0

اعترافات در قیامت

 
ravabet_rasekhoon
ravabet_rasekhoon
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1392 
تعداد پست ها : 8838
محل سکونت : اصفهان

اعترافات در قیامت
سه شنبه 28 فروردین 1403  6:13 PM

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

خوشحالم که در بین همکاران عزیز هستیم، با سابقه‌ی پنجاه سال معلّمی و اعتقادی که عمیقاً دارم به دانشگاه فرهنگیان چون شغلشان سی سال معلّمی در آینده و با کسالتی که من دارم، دعوت‌ها را معمولاً رد می‌کنم جز دانشگاه فرهنگیان.

بعضی بحث‌ها یک فرصت خاصّی می‌خواهد. مثلاً بحث معاد با این‌که حدود هزار تا آیه راجع به معاد در قرآن است، ولی مردم شنیدن حالا معادشان با کمال تأسّف همه جا یک جور نیست. ولی خبرهای مهمّی در قرآن است، حدود هزار آیه راجع به معاد است که این‌ها را، ماه رمضان وقت گفتنش است، این بحث‌ها را می‌گذاریم ماه رمضان که مردم در حال عبادت و خیلی‌ها روزه می‌گیرند و اهل توجّه به دین و مذهب بیش‌تر است، در آن فرصت‌ها یک ربعی راجع به معاد صحبت می‌کنیم. چون مخاطبمان هم دانشگاه فرهنگیان هستند، یکی دو تا نکته هم راجع به معلّمی خودتان.

1- سوء ظن به خود یا خدا یا مردم؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ» (حجرات/ 12)، ای مؤمنین از سوءظن اجتناب کنید. این خودش یک درس برای معلّم است، اگر می‌خواهید از مردم کار بکشید، مردم را تجلیل کنید. اگر وام می‌خواهی بگیری، باید سلام علیک بکنی، احوال‌پرسی کنی، حالا شما که آدم خیّری هستی، خدمات زیاد داشتید، وام به افراد دادید، دستتان درد نکند، من هم یک وام می‌خواهم. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا». شما خواسته باشی به خانمت حرف بزنی، یا به همسرت، شوهرت، بگویی: «خانم، شما که این زحمت را کشیدید، این زحمت را کشیدید، درس بچّه‌ها بوده، خیاطی بوده، بهداشت بوده، تغذیه بوده، همه کاری کردید، این کار را هم می‌کردید»، این حرف اثر دارد. امّا اگر صاف گفتی: «این سبزی هست پر از گِل، تو آوردی سر سفره؟!»، می‌گوید: «مگر من نوکر تو هستم، پاشو، پاشو، پاشو خودت بشور.» اگر از مردم خواستید کار بکشید، اسم مردم را بزرگ ببرید. این یک.

استثنا هم ندارد که، «آمَنوُا» شامل همه می‌شود، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، شما که ایمان دارید، ایمان، نمی‌شود گفت: «من که حزب‌اللهی هستم»، آقا کجایت به حزب‌اللهی می‌خورد؟! ما حزب‌اللهی‌ها. یک کسی که می‌گوید من اهل ایمان هستم، باید کارهایش رنگش فلان، من قبایم که سفید است، دگمه‌ی سیاه رویش نمی‌زنم، یعنی دگمه‌ی لباس باید رنگ لباس باشد، کسی که «آمَنُوا» هست، باید رنگ خدایی داشته باشد، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا».

2- سخن گفتن با اقشار مختلف جامعه

نکته‌ی دیگر. خطاب‌های قرآن همه‌اش به خواص نیست «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، «يا أَيُّهَا النَّاسُ» هم داریم. به آدم‌های بد هم باید خطاب کرد، «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» (کافرون/ 1) هم در قرآن داریم. به بچّه‌ها هم باید خطاب کرد، «يا بُنَیَّ» (یوسف/ 5، لقمان/ 13و 16 و …)، پسر کوچولو. به خانم‌ها خصوصی باید صحبت کرد، «يا نِساءَ النَّبِيِّ» (احزاب/ 30 و 32). به پدربزرگ‌ها باید خصوصی صحبت کرد، «يا أَبَتِ» (یوسف/ 4 و 100، مریم/ 42 تا 45، قصص/ 26، صافّات/ 102). همه‌ی تعبیرات یعنی چه؟ یعنی معلّم خوب کسی است که همه‌ی اقشار را در نظر بگیرد، توجّه به یک جهت داشته باشیم، به یک جهت نداشته باشیم، نباشد. بچّه‌ها اگر احساس کنند که به یک کسی توجّه دارید، به یک کسی توجّه ندارید، این نسبت به شما بدبینی پیدا می‌کند، می‌گوید: «ببینید، همه‌اش نگاهش به او بود، همه‌اش نگاهش به او بود.» حسّاسیت هست. خیلی بچّه‌ها کارهای ما را دقّت می‌کنند، می‌بینند.

حالا چون اینجا مشهد است، یک خاطره از مشهد بگویم. قبل از انقلاب ما کاشان برای جوان‌ها کلاس داشتیم. آن ایّام آمدیم مشهد زیارت و وقتی به کاشان برگشتیم، وقتی بود زمان جلسه بود. فوری به جلسه رفتم، به بچّه‌های جلسه گفتم :«من از مشهد می‌آیم، ولی چون دیدم شما منتظرید، گفتم شما را انتظار ندهم، اوّل بیایم صحبت کنم، بعد مثلاً …» بعد از جلسه هم آمدند بچّه‌ها، جوان‌ها روبوسی کردیم، دید و خوش و … یک وقت دیدم که دو تا جوان آمدند پهلوی من گفتند: «حاج آقا، ما از امروز به تو علاقه‌مند شدیم.» گفتم: «از امروز؟! مگر روزهای قبل طور دیگری بوده؟!» گفت: «تو گفتی از مشهد آمدیم، بعد از جلسه بچّه‌ها دورت ریختند دید و بوسی، من و فلانی، رفیقش را می‌گفت، من و فلانی نگاه کردیم ببینیم تو همه را یک جور می‌بوسی» مواظب ما هستند که ما که گفتیم مشهد. گاهی وقت‌ها حسّاسیت خیلی عجیب است.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ» (حجرات/ 12). سوءظن سه رقم داریم: سوءظنّ به خود، سوءظنّ به مردم، سوءظنّ به خدا. این‌ها سه تا حکم دارد. سوءظنّ به خود، آدم خودش را آدم خوبی نداند. من نه، طبق قرآن مشکل دارم من، قرآن می‌گوید: «في‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/ 2)، مؤمن در نمازش توجّه دارد، من توجّه ندارم، سر نماز حواسم پرت است؛ «لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ» (مؤمنون/ 4)، به فکر گرسنه‌ها هست، کاری به شب یلدا هم ندارد که حالا یک هندوانه، اناری بدهد، همیشه یادش هست. کمک به فقرا باید قانون باشد همیشگی، «يُطْعِمُونَ» (انسان/ 8)، «يُنْفِقُونَ» (بقره/ 3 و 261 و 262 و …) نمی‌گوید «طَعِمُوا» فعل مضارع مال استمرار است، همیشه یاد فقرا باشیم. دیگه چی؟ «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (بقره/ 83، نساء/ 36، انعام/ 151، إسراء/ 23). دیگه چی؟ «لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (حجرات/ 12). دیگه چی؟ دستورات خداوند، دستورات کارسازی است. «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ»، سوءظنّ به خودت خوب است، آدم خودش خودش را خوب نداند.

3- سوء ظن به خدا گناه کبیره

سوءظنّ به خدا هم بد است، «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/ 6)، بعضی‌ها سوءظن به خدا دارند، می‌گویند ما را که نمی‌بخشد، سوءظنّ به خدا. سوءظنّ به خدا بد است، یعنی یأس از خدا. کسی مکّه آمده بود، پرده‌ی کعبه را گرفته بود، می‌گفت: «خدایا، من را ببخش»، بعد گفت: «می‌دانم نمی‌بخشی!» گفتند: «این چه دعایی است؟!» گفت: «آخر نمی‌دانید چه کردم؟! نمی‌شود خدا من را ببخشد؟!» گفتند: «چه کردی؟»، «من پول از حکومت یزید گرفتم، رفتم کربلا امام حسین را بکشم.» فرمود: «غلط مهمّی کردی، ظلم و جنایت مهمّی کردی، امّا این‌که می‌گویی من را نمی‎بخشی، این گناهش از گناه امام حسین کشتن کم‌تر نیست، مأیوس نباید باشی.» سوءظنّ به خدا، ما دیگر به جایی نمی‌رسیم، این شانس‌ها را نداریم، و لذا … ازدواجش شکست می‌خورد، خب ازدواجش شکست خورده، خب یکی دیگر. نه، من چون ازدواج اوّلم شکست خورده، پس معلوم می‌شود که آدم بدبختی هستم! چه کسی گفته؟ هر کس یک بار تصادف کرد، معلوم می‌شود همیشه تصادف خواهد کرد؟ یک آدم … سوءظنّ به خدا، من به جایی نمی‌رسم، سوءظنّ به خدا بد است، سوءظنّ به خودم خوب است، سوءظنّ به مردم، آن هم بد است. این را می‌بینی حقّه‌باز است، این را می‌بینی ریاکار است، این را می‌بینی اختلاس می‌کند، یعنی هر کس را می‌بیند، می‌گوید این خانه را می‌بینی، دزدیده، این پوله را پیدا کرده، این خانه را خریده.

پس سه تا سوءظنّ داریم، اسمش را من می‌گویم، خوب و بدش را شما بگویید. سوءظنّ نسبت به خداوند؟ «بد است»، با هم بگویید: «بد است»، این هم روش معلّمی من هست، معلّم باید حرف‌هایش را ناقص بزند، سعدیا مرد نکونام؟ نمیرد هرگز. نصفش را شما بگویید، «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/ 13)؟ «أَتْقاكُمْ». حرف‌هایتان را نصفه بگویید، آن نصفه‌اش را او بزند، این وسطه هم شما یک نفس می‌کشید، هم او ذهنش فعّال می‌شود.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ». از بسیاری از سوءظنّ‌ها. خیلی وقت‌ها سوءظن در تحلیل‌های سیاسی خدا می‌داند چه‌قدر سوءظن است. یک خاطره‌ای در تلویزیون قبلاً گفتم، حالا برای شما هم بگویم. یک بنده خدایی، شاعری بود، شعر خواند، شعرش این بود: «بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد» گفتند: «چه شعری است! چه چیزی می‌خواهد بگوید؟!» دادند به حوزه‌ی علمیه که آقا این شعر یعنی چه؟ گفت: «غرضش توحید افعالی است، یعنی بدون اراده‌ی خدا هیچ کاری نمی‌شود کرد. بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد، یعنی تا خدا را نبینی، باید خدا را ببینی، با اراده‌ی خدا کارهایت پیش می‌رود وگرنه بدون لطف خدا نمی‌شود.» به بازاری‌ها دادند، گفتند: «پول داشته باشی، کارت جور است، شما پول داشته باشی، دم جهنّم هم آب یخ بهت می‌دهند، پول داشته باشی کارت پیش است.» به اداره‌ای‌ها دادند، گفتند: «رشوه است، رشوه بدهی کارت حل می‌شود.» به عرفا دادند گفتند: «غرض انگیزه است، اگر انگیزه داشته باشی، کار پیش می‌رود.» هر کسی، یک چیزی گفت، روی سوءظنّ خودش، عینک سرخ که می‌زنی، همه‌ی شلغم‌ها را هم لبو می‌بینی، عینک سبز که گذاشتی، همه‌ی کاه‌ها را هم علف می‌بینی. گفتند: «برویم پهلوی خودش غرضش چی هست؟» گفتند: «آقا، شما یک شعر گفتی، همه حوزه و دانشگاه و و بازار و اداره در آن ماندند. این‌که گفتی بی تو؟ (بگویید)، مزرعه آب نخورد، غرضت چی بود؟»، گفت: «غرضم بیل است.» گفت: «اِه!»، گفت: «بی تو شیشه مِی نخورد، غرضت چیه؟»، گفت: «غرضم قیف است!» یعنی طرف بیل و قیف می‌گوید، این‌ها توحید افعالی و نمی‌دانم.

4- سوء ظن به مردم، زمینه تجسس و غیبت کردن

سوءظن، آن وقت سوءظن گناه مادر هم هست، آدم وقتی به کسی سوءظن برد، حسّاس هم می‌شود، وارسی کنیم، این دختره کی بود باهاش حرف زد؟! با کی زنگ زد؟! چه زندگی‌هایی به هم خورده به خاطر این‌که زن و شوهر به هم سوءظن دارند، او می‌گوید: «به کی بود؟! کجا رفتی؟! چی چی گفتی؟! چی چی شنیدی؟!» سوءظن گناه مادر است، یعنی سوءظن باعث می‌شود آدم تجسّس کند، تجسّس که کردی، عیب مردم را پیدا می‌کنی، عیب مردم را که پیدا کردی نقل می‌کنی، می‌شود غیبت، اوّل گفته سوءظن نداشته باش، چون اگر راه سوءظن باز شد، راه تجسّس هم باز می‌شود، آدم وقتی سوءظن دارد، وارسی می‌کند. تجسّس که کردی، آدمی که تجسّس می‌کند، عیب مردم را پیدا می‌کند، عیب مردم را که پیدا کردی، آدمی که عیب مردم را پیدا کرد، برای این و آن نقل هم می‌کند، غیبت می‌شود، این‌ها همه بند به هم هست، بعضی از گناهان مایه‌ی بعضی از گناهان می‌شود.

می‌گویند یک روز شیطان با یک حرامزاده قرار گذاشتند بروند فساد کنند، شب گزارش بدهند. شیطان از یک طرف رفت و حرامزاده هم از یک طرف رفت. آخر وقت طبق وعده آمدند، گفت: «تو چه کردی؟»، گفت: «من امروز هیچ گناهی نتوانستم تولید کنم، فقط یک زن و مرد را به هم رساندم و یک زنا به وجود آمد.»، گفت: «اَه، بی‌عرضه!»، گفت: «تو چه کردی؟» گفت: «من امروز مثلاً هفتاد و پنج تا گناه تولید کردم، چند تا فحش است، چند تا غیبت است، چند تا چاقوکشی است، چند تا دزدی است.»، گفت: «من که شیطان هستم، یک گناه تولید کردم، تو، حرامزاده هفتاد و پنج تا گناه تولید کردی؟!»، گفت: «نه، من یک زن و مرد را به هم رساندم، یک حرامزاده درست شد، او مثل خود تو روزی هفتاد و پنج تا تولید دارد.»

و لذا قرآن می‌گوید: «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (یس/ 12)، خدا به گناه نگاه نمی‌کند، به آثار گناه نگاه می‌کند. یک وقت شما یک کبریت روشن می‌کنی، سیگار روشن می‌کنی، این آثار این کبریت، روشن کردن سیگار است. یک وقت یک کبریت روشن می‌کنی، به کشتی بنزین در اقیانوس اطلس می‌زنی. کبریت، کبریت است، بزنی به سیگار، یا بزنی به اقیانوس اطلس، بنزین، آثارش را باید دید.

شما معلّمی شغل مهمّی هست برایتان، آثارش را نمی‌دانم می‌دانید یا نمی‌دانید؟ همین بس که افراد بزرگی از عزیزان که همه چیزشان از خود من بیش‌تر و بهتر است، به من گفتند: «ما به تو غطبه می‌خوریم که معلّم هستی.» به آیت الله عظمای گلپایگانی گفتم: «من آخوندی هستم که معلّم شدم، اگر فقیه می‌شدم، مجتهد می‌شدم، بهتر نبود؟»، فرمود: «نه، این شغل معلّمی را دنبال کن، امام زمان راضی‌تر است تا شغل دیگر باشد.»

5- اقرارها و اعترافات گنهکاران در قیامت

یکی از بحث‌های قیامت، خبرهای از آن حدود هزار تا آیه‌ی قیامت، صحنه‌های مختلفی قرآن نقل کرده، یکی از صحنه‌ها، صحنه‌ی اعترافات است، موضوع بحث اعتراف است، یعنی روز قیامت افراد مجرم، گنهکار، اقرار می‌کنند. بعضی آیه‌ها داریم: «قالُوا بَلى‏» (انعام/ 30، اعراف/ 172، زمر/ 71، غافر/ 50 …)، فرشته‌ها می‌پرسند شما همچین نبودید؟ پیغمبرها برای شما نیامدند، حرف حق را نشنیدید؟ می‌گویند: چرا، «قالُوا بَلى‏». گاهی می‌گویند: بله، چرا انجام دادیم؟ اقرارشان این است. گاهی می‌گویند:«شَهِدُوا»، عربی‌هایی که می‎خوانم قرآن است، «شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» (انعام/ 130، اعراف/ 37)، شاهدند بر خودشان، یعنی خودش می‌گوید من شاهد هستم. چه‌طور درخت را که می‌بُرّی، دایره‌های تنه‌ی درخت شهادت می‌دهد که درخت چند سالش است، بعضی حیوان‌ها را می‌خواهند ببینند چند سالش است، دندان‌هاش را می‌شمارند، از شماره دندان می‌فهمند که این چند سالش است. «شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ»، دست من هم نیست هان، پوست حرف می‌زند، کار به جایی می‌رسد اعترافات که انسان با دست خودش دعوا می‌کند، می‌گوید: «لِمَ شَهِدْتُمْ؟!» (فصّلت/ 21)، من اینجا روز سیاه از من سؤال می‌کنند، تو دیگر چرا علیه من شهادت دادی؟! می‌گوید: من مقّصر خودم نیستم، «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» (فصّلت/ 21)، خدا من  را به زبان درآورده.

اقرارهای قیامت. «قالُوا بَلى‏» یک اقرار است، «شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا» (انعام/ 130) یک اقرار است، «اعْتَرَفُوا» (ملک/ 11) یک اقرار است، «شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» یک اقرار است. یک بحثی هست راجع به این‌که ما باید جواب بدهیم، اگر گنهکاری اینجا، بین خودش و خدا اقرار کرد، مثل مناجات «أنا الذّی، أنا الذّی»، من خدایا این کار را کردم، منتها کسی نفهمد هان، حق نداریم گناهمان را به احدی بگوییم. حدیث داریم وای به جوانی که ناخونک بزند، عیب مردم را دربیاورد، در ذهنش برای روز مبادا بایگانی کند، یک روز اگر دعوایشان شد، بگوید برو، می‌خوای بگویم؟! می‌خوای عکسش را نشان بدهم؟! حدیث داریم برای کسانی که زیر پای کسی را خالی می‌کنند، عیب‌هایش را از زبانش بیرون می‌کشند، بایگانی می‌کنند برای روزی که آبروریزی کنند.

اقرار. اوّل روز قیامت حاشا می‌کنند، تا می‌بینند اِه، حساب و کتاب است، می‌گویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ» (انعام/ 23)، به خدا قسم ما مشرک نبودیم، اوّل حاشا می‌کنند، ولی بعداً می‌بیند همه چیزی لو می‌رود، اصلاً نمی‌شود حاشا کرد. بعد آیه‌ی بعد می‌گوید که: «لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً» (نساء/ 42)، دیگر نمی‌توانند هیچ چیزی را حاشا کنند، یعنی یک مرحله آدم حاشا می‌کند، یک‌مرتبه آدم می‌بیند همه چیزی لو رفته، می‌گوید حالا که لو رفته، بله، بله من بودم. این اعترافات در قیامت. اگر ما اینجا بین خودمان و خدا خلافی کردیم، اعترافی کنیم و فکر هم نکنیم آبرویمان می‌ریزد، آبرویمان نمی‌ریزد، آبرو دست خداست، چند تا «جَمیعاً» در قرآن هست، سه تا کلمه‌ی «جَمیعاً» در قرآن هست،: 1- «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» (نساء/ 139، یونس/ 65)، 2- «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» (بقره/ 165)، 3- «فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَميعاً» (رعد/ 42)، تدبیر هم دست خداست. این «جمیعاً» یعنی چه؟ یعنی اگر فکر کنم که بنده اینجا بنشینم، مقام معظّم رهبری یک طرفم باشد، رئیس جمهور هم یک طرفم باشد، با این‎‌ها عکس بگیرم، عزیز می‌شوم. نه، خدا خواسته باشد شما را ذلیل کند، بغل رئیس جمهور هم باشی، ذلیل می‌شوی، بغل رهبری هم باشی، بغل امام خمینی هم باشی، اگر بنای این باشد که ذلیل بشوی ذلیلت می‌کند، «جَمیعاً» یعنی یک درصد عزّت دست این و آن نیست. «لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً» (نساء/ 42)، هیچ چیزی را نمی‌شود پنهان کرد. چه‌‌قدر خوب است که ما از روز اوّل که با بچّه‌‌ها حرف می‌زنیم، به بچّه‌ها اعتراف را بگوییم، بگوییم آقا بگو من بودم، خربزه خوردی، پاش هم وایمیستی می‌لرزی.

اعتراف. «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ» (انعام/ 23)، اوّل می‌گویند خدایا، قسم هم می‌خورند، می‌گویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ»، «وَ اللَّهِ». روز قیامت، روز اعتراف است، اوّل هم حاشا می‌کنند، بعد.

نمونه‌ی اعترافات، می‌فرماید که: «يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»: ای انسان‌ها، ای جنّی‌ها؛ «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ …»: پیغمبران نیامدند به شما نگفتند، «وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا» (انعام/ 130): خبر از پیغمبرها نشنیدید؟ می‌گویند: «چرا شنیدیم، ولی گوش ندادیم.» اعتراف می‌کنند.

وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمينَ

دیگر چی؟ «فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا» (غافر/ 11).

آیه‌ی دیگر، «قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا» (انبیاء/ 97)، ما توجّه، باور نمی‌کردیم، فکر نمی‎کردیم به این جدّی بودن است، «قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا».

6- صداقت با مردم و اعتراف به نقص و کمبودهای خود

«مَنِ اعْتَرَفَ بِالْجَرِيرَةِ اسْتَحَقَّ الْمَغْفِرَةَ» (عيون الحكم و المواعظ، لیثی، ح 7419، ص 431)، بهتر این است که انسان قبل از این‌که قیامت بشود، عذرخواهی کند. آقا بلد نیستم، اگر یک پزشکی که مرض را تشخیص نمی‌دهد، سه تا مردانگی بکند: 1- به بچّه‌هایتان بگویید سر کلاس، به بیمار بگوید مرض شما را تشخیص ندادم، با صداقت، اعتراف کند، مرض شما را تشخیص نمی‌دهم. خدا رحمت کند آیت الله فلسفی از علمای درجه یک مشهد بود، گفتند: «برو منبر»، گفت: «من دیشب مطالعه نکردم، مریض بودم، حال نداشتم، مهمان داشتم، به هر دلیل.» گفتند: «آقا هر کس می‌خواهد ایشان به منبر برود، صلوات دوّم را بلندتر ختم کند.» گفت: «آقا جان، من مطالعه نکردم، آمادگی ندارم.» سوّمی، صلوات سوّم را بلندتر ختم کنید. با زور صلوات بلند شد، رفت روی پلّه‌ی منبر نشست، گفت: «بی‌مطالعه سخنرانی، خیانت به عمر مردم است، معلّم بی‌سواد، معلّم کم‌سواد، معلّمی که مطالعه نکرده سر کلاس می‌رود، این به نسل نو خیانت کرده.» دکتر مرض را تشخیص نداده بگوید آقا نفهمیدم یک.

2- پول را هم پس بدهد، بگوید چون من طبابت نکردم، پول را پس بدهد.

3- بگوید فلان پزشک تخصّصش از من بیش‌تر است.

به موسی گفتند: «برو پهلوی فرعون»، گفت: هارون از من بیانش بهتر است، «هارُونَ أَخي‏» (طه/ 30)، «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» (قصص/ 34)، او بیانش از من بهتر است.

7- بهره‌گیری از فرصت رمضان برای مناجات با خدا

ماه رمضان و ایّام مناجات، شب‌های قدر، یک جای خلوت بنشینید، همه‌اش، جای شلوغی یک برکاتی دارد، چون دعای دسته‌جمعی سفارش شده، امّا گاهی هم خصوصی، بگو حالا حرف‌هایم تمام شد، من خودم چه کاره هستم. گاهی شب‌های قدر سر ما شلوغ است، چند تا منبر می‌رویم، نزدیک صبح می‌گوییم خدایا ما به مردم گفتیم «بِکَ یا الله، دعا، فلان، فلان، امّا حالا خودمان چیزی گیرمان آمد؟» دست خودمان خالی نباشد که. اگر کسی سفارش کند به حرفی و خودش عمل نکند، قرآن راجع به یک همچین آدمی گفته: «كَبُرَ مَقْتاً» (صف/ 3)، «مَقْت» یعنی غضب، «کَبُرَ» یعنی کبیر، بزرگ است، بزرگ است قهر خدا به کسی که حرف می‌زند، عمل نمی‌کند، حرف می‌زند ولی عمل نمی‌کند. خدا شهید محراب آیت الله مدنی را رحمت کند، از او پرسیدم: «ما حرف‌هایی را که در تلویزیون می‌زنیم، باید خودمان عمل کنیم؟» ایشان فرمود: «یک مقدارش را عمل کن، لازم نیست همه‌ی حرف‌ها را آدم عمل کند، به یک واعظ گفتند: «شما حرف‌هایی را که روی منبر می‌زنی عمل می‌کنی؟»، گفت: «شغل شما چی هست؟»، گفت: «کفّاش»، گفت: «شما کفش‌هایی را که می‌دوزی، همه را پا می‌کنی؟»، ولی نباید پابرهنه باشی، یک مقداری‌اش را عمل کنیم. بعد آقای مدنی می‌گفت: «مثلاً می‌خواهی نماز شب بگویی، یک چند شبی نماز شب بخوان، بعد سفارش به نماز شب بکن، چون اگر نماز شب نمی‌خوانی، بعد نماز شب سفارش می‌کنی، همان لحظه تمام سلّول‌های بدنت می‌گوید ای نامرد! ای نامرد! ای نامرد!، برای این‌که وجدانت آرام باشد، یک مقداری‌اش را عمل کن که عالم بی‌عمل نباشیم.» بلد نیستم، یاد بچّه‌ها بدهید بگویند بلد نیستند، یاد بچّه‌ها بدهید بگویند این از من بهتر است، یاد بچّه‌ها بدهیم که بگویند من اشتباه کردم، این‌ها، جامعه‌ی ما الآن مشکل این را دارد. آمریکا، مشکل آمریکا نداشتن تکنولوژی نیست، نداشتن اخلاق است، ایمان است، اقرار و اعتراف مهم است.

 

8- سوء ظن به خود یا خدا یا مردم؟

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ» (حجرات/ 12)، ای مؤمنین از سوءظن اجتناب کنید. این خودش یک درس برای معلّم است، اگر می‌خواهید از مردم کار بکشید، مردم را تجلیل کنید. اگر وام می‌خواهی بگیری، باید سلام علیک بکنی، احوال‌پرسی کنی، حالا شما که آدم خیّری هستی، خدمات زیاد داشتید، وام به افراد دادید، دستتان درد نکند، من هم یک وام می‌خواهم. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا». شما خواسته باشی به خانمت حرف بزنی، یا به همسرت، شوهرت، بگویی: «خانم، شما که این زحمت را کشیدید، این زحمت را کشیدید، درس بچّه‌ها بوده، خیاطی بوده، بهداشت بوده، تغذیه بوده، همه کاری کردید، این کار را هم می‌کردید»، این حرف اثر دارد. امّا اگر صاف گفتی: «این سبزی هست پر از گِل، تو آوردی سر سفره؟!»، می‌گوید: «مگر من نوکر تو هستم، پاشو، پاشو، پاشو خودت بشور.» اگر از مردم خواستید کار بکشید، اسم مردم را بزرگ ببرید. این یک.

استثنا هم ندارد که، «آمَنوُا» شامل همه می‌شود، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، شما که ایمان دارید، ایمان، نمی‌شود گفت: «من که حزب‌اللهی هستم»، آقا کجایت به حزب‌اللهی می‌خورد؟! ما حزب‌اللهی‌ها. یک کسی که می‌گوید من اهل ایمان هستم، باید کارهایش رنگش فلان، من قبایم که سفید است، دگمه‌ی سیاه رویش نمی‌زنم، یعنی دگمه‌ی لباس باید رنگ لباس باشد، کسی که «آمَنُوا» هست، باید رنگ خدایی داشته باشد، «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا».

9- سخن گفتن با اقشار مختلف جامعه

نکته‌ی دیگر. خطاب‌های قرآن همه‌اش به خواص نیست «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا»، «يا أَيُّهَا النَّاسُ» هم داریم. به آدم‌های بد هم باید خطاب کرد، «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ» (کافرون/ 1) هم در قرآن داریم. به بچّه‌ها هم باید خطاب کرد، «يا بُنَیَّ» (یوسف/ 5، لقمان/ 13و 16 و …)، پسر کوچولو. به خانم‌ها خصوصی باید صحبت کرد، «يا نِساءَ النَّبِيِّ» (احزاب/ 30 و 32). به پدربزرگ‌ها باید خصوصی صحبت کرد، «يا أَبَتِ» (یوسف/ 4 و 100، مریم/ 42 تا 45، قصص/ 26، صافّات/ 102). همه‌ی تعبیرات یعنی چه؟ یعنی معلّم خوب کسی است که همه‌ی اقشار را در نظر بگیرد، توجّه به یک جهت داشته باشیم، به یک جهت نداشته باشیم، نباشد. بچّه‌ها اگر احساس کنند که به یک کسی توجّه دارید، به یک کسی توجّه ندارید، این نسبت به شما بدبینی پیدا می‌کند، می‌گوید: «ببینید، همه‌اش نگاهش به او بود، همه‌اش نگاهش به او بود.» حسّاسیت هست. خیلی بچّه‌ها کارهای ما را دقّت می‌کنند، می‌بینند.

حالا چون اینجا مشهد است، یک خاطره از مشهد بگویم. قبل از انقلاب ما کاشان برای جوان‌ها کلاس داشتیم. آن ایّام آمدیم مشهد زیارت و وقتی به کاشان برگشتیم، وقتی بود زمان جلسه بود. فوری به جلسه رفتم، به بچّه‌های جلسه گفتم :«من از مشهد می‌آیم، ولی چون دیدم شما منتظرید، گفتم شما را انتظار ندهم، اوّل بیایم صحبت کنم، بعد مثلاً …» بعد از جلسه هم آمدند بچّه‌ها، جوان‌ها روبوسی کردیم، دید و خوش و … یک وقت دیدم که دو تا جوان آمدند پهلوی من گفتند: «حاج آقا، ما از امروز به تو علاقه‌مند شدیم.» گفتم: «از امروز؟! مگر روزهای قبل طور دیگری بوده؟!» گفت: «تو گفتی از مشهد آمدیم، بعد از جلسه بچّه‌ها دورت ریختند دید و بوسی، من و فلانی، رفیقش را می‌گفت، من و فلانی نگاه کردیم ببینیم تو همه را یک جور می‌بوسی» مواظب ما هستند که ما که گفتیم مشهد. گاهی وقت‌ها حسّاسیت خیلی عجیب است.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ» (حجرات/ 12). سوءظن سه رقم داریم: سوءظنّ به خود، سوءظنّ به مردم، سوءظنّ به خدا. این‌ها سه تا حکم دارد. سوءظنّ به خود، آدم خودش را آدم خوبی نداند. من نه، طبق قرآن مشکل دارم من، قرآن می‌گوید: «في‏ صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» (مؤمنون/ 2)، مؤمن در نمازش توجّه دارد، من توجّه ندارم، سر نماز حواسم پرت است؛ «لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ» (مؤمنون/ 4)، به فکر گرسنه‌ها هست، کاری به شب یلدا هم ندارد که حالا یک هندوانه، اناری بدهد، همیشه یادش هست. کمک به فقرا باید قانون باشد همیشگی، «يُطْعِمُونَ» (انسان/ 8)، «يُنْفِقُونَ» (بقره/ 3 و 261 و 262 و …) نمی‌گوید «طَعِمُوا» فعل مضارع مال استمرار است، همیشه یاد فقرا باشیم. دیگه چی؟ «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً» (بقره/ 83، نساء/ 36، انعام/ 151، إسراء/ 23). دیگه چی؟ «لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (حجرات/ 12). دیگه چی؟ دستورات خداوند، دستورات کارسازی است. «اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ»، سوءظنّ به خودت خوب است، آدم خودش خودش را خوب نداند.

3- سوء ظن به خدا گناه کبیره

سوءظنّ به خدا هم بد است، «الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» (فتح/ 6)، بعضی‌ها سوءظن به خدا دارند، می‌گویند ما را که نمی‌بخشد، سوءظنّ به خدا. سوءظنّ به خدا بد است، یعنی یأس از خدا. کسی مکّه آمده بود، پرده‌ی کعبه را گرفته بود، می‌گفت: «خدایا، من را ببخش»، بعد گفت: «می‌دانم نمی‌بخشی!» گفتند: «این چه دعایی است؟!» گفت: «آخر نمی‌دانید چه کردم؟! نمی‌شود خدا من را ببخشد؟!» گفتند: «چه کردی؟»، «من پول از حکومت یزید گرفتم، رفتم کربلا امام حسین را بکشم.» فرمود: «غلط مهمّی کردی، ظلم و جنایت مهمّی کردی، امّا این‌که می‌گویی من را نمی‎بخشی، این گناهش از گناه امام حسین کشتن کم‌تر نیست، مأیوس نباید باشی.» سوءظنّ به خدا، ما دیگر به جایی نمی‌رسیم، این شانس‌ها را نداریم، و لذا … ازدواجش شکست می‌خورد، خب ازدواجش شکست خورده، خب یکی دیگر. نه، من چون ازدواج اوّلم شکست خورده، پس معلوم می‌شود که آدم بدبختی هستم! چه کسی گفته؟ هر کس یک بار تصادف کرد، معلوم می‌شود همیشه تصادف خواهد کرد؟ یک آدم … سوءظنّ به خدا، من به جایی نمی‌رسم، سوءظنّ به خدا بد است، سوءظنّ به خودم خوب است، سوءظنّ به مردم، آن هم بد است. این را می‌بینی حقّه‌باز است، این را می‌بینی ریاکار است، این را می‌بینی اختلاس می‌کند، یعنی هر کس را می‌بیند، می‌گوید این خانه را می‌بینی، دزدیده، این پوله را پیدا کرده، این خانه را خریده.

پس سه تا سوءظنّ داریم، اسمش را من می‌گویم، خوب و بدش را شما بگویید. سوءظنّ نسبت به خداوند؟ «بد است»، با هم بگویید: «بد است»، این هم روش معلّمی من هست، معلّم باید حرف‌هایش را ناقص بزند، سعدیا مرد نکونام؟ نمیرد هرگز. نصفش را شما بگویید، «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» (حجرات/ 13)؟ «أَتْقاكُمْ». حرف‌هایتان را نصفه بگویید، آن نصفه‌اش را او بزند، این وسطه هم شما یک نفس می‌کشید، هم او ذهنش فعّال می‌شود.

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثيراً مِنَ الظَّنِّ». از بسیاری از سوءظنّ‌ها. خیلی وقت‌ها سوءظن در تحلیل‌های سیاسی خدا می‌داند چه‌قدر سوءظن است. یک خاطره‌ای در تلویزیون قبلاً گفتم، حالا برای شما هم بگویم. یک بنده خدایی، شاعری بود، شعر خواند، شعرش این بود: «بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد» گفتند: «چه شعری است! چه چیزی می‌خواهد بگوید؟!» دادند به حوزه‌ی علمیه که آقا این شعر یعنی چه؟ گفت: «غرضش توحید افعالی است، یعنی بدون اراده‌ی خدا هیچ کاری نمی‌شود کرد. بی تو مزرعه آب نخورد، بی تو شیشه مِی نخورد، یعنی تا خدا را نبینی، باید خدا را ببینی، با اراده‌ی خدا کارهایت پیش می‌رود وگرنه بدون لطف خدا نمی‌شود.» به بازاری‌ها دادند، گفتند: «پول داشته باشی، کارت جور است، شما پول داشته باشی، دم جهنّم هم آب یخ بهت می‌دهند، پول داشته باشی کارت پیش است.» به اداره‌ای‌ها دادند، گفتند: «رشوه است، رشوه بدهی کارت حل می‌شود.» به عرفا دادند گفتند: «غرض انگیزه است، اگر انگیزه داشته باشی، کار پیش می‌رود.» هر کسی، یک چیزی گفت، روی سوءظنّ خودش، عینک سرخ که می‌زنی، همه‌ی شلغم‌ها را هم لبو می‌بینی، عینک سبز که گذاشتی، همه‌ی کاه‌ها را هم علف می‌بینی. گفتند: «برویم پهلوی خودش غرضش چی هست؟» گفتند: «آقا، شما یک شعر گفتی، همه حوزه و دانشگاه و و بازار و اداره در آن ماندند. این‌که گفتی بی تو؟ (بگویید)، مزرعه آب نخورد، غرضت چی بود؟»، گفت: «غرضم بیل است.» گفت: «اِه!»، گفت: «بی تو شیشه مِی نخورد، غرضت چیه؟»، گفت: «غرضم قیف است!» یعنی طرف بیل و قیف می‌گوید، این‌ها توحید افعالی و نمی‌دانم.

10- سوء ظن به مردم، زمینه تجسس و غیبت کردن

سوءظن، آن وقت سوءظن گناه مادر هم هست، آدم وقتی به کسی سوءظن برد، حسّاس هم می‌شود، وارسی کنیم، این دختره کی بود باهاش حرف زد؟! با کی زنگ زد؟! چه زندگی‌هایی به هم خورده به خاطر این‌که زن و شوهر به هم سوءظن دارند، او می‌گوید: «به کی بود؟! کجا رفتی؟! چی چی گفتی؟! چی چی شنیدی؟!» سوءظن گناه مادر است، یعنی سوءظن باعث می‌شود آدم تجسّس کند، تجسّس که کردی، عیب مردم را پیدا می‌کنی، عیب مردم را که پیدا کردی نقل می‌کنی، می‌شود غیبت، اوّل گفته سوءظن نداشته باش، چون اگر راه سوءظن باز شد، راه تجسّس هم باز می‌شود، آدم وقتی سوءظن دارد، وارسی می‌کند. تجسّس که کردی، آدمی که تجسّس می‌کند، عیب مردم را پیدا می‌کند، عیب مردم را که پیدا کردی، آدمی که عیب مردم را پیدا کرد، برای این و آن نقل هم می‌کند، غیبت می‌شود، این‌ها همه بند به هم هست، بعضی از گناهان مایه‌ی بعضی از گناهان می‌شود.

می‌گویند یک روز شیطان با یک حرامزاده قرار گذاشتند بروند فساد کنند، شب گزارش بدهند. شیطان از یک طرف رفت و حرامزاده هم از یک طرف رفت. آخر وقت طبق وعده آمدند، گفت: «تو چه کردی؟»، گفت: «من امروز هیچ گناهی نتوانستم تولید کنم، فقط یک زن و مرد را به هم رساندم و یک زنا به وجود آمد.»، گفت: «اَه، بی‌عرضه!»، گفت: «تو چه کردی؟» گفت: «من امروز مثلاً هفتاد و پنج تا گناه تولید کردم، چند تا فحش است، چند تا غیبت است، چند تا چاقوکشی است، چند تا دزدی است.»، گفت: «من که شیطان هستم، یک گناه تولید کردم، تو، حرامزاده هفتاد و پنج تا گناه تولید کردی؟!»، گفت: «نه، من یک زن و مرد را به هم رساندم، یک حرامزاده درست شد، او مثل خود تو روزی هفتاد و پنج تا تولید دارد.»

و لذا قرآن می‌گوید: «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ» (یس/ 12)، خدا به گناه نگاه نمی‌کند، به آثار گناه نگاه می‌کند. یک وقت شما یک کبریت روشن می‌کنی، سیگار روشن می‌کنی، این آثار این کبریت، روشن کردن سیگار است. یک وقت یک کبریت روشن می‌کنی، به کشتی بنزین در اقیانوس اطلس می‌زنی. کبریت، کبریت است، بزنی به سیگار، یا بزنی به اقیانوس اطلس، بنزین، آثارش را باید دید.

شما معلّمی شغل مهمّی هست برایتان، آثارش را نمی‌دانم می‌دانید یا نمی‌دانید؟ همین بس که افراد بزرگی از عزیزان که همه چیزشان از خود من بیش‌تر و بهتر است، به من گفتند: «ما به تو غطبه می‌خوریم که معلّم هستی.» به آیت الله عظمای گلپایگانی گفتم: «من آخوندی هستم که معلّم شدم، اگر فقیه می‌شدم، مجتهد می‌شدم، بهتر نبود؟»، فرمود: «نه، این شغل معلّمی را دنبال کن، امام زمان راضی‌تر است تا شغل دیگر باشد.»

5- اقرارها و اعترافات گنهکاران در قیامت

یکی از بحث‌های قیامت، خبرهای از آن حدود هزار تا آیه‌ی قیامت، صحنه‌های مختلفی قرآن نقل کرده، یکی از صحنه‌ها، صحنه‌ی اعترافات است، موضوع بحث اعتراف است، یعنی روز قیامت افراد مجرم، گنهکار، اقرار می‌کنند. بعضی آیه‌ها داریم: «قالُوا بَلى‏» (انعام/ 30، اعراف/ 172، زمر/ 71، غافر/ 50 …)، فرشته‌ها می‌پرسند شما همچین نبودید؟ پیغمبرها برای شما نیامدند، حرف حق را نشنیدید؟ می‌گویند: چرا، «قالُوا بَلى‏». گاهی می‌گویند: بله، چرا انجام دادیم؟ اقرارشان این است. گاهی می‌گویند:«شَهِدُوا»، عربی‌هایی که می‎خوانم قرآن است، «شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» (انعام/ 130، اعراف/ 37)، شاهدند بر خودشان، یعنی خودش می‌گوید من شاهد هستم. چه‌طور درخت را که می‌بُرّی، دایره‌های تنه‌ی درخت شهادت می‌دهد که درخت چند سالش است، بعضی حیوان‌ها را می‌خواهند ببینند چند سالش است، دندان‌هاش را می‌شمارند، از شماره دندان می‌فهمند که این چند سالش است. «شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ»، دست من هم نیست هان، پوست حرف می‌زند، کار به جایی می‌رسد اعترافات که انسان با دست خودش دعوا می‌کند، می‌گوید: «لِمَ شَهِدْتُمْ؟!» (فصّلت/ 21)، من اینجا روز سیاه از من سؤال می‌کنند، تو دیگر چرا علیه من شهادت دادی؟! می‌گوید: من مقّصر خودم نیستم، «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» (فصّلت/ 21)، خدا من  را به زبان درآورده.

اقرارهای قیامت. «قالُوا بَلى‏» یک اقرار است، «شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا» (انعام/ 130) یک اقرار است، «اعْتَرَفُوا» (ملک/ 11) یک اقرار است، «شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» یک اقرار است. یک بحثی هست راجع به این‌که ما باید جواب بدهیم، اگر گنهکاری اینجا، بین خودش و خدا اقرار کرد، مثل مناجات «أنا الذّی، أنا الذّی»، من خدایا این کار را کردم، منتها کسی نفهمد هان، حق نداریم گناهمان را به احدی بگوییم. حدیث داریم وای به جوانی که ناخونک بزند، عیب مردم را دربیاورد، در ذهنش برای روز مبادا بایگانی کند، یک روز اگر دعوایشان شد، بگوید برو، می‌خوای بگویم؟! می‌خوای عکسش را نشان بدهم؟! حدیث داریم برای کسانی که زیر پای کسی را خالی می‌کنند، عیب‌هایش را از زبانش بیرون می‌کشند، بایگانی می‌کنند برای روزی که آبروریزی کنند.

اقرار. اوّل روز قیامت حاشا می‌کنند، تا می‌بینند اِه، حساب و کتاب است، می‌گویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ» (انعام/ 23)، به خدا قسم ما مشرک نبودیم، اوّل حاشا می‌کنند، ولی بعداً می‌بیند همه چیزی لو می‌رود، اصلاً نمی‌شود حاشا کرد. بعد آیه‌ی بعد می‌گوید که: «لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً» (نساء/ 42)، دیگر نمی‌توانند هیچ چیزی را حاشا کنند، یعنی یک مرحله آدم حاشا می‌کند، یک‌مرتبه آدم می‌بیند همه چیزی لو رفته، می‌گوید حالا که لو رفته، بله، بله من بودم. این اعترافات در قیامت. اگر ما اینجا بین خودمان و خدا خلافی کردیم، اعترافی کنیم و فکر هم نکنیم آبرویمان می‌ریزد، آبرویمان نمی‌ریزد، آبرو دست خداست، چند تا «جَمیعاً» در قرآن هست، سه تا کلمه‌ی «جَمیعاً» در قرآن هست،: 1- «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» (نساء/ 139، یونس/ 65)، 2- «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَميعاً» (بقره/ 165)، 3- «فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَميعاً» (رعد/ 42)، تدبیر هم دست خداست. این «جمیعاً» یعنی چه؟ یعنی اگر فکر کنم که بنده اینجا بنشینم، مقام معظّم رهبری یک طرفم باشد، رئیس جمهور هم یک طرفم باشد، با این‎‌ها عکس بگیرم، عزیز می‌شوم. نه، خدا خواسته باشد شما را ذلیل کند، بغل رئیس جمهور هم باشی، ذلیل می‌شوی، بغل رهبری هم باشی، بغل امام خمینی هم باشی، اگر بنای این باشد که ذلیل بشوی ذلیلت می‌کند، «جَمیعاً» یعنی یک درصد عزّت دست این و آن نیست. «لا يَكْتُمُونَ اللَّهَ حَديثاً» (نساء/ 42)، هیچ چیزی را نمی‌شود پنهان کرد. چه‌‌قدر خوب است که ما از روز اوّل که با بچّه‌‌ها حرف می‌زنیم، به بچّه‌ها اعتراف را بگوییم، بگوییم آقا بگو من بودم، خربزه خوردی، پاش هم وایمیستی می‌لرزی.

اعتراف. «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ» (انعام/ 23)، اوّل می‌گویند خدایا، قسم هم می‌خورند، می‌گویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكينَ»، «وَ اللَّهِ». روز قیامت، روز اعتراف است، اوّل هم حاشا می‌کنند، بعد.

نمونه‌ی اعترافات، می‌فرماید که: «يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»: ای انسان‌ها، ای جنّی‌ها؛ «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ …»: پیغمبران نیامدند به شما نگفتند، «وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا» (انعام/ 130): خبر از پیغمبرها نشنیدید؟ می‌گویند: «چرا شنیدیم، ولی گوش ندادیم.» اعتراف می‌کنند.

وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شاخِصَةٌ أَبْصارُ الَّذينَ كَفَرُوا يا وَيْلَنا قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا بَلْ كُنَّا ظالِمينَ

دیگر چی؟ «فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا» (غافر/ 11).

آیه‌ی دیگر، «قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا» (انبیاء/ 97)، ما توجّه، باور نمی‌کردیم، فکر نمی‎کردیم به این جدّی بودن است، «قَدْ كُنَّا في‏ غَفْلَةٍ مِنْ هذا».

11- صداقت با مردم و اعتراف به نقص و کمبودهای خود

«مَنِ اعْتَرَفَ بِالْجَرِيرَةِ اسْتَحَقَّ الْمَغْفِرَةَ» (عيون الحكم و المواعظ، لیثی، ح 7419، ص 431)، بهتر این است که انسان قبل از این‌که قیامت بشود، عذرخواهی کند. آقا بلد نیستم، اگر یک پزشکی که مرض را تشخیص نمی‌دهد، سه تا مردانگی بکند: 1- به بچّه‌هایتان بگویید سر کلاس، به بیمار بگوید مرض شما را تشخیص ندادم، با صداقت، اعتراف کند، مرض شما را تشخیص نمی‌دهم. خدا رحمت کند آیت الله فلسفی از علمای درجه یک مشهد بود، گفتند: «برو منبر»، گفت: «من دیشب مطالعه نکردم، مریض بودم، حال نداشتم، مهمان داشتم، به هر دلیل.» گفتند: «آقا هر کس می‌خواهد ایشان به منبر برود، صلوات دوّم را بلندتر ختم کند.» گفت: «آقا جان، من مطالعه نکردم، آمادگی ندارم.» سوّمی، صلوات سوّم را بلندتر ختم کنید. با زور صلوات بلند شد، رفت روی پلّه‌ی منبر نشست، گفت: «بی‌مطالعه سخنرانی، خیانت به عمر مردم است، معلّم بی‌سواد، معلّم کم‌سواد، معلّمی که مطالعه نکرده سر کلاس می‌رود، این به نسل نو خیانت کرده.» دکتر مرض را تشخیص نداده بگوید آقا نفهمیدم یک.

2- پول را هم پس بدهد، بگوید چون من طبابت نکردم، پول را پس بدهد.

3- بگوید فلان پزشک تخصّصش از من بیش‌تر است.

به موسی گفتند: «برو پهلوی فرعون»، گفت: هارون از من بیانش بهتر است، «هارُونَ أَخي‏» (طه/ 30)، «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» (قصص/ 34)، او بیانش از من بهتر است.

7- بهره‌گیری از فرصت رمضان برای مناجات با خدا

ماه رمضان و ایّام مناجات، شب‌های قدر، یک جای خلوت بنشینید، همه‌اش، جای شلوغی یک برکاتی دارد، چون دعای دسته‌جمعی سفارش شده، امّا گاهی هم خصوصی، بگو حالا حرف‌هایم تمام شد، من خودم چه کاره هستم. گاهی شب‌های قدر سر ما شلوغ است، چند تا منبر می‌رویم، نزدیک صبح می‌گوییم خدایا ما به مردم گفتیم «بِکَ یا الله، دعا، فلان، فلان، امّا حالا خودمان چیزی گیرمان آمد؟» دست خودمان خالی نباشد که. اگر کسی سفارش کند به حرفی و خودش عمل نکند، قرآن راجع به یک همچین آدمی گفته: «كَبُرَ مَقْتاً» (صف/ 3)، «مَقْت» یعنی غضب، «کَبُرَ» یعنی کبیر، بزرگ است، بزرگ است قهر خدا به کسی که حرف می‌زند، عمل نمی‌کند، حرف می‌زند ولی عمل نمی‌کند. خدا شهید محراب آیت الله مدنی را رحمت کند، از او پرسیدم: «ما حرف‌هایی را که در تلویزیون می‌زنیم، باید خودمان عمل کنیم؟» ایشان فرمود: «یک مقدارش را عمل کن، لازم نیست همه‌ی حرف‌ها را آدم عمل کند، به یک واعظ گفتند: «شما حرف‌هایی را که روی منبر می‌زنی عمل می‌کنی؟»، گفت: «شغل شما چی هست؟»، گفت: «کفّاش»، گفت: «شما کفش‌هایی را که می‌دوزی، همه را پا می‌کنی؟»، ولی نباید پابرهنه باشی، یک مقداری‌اش را عمل کنیم. بعد آقای مدنی می‌گفت: «مثلاً می‌خواهی نماز شب بگویی، یک چند شبی نماز شب بخوان، بعد سفارش به نماز شب بکن، چون اگر نماز شب نمی‌خوانی، بعد نماز شب سفارش می‌کنی، همان لحظه تمام سلّول‌های بدنت می‌گوید ای نامرد! ای نامرد! ای نامرد!، برای این‌که وجدانت آرام باشد، یک مقداری‌اش را عمل کن که عالم بی‌عمل نباشیم.» بلد نیستم، یاد بچّه‌ها بدهید بگویند بلد نیستند، یاد بچّه‌ها بدهید بگویند این از من بهتر است، یاد بچّه‌ها بدهیم که بگویند من اشتباه کردم، این‌ها، جامعه‌ی ما الآن مشکل این را دارد. آمریکا، مشکل آمریکا نداشتن تکنولوژی نیست، نداشتن اخلاق است، ایمان است، اقرار و اعتراف مهم است.

 

 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها