اسناد هجوم و شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام از کتب سنی
چهارشنبه 8 آذر 1402 9:15 AM
خلاصه مطلب |علمای سنی ، امروزه در شبکه های ماهواره ای و اینترنتی و فضای مجازی شبهاتی مطرح میکنند که عمر بن خطاب و سران سقیفه ، نقشی در شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام نداشته اند....
ثبت دیدگاه در انتهای صفحه
در این راستا احادیثی از علمای سنی در این باره جمع کردیم تا برای آن دور باوران که به روایات شیعه اعتنایی ندارند ثابت شود . البته که برای ما روایات شیعه از دیر باز مورد وثوق و اعتماد و اطمینان کامل بوده و اعتقادمان را بر اساس روایت علمای شیعه امامیه قرار داده ایم .
•• ابن حجر عسقلانی ( سُنی ) ، در کتابش لسان المیزان ج۱، ص۴۰۶ و شمس الدين ذهبي در کتابش نوشته اند :
إنَّ عُمَرَ رَفَسَ (بِرِجلِهِ) فَاطِمَةَ(علیهاالسلام) حَتَّی أسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ(علیه السلام)
عُمر لگدی بر فاطمه(علیهاالسلام) زد، در نتیجه سقط شد محسن (علیه السلام) فرزندش
•• بلاذري ( سُنی ) متوفی 270هـجری قمری
در کتابش انساب الاشراف ، جلد 1، صفحه 586 مینویسد:
ابو بكر به دنبال علي براي بيعت كردن فرستاد چون علي(عليه السلام) از بيعت با ابوبكر سرپيچي كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بياورد ، عمر با شعله آتش به سوي خانه فاطمه(عليها السلام) رفت. فاطمه(عليها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اي پسر خطّاب! آيا تويي كه مي خواهي درِ خانه را بر من آتش بزني؟ عمر پاسخ داد: آري! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مي سازد
••• ابن قتيبه دينوري ( سُنی ) متولد 212 هجری قمری
در کتابش الامامة والسياسة – جلد 1 – صفحه 30 مینویسد:
ابي بكر به دنبال عده اي كه حاضر نشده بودند با او بيعت كنند بود همان افرادي كه نزد علي ( عليه السلام ) تجمع كرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسيد آنان را صدا كرد، ولي آنها اعتنايي نكرده و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت:به همان خدايي كه جان عمر در دست اوست، سوگند ياد مي كنم كه بيرون بياييد و گرنه خانه را با كساني كه در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اي اباحفص! فاطمه(عليها السلام) در اين خانه است. عمر پاسخ داد: باشد
در کتابش تاريخ الطبري ، جلد2 ، صفحه 443. مینویسد:
عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالي كه گروهي از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. عمر رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مي كشم مگر اينكه براي بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالي كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاي او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.
در کتابش العقد الفريد جلد 3، صفحه 63 چاپ مصر مینویسد:
ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه برود و آنان را از خانه بيرون بياورد و به وي گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خودداري كردند، با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشي كه همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(عليها السلام)برداشته بود، به سوي آنها حركت كرد. فاطمه(عليها السلام)گفت: يابن الخطاب اجيت لتحرق دارنا؟ اي پسرخطاب! آتش آورده اي خانه مرا بسوزاني؟ گفت: بلي، مگر اين كه به آنچه امت در آن داخل شده اند (بيعت با ابوبكر) شما هم داخل شويد
در کتابش : الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص160 و 161 مینویسد:
“هنگامي كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتي را به سوي خانه علي و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد
در کتابش تاريخ ابوالفداء، جلد 1، صفحه 156 چاپ مصر مینویسد:
“ابو بكر عمر را به نزد علي و همراهيان وي فرستاد تا ايشان را از خانه فاطمه بيرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت كردند پس با ايشان جنگ بنما . پس عمر با مقداري آتش به سمت ايشان آمد تا خانه را به آتش بكشد . پس فاطمه عليها السلام او را ديد و گفت به كجا مي روي اي فرزند خطاب . آيا آمده اي كه خانه ما را به آتش بكشي؟ گفت آري مگر اينكه همان كاري را بنماييد كه مردم كردند
در کتابش الوافي بالوفيات ، جلد 5 ، صفحه 347 مینویسد :
عمر در روز بيعت به شكم فاطمه ضربه اي زد كه منجر به سقط شدن محسن از شكمش شد
از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي كند :
روزي پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد ، اشك آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند ، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند ، فرمود : “زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنه اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا مي بينم ذلت وارد خانهء او شده ، حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي كه پيوسته فرياد مي زند : وا محمداه ! ؛ ولي كسي به او پاسخ نمي دهد ، كمك مي خواهد؛ اما كسي به فريادش نمي رسد . او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق مي شود ؛ و در حالي بر من وارد مي شود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است و من در اينجا مي گويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند
در کتاب المصنف ، جلد 8 ، صفحه 572 مینویسد :
هنگامي كه مردم با ابي بكر بيعت كردند ، علي و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مي پرداختند ، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اي دختر رسول خدا ! محبوب ترين فرد براي ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولي سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .اين جمله را گفت و بيرون رفت ، وقتي علي (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند ، دخت گرامي پيامبربه علي (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مي دهد
در کتابش روضة المناظر ج11 ، ص 113 مینویسد :
عمر به خانه علي آمد تا آن را با كساني كه در آن بودند به آتش بكشد ، پس فاطمه او را ديد ؛ عمر به او گفت : در آن چيزي كه همه امت در آن وارد شدند ، وارد شويد ( بيعت با ابو بكر)
0
امتیازدهی به مقاله
با نشر مطلب از طرُق بالا ، در ثواب نشر ، شریک باشید