0

خطر سبک شمردن نماز

 
55mm66
55mm66
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1393 
تعداد پست ها : 230

خطر سبک شمردن نماز
دوشنبه 11 تیر 1403  4:29 PM

1- آخرین سخن امام صادق علیه‌السلام، پیش از شهادت

2- دعوت اعضای خانواده به نماز

3- مطالعه کتب مفید و مناسب برای شناخت نماز

4- نقش مسئولان در پرشکوه شدن نماز جماعت

5- ریشه نماز، تشکر از نعمت‌های الهی

6- خطر خفیف شمردن نماز در حالات نمازگزار

7- وظیفه همه معلمان و مربیان، در دعوت دانش‌آموزان به نماز

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

امام صادق علیه‌السلام جمله‌ای دارد، دقیقه‌ی آخر عمرش، دقایق آخر عمرش. یکی از فضلا پنج جلد کتاب نوشته، هر کتابی هم چند صد صفحه، اسم کتابش این هست: «آخرین گفتارها»، یعنی بوعلی سینا حرف آخرش چی بود که گفت و مُرد. امیرالمؤمنین علیه‌السلام حرف‌های آخرش این بود، نصفش را حفظید، «فُزْتُ»؟ «وَ رَبِّ الْکَعْبَه» (إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج ‏3، ص 374)، کلمه‌ی «فُزْتُ» بود. امام حسین علیه‌السلام حرف‌های آخرش این بود: «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ» الإحتجاج، طبرسی، ج ‏2، ص 300)، حرف آخر امام صادق علیه‌السلام را می‌خواهیم بررسی کنیم.
1- آخرین سخن امام صادق علیه‌السلام، پیش از شهادت

لحظات آخر عمر امام بود، فرمود: «فامیل‌ها همه جمع شوید، هر کس اطراف هست بگویید بیاید.» همه جمع شدند در اتاق، پر شد. امام صادق علیه‌السلام نفس آخر را می‌خواهد بکشد، چشم‌هایش را باز کرد و به اطراف نگاه کرد و فرمود: «و الله قسم، کسی که نماز را سبک بشمارد، ما شفاعت او را نخواهیم کرد.» (الکافی، ج ‏3، کِتَابُ الصَّلَاه، بَابُ مَنْ حَافَظَ عَلَى صَلَاتِهِ أَوْ ضَیَّعَهَا، ح 15، ص 270)

حالا این سبک شدن نماز را می‌خواهم صحبت کنم، چه‌طور ما نماز را سبک می‌شماریم؟

وزیر یک جور سبک می‌شمارد، سفیر یک جور، تاجر یک جور، سرباز یک جور، آخوند یک جور، خادم یک جور، اوقاف یک جور. عواملی که نماز را سبک می‌شماریم را می‌خواهیم بگوییم، هم برای خودتان خوب است جوانید، هم برای آینده‌تان می‌تواند اثر داشته باشد. پس موضوع بحث چیه؟ «چگونه نماز را سبک می‌شماریم؟»

1- گاهی شناخت نداریم. جوانی سوار دوچرخه بود، از کنار پیاده‌رو می‌رفت. به علّامه‌ی طباطبایی خورد، من آنجا بودم. نمی‌داند این علّامه‌ی طباطبایی استاد شهید مطهّری هست، استاد خیلی از مراجع هست، چون نمی‌داند، با دوچرخه به او می‌خورد. نمی‌داند نماز چی هست. در یک کلمه، در نماز جوهری هست که در هستی اثر دارد، منتها ما نفهمیدیم هان، فقط می‌دانیم زمین زلزله می‌شود، می‌گویند نماز آیات بخوان، باران نمی‌آید، می‌گویند نماز باران بخوان، این چه آمپولی هست که خدا هم به زمین فرو می‌کند، هم به آسمان؟ موادّ این آمپول چیه؟ یک سر نماز زایشگاه هست، متولّد می‌شود در گوش راستش اذان، در گوش چپ اقامه، یک سرش زایشگاه هست. یک سرش قبرستان هست، بعد از آخر عمرش هم که می‌خواهند توی خاکش کنند، زیر خاکش کنند، می‌گویند نماز بخوان، بعد دفنش کن. چی چی توی این نماز هست که یک سرش زایشگاه هست اوّل زندگی، یک سرش آخر زندگی، یک سرش زمین است، یک سرش آسمان؟ مال اسلام هم نیست، انبیای قبلی هم نماز داشتند. نماز را نمی‌شناسیم چیه و چون نمی‌دانیم، حرف زدن با خدا برایمان مزه ندارد.
2- دعوت اعضای خانواده به نماز

یک خاطره بگویم از یک بچّه دختر. یک بچّه دختری آمد پهلوی آقای مدیر کلّ آموزش و پرورش خوزستان. گفت: «آقا، من مادرم نماز نمی‌خواند، دیشب من نمازخوانش کردم.» مدیر کل می‌گفت به او گفتم: «چه جوری نمازخوانش کردی؟!»، گفتم: «مامان بنشین من چند جمله با شما حرف بزنم، می‌شود؟»، «بابا رو دوست داری؟»، «خب بابا همسرم هست، دوستش دارم»، «بچّه‌هایت را دوست داری؟ خواهرت را؟ برادرت را؟»، «این چه سؤال‌هایی هست که می‌کنی، من اگر دوستتان نمی‌داشتم، لباس نمی‌دوختم، آشپزی نمی‌کردم، ظرف‌ها را نمی‌شستم، خدمت نمی‌کردم، کلفتی می‌کنم به خاطر این‌که دوستتان دارم.» گفت: «خدا را دوست داری؟»، گفت: «بله، خدا ما را خلق کرده، دوست دارم»، گفت: اگر خدا را دوست داری، چرا با خدا حرف نمی‌زنی؟ آدم اگر یک کسی را دوست دارد، با او حرف می‌زند؟!»

الآن خانم من به من زنگ بزند، «حاج آقا»، «بله»، می‌گویم: «خانم با من حرف نزن، فقط من شما را دوست دارم، ولی با من حرف نزن». قبول می‌شود؟ شما به یک بچّه بگو دوستت دارم، ولی گوش به حرفت نمی‌دهم. تو چه‌طور هم می‌گویی خدا را دوست دارم، هم باهاش حرف نمی‌زنی؟! تو که با همه‌ی ما حرف می‌زنی، پنج دقیقه هم با خدا حرف بزن»، مادرش گفت: «چشم». بلند شد با همین کلمه نمازخوان شد. آمده بود به مدیر کلّ آموزش و پرورش گفته بود: «دیشب مادرم را …»

افرادی هستند با یک جمله، بنزینی‌اند، منتها کارهای رسمی هم خیلی جواب نمی‌دهد که حتماً کلاس و کنفرانس و ترم و نمره و واحد و نمی‌دانم، خیلی وقت‌ها دو نفری حرف بزنیم. در قرآن می‌گوید گاهی تن به تن حرف بزن، حرف تن به تن اثرش بیش‌تر است. تریاکی‌ها که سخنرانی نمی‌کنند، اینترنت و ماهواره ندارند، خانه به خانه می‌رود تریاکی درست می‌کند. در تبلیغ برویم توی خطّ تبلیغ چهره به چهره. حالا.
3- مطالعه کتب مفید و مناسب برای شناخت نماز

یک. بعضی‌ها نماز را شناخت ندارند. در هر خانه‌ای یک کتاب نماز باشد. هر کدامتان یک کتاب نماز بگیرید. از ستاد نماز می‌توانید کمک بگیرید. راجع به نماز یک شناختی داشته باشید. این یک.

– بعضی‌ها نماز بلد نیستند، در خانه‌ای بزرگ شده که پدر و مادرش نماز نخواندند، این بلد نیست. ماهی چون توی دریا متولّد می‌شود، شنا هم یاد می‌گیرد، این‌که نماز نمی‌خواند چون پدر و مادرش، خانواده نمازخوان نبودند، آموزش ندیده.

– بعضی‌ها نماز نمی‌خوانند، برای این‌که توصیه به نماز نمی‌کند، این توصیه به نماز مهم هست. هیچ چیزی را نگفته برو پشت‌بام داد بزن، حج، زکات، خمس، امربه معروف، هیچ کدام از واجبات را نمی‌گوید برو پشت‌بام داد بزن، به نماز که می‌رسد می‌گوید برو پشت‌بام، خوش‌صدا، یک آدم خوش‌صدا، روی بام برود که همسایه‌ها هم بفهمند، با صدای خوب اذان بگوید. توصیه به نماز، «حَیَّ»، یعنی توصیه‌ی مکرّر، «حَیَّ عَلَی الصَّلاه»، «حَیَّ»، «حَیَّ»، هفتاد بار در شبانه‌روز ما هی مستحب هست بگوییم «حَیَّ»، بشتاب، توصیه به نماز. نباید بگوییم آقا، این نماز، بحث نماز را سال چندم خواندم.

– پول برای نماز نمی‌گذارند، بالأخره نماز می‌خواهی بخوانی سالن می‌خواهد، قبله می‌خواهد، فرش می‌خواهد، ایاب و ذهاب پیشنماز هست اگر از بیرون مدرسه بیاید، پول تاکسی‌اش را باید داد، سرماست بخاری می‌خواهد، تابستان است کولر می‌خواهد، باید بودجه برای نماز بگذاریم. متأسّفانه این کارها هم نشده، اِلّا کم، یک اِلّا بگویم، چون گاهی شده.

– بعضی وقت‌ها هم مسئولین نمی‌آیند نماز، مسئولین که نمی‌آیند، خب مدیر کل نمی‌آید، وزیر، وکیل، وزیر نمی‌آید. به وزیری گفتم: «شما شنیدم نماز را در اتاق می‌خوانید، خب برو با بچّه‌ها بخوان که بچّه‌ها هم یاد بگیرند.» گفت: «یک بار رفتم مسجد نماز بخوانم، کفش‌هایم را دزیدند، من دیگر مسجد نمی‌روم»، گفتم: «خب وزیر مملکت به خاطر یک کفش، باید دست از نماز بردارد؟!». نماز.
4- نقش مسئولان در پرشکوه شدن نماز جماعت

مسئولین که رفتند، دیگران هم می‌روند. خدا، این آیه‌ی مدیریتی هست، خدا می‌گوید اگر می‌خواهید دستور می‌خواهید به کسی، اوّل خودت عمل کن، خدا مثلاً می‌خواهد دستور بدهد مردم به پیغمبر صلوات بفرستید، نمی‌گوید: «یا أَیُّهَا النّاس سَلُّوا عَلَی النَّبی»؛ نه، می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ»؟ «یُصَلُّونَ»، خدا، ملائکه صلوات می‌فرستند، بعد بخش‌نامه می‌کند که: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا»، شما هم «صَلُّوا عَلَیْهِ؟»، «وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً» (احزاب/ 56)، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم. این،  اگر مدیر رفت، معاونش هم می‌آید، مدرّسش هم می‌آید، دبیر فیزیکش رفت، دبیر شیمی هم می‌آید، بچّه‎ها هم می‌آیند، علّتی که بعضی‌ها نماز نمی‌خوانند، می‌بینند مسئولین سرسنگین هستند، بچّه هم نمی‌خواند، این هم یک مسئله.

– بعضی‌ها نمازشان صحیح نیست؛ غلط می‌خوانند، درست نماز نمی‌خوانند. نماز، شما که دیپلم به بالا هستی، روی ساعت پنج دقیقه نماز درست کن، چون نماز هفده تا کلمه بیش‌تر نیست، باقی‌هایش یا مستحب هست، یا تکراری. هفده تا کلمه‌اش، دو تایش را هم همه‌ی ایرانی‌ها درست می‌گویند، همه‌ی ایرانی‌ها این کلمه را می‌گویند: «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/ 4)، تا حالا ندیدم کسی «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» را غلط بگوید. یکی هم «اللَّهُ أَکْبَر» اوّل، «اللَّهُ أَکْبَر»، من در عمرم ندیدم کسی «اللَّهُ أَکْبَر» اش را اشتباه داشته باشد. پس هفده تا دو تایش کم شد، پانزده تا.

این پانزده تا کلمه را در چهار تا ستون یاد بگیرید. کلماتی که ح جیمی دارد، سفت بگویید، تمام، مثل این‌که زمستان دستت یخ می‌کند، همچین می‌کنی: «حا، حا». «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏» غلط هست، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏». «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (اخلاص/ 1) ، «أَحَدٌ» حای جیمی هست، «أَحَد». «وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ»، «صالِحین» نیست، «صالِحین» ح جیمی هست، «صالِحین»، ح  جیمی را سفت بگویید، تمام شد رفت. کاری دارد؟ معنایش فرق می‌کند هان، معنایش فرق می‌کند. شما اگر گفتی: «عالِم»، «عالِم»، یعنی سواد دارد، امّا اگر گفتی: «آلِم»، یعنی مرض دارد. چون «آلِم» با الف یعنی بیماری. در فارسی هم همین‌طور هست، شما بگویی: «لَنگ»، «لُنگ». همه چیزی همین‌طور هست، می‌گوید آمپول را بزنی توی رگ خوب می‌شود، بزنی بالاتر، پایین‌تر درد می‎گیرد. هفده تا کلمه را، دو تایش را هم نه، پانزده تا کلمه را درست بگویید. صاد را مثل سوت بگویید، شما بگویید: «اللّهمَّ سَلِّ»، یا بگویید: «اللّهمّ صَلِّ». س، ص، س، ص، س، ص. سین و صاد فرق می‌کند. «اللّهمَّ سَلِّ» با سین یعنی خدایا مرگش بده، خدایا بکشش، «سَلِّ» با سین یعنی شمشیر بکش رویش، نابودش کن، اما اگر گفتی: «اللّهمّ صلّ»، یعنی خدایا درود بفرست. «سَلِّ»، «صَلِّ»، «سَلِّ»، «صَلِّ»، کاری داشت؟ «اللَّهُ الصَّمَدُ» (اخلاص/ 2)، « اهْدِنَا الصِّراطَ» (فاتحه/ 6). این تمام شد رفت. غین را نازک بگویید، «غالی»، «قالی»، «غالی»، «قالی»، قالی یعنی فرش، «غالی» یعنی غلو، چاپلوس، چاخان متملّق. نماز را درست بخوانید.
5- ریشه نماز، تشکر از نعمت‌های الهی

– اسرار نماز را؟ می‌گویند: «چرا نماز می‌خوانیم؟»، می‌گوییم: «برای تشکّر». می‌گوید: «مگر خدا به تشکّر ما نیاز دارد؟» اگر مهندس به شما گفت خانه‌ات را رو به خورشید بساز، آیا خورشید به خانه‌ی شما نیاز دارد؟ نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید، اگر همه‌ی ما رو به خورشید خانه بسازیم چیزی گیر خورشید؟ با هم بگویید: «نمی‌آید» و اگر همه‌ی ما پشت به خورشید خانه بسازیم، چیزی از خورشید؟ «کم نمی‌شود.» همه‌ی ما بگوییم خدا هست، همه‌ی ما بگوییم …، خدا نیاز به تشکّر ما ندارد، منتها این تشکّر اثر بندگی ما هست.

– وقتی با خدا شدیم، متزلزل نمی‌شویم. چه قدرتی مسلمان‌های غزّه را نگه داشته، در زیر بمباران نماز می‌خوانند؟ حقوق می‌گیرند؟ اضافه کار دارند؟ بدی آب و هوا دارند؟ ایمان … حضرت امام خمینی فرمود: «اگر خمینی تنها هم بماند، آنی با آمریکا سازش نمی‌کند. چه نیرویی به امام خمینی این‌قدر جرأت داد؟» این‌قدر توفیق شجاعت داد؟

یک بچّه، مثال بزنیم، بچّه اگر تنهایی راه برود، هر کس چپ چپ نگاهش کند، ازش می‌ترسد، اما اگر این بچّه دستش توی دست بابایش باشد، همین که وصل به پدرش شد، هر کس هم نگاهش کند می‌گوید: بابا دارم، مادر دارم. وصل به مادر بچّه ‌را، زور، زور بچّه را؟ کمک کنید: «زیاد می‌کند»، این‌که می‌گویم کمک کنید، معلّمی من هست، من معتقدم معلّم حرف‌هایش را باید نصفه بزند، نصفش را من می‌گویم، نصفش را شما بگویید: «سعدیا مرد نکونام؟»، «نمیرد هرگز»، این وسطه من یک نفسی می‌کشم، شما هم …. اگر هی تند تند گفتم: «سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز»، هی من حرف زدم، هم شما هم خسته می‌شوید، من نفسم بند می‌آید. «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ؟»، «أَتْقاکُمْ» (حجرات/ 13). سر کلاس حرف‌هایتان را، آن‌هایی که، بچّه‌هایی که بلدند، آن‌ تیکه‌هایی بلدند خود بچّه‌ها بگویند، ذهنشان فعّال می‌شود، شما هم فرصت نفس کشیدن پیدا می‌کنید.

موضوع بحثمان چی بود؟ چرا بعضی‌ها نماز را سبک می‌شمارند؟ اسرار نماز را بخوانیم.

1- «چرا ما رو به قبله بایستیم؟»

بابا یهودی‌ها این طرف می‌ایستند، اگر این طرف بایستیم، جزء حزب یهودی‌هاییم. مسیحی‌ها هم این طرف می‌ایستند، این طرف بایستیم جزء این‌هاییم، یا این طرف، یا این طرف، این دو طرف، خاطراتی که از اسلام و پیغمبر اسلام و حضرت ابراهیم و  اسماعیل و کعبه و قبله و هاجر و …، خاطراتی که مکّه دارد، ارزش می‌دهد که این سمت نماز بخوانیم. یک طرف یهودی‌ها نماز می‌خوانند، یک طرف مسیحی‌ها نماز می‌خوانند، این دو طرف نه، این‌که جزء حزب این‌ها نمی‌شویم، یا این طرف، یا این طرف، این خاطراتی دارد، تمام شد رفت.

2- چرا عربی نماز بخوانیم، فارسی نماز بخوانیم؟

تمام خلبان‌های دنیا با هر فرودگاهی خواسته باشند صحبت کنند به زبانِ؟ «انگلیسی»، کمک کنید: «انگلیسی». زبان واحد یک ارزش هست، دنیا پذیرفته. اسلام خواسته مسلمان‌ها در هفده تا کلمه با هم شریک باشند، در هفده تا کلمه باید شریک باشند. هفده تا کلمه مهم نیست که.
6- خطر خفیف شمردن نماز در حالات نمازگزار

امام صادق علیه‌السلام فرمود: «بعضی به قدری زشت نماز می‌خوانند که اگر این‌طور که با خدا حرف می‌زنند، با همسایه‌شان حرف بزنند، همسایه‌شان گوش به حرفش نمی‌دهد». می‌گوید: «اللَّهُ أَکْبَر»، [در حال خمیازه کشیدن] «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. الرَّحْمنِ الرَّحیمِ. مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ. إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ. اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/ 1 تا 6)، امام صادق علیه‌السلام فرمود بعضی به قدری زشت نماز می‌خوانند که اگر این‌طور که با خدا حرف می‌زنند با همسایه‌شان حرف بزنند، جوابشان را نمی‌دهد.

– با رنگ روشن، زن‌ها یک امتیازی دارند بر مردها این هست که نماز زن‌ها با چادر سفید هست، رنگ سفید در نماز مهم است. در مدسه‌ای  که مرد نیست، لازم نیست سیاهپوش باشید، سیاه‌پوش برای خیابان خوب هست، اما اینجا که مرد نیست، همه زن هستند، خب رنگ شادتر باشد، رنگ شاد مهم است، نه شادی که حواس آدم را پرت کند.

چرا بعضی‌ها نماز را سبک می‌شمارند؟ مسئولین نمی‌آیند.

– گاهی وقت‌ها تجهیزات کم هست، زمستان هست آب یخ هست نمی‌خواند، تابستان هست پنکه نیست نمی‌خواند، گاهی نماز طولانی هست، نماز طولانی هست. عواملی که بی‌رغبتی به نماز می‌شود؟

در نماز سه تا شرط هست، این هم یک یادگاری خوبی هست، بعداً می‌گویید، بعد از مرگ ما برای بچّه‌ها بگویید. هر چیزی سه تا شرط دارد، از جمله نماز:

1- شرط صحیح بودن، یعنی اگر نباشد، نماز صحیح نیست. مثل قبله، وقتی قبله نباشد نماز باطل است، وضو نباشد نماز باطل است، این را می‌گویند شرط صحّت.

2- بعضی‌ها هم شرط قبولی، نماز صحیح هست، امّا قبول نیست، مثل چایی توی آفتابه، چایی توی آفتابه چایی هست، ولی هیچ کس از توی آفتابه چایی نمی‌خورد، یعنی قابل قبول نیست.

3- بعضی چیزها شرط صحّت نیست، شرط قبولی هم نیست، شرط کمال هست، مثل این‌که می‌گویند همسایه‌ی مسجد اگر توی خانه نماز بخواند، نمازش ارزش ندارد. نه یعنی نمازش صحیح نیست، باطل است، باطل نیست نمازش؛ نه یعنی قبول نیست، قبول هست، هم صحیح هست، هم قبول هست، منتها تو که همسایه‌ی مسجد هستی چرا نمی‌روی مسجد؟: «لَا صَلَاهَ لِجَارِ الْمَسْجِدِ إِلَّا فِی الْمَسْجِد» (دعائم الإسلام، ج ‏1، ص 148).

ما سه تا شرط داریم، شماره‌اش را من می‌گویم، تکمیلش را شما کنید. هر چیزی سه تا شرط دارد، شرط اوّل شرط؟ صحّت است، نباشد صحیح نیست. شرط دوّم شرط؟ قبولی هست. شرط سوّم شرط؟ کمال است.

اگر می‌خواهی نمازت کامل باشد، رنگ لباس، عطر زدن. شما یک مسواک بزنی وقت نماز، یک رکعتت می‌شود هفتاد رکعت، ثواب هفتاد رکعت را دارد. (من لا یحضره الفقیه، ج ‏1، باب السواک، ح 118، ص 54)

– آشنا شدن با شرایط نماز

افرادی نمازشان به دلیلی که صبح خوابشان می‌برد، روز خوابشان می‌برد، به هر دلیلی نمازش قضا شده، توجّه داشته باشید این نماز قضا را بخوانیم، نماند همین‌طور در ذهن ما، در تاریخ ما نماند.

– بعضی‌ها به خاطر خرید نماز نمی‌خوانند. می‌گویند الآن بازار می‌بندند، پاساژ را می‌بندند، نمی‌دانم. یک خاطره بگویم پیغمبر ما، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم، نماز جمعه می‌خواند، مردم هم نشسته بودند. روز جمعه یک مشت با طبل و دهل طبل زدند، مشتری، جنس آوردیم بفروشیم. تمام این‌هایی که نشسته بودند پای خطبه‌های نماز جمعه، همه دویدند رفتند سراغ خرید. آیه نازل شد خیلی شما بی‌ادب هستید، پیغمبر داشت حرف می‌زند و خطبه‌های نماز جمعه را می‌خواند، ول کردید رفتید سراغ خرید؟! آیه‌اش را من می‌خوانم، این را معمولاً حفظ نیستید، ولی دو نفر هم حفظ باشند بخوانند دنبالش را، «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا؟»، بلند بگویید: «إِلَیْها»، «وَ تَرَکُوکَ قائِماً» (جمعه/ 11)، یعنی پیغمبر این‌ها مسلمان هستند، ولی مسلمان‌های بی‌ادبی هستند، پیغمبر دارد خطبه می‌خواند، این‌ها رفتند تخم‌مرغ بخرند، رب گوجه بخرند به قول امروزی‌ها! یک عدّه‌ای برای خرید نماز را عقب می‌اندازند.

– یک عدّه برای فروش، مغازه داشته، مشتری نبوده صبح تا حالا، حالا که مشتری آمده، هی می‌گویند: «حَیَّ عَلَى الصَّلَاه»، خواسته باشد برود نماز بخواند، مشتری از نماز عزیزتر هست. پس بعضی برای خرید عقب می‌اندازند، بعضی برای فروش.

-بعضی برای آرایش. می‌آید می‌گوید: «آقا، من لاک زدم روی ناخنم، نمی‌شود یک  کاری‌اش بکنی این لاک باشد؟» خب این شناخت کم است. رابطه‌ی من با لاک، رابطه‌ی من با خدا؟! چه چیزی را با چه چیزی قیاس کردی؟! نشناختیم خدا را، نعمت‌های خدا را نشناختیم.

– بهترین راه برای دعوت به نماز این است که نعمت‌های خدا را به بچّه‌ها بگوییم.
7- وظیفه همه معلمان و مربیان، در دعوت دانش‌آموزان به نماز

لازم هم نیست حتماً دبیر تعلیمات دینی باشد، گاهی وقت‌ها بچّه‌ها دین را از یک فوتبالیست بیش‌تر گوش می‌دهند، از دبیر فیزیک و شیمی بیش‌تر گوش می‌دهند. اصلاً اگر بچّه‌های ما، دیپلمه‌های ما اگر نماز نخوانند که امتیازی نداریم ما. یک وقت توی هواپیما نشستم، این خانم گفت: «حاج آقا، چایی می‌خوری، یا قهوه؟»، گفتم: «چایی که توی خانه‌ی مان هم هست، آمدیم توی هواپیما قهوه بخوریم» حالا فیزیک و شیمی که بلژیک و مکزیک و اتریش و آمریکا و کانادا، فیزیک و شیمی آنجاها هم هست، هنر شما این است که غیر از این تخصّص‌هایی که لازم هست ببینید، رابطه با خدا باشد. اگر توی اسکناس یک نخ هست، آن نخ به اسکناس ارزش می‌دهد. بچّه وصل به خدا بشود، این ارزش هست، و اِلّا فیزیک و شیمی همه‌ی کشورها تولید می‌کنند. بعضی از کشورها از ما جلوتر هم هستند. ارزش ما این است که خلق خدا را با خدا رفیق کنیم، این هم نعمت‌هایش را بشماریم. نعمت گوش، نعمت چشم، خوب هست آموزش و پرورش در سراسر کشور این کار را بکند. یک روز، یک پزشک چشم بیاید، ساختمان چشم را برای بچّه‌ها بگوید. یک روز حلق و بینی بیاید، ساختمان گوش را برای بچّه‌ها بگوید. امام رضا علیه‌السلام فرمود: «اگر مردم ما را بشناسند، مرید می‌شوند، آن‌هایی که مرید نیستند، ما را نشناختند»، نشناختند. وقتی آدم نعمت‌های خودش را می‌شناسد که قدرش را داشته باشد.

– برای دعوت به نماز باید چه کرد؟

– بعضی‌ها جوهر ندارند. معلّم خوب این هست که جوهر داشته باشد. ما معلّم خیلی داریم، صدها هزار معلّم داریم، امّا جوهر، چیزی در رجائی بود که در دیگران نبود. تحصیل، عشق می‌خواهد. یک خاطره من از …. قبل از انقلاب مرحوم مطهّری پنج‌شنبه‌ها می‌آمد قم، برای فضلا و طلّاب کلاس داشت. یک چند هفته‌ای افتخار داشتیم، خدا بر ما منّت گذاشت، مطهّری ناهار منزل ما می‌آمد. ما هم به حاج خانم می‌گفتیم یک غذای بهتری تهیه کن، می‌رفتیم پای درس، ایشان را می‌آوردیم منزل ناهار و نماز و یک چرت استراحت و بعد با جادّه‌ی قدیم، اتوبان نبود، با جادّه‌ی قدیم می‌آمدیم تهران، می‌آمد تهران. من کنارش می‌نشستم، از قم تا تهران از ایشان سؤال می‌کردم، شابدالعظیم پیاده می‌شدم برمی‌گشتم. یعنی یک ناهار به ایشان می‌دادیم، دو سه ساعت خصوصی از ایشان سؤال می‌کردیم.

شما باید یک شماره تلفن دستتان باشد. یک عالم باسواد، خوش‌بیانِ جوان را پیدا کنید، یک شماره از او داشته باشید، یا دانشگاهتان، یا خودتان تن به تن. این هم یکی.

مسئله‌ی دیگر، گاهی وقت‌ها هم می‌گویند: «آقا، فلانی خراب کرد». قرآن چند بار، سه بار آمده، این آیه سه بار آمده، من بگویم ببینم اگر پنج نفر هم باشید من راضی‌ام، «وَ لا تَزِرُ؟»، «وازِرَهٌ؟»، «وِزْرَ أُخْرى» (انعام/ 164، إسراء/ 15، فاطر/ 18، زمر/ 7)، بلند بگویید: «وِزْرَ أُخْرى»، این سه با تکرار شده، ترجمه‌اش این هست که گناه کسی را گردن کسی نندازید. همانی که ما در فارسی می‌گوییم، گنه کرد در روم؟ «آهنگری»، ز شوشتر زدند گردنِ؟ «مسگری». می‌خواهد بگوید. من دخترم خراب درآمد، پسرم، دامادم، برادرخانمم، دایی‌ام، عمویم، اگر فامیل من خراب شد، به من ربطی ندارد. هر کس خراب شد او را بگیرید، جواب بدهد.

ما گاهی وقت‌ها می‌گوییم که حالا این‌که بد شده، خربزه می‌خورد بد درمی‌آید، یک فحش می‌دهد به خربزه‌فروش‌ها. می‌گوییم: «بابا این خربزه‌ی تو خراب درآمد، چرا به همه‌ی خربزه‌فروش‌ها؟!» یک شماره تلفن باید داشته باشید. نمازتان را درست بخوانید، هفده تا کلمه بیش‌تر نیست.

درس‌هایی هم که می‌خوانید، وارسی کنید از استادتان که ببینید این علم مفید هست؟ درسی بخوانید که مورد نیاز است. بسیاری از کتاب‌هایی که ما می‌خوانیم، حرف‌هایی توش هست، علم هست، امّا فایده‌ای ندارد، مثلاً مثل این‌که بگوییم بوعلی سینا چند کیلو هست؟ بوعلی سینا مغزش و علمش و ابتکارهایش ارزش دارد، حالا یا هفتاد کیلو، یا هفتاد و پنج کیلو؟ کوه هیمالیا چند متر است؟ به من چه چند متر است؟! چه علمی هست؟! مثل جدول روزنامه، «یک خیابانِ دو حرفیِ قدیمی تهران؟ حل کن». خیابان قدیمی؟ دو حرفی؟ تهران؟ یک مدّتی فکر می‌کنی، می‌گویی: «خیابان ری»، حالا چه مشکلی حل شد؟

– علم مفید. هر چه می‌خواهید بخوانید، چهار تا شرط باید داشته باشد: یا باید واجب باشد؛ یا اگر واجب نیست، لااقل مستحب باشد؛ یا مورد نیاز جامعه باشد؛ یا اگر مورد نیاز جامعه نیست، مورد نیاز یک فرد باشد، یعنی یک مشکل یک نفر را لااقل حل کند. از من پرسید: «امام زمان علیه‌السلام زن و بچّه دارد؟»، گفتم :«واجب است بدانی؟»، گفت: «نه، واجب نیست»، گفتم: «مستحب هست بدانی؟»، گفت: «نه، مستحب هم نیست»، گفتم: «الآن جامعه‌ی ما مشکلشان خانم امام زمان هست؟»، گفت: «نه»، گفتم: «شخص شما با خانم امام زمان مشکلی داری؟»

مشکل مملکت این هست که برای جوان‌ها شغل نیست، چرا شغل نیست؟ برای این‌که مهارت ندارند. چند تا چیزی به هم بند هست:

 1- شما بگویید: یک، کسی که مهارت ندارد، شغل؟ «ندارد».

2- کسی که شغل ندارد، پول؟ «ندارد».

3- کسی که پول ندارد، همسر؟ «ندارد».

4- کسی که همسر ندارد، بچّه هم؟ «ندارد».

5- کسی که زن و بچّه ندارد، دنبال مسکن هم؟ «نمی‌رود»، کم می‌رود، یا نمی‌رود.

همه بند به آن هست. یک بار دیگر:

کسی که مهارت ندارد؟ «شغل ندارد». کسی که شغل ندارد؟ «پول ندارد». کسی که پول ندارد؟ «همسر ندارد». کسی که همسر ندارد؟ «بچّه ندارد». کسی که زن و بچّه ندارد؟ «مسکن ندارد». ما دیپلم فلج تربیت می‌کنیم، دیپلم فلج.

علمتان باید علم مفید باشد. خیلی چیزها هم در کتاب‌ها نیست. علم فقط این‌ها نیست، این‌هایی که شما می‌خوانید در کتاب‌ها، بخشی از علم است. میلیون‌ها برابر این‌که شما می‌خوانید علم هست. دختر می‌آید می‌گوید: «حاج آقا، دعا کن من کنکور قبول شوم»، می‌گویم: «خدا خیرت بدهد»، می‌گوید: «نه، کنکور»، می‌گویم: «کی گفت کنکور بشوی، به نفعت هست؟ ما چه‌قدر آدم  کنکور رفته داریم که مشکل دارد؟ و چه‌قدر آدم داریم که کنکور نرفتند و مشکلی هم؟ «ندارد».» خیلی خیز نگیرید، کنکور خوب هست، دانشگاه خوب هست، امّا این‌قدر خوب نیست که آدم همه چیزی را فراموش کند، به مقدار خودش خوب هست، هر چیزی به اندازه‌ی خودش خوب هست.

یک دعا می‌کنم، آمین بگویید:

خدایا هر چه عمرمان تلف شده، ضایع شده، انحراف، لغزش داشتیم، تمام لغزش‌های ما را ببخش و بیامرز.

ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر بابرکت، رزق حلال، اولاد صالح، عزّت دنیا و آخرت به همه‌ی ما مرحمت بفرما.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها