراری ارتباط در دیدگاه کارکردی، ارتباط پدیدهای بیهدف و بیفایده نیست، بلکه افراد میخواهند از ارتباطات خود به نتیجهای برسند. همین هدفمندی است که نیروی محرکه ارتباط را افزایش میدهد و تبادل مورد نظر را جهت دار میکند.
1- پاداش و ارتباطات
شک نیست که هر رفتار انسانی مبتنی بر منطقی است و در آن منطق پاداشی نهفته است. این پاداش گاه میتواند کاملاً مادی باشد و زمانی رضایت درونی فرد را تامین کند. مطالعات متعدد نشان میدهد که اشخاص که دارای نگرشهای یکسان بوده یا تشابهات مشهودی دارند بیشتر به تقویت یکدیگر میپردازند تا اشخاصی که تشابهات کمتری نسبت به یکدیگر دارند. یکی از نظریه پردازان ارتباطات به چنین نتیجهای رسیده است،«پاداش میباید از نظر دریافت کننده پیام تعریف شود.»
از نظر«تایبات» و«کلی» Thibaut & Kelley در تجزیه و تحلیل روابط میان کنش یا مراودهای بر اساس پاداش و هزینههای که چارچوب نظری قویای دارند، تفاوتهای این دو مورد توجه است. برای هر یک از ما نتیجه و یا پیامدهای هر رابطه میان کنشی یا مراودهای به سادگی پاداش داده میشود و آن دریافت پاداش از طرف مقابل است با کسر هزینههایی که برای آن رابطه محتمل شدهایم. پاداشها عبارتند از: لذت Pleasure ،رضایت Satisfaction و خوشی Gratification که ما از وقوع رابطه میبریم.
ما از رابطه خاصی لذت میبریم چرا که یکی از نیازهای ما را پاسخ میگوید. هزینهها عبارتند از«عواملی که موجب میشوند ما از انجام عملی سرباز زنیم و از نتایج آن بپرهیزیم، هزینهها نه تنها شامل احساسات منفی میباشند، بلکه خستگی و کسالت اضطراب ناشی از رابطه را نیز در بر میگیرند.
تایبات و کلی بر این اعتقادند که در تمام روابط میان فردی ما به دنبال نتایج مثبت میباشیم و این نتایج را با یکدیگر مقایسه میکنیم که مدام بیشتر و بهتر است و مقایسه با رفتار دیگران نیز انجام میپذیرد. به روشنی درگیری در هر رابطه میان فردی به گونهای خودکار موجب تضعیف روابط دیگران میشود. بر اساس این نظریه هر یک از انسانها برای پذیرش هر رابطه و قابل قبول بودن آن برای خود، سطح حداقلی را قائل است و آن میباید تامین شود، در غیر این صورت او به حذف آن رابطه اقدام میکند و جدایی بر رابطه حاکم میشود. این سطح حداقل بیشتر از طریق مقایسه تعیین میشود. به زندگی روزمره خود بیاندیشیم، هر روز در ان صدها رابطه مختلف در سطوح گوناگون شکل میگیرد، برخی از روابط تقویت شده و روز به روز از قوت بیشتری برخوردار میشوند و برخی دیگر به سمت کمرنگ شدن گرایش پیدا میکنند و آنقدر میرود که کاملاً محو شوند.
حدود چهار دهه پیش تایبات و کلی تاکید ویژهای بر رابطه میان پاداش و ارضاء نیازها گذاردند و آن را محمل استواری برای شکلگیری رفتارهای ارتباطی اشخاص دانستند. بر این اساس، قوت نسبی یک نیاز و ارضاء آن است که به گونهای برانگیزننده پاداش محسوب میشود و فرد را وادار به حرکت و رفتار خاصی میکند.(فرهنگی،1379، ص 92-93).
2- نیاز به همبستگی
یکی از عواملی که در رفتار ارتباطی اشخاص اثر انکارناپذیری دارد، نیاز آنها به همبستگی Need for affiliation یا نیاز بودن با دیگران است. نیاز به همبستگی عبارت است از خواست و آرزوی استقرار روابط دوستانه با دیگران و ماندن در این وضعیت تا آنجا که ممکن است. ازبسیاری از جهات میتوان گفت که نیاز به همبستگی همانند نیاز اجتماعی ابراهام مازلو A.maslowاست. بیشترین پاداشی که از نیاز به همبستگی پدید میآید از همراهی و مصاحبت است. از این رو اشخاص سعی میکنند که در ارتباطات میان فردی بیشتر حالت دوستانه و توافق داشته باشند تا حالت عدم توافق و خصمانه(همان منبع، 1379، ص94).
3- نیازهای مکمل Complementary needs
در دنیایی واقعی موارد فراوانی ممکن است توسط هر یک از ما مشاهده شده باشد که افراد ناهمگون با یکدیگر رابطه برقرار کرده و از مصاحبت هم نه تنها رنج نمیبرند. بلکه مشعوف نیز میشوند. جذب و نزدیکی آنها به هم نه تنها مبتنی بر تشابه نمیباشد بلکه بر اساس تفاوت و تکمیل کردن یکدیگر است.
نظریه نیازهای تکمیل کننده چنین به نظر میرسد که با یافتههای نظریه تشابه مغایرت دارد. بر اساس این نظریه، در انتخاب افراد برای ازدواج یا دوستی ما به کسانی بیشتر جذب میشویم که بتوانند خلاءهای ما را بپوشانند و آن را که ما نداریم و یا کم داریم به ما عرضه کنند. به عبارت دیگر ما به کسانی بیشتر جذب میشویم که بهتر بتوانند جوابگوی نیازهای ما باشند. یا اینکه ما آنانی را که چیزی متفاوت از ما دارند برای دوستی و حتی ازدواج بیشتر ترجیح میدهیم. بیشترین شادمانی و یا کامرانی در یک رابطه دو جانبه زمانی حاصل میشود که دو نفر درگیر در رابطه دارای نیازهای تکمیل کننده هم باشند نه آنکه هر دوی آنها دارای نیازهای مشابه باشند.
دو دانشمند برای اولین بار پژوهش نظری قابل ملاحظهای در این مورد کرده و بر این باورند که در روابط بین انسانها تشابه نقش ارزندهای انجام میدهد ولی نباید از نقش برجسته نیازهای تکمیل کننده غافل بود. این دو عبارتند از«تایبات» و«کلی» Thibaut & Kelley که روانشناس اجتماعی میباشند. این دو معتقدند که وزن این دو عامل با هم برابر است. باید در نظر داشت که نیازهای تکمیل کننده در بلند مدت معنی پیدا میکند وگرنه در کوتاه مدت معنی چندان زیادی ندارند.(همان منبع، 1379، ص 256- 257)
انزوای اجتماعیsocial isolationبه مراتب نسبت به میان کنشهای اجتماعی social interaction با دیگران ناگوارتر است و تحمل آن دشوارتر میباشد. برخی از پژوهشگران در خلال مطالعات خود دریافتهاند، زمانی که انسانها احساس میکنند از نعمت رابطه با دیگران محروم شدهاند نسبت به برقراری رابطه با دیگران شایقتر شده با جدیت بیشتر به دنبال آن میروند و بنابراین میتوان چنین به نظر آورد یکی از عواملی که باعث تسهیل پذیرش ما نسبت به ایجاد رابطه با دیگران میشود، وضعیت تنهایی و انزوای ماست. هر اندازه این خطر را برای خویش بیشتر احساس کنیم که امکان تنهایی بیشتری وجود دارد تن به ایجاد رابطه با هر کس میدهیم. بر عکس، زمانی که راههای بسیاری به رویمان گشوده است و افراد فراوانی از نظر مراوده فرا راه ما وجود دارند به گونه انتخابی برخورد کرده، کسانی را جذب میکنیم که نیازی از ما را بر طرف کنند. ترس از انزوا و تنهایی معیار با استاندارد پذیرش ما نسبت به دیگران را پائین میآورد (همان منبع، 1379، ص 261- 262).
ارتباط موثر و گسترش روابط
طرفین درگیر در یک فراگرد ارتباط سعی در برقراری ارتباط موثر دارند و همانگونه که لارسن در تعریف فراگرد ارتباط آورده است در ارتباط یک سری معنیهای نهفته شده در بطن یک پیام به گونهای تغییر مییابد که معنی دریافت شده با معنی مورد نظر فرستنده یکی باشد.
اگر ما حرفS را برای فرستنده پیام یا منبع و حرفR را برای گیرنده پیام در نظر گیریم، ارتباط زمانی کامل است که، معنی و مفهومی که در ذهن فرستنده است و قصد دارد آن را ارسال دارد(معنی مورد نظر یا منظور) با آنچه گیرنده از آن دریافت و از خود نشان میدهد(معنی مورد مشاهده یا مشهود)یکی باشد.
1= معنی مورد نظر گیرنده(S) /معنی مورد نظر فرستنده(R)
بدیهی است که در هر فراگرد ارتباطی همه آنچه در ذهن فرستنده است به گیرنده منتقل نمیشود و یا اگر منتقل شود، به مرحله جذب و به گونه مشهود مشاهده نمیشود، به این ترتیب رابطه، به گونه زیر شکل خواهد یافت. R/S<1
هر قدر حاصل رابطه به طرف یک گرایش پیدا کند ارتباط بهتر انجام گرفته است و تاثیر آن بیشتر است. زمانی که ما به عدد صفر برسیم بدین معنی است که ارتباطی بین فرستنده و گیرنده پیام صورت نگرفته، چیزی از مقصود یکدیگر را در نیافتهاند.
در یک بررسی در یافتهاند که موفقیت(از نظر تحصیلی) بستگی فراوانی به مهارتهای ارتباطی دارد، یکی از پایههای اساسی موفقیت مهارتهای ارتباطات انسانی است که«نه تنها برای شناخت خود و خانواده خود و بالندگی آنها مهم است، بلکه برای ارتقاء شغلی از اعتبار بالایی برخوردار است(فرهنگی،1379، ص37-38).
اکثراً چنین باوری وجود دارد که اگر شخصی بتواند کلمات مناسب را انتخاب کند و پیام خود را در زمان مناسب و با حالتی مختصر و مفید ارسال دارد، ارتباط کامل انجام شده است و میتوان مطمئن بود که فرستنده پیام به اهداف خود، جامه عمل پوشانده است. ولی اثربخشی عمومی ارتباطی، نیازمند فضای روانی مثبت و قابل اتکاء میباشد. زمانی که فضای ارتباطی، فضای نامناسبی بوده و بر آسمان روابط انسانها ابر عدم اعتماد سایهگستر باشد، صدها فرصت مخرب و بنیان برانداز ارتباطی پدید میآید که هر کدام آنها توانایی آن را دارند که رابطه موجود را به نیستی و نابودی کشانند، هر چند که بهترین پیام، با ماهرانهترین شیوههای ارسال پیام،انتخاب و ارسال شده باشد.(همان منبع،1379،ص43).
ویژگیهای ارتباطات اثربخش
این ویژگیها به پنج ویژگی عمده قابل تفکیکاند که عبارتند از گشودگی Openess ،همدلی Empathy ، حمایتگری Supportiveness ، مثبت گرایی Positiveness و تساوی Equality. در زیر بنا به اهمیت موضوع به تعریف گشودگی پرداخته شده است و سپس به طور کامل به خودگشودگی خواهیم پرداخت.
گشودگی
مفهوم کیفی گشودگی حداقل در سه جنبه اساسی ارتباطات میان فردی اثر خود را بروز میدهد و بر این فعالیت اجتناب ناپذیر بشری تاثیر خود را میگذارد. اول، ارتباطات گیرنده موثر یا فرستنده پیام در ارتباطات میان فردی میباید شایق باشد، که خود را در مقابل طرفهای ارتباطی خود بگشاید و با یک گشودگی نسبی با آن مواجه شود. دومین جنبه از خود گشودگی بیانگر اشتیاق فرستنده پیام یا مبداء ارتباطی به وانمود کردن و بروز صادقانه محرکات وارد بر خود است و اینکه بر او چه تاثیری نهاده است. سومین جنبه از خود گشودگی که برای اولین بار توسط«آرتور بوچنر» Arthur Bochner و«کلیفورد کلی» Clifford Clay مطرح شده است با مفهوم تملک احساسات و تفکرات مربوط است. با توجه به چنین مفاهیمی، گشودگی چنین تعبیر میشود که شخص مورد نظر احساسات و تفکرات خود را که کاملاً در اختیار اوست و خود به آنها کاملاً واقف است و مسئولیت آن را به عهده دارد به اطلاع دیگری یعنی دریافت کننده پیام برساند.
خود گشودگی یا خود افشاگری
تعریف جاری«خود گشودگی» Self- disclosure یا«خود افشاگری» بسیار وسیع است و شامل هر اظهاری است که فرد در مورد خود و تواناییها و شخصیت خود میکند. برخی از نویسندگان بر این باورند که خود گشودگی شامل آن دسته از اظهاراتی است که فرد به گونهای آگاهانه و تعمدی و اختیاریVoluntary با دیگران در مورد خود در میان میگذارد.با توجه به منظور و مقصود ما،«خود گشودگی» شامل آن دسته از اظهاراتی در مورد یک نفر میشود که ارادی است و اشخاص دیگر را به راحتی به آنها دسترسی نیست.
(فرهنگی، 1379، ص 183).
اهمیت خود گشودگی یا خود افشاگری در ارتباطات انسانی
خودگشودگی یا خودافشاگری به دلایل عدیده بسیار مهم است. وقتی که ما در مورد خود، در مورد احساسات و ادراکات خود سخن میگوییم به شناخت بهتری از خود میرسیم و آگاهی بیشتری از خویش و تمایلات خویش پیدا میکنیم.«خود گشودگی» یا«خود افشاگری» به«خود بالندگی» Self- improvement منتج میشود. چنانچه اشخاص دیگر بازخوری Feedback از رفتار ما به ما برگردانند، ما به برخی از مشکلات و مسائلی که با آن رو به رو هستیم اطلاع حاصل کرده اشتباهات خود را در مییابیم. بدیهی است که دیگران نمیتوانند باز خور صحیح و مناسبی به ما ارائه کنند. مگر آنکه ما«خود گشوده» یا خود افشاگر شویم(فرهنگی،1379، ص 184).
1- «خود گشودگی» و یا«خود افشاگری» موجب شناخت بهتر خویش میشود.برای اینکه بهتر خود را شناخته و به سوی خود گستردگی و تعالی گرایش پیدا کنیم میباید به«خود گشودگی» یا «خود افشاگری» روی آوریم. برای اینکه بتوانیم ارتباط بهتری با دیگری برقرار کنیم می باید اول خود را بشناسیم و به تواناییها و ناتواناییهای خود آگاهی بیابیم. با این آگاهی توانایی ما در اینجا فضای مناسب ارتباطی با دیگران مهیاتر میشود و میتوانیم به تفهیم و تفاهم Undertanding) & sharing)بیشتری برسیم (فرهنگی، 1379، ص 185).
2- «خود گشودگی» موجب «خودبالندگی» میشود. اگر به برخی از تجربههای موفق و خوشایند خود باز گردیم ممکن است دریابیم که چرا این تجربه ها موفق و خوشایند بودهاند. در فراگیری شناخت بیشتر و بهتر میباید منطقه ناشناخته را کاهش داد و منطقه «گشوده» و یا «باز» را افزایش داد. اگر شما بخشی از ادراک خود را با دیگران در میان بگذارید آنان نیز متقابلا ممکن است که چنین کنند و شما به شخصیت و خصوصیت اخلاقی آنان پی خواهید برد (فرهنگی، 1379، ص 185) .
3- «خود گشودگی» یا «خود افشاگری» موجب بهتر شدن روابط ما با دیگران می شود. «خود گشودگی» یا «خود افشاگری» که موجب گشودگی رفتاری و شخصیتی ما می¬شود، اغلب موجب «خود گشودگی» یا «خود افشاگری» دیگران نیز میشود یعنی آنان با ملاحظه گشودگی رفتاری و شخصیتی ما در بیشتر مواقع به گشودگی خود میپردازند. به این ترتیب ما همگی نسبت به یکدیگر گشوده و باز رفتار میکنیم و این خود موجب بالا رفتن دانش ما در مورد خود و دیگران میشود و ما را توانا میسازد که روابط خود را با دیگران عمق بخشیده و آن را به سوی غنی سازی سوق دهیم.
4- «خود گشودگی» یا «خود افشاگری» موجب شکل دهی نگرش مثبت بیشتر در مقابل خود و دیگران میشود. «خود گشودگی» نه تنها موجب فواید بسیاری است و به بالندگی رفتاری و شخصیتی فرد میانجامد و او را در برابر دیگران از نظر ارتباطی تواناتر از پیش میکند. بلکه موجب شکل دهی نگرش مثبت Positive attitude بیشتری در مقابل خود و دیگران میشود.
هم «خودگشودگی» مثبت و هم «خود گشودگی» منفی، تواما میتوانند موجب «نگرش مثبت» در مورد خود و دیگران شود. اگر ما اطلاعات مثبت در مورد خود را به دیگران منتقل کنیم و به عبارت دیگر خود را به گونهای مثبت «باز گشاییم» ما لذت و احساسات مثبت خود را با دیگران در میان نهادهایم و آنان را در لذت خود سهیم کردهایم. زمانی که ما به دیگری در مورد امیدها و آرزوهای خود و رویاهایی که در سر میپرورانیم، سخن میگوییم، وقتی که ما لحظات شاد و امید بخش زندگی خود را. خاطرات هیجان انگیز خود را با دیگران در میان مینهیم و دیگران را با خود سهیم می کنیم. احساس شادمانی بیشتر و قدرت بیشتری در خود می کنیم و دیگران آن را تقویت میکنند. آنان با پشتیبانی و تقویت خود از احساسات و تجارب ما،ما را به وجد درمی اورند و حالت خوشایند و امید وار کنندهای به ما میدهند.
خودگشودگی منفی نیز میتواند به نگرش مثبت در مورد خویشتن و دیگران که با ما ارتباط دارند کمک شایان توجهی کند. زمانی که ما آن توان را مییابیم که ویژگیهای منفی و ناتواناییهای خویش را به دیگران بازگو کنیم. و وقتی آنان نیز کم و بیش چنین کنند در مییابیم که همه خطاپذیر هستیم و همه در زندگی خود اشتباهاتی داشته و ناتواناییهای زیادی داریم. در می یابیم که انسان کامل و بیعیب وجود ندارد. اینجاست که به دیگران نزدیک میشویم. احساس میکنیم که دیگران را نمیتوانیم سرزنش کنیم که چرا چنین کرده اند و چنان نکردهاند و این خود به نگرش مثبت در مورد کل انسانها می انجامد (فرهنگی، 1379. ص 186- 187).
- مواجهه با خودگشودگی
عموما میتوانیم بگوییم که اشخاص از گشودن خویش از آن رو نگرانند و از انجام آن ابا دارند که نگرش منفی نسبت به خود و در بیشتر موارد نگرش منفیتر نسبت به دیگران دارند. به عبارت دیگر و سادهتر. آنان ارزشی آنچنان بالا و والا برای خود قائل نیستند. یا آنکه آنان به دیگران اعتماد نداشته و نمیتوانند به آنان متکی شوند و در برخی موارد هردوی این موارد بر رفتار انسانها حاکم می شوند.
- خطر خود گشودگی
گاه ممکن است خود گشودگی اثرات منفی بر روی فرد و ارتباطات او با دیگر افراد داشته باشد. بسیاری از انسانها بر این باورند که خود گشودگی خطری برای آنان و زندگی آنان با دیگران در بر دارد. آنان از این در هراسند که طرف مقابل از گشودگی رفتاری آنان سوء استفاده کرده و آن را چون حربهای بر علیه ایشان به کار گیرد. یا اساسا آنان گفته ایشان را درک نکنند.
اغلب فقدان نگرش و احساس مثبت نسبت به خود و دیگران انسان را بر این میدارد که بیشتر بسته بیاندیشد و کمتر خود را در مقابل بگشاید و عمل خود گشودگی را به درستی انجام دهد. ترس از وضعیتی که برای انسان غیر قابل کنترل باشد و او نتواند اوضاع را مطابق با میل خود شکل دهد و نیز عدم اعتماد به دیگران می تواند موجب عدم پذیرش وضعیت خود گشودگی در مقابل دیگران شود و فرد را در لاکی از در خود فرو رفتن و نپذیرفتن مطرح شدن با دیگران فرو برد. گاه چنین اتفاق می افتد که این ترس از دیگران و عدم اعتماد به آنها مداوم شده و به تدریج جزئی از عادت و در نهایت شخصیت فرد میشود (فرهنگی، 1379، ص 189)
ممکن است برخی از انسانها از دوران کودکی و نوجوانی آن گونه بار آمده و ترتیب شده باشند که نباید خود را نزد دیگران بگشایند و از «خود گشودگی» بالایی استفاده کنند. آنان چنین آموختهاند که «خود گشودگی» یا «خود افشاگری» به زیان انسان تمام میشود. این قسم برخوردها با خود آگاهی موجب پدید آوردن دشواریهای در «خود گشودگی» یا «خود افشاگری» می شود. والدین به ما آموختهاند یا میآموزند که «خود گشودگی مثبت» Positive Self- disclosure خودستایی و لاف زدن است و باید از آن بپرهیزیم. چون در دیگران احساس ناخویشایندی در مورد ما ایجاد میکند. از خود گفتن و خود را ستودن در واقع نوعی بیادبی است و ارزش فرد را در جامعه و در مقابل دیگران بسیار پایین میآورد.
دیگران که در زندگی ما مطرحاند و به عنوان دیگران موثر Significant others در زندگی ما ایفای نقش میکنند، در مقابل «خود گشودگی منفی» Negative Self - disclosure ما به گونهای منفی در دیگران واکنش ایجاد میکند. آنان به محض شنیدن نکات منفی در مورد خود ما از زبان خود ما احساس بدی میکنند و واکنش خوب از خود نشان نمیدهند. از این شرایط پیامی که دریافت میکنیم این است که نمیباید خود را بگشاییم و انچه در خود داریم به دیگران منتقل کنیم.
هر اندازه به سن کودکی نزدیکتر باشیم امکان «خودگشودگی» بیشتر در ما وجود دارد و هر قدر پا به سن میگذاریم و به اصطلاح تجربه میاندوزیم فرا میگیریم که نمیباید خود را بگشاییم و باید بسیاری از چیزها را که احساس می کنیم در خود نگهداریم و آنها را کمتر با دیگران در میان بگذاریم. چرا که این خود گشودگی موجب آسیبپذیری بیشتر ما میشود و دست دیگران را بر ما گشوده میسازد. ما حتی به تدریج بر آن میشویم که کاملا احساس خود را به کنترل درآوریم و صورتکی دگرگون بر آنچه در ما میگذرد بگذاریم. اگر ناراحت هستیم خود را خوشحال جلوه میدهیم و اگر از شکست رقیب خودمان شادمان ایم خود را مغموم و گرفته و متاثر جلوه میدهیم. همه اینها را ما کمکم در روابط خود با دیگران میآموزیم و به کار میگیریم (همان منبع، 1379، ص 191).
- راهنماییهایی برای «خود گشودگی»
بدیهی است که این خود گشودگی به واکنش ما در مورد افراد و شرایط بستگی دارد و ما «خود گشودگی» یا «خود افشاگری» را در خلاء و بدون توجه به شرایط حاکم و ویژگیهای پدید آمده در پیرامون خود انجام نمیدهیم. خود گشودگی میباید طبیعی و خود جوش و با طیب خاطر بوده نه آنکه برنامهریزی شده و منبعث از شرایط مبتنی بر زور و یا وابسته به عوامل دیگر باشند. (همان منبع ، 1379، ص 192)
1- «خود گشودگی» باید دو طرفه و قابل تسهیم باشد.
ما نمیتوانیم بدرستی در مورد خویش با دیگری گفتگو کنیم. مگر انکه دو طرفه باشد، یعنی اینکه دیگری کم و بیش در مورد خود با ما سخن بگوید. به عبارت دیگر «خود گشودگی» نمیتواند یک طرفه باشد و روابط موفق بین اشخاص را شکل دهد. در مطالعات مربوط به از «خود گشودگی» هیچ یک از صفات آن به اندازه دو طرفه بودن آن تاثیر در بهبود روابط بین اشخاص را به ثبت نرسانده است. در این مطالعات عمدتا به این نتیجه رسیدهاند که در روابط بین اشخاص اگر خود گشودگی متقابل وجود نداشته باشد به تدریج روابط تیره شده و اثر بخشی ارتباطات به حد پایینی کشیده میشود 0فرهنگی، 1379، ص 193).
اگر شخصی در مقابل دیگری به خود گشودگی دست یازد و او بیاعتنا بوده و یا در خود گشودگی خویش امساک نشان دهد، بیشک شخص اول از خود گشودگی بیشتر امتناع کرده و حتی احساس پشیمانی مفرطی در مورد خود گشودگی اولیه خود خواهد کرد. در مقابل اگر شخصی که در مقابل دیگری به خود گشودگی میپردازد احساس کند که دیگری علاقهمند به این خود گشودگی اوست و او نیز در مقابل به خود گشودگی میپردازد بیشتر و بیشتر به روشن کردن شخصیت پنهانی خود میپردازد و پس از اندکی شناخت طرفین از یکدیگر زیاد و به حد قابل قبولی میرسد. در این صورت آنان به راحتی با یکدیگر ارتباط گرفته زندگی شیرینی با یکدیگر خواهند داشت (همان منبع ، 1379، ص 194)
2- «خود گشودگی» به طول رابطه بستگی دارد.
خود گشودگی معمولا به کندی صورت میگیرد و به تدریج که تلاشهای مربوط به رابطه ثابت و دائمی می شوند، افزوده میشود خود گشودگی در برابر کسانی انجام میشود که ما آنان را میشناسیم و رابطه با آنان برای ما ارزشمند است. در خود گشودگی ابتداء مسائل بدیهی در مورد خود مطرح شده و هر چه به عمر رابطه افزوده می شود عموما به عمق بیشتری میپردازد. در برابر بیگانگان این مقوله با احتیاط بیشتری مواجهه است و فرد به راحتی به خود گشودگی نمی پردازد. در خود گشودگی یا خود گشایی میباید به زمان رابطه کاملا توجه داشت. خود گشودگی میباید در برابر کسانی باشد که در زندگی انسان دارای نقش و اعتبار هستند.ما نمیتوانیم در مقابل اشخاص بیگانه به خود گشایی یا خود گشودگی بپردازیم. خود گشودگی صمیمانه را میباید زمانی انجام داد که از زمان رابطه با فرد مقابل مدتی گذشته باشد و میباید در بیشتر موارد، آغاز خود گشودگی را با ویژگیهای مثبت انجام داد و سپس به تدریج و در طول زمان، با توجه به صمیمیتی که ایجاد میشود، به نکات منفی شخصیت خود پرداخت (همان منبع ، 1379، ص 195 – 196).
3- «خود گشودگی » میباید مناسب حال کسی باشد که در مقابل او انجام میشود.
«جراد» و«لاساکو» Jourard & Lasakow نمایانگر این واقعیتاند که اشتیاق انسانها برای از خود گشودگی بستگی به رابطه آنان با دیگران. و عمق و یا سطحی بودن این رابطه دارد. هر قدر عمق رابطه بیشتر باشد خود گشودگی بیشتر و با سهولت بیشتری انجام میپذیرد. برعکس، در رابطهای که از ژرفای چندانی برخوردار نیست خود گشودگی» به سهولت انجام نگرفته و میزان آن قابل ملاحظه نخواهد بود. از پژوهش چنین بر میآید که افراد جوان مجرد بیشتر خود گشودگی را در برابر والدین و یا دوستان همجنس خود انجام می دهند. اشخاص متاهل بیشتر خود گشودگی را در برابر همسران خود انجام داده و این بالاترین میزان است. یعنی آنان بیش از هر کس «خود گشودگی» رادر مقابل همسران خود انجام میدهند تا در مقابل هر کس دیگر (همان منبع ، 1379، ص 197).
4- «خود گشودگی» به موضوع مورد بحث بستگی دارد.
موضوعی که در گفتگوها مطرح شده و به نحوی بر روابط افراد تاثیر میگذارد در خود گشودگی در برابر دیگران حایز اهمیت ویژهای است. دو نفر از پژوهشگران علوم ارتباطات «تیلور» و «التمن» در این باره بر این باور هستند و صراحتا اعلام میکنند که موضوع مورد بحث یا اطلاعاتی که با دیگری یا دیگران در میان نهاده میشود بر خود گشودگی تاثیر قابل ملاحظهای دارد (همان منبع، 1379، ص 198).
5- «خود گشودگی» به شخصی که خود را میگشاید بستگی تام دارد.
باید توجه داشت که افراد در برابر خود گشودگی از خود عکس العملهای متفاوتی بروز میدهند. برخی راحتتر و برخی دشوارتر به خود گشودگی روی میآورند. عده ای به نکات منفی شخصیت خود با ظرافت برخورد کرده و برخی بیمهابا آن را در برابر دیگران میگذارند. برخی از نکات مثبت شخصیت خود شروع میکنند و عدهای از نکات منفی و یا خنثی شخصیت خود با توجه به ذهنیت مخاطب خویش سخن میگویند. آنچه مسلم است این حقیقت است که در خود گشایی یا خود گشودگی فرهنگ، جنسیت، سن و غیره تاثیر بسزایی دارند. در پژوهش «گلیبرت» و «وایت نک» معلوم شده است که مردان نسبت به زنان اشتیاق بیشتری در خود گشودگی و پیش دستی در آن دارند. آنها همچنین در یافتهاند که مردان به ذکر کمتری از جنبههای مثبت شخصیت خود نسبت به زنان تمایل دارند. در حالی که زنان در این مورد بسیار بستهتر عمل میکنند.
باید توجه داشت که هر یک از شرایط فوق در چارچوب فرهنگ و شرایط اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی حاکم بر طرفین رابطه قابل بررسی و دقت است و نمی توان یک حکم قطعی و لازم الاجرایی که در همه جا ساری و جاری باشد، صادر کرد. خود گشودگی به عوامل متعددی چون راحتی برخورد ما با دیگران، رضایت ما از رابطه و ایجاد با دیگران ، احتیاجات ما و غیره بستگی دارد و باید یادآور شد که ناتوانی در خود گشودگی، منجر به تضعیف و یا در شدیدترین حالت منجر به مرگ رابطه میان انسانها میشود. (همان منبع ، 1379، ص 199).
محتوای ارتباطات انسانی
سالها قبل، زمانی که جامعه شناس معروف سوروکین مفهوم جامعه حسی را مطرح میساخت بر روابطی می تاخت که بر پایه التذاذ آنی. سود، مصلحت و در نهایت خواستههای جسمانی و مادی بنا شوند. به زعم او این نوع ارتباط همواره سست، شکننده و آسیبپذیر خواهد بود. چگونه می توان ارتباطی را پایا پنداشت، زمانی که هدف از آن صرفا تامین منافع مادی یا اقتصادی خاص است؟ بنابراین ، به زعم ما باید روابط انسانی همواره محتوای فرامادی یابد که برخی از عناصر آن چنیناند.
1- چاشنی محبت
حتی در کانال روابطی که در اصطلاح ساده، یک بعدی و محدود و گذرا به حساب میآیند بهتر است چشمههای جوشان محبت جای گیرند. از این پس دیگر از عناصر شبکه ارتباطی خود تنفر نخواهیم داشت و از محبت جوشان، ساری و فیاض آن لذت خواهیم برد. یکی از دانشمندان جدید میگفت حال که باید در ارتباط با دیگران باشیم، بهتر است آنان را دوست بداریم.
2- اکسیر عشق
اکسیر عشق عمیقترین سرمایه انسانی است. آنجا که عشق دستمایه ارتباط انسانی است و آنجا که ارتباط دو انسان همچون مائده آسمانی تجلی میکند. دنیای عاشقان روابطی فرا پیوسته( دانشمندان ارتباط انسانی 2 نوع رابطه را از یکدیگر جدا میکنند.
الف: روابط متقابل گسسته (dissociative interrelations) که بر روابط مرکز گریز اشارت دارد. دو طرف به یک سوء ظن از یکدیگر جدا میشوند. هر کس در اندیشه سود خویش است و خود خواهی (egoism) و خود محوری ego) (centrism رشته پیوند را سست و ناپایدار میکند.) دارد یعنی بر ورای روابط متقابل پیوسته جای میگیرد. در این دنیا «من» جای خود را به «ما» میدهد.
بدرستی میتوان گفت هیچ اثر برجستهای جز با عشق خلق نمیشود و هیچ رابطهای به کهکشان روابط والای عاشقان نمیرسد. برخی را عقیده بر این است که تسخیر قلبها بزرگترین قدرت را میآفریند. در رابطه آسمانی عشق، دل سراپا میطپد و عاشق برای معشوق در همه احوال دل میسوزاند.
شعر جاودانه مادر ایرج میرزا نیز نشان از تب و تاب عشق آسمانی دارد. پسر دل در گرو دلداری دارد که تمنای سر مادر او را مینماید و او سر مادر را به تحفه برای معشوق ستمگر میبرد. در راه چون به شتاب میرود. پایش به سنگ میخورد و بر زمین میافتد و وقتی برمیخیزد صدای ناله از سر مادر به گوشش میخورد «آخ پای فرزندم آسیب دید».
به امید روزی مینشینیم که فرزندان ما در خانه، مدرسه و تمامی جامعه درس عشق بیاموزند، توان محبت یاد بگیرند و خود آموزگار الفبای عشق شوند. بدان امید که هرگز هیچ رابطهای به ناکامی و حرمان ننشیند و در خاکستر نیستی جای نگیرد و هیچ خانه دلی از عشق خالی نباشد (ساروخانی، 1382، ص 11-10). همچنین قابل ذکر است که با توجه به ساختار جوامع کنونی و مقطعیبودن ارتباطات بشری، به بررسی کوتاهی از این زاویه هم میپردازیم.
انواع رابطه به لحاظ زمان .
جا معه شنا سا نی نظیر 'و یر ث'به طور گذرا از طبیعت ناپایدار پیوندهای انسان در جامعه شهری سخن گفتهاند. اما هیچ یک از آنان به طور منظم در این باره تلاش نکردهاند تا کوتاهتر شدن پیوندهای میان مردم را به کوتاهتر شدن مدت زمان انواع دیگر روابط ربط دهند. و نیز نکوشیدهاند که کاهش روز افزون این زمانها را ثبت کنند. تا هنگامی که ما خصلت موقتی بودن این پیوندهای انسانی را تجزیه و تحلیل نکنیم در حرکت به سوی جامعه فرا صنعتی دچار کج فهمی میشویم. کاهش یافتن مدت زمان متوسط در روابط انسان را میتوان به عبارت و احتمالی نتیجه زیاد شدن چنین روابطی دانست. امروزه یک فرد شهر نشین متوسط به احتمال بسیار در طی یک هفته بیشتر از یک روستایی دوران فئودالیستم در طی یک سال و حتی شاید در طول همه عمرش، با آدمها تماس پیدا میکند. تردیدی نیست که در بین پیوندهای آن روستایی با دیگران تعدادی روابط ناپایدار نیز وجود دارد، اما بیشتر مردمی که او آنان را میشناخت در سراسر زندگیاش تغییر نمیکردند. یک فرد شهر نشین نیز ممکن است با گروهی معینی از مردم رابطه متقابلی داشته باشد که مدتهای مدید به طول انجامد. اما در عین حال با صدها و بلکه هزاران نفر دیگر نیز برخورد دارد که ممکن است فقط یکی دو بار آنها را ببیند و سپس برای همیشه در بوته فراموشی و بینامی گم شوند.
همگی ما همانطور که با مجموعهای از انتظارات زمانی، به سایر روابط برخورد میکنیم. به روابط انسانی نیز با همین اساس روابط با سایر افراد را میتوان بر حسب مدتی که این روابط ممکن است بطول انجامد طبقهبندی کرد. البته مدت روابط قابل انتظار در بین فرهنگها و اشخاص مختلف تفاوت دارد. با این همه در بطن بخشهای وسیع بین مردم جوامعی که از نظر تکنولوژی پیشرفت کردهاند میتوان ترتیب زیر را مشاهده کرد.
روابط دراز مدت:ما انتظار داریم که پیوندمان با فامیل بلافصل و البته با سایر خویشاوندان در سطحی محدودتر ، برای تمام عمر ادامه یابد. اما با افزایش یافتن میزان طلاق و گسسته شدن روابط خانوادگی این امر همیشه تحقق پیدا نمیکند. البته ما از لحاظ نظری برای همیشه ازدواج می کنیم ، «تا مرگ ما را از یکدیگر جدا سازد.» و آرمان جامعه نیز حاکی از تداوم این رابطه برای تمام عمر است. حال بحث این است که آیا این انتظار در جامعهای که ناپایداری در آن بسیار زیاد است، واقع گرایانه و به جاست یا خیر؟ به هر حال واقعیت این است که انتظار میرود پیوندهای خانوادگی، اگر نگوییم برای تمام عمر، ولی دراز مدت باشند. و کسی که چنین روابطی را از هم میگسلد دست به گناه بزرگی زده است.
روابط میان مدت:چهار نوع رابطه را میتوان در این میان جای داد. این چهار نوع رابطه ، تقریبا به ترتیب کم شده آنها(انتظارات زمانی)عبارتند از روابط با دوستان، روابط با همسایگان، روابط با همکاران و روابط با اعضای باشگاهها و سایر سازمانهای دواطلبانه. بر حسب سنت رایج فرض بر این است که روابط با دوستان کم و بیش مثل پیوندهای خانودگی طولانی باشد. فرهنگ هر ملت به «دوستان قدیم» ارج بسیار میگذارد و قطع رابطه دوستی مستوجب شماتت بسیار است. نوع دیگر از رابطه دوستی داریم که به آن رابطه آشنایی گفته میشود و مدت آن را کوتاهتر میدانند. روابط با همسایگان را دیگر در شمار رابطههای دراز مدت نمیدانند، زیرا میزان جابجایی جغرافیایی خیلی بالا است. انتظار میرود که روابط همسایگی تا وقتی که فرد در یک مکان باقی میماند، ادامه یابد و این فاصله زمانی بطور متوسط روز به روزکوتاهتر میشود.قطع رابطه با همسایگان گر چه ممکن است باعث مشکلاتی شود، ولی بار گناهی به همراه ندارد.
روابط همکاری غالبا مثل رابطه با دوستان میشود. ولی رابطه همسایگی معمولا چنین نیست.بر حسب سنت، به خصوص در بین کارگران یقه سفید و صاحبان حرف و فنون، انتظار میرود که روابط شغلی نسبتا دراز مدت باشد. بهر حال این انتظار چنان چه خواهیم دید به سرعت در حال تغییر است. روابط با اعضاء مثل ارتباط با مردم در سازمانهای مدنی، احزاب و غیره گاهگاه به دوستی میانجامد ولی چنین روابط بیشتر از روابط دوستی و همسایگی یا همکاری در معرض از بین رفتن میباشد.
روابط کوتاه مدت: تقریبا تمام روابط خدماتی در این مقوله جای میگیرند: مثل روابط با کارگران فروشگاه، کارکنان ارسال کالا، کارگران پمپ بنزینها، شیر فروشها، آرایشگران و غیره. جابجایی در بین اینان نسبتا سریع است و کسی که به چنین روابطی پایان دهد از کرده خود شرمسار نمیشود. در بین بخش خدماتی صاحبان حرف، مثل پزشکان، حقوقدانان حسابداران استثناهایی هستند که انتظار میرود رابطه با آنها تا حدودی پایدارتر باشد.
تافلر معتقد است این طبقهبندی چندان قطعی نیست. کسان بسیاری میتوانند در مورد رابطه «خدماتی» مواردی را ذکر کنند که نسبت به برخی روابط دوستی، همسایگی، و یا همکاری، دوام بیشتری داشتهاند. وانگهی خود ما نیز میتوانیم تعدادی روابط کاملاً دراز مدت را در زندگی خود نام ببریم شاید خود ما سالهای سال پیش یک پزشک رفته رفته باشیم و با یک دوست دوره دانشگاهی پوندهای نزدیکی برقرار کرده باشیم. چنین مواردی اصلاً غیرعادی نیستند. ولی تعدادشان در زندگی ما نسبتاً ناچیز است. اینها مثل گلهایی ساقه بلندی هستند که در میان علفزاری سر برافراشتهاند که در آن هر برگ علف نشانه یک رابطه کوتاه مدت و یک تماس ناپایدار است. دقیقاً دوام و بقای این پیوندهاست که آنها را مشخص میسازد. اینگونه استثناها قاعده کلی را بیاعتبار نمیکند. این استثناها نافی این واقعیت نیستند که در تمامی جنبهها، میانگین رابطه بین اشخاص روز به روز کوتاهتر میشود.(تافلر،1374، ص99-101)
علل و عوامل ناپایداری ارتباط :
ناپایداری همان معنای جدید«موقتی بودن» در زندگی روزمره است... مفهوم ناپایداری از حالت و احساس بیثباتی نتیجه میشود. البته فیلسوفان و متالهین همیشه به موقتی بودن زندگی انسان آگاه بودهاند. به این معنای وسیع، مفهوم ناپایداری همواره بخشی از زندگی بوده است. اما امروزه احساس بیثباتی شدیدتر و به ما نزدیکتر شده است. یکی از شخصیتهای«داستان باغ وحش» اثر ادوارد آلبی به نام جری Jerry خود را «ناپایدار همیشگی» معرفی میکند. و هارولدکلرمن Harold Clurman منتقد درباره آلبی چنین اظهار نظر میکند: «هیچ یک از ما مسکنی امن یعنی خانهای واقعی نداریم. ما همچنان هر کجا باشیم همان مردم اجاره نشین اتاقکها هستیم. و نومیدانه و سبعانه میکوشیم تا با همسایگان خودمان پیوندهایی روحنواز برقرار کنیم.» در واقع امر، ما همگی شهروندان عصر«ناپایداری» هستیم.(همان منبع،1374، ص 44-45).
آلوین تافلر در کتاب شوک آینده مینویسد:«اما این فقط روابط ما با افراد نیست که بطور روزافزونی شکننده و بی ثبات به نظر میرسد. اگر تجربة انسان را از جهان بیرون از وی به انواع گوناگون تقسیم کنیم، میتوان روابط مشخصی را در این میان تشخیص داد. به این ترتیب غیر از پیوند انسان با افراد، میتوانیم از روابطش با چیزها نیز سخن بگوییم. میتوانیم رابطههایش را با مکانها نیز بررسی و امتحان کنیم. میتوانیم پیوندهایش را با نهادها و سازمانهایی که محیط پیرامونش را فرا گرفتهاند تجزیه و تحلیل کنیم. حتی میتوانیم رابطهاش را با افکار خاصی یا با جریان اطلاعات در جامعه بررسی کنیم.»
تافلر این روابط را به پنج دسته تقسیم میکند:
روابط انسان با اشیاء.
روابط انسان با مکانها.
روابط انسان با افکار خاص یا با جریان اطلاعات.
پیوند انسان با افراد.
روابط انسان با نهادها و سازمانها
تافلر معتقد است:«این پنج نوع رابطه- که باید زمان را نیز بر آنها افزود- بافت تجارب اجتماعی ما را تشکیل میدهند. و درست همین روابط هستند که در هنگام پرشتاب شدن آهنگ تغییر در جامعه، از نظر زمانی کوتاهتر و دور میشوند. روابطی که در گذشته زمانی طولانی را به خود اختصاص میدادند اکنون طول عمر کوتاهتری پیدا کردهاند. این اختصار و فشردگی زمان باعث این احساس ملموس شده است که ما در میان تلهای ریگ روان، در حالت بیریشگی و بیاطمینانی زندگی میکنیم. (همان منبع،1374، ص45). از آنجایی که مباحث فوق به بررسی رابطههای انسانی در حوزه ارتباطات میپردازد لذا به اختصار به پیوند انسان با اشیاء، مکان، نهاد و افکار پرداخته میشود و به طور مشروح به پیوند انسان با افراد یعنی روابط انسانی که موضوع بحث حاضر است میپردازیم.
ناپایداری در روابط انسان با اشیاء
تافلر معتقد است: «روابط انسان با اشیاء بیش از پیش موقتیتر میشود.» دریایی که مملو از اشیاء دست ساخت انسان است در میان اقیانوس وسیعتر اشیاء طبیعی قرار گرفته است. اما آنچه در زندگی انسان امروز اهمیت روزافزون پیدا میکند، محیطی است که تکنولوژی جدید در اطراف او بوجود آورده است. بافت و ترکیب اشیاء پلاستیکی یا بتونی. تلالو رنگین یک اتومبیل در زیر پرتو چراغی در خیابان، منظره خیره کننده شهری از پنجره هواپیمای جت به آن نگریسته میشود، همگی واقعیتهای ملموس زندگی انسان است. اشیاء دست ساخت وارد ضمیر او میشوند و رنگ و انگ خود را بر آن میزنند. تعداد این اشیاء با نیرویی انفجارآمیز، هم بطور مطلق و هم به نسبت محیط طبیعی پیرامون انسان افزایش مییابند.
ولی اشیاء صرفاً به دلیل سودمندی و کاربردشان، و همچنین به سبب آثار و نتایج روانیشان بر روی انسان اهمیت بسیار دارند. ما با اشیاء رابطه برقرار میکنیم. اشیاء بر احساس ما از تداوم و یا عدم تداوم تاثیر میگذارند. اشیاء در ساختار وضعیتها نقش دارند و کوتاهتر شدن روابط ما با اشیاء آهنگ زندگی را پر شتاب میکند. وانگهی نگرش و طرز تلقی ما نسبت به اشیاء بازگو کننده داوریهای ارزشی اساسی ماست. هیچ چیز از تفاوت رفتار نسل جدید دختربچههایی که شادمانه بازییهای کهنهشان را با مدلهای جدید و کاملتر عوض میکنند، و از رفتار کسانی که مثل مادرها و مادربزرگهاشان آنقدر به همان عروسک دل میسپارند و عاشقانه آن را نگه میدارند که سرانجام فقط در اثر گذشت زمان فرسوده میشود و از بین میرود، روشنگرتر نیست. بدین ترتیب تقابل بین گذشته و آینده، بین جامعة مبتنی بر پایداری و جامعه جدید که به سرعت شکل میگیرد و بر ناپایداری مبتنی است بروشنی دیده میشود.(همان منبع،1374، ص50).
تافلر همچنین صحبت از نیازهای موقت میکند و معتقد است:«در جوامع فقیر و تنگدست نیازها کم و بیش همگانی و برای همه یکسان است، زیرا فقط به حوایج ضروری مربوط میشود اما وقتی رونق و وفور پدید آید نیازهای بشری از حد ضرورت برای بقا فراتر میروند و جنبه شخصی به خود میگیرند. وانگهی، هنگامی که جامعهای گرفتار تغییرات پیچیده و سریع بشود نیازهای فرد- که از کنش متقابل با محیط پیرامون وی ناشی میشوند- نیز نسبتاً با سرعت بسیار دستخوش تغییر میشوند. تغییر جامعه هر چه سریعتر باشد، نیازها نیز موقتیتر و ناپایدارتر میشوند. انسان در جامعة جدید که رونق و وفور همه جا را فرا گرفته باشد میتواند بسیاری از نیازهای کوتاه مدت خویش را برآورد. (همان منبع، 1374، ص69).
غالب اوقات چنین پیش میآید که مصرف کننده بدون آنکه حتی از نیازهای خود آگاهی دقیقی داشته باشد به گونهای مبهم احساس میکند که خواهان تغییر است. تبلیغات این احساس مبهم را تقویت و از آن بهرهبرداری میکند، اما دشوار بتوان گفت که این احساس را منحصراً تبلیغات در شخص پدید میآورد. پس تمایل به کوتاهتر شدن مدت زمان رابطة انسان با اشیاء بیشتر ناشی از ساختار اجتماعی است و در حقیقت اگر نگوییم جنبة تعین، بلکه جنبة تأثیرگذاری را در ساختار اجتماعی بر انسان دارند.
گرچه این تغییرات ممکن است از دیدگاه کلینگر تاریخدانان اهمیت چندانی نداشته باشد، ولی گرایشها و عدم گرایشهای همیشگی به کالاها، که از تبلیغات تاثیر میگیرند ولی تحت نظارت مطلق آنها قرار ندارند، پویایی خیره کنندهای را وارد زندگی روزمره و کوتاه مدت فرد میکنند. همچنین احساس سرعت و آشفتگی و موقتی بودن و ناپایداری را در جامعه بیشتر و بیشتر میکنند.
جابجایی و گردش اشیاء در زندگی ما بیش از پیش تشدید میشود. ما با هجوم سیلآسای اشیاء دورانداختنی، معماری ناپایدار، محصولات متحرک و مدولی، کالاهای اجارهای و محصولاتی روبروییم که هر لحظه ممکن است مرگشان فرا برسد. از تمام این جهتها، فشارهای نیرومند با هم یک کاسه میشوند و به سوی یک هدف، که ناپایداری جوی رابطة انسان- شیء است، پیش میروند. (همان منبع، 1374، ص 70-73).
ناپایداری در روابط انسان با مکان
هر گز در طول تاریخ فاصلهها و مسافتها تا به این اندازه بیاهمیت نبوده است. هرگز روابط انسان با مکان تا به این حد وسیع و شکننده و موقت نبوده است. در تمام جوامعی که سطح تکنولوژی آنها بالاست، و بویژه در بین جوامعی که تافلر آنها را«مردم آینده» نامیدهاست، نقل مکان و مسافرت و اسکان مجدد خانوادهها به شکل طبیعت ثانوی در آمده است. همچنین تافلر میگوید: چنانچه بخواهیم این امر را مجسم کنیم میتوانیم بگوییم که همانطور که کلینکس و قوطی آبجو را پس از مصرف به دور میافکنیم مکانها را نیز پس از استفاده به دور میاندازیم. ما اکنون شاهد سقوط تاریخی و بیارج شدن اهمیت مکان در زندگی بشر هستیم. ما اکنون نژاد جدیدی از خانه به دوشان را میپرورانیم و نادرند کسانی که گستردگی و اهمیت اینگونه مهاجرتها را دریابند. (همان منبع، 1374، ص75).
دانیل العازار Daniel Elaza عالم علوم سیاسی از تودههای عظیم امریکاییانی سخن میگوید که: «حرکت در داخل شهرها را از نقطهای به نقطه دیگر آغاز کردهاند... و زندگی خانه به دوشانهای در پیش گرفتهاند، یعنی در عین حال که شهروند بشمار میروند، هیچ گونه وابستگی پایداری به یک شهر بخصوص ندارند....» (همان منیع، 1374، ص 77).
اما حتی اگر مردم با محیط جدید سازگار شوند. دیگر مثل گذشته نخواهند بود، زیرا هر نقل مکانی ضروتاً بخشی از شبکة پیچیدة روابط قدیمی را نابود میکند و روابط پیچیدة تازه ای به جای آنها برقرار میسازد. همین گسیختن روابط چنانچه چند بار در زندگی تکرار شود باعث «از بین رفتن تعهد» و سرمایه اجتماعی و انسانی میگردد، که بسیاری از نویسندگان آن را در بین جوامعی که دارای تحرک بالایی هستند، تشخیص دادهاند. کسی که پیوسته در حرکت است معمولاً آنقدر شتابزده است که امکان ریشه دوانیدن در محلی را پیدا نمیکند.
اما ظاهراً چنین به نظر میرسد که تعهد با طول مدت رابطه بستگی و ملازمه داشته باشد. با داشتن یک سلسله انتظارات زمانی که فرهنگ آنها را مشروطه و معین میکند، همة ما این مطلب را فرا گرفتهایم که برای روابطی که به نظر ما «پایدار» یا طولانی مدت میآیند معنا و بار عاطفی قائل شویم و در برابر روابط کوتاه مدت، حتی المقدور از برقراری رابطة عاطفی پرهیز کنیم. البته در این میان استثناهایی نیز وجود دارد. اما بطور کلی در تمام گسترة روابط متنوع آدمی، برقرار کردن رابطه و همبستگی امری گریز ناپذیر است. و سیر نزولی دلبستگی و تعهد به مکان صرفاً به تحرک ارتباط پیدا نمیکند، بلکه با همراه و ملازم تحرک، یعنی کوتاهتر شدن مدت زمان رابطه با مکان، نیز ارتباط دارد.
برای مثال در هفتاد شهر بزرگ در ایالات متحد امریکا، از جمله نیویورک، متوسط مدت اقامت در یک مکان کمتر از چهار سال است. این را بسنجید با اقامت طولانی مدت در یک مکان که از ویژگیهای یک فرد روستایی است. علاوه بر اینها تعویض محل مسکونی در تعیین مدت زمان بسیاری از روابط مکانی ما تاثیر میگذارد. آنچنانکه وقتی یک فرد رابطة خود را با یک خانه قطع میکند، معمولاً به رابطة خود با انواع و اقسام مکانهای حول و حوش آن محل نیز پایان میدهد. او سوپرمارکت، پمپ بنزین، ایستگاه اتوبوس و آرایشگاه خود را عوض میکند. بنابراین همگی ما در طول زندگی خود نه تنها مکانهای بیشتری میبینیم. بلکه مدت پیوند خود را بطور متوسط با هر مکان کوتاه و کوتاهتر میکنیم.
به این ترتیب کم کم بوضوح درمییابیم که حرکت پرشتاب در جامعه چطور بر فرد اثر میگذارد. کوتاه شدن روابط انسان با مکان دقیقاً موازی و همراه است با قطع روابط با اشیاء.در هر دو مورد فرد ناچار است بسرعت روابطی برقرار کند و همین رابطهها را به سرعت بیشتری قطع کند. در هر دو مورد میزان و سطح ناپایداری افزایش مییابد (همان منبع، 1374، ص 90-93).
ناپایداری در روابط انسان با اطلاعات (تصویر متحرک):
هر کس از جهان یک مدل یا الگوی ذهنی در مغز خود دارد، یعنی یک نمایش ذهنی از واقعیت بیرونی. این مدل از صدها هزار تصویر ساخته شده است. این تصاویر ممکن است مثل تصویر ذهنی ابرهایی که سراسر آسمان را میپیمایند ساده باشد. و استنتاجات مجردی راجع به سامانیافتن امور در جامعه باشند. الگو و مدل ذهنی هر کس، هم حاوی تصویرهایی است که با واقعیت نزدیکی بسیار دارد و هم حاوی تصویرهایی است که دگرگون شده و غیر دقیق است. اما برای آنکه انسان بتواند دست به عمل بزند و یا حتی به حیات خود ادامه بدهد، مدل و الگوی ذهنیاش باید کم و بیش با واقعیت شباهت داشته باشد.
هیچ الگو و مدلی از واقعیت بطور کامل یک محصول شخصی نیست. در حالی که برخی از تصویرهای ذهنی انسان مبتنی بر مشاهدة مستقیم است، بخش قابل ملاحظه و رو به تزایدی از این تصاویر، بر اساس پیامهایی درست میشود که رسانههای گروهی و مردمان گرداگرد ارسال میکنند. بنابراین میزان دقت الگوی انسانها در یک جامعه تا حدودی نشان دهندة سطح عمومی دانش در آن جامعه است. و هر قدر تجربهها و پژوهشهای علمی، شناخت دقیقتر و درستتری به درون جامعه تزریق کند. مفاهیم تازه و روشهای جدید اندیشیدن از افکار و جهان بینیهای قدیمی پیشی میگیرند. با آنها معاوضه میکنند و آنها را به بوتة فراموشی میسپارند.
اگر جامعه ثابت و بیتحرک بود. چندان فشاری بر فرد وارد نمیشد تا ذخیرة تصاویر خود را نو کند و آنها را با آخرین دستاوردهای دانش در جامعه هماهنگ سازد. تا وقتی که جامعهای که فرد در آن قرار گرفته ثابت و تغییرات آن کند باشد، تصاویری نیز که او بر اساس آنها رفتار خود را پیریزی مینماید به کندی تغییر خواهد کرد. اما در جامعهای که آهنگ تغییر در آن بسیار سریع است. فرد برای عمل کردن و برای مواجه شدن با تغییرات سریع و پیچیده باید ذخیرة تصاویر ذهنی خود را با آهنگی تقریباً متناسب با آهنگ این تغییرات جابجا و عوض کند. مدل و الگوی وی باید مطابق روز باشد. چنانچه از جابجا کردن و نو کردن باز پس بماند. در برابر تغییرات واکنش نادرست و نامتناسب نشان خواهد داد، و بطور روز افزون کوششهایش عقیم و بیثمر خواهد بود. بنابراین فرد برای آنکه خود را آهنگ کلی حرکت هماهنگ سازد. مجبور به تحمل فشاری بسیار شدید است.
امروز تغییرات در جوامعی که از نظر تکنولوژی پیشرفتهاند آنچنان سریع و جدی است که حقیقت دیروز به افسانة امروز تبدیل میشود. و ماهرترین و هوشمندترین افراد جامعه معترفند که هماهنگ شدن با طوفان دانش جدید، حتی در رشتههای بسیار محدود کار دشواری است. دانش جدید، یا دانش قدیم را توسعه میدهد و یا آن را از میدان خارج میکند. در هر دو مورد دانش جدید کسانی را که با آن سرو کار دارند وا میدارد تا ذخیرة تصاویر خود را از نو سازماندهی کنند. آنان مجبورند آنچه را که دیروز فکر میکردند میدانند. امروز دوباره یاد بگیرند.
آهنگ پرخروش تغییر که جامعه را در مینوردد، شکاف بین انچه مورد باور ما است و آنچه واقعاً وجود دارد، و شکاف بین تصویرهای موجود و واقعیت را، که این تصویرها باید منعکس کنند بیشتر و وسیعتر میکند. وقتی که این شکاف چندان عمیق نباشد ما میتوانیم کم و بیش با خردمندی با مسالة تغییر مواجه شویم، میتوانیم در برابر شرایط تازه عاقلانه واکنش نشان بدهیم، زیرا هنوز بر واقعیت سلطه داریم. اما اگر این شکاف بیش از حد عمیق و وسیع شود. بطور فزایندهای در مییابیم که نمیتوانیم با محیط کنار بیاییم، واکنشهایمان نامتناسب میشود. بیفایده و غیر موثر میشویم. کناره میگیریم و یا دچار بم و اضطراب میشویم. در نهایت که این شکاف به اوج خود میرسد دچار روان پریشی میشویم و حتی تن به مرگ میسپاریم. پس برای حفظ تعادل خود در جهت انطباق پذیری و نگهداشتن شکاف در حدی که بتوان آن را اداره کرد،تلاش میکنیم تا صورتهای ذهنی خود را مطابق روز، و نو نگه داریم و واقعیت را از نو بیاموزیم.
ولی واقعیت مشهودی وجود دارد که باید توجه مخصوص به آن مبذول داشت. وقتی سرعت تغییر در جهان خارج زیاد میشود. ما فرد را وادار می کنیم که هر لحظه محیط پیرامون خود را از نو بیاموزد. این بخودی خود سیستم عصبی را با فعالیت جدیدی مواجه میسازد. مردمان روزگاران گذشته که خود را با شرایط نسبتاً پایدار و ثابت منطق میکردند. مناسبات با دوام تری با تصورات درونی خود از «چیزها همانطور که هستند» برقرار میساختند. ما، که به درون جامعهای بسیار گذرا و ناپایدار گام مینهیم ناچار میشویم اینگونه روابط را قطع کنیم. همانطور که ناچاریم با آهنگ هر چه تندتری روابط خود را با اشیاء و مکانها و مردمان و سازمانها برقرار سازیم و آنها را قطع کنیم. به همین نسبت نیز باید در فواصل زمانی هر چه کوتاهتر و کوتاهتر مفاهیم خود را از واقعیت، و تصویرهای ذهنی مان را از جهان تغییر دهیم.
سیر تحول ارتباطات انسانی در جوامع
در عصری که زندگی میکنیم تمدنی نوین در حال تکوین است. بالاخص که ارتباطات در ساختاری دیجیتالی و ذرهای شده شکل میگیرد، ساختاری که حاوی اطلاعات و فناوری در عصر جدید است. این تمدن با خود اشکال جدید خانواده، کار و عشق ورزیدن و زندگی، نظام جدید اقتصادی، تعارضات جدید سیاسی و مهمتر از همه آگاهی دگرگون یافتهایی به همراه خواهد آورد. عناصر این تمدن نوین امروزه وجود دارد. میلیونها افراد هم اکنون زندگیشان را با نوای فردا هماهنگ کردهاند. دیگران وحشت زده از آینده، نومیدانه و عبث به گذشته پناه بردهاند و سعی دارند دنیای رو به مرگی را که به آنها حیات بخشیده است از نو زنده کنند.
طلیعه این تمدن نوین تنها واقعیت تکان دهنده دوران ماست. این رخداد مرکزی است، کلید درک وقایع سالهایی است که در پیش داریم. رخدادی است به عمق رخداد موج اول تحول که دهها هزار سال قبل بوسیله احتراع کشاورزی برخاست. یا موج دوم تحول تکان دهندهای که حاصل انقلاب صنعتی بود. ما فرزندان دگردیسی، یعنی موج سوم هستیم. (تافلر،1372، ص 15).
بشریت با جهشی کوانتومی و با عمیقترین خیزش اجتماعی و خلاقانهترین نوسازی که جامعه تاکنون به خود دیده است به سوی مهندسی ژنتیک در حال حرکت است. ما طرح تمدنی شگفت انگیز و نوین را میافکنیم که از آن شناخت روشنی نداریم.
تاکنون نژاد بشری دو موج عظیم تحول را پشت سر گذاشته است که هر کدام به میزان وسیعی، فرهنگها و تمدنهای پیشین را محو کرده و شیوههایی از زندگی را که بر پیشینیان غیر قابل تصور بوده، جایگزین آن ساختهاند. موج اول تمدن، یعنی انقلاب کشاورزی هزاران سال طول کشید تا ماموریت خود را به پایان رساند. موج دوم یعنی پیدایش تمدن صنعتی300سال به طول انجامید. امروز تاریخ حتی شتاب آلودهتر است و گویی که موج سوم به سرعت بستر تاریخ را طی میکند و طی چند دهه خود را به کمال خواهد رساند. ما انسانها که همگی در این لحظه انفجار آمیز به طور اتفاقی ساکنین این سیاره هستیم تمامی آثار موج سوم را در دوران حیات خود احساس خواهیم کرد. موج سوم با از هم گسستن خانوادههایمان، متزلزل ساختن اقتصادمان، فلج کردن سیستمهای سیاسیمان، و در هم شکستن ارزشهایمان بر همه اثر خواهد داشت. این موج همه روابط کهنه قدرت،مزایا و حقوق ویژه نخبگان در خطر گرفتار آمده امروز را مورد سوال قرار میدهد.(همان منبع، 1372، ص 16-17).
این رهیافت جدیدی که تافلر نام موج سوم و یا موج پیشگام بر آن نهاده است با این اندیشه ساده آغاز میشود که پیدایش کشاورزی اولین نقطه عطف در توسعه اجتماعی انسان، و انقلاب صنعتی دومین پیشرفت بزرگ بوده است و به هر کدام از این دو نه به عنوان رخدادی مجزا و یکباره، بلکه پیوسته و به صورت موجی از تحول که با سرعت معینی در حرکت است مینگرد.
قبل از موج اول تحول، بسیاری از افراد بشر در گروهای کوچک و غالباً مهاجر میزیستند که از راه جمعآوری آذوقه، ماهیگیری، شکار و گلهداری ارتزاق میکردند. در نقطهای از تاریخ، دهها هزار سال قبل، انقلاب کشاورزی آغاز شد و جای خود را در کره زمین با گسترش روستاها، اسکان جمعیتها و ایجاد زمینهای زراعتی و شیوه جدید زندگی باز کرد.
موج اول تحول تا پایان قرن17 هنوز فرو ننشسته بود که انقلاب صنعتی همه اروپا را فرا گرفت و دومین موج بزرگ تحول را به راه انداخت. این فراگرد جدید، یعنی صنعتی شدن، با سرعت بیشتری کشورها و قارهها را فرا گرفت. بدین ترتیب دو فراگرد مجزا و متمایز تحول بطور همزمان و با سرعتهای متفاوت کره زمین را در بر گرفتند.(تافلر،1372، ص 21-22).
به محض اینکه ما در امواج متوالی و بهم پیوسته تغییر درباره برخورد این امواج بیاندیشیم ناگهان به واقعیت مهم نسل خود دست خواهیم یافت. اینکه نظام صنعتی در حال مرگ است و ما میتوانیم جستجوی خود را در میان علائم تغییر یافتن آنچه واقعا جدید است و آنچه دیگر صنعتی نیست آغاز و قادر خواهیم بود موج سوم را تشخیص دهیم. (همان منبع. 1372. ص 171).
--------------------------------------------------------------------------------
منا بع و ماخذ:
تا فلر،ال ین،مو ج سو م،تر جمه شهیند خت خو ا رز می،تهر ا ن :نشر نو،1372
تا فلر،الو ین،شو ک آ یند ه،تر جمه حشمت الله کا مر ا نی ،تهر ا ن ،سیمر غ،1374
بیر و،آ لن،فر هنگ علو م ا جتما عی،تر حمه با قر سا رو خا نی،تهر ا ن،کیها ن،1380
سا ر , خا نی،با قر،جا معه شنا سی ار تبا طا ت،تهر ا ن،اطلا عا ت،1382
فر هنگی،علی ا کبر،ار تبا طا ت ا نسا نی ،تهر ا ن،خد ما ت فر هنگی ر سا،1379
ها ر جی،ساندرز،کر یستین و ر یکسو ن،د یو ید،مها ر ت ها ی ا جتما عی در ار تبا طا ت میا ن فر دی،خشایا ر بیگی و مهرداد فیر وز بخت،تهر ا ن،وزارت فر هنگ و ار شاد ،1377
محسنیا نراد،مهد ی ،ار تبا ط شنا سی ار تبا طا ت ا نسا نی(میا ن فر دی،گر و هی،جمعی)تهر ا ن،سر و ش،1380
کیا،ا صغر،نظر یه ها ی ار تبا ط جمعی،تهر ا ن،علا مه طبا طبا یی،1380
و یند ا ل،سو ن ،سگنا یز ر ،بنو،او لسو ن،حین،کا ر بر د نظر یه ها ی ار تبا طا ت،تر جمه علیر ضا د هقا ن،تهر ا ن،وزارت فر هنگ و ار شاد ا سلا می،مر کز مطا لعا ت و تحقیقا ت ر سا نه ها،1376
بو لتو ن،را بر ت،ر و ا شنا سی ر و ا بط ا نسا نی (مها ر ت ها ی مر د می)تر جمه حمید ر ضا سهر ا بی و ا فسا نه حیا ت ر و شنا یی،تهر ا ن،ر شد ،1383