گواهان و شاهدان قیامت
پنج شنبه 11 آبان 1402 9:06 AM
گفتیم در قیامت صحنههای مختلفی هست، در این ده، بیست دقیقه چند تا از این صحنههایش را مطرح کنیم. یکی روز قیامت گواهی به همدیگر میدهند، من بودم، من شاهد بودم، «يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهاد» (غافر/ 51)، «أَشْهاد» یعنی شاهدها. گاهی وقتها آدم یک کاری را میکند ولی شاهد ندارد، فیلمبرداری نشده، ضبط نشده، خلافی کرده ولی جرمش جایی ثبت نشده. در جلسههای قبل گفتیم، اوّل همه چیزی در محضر خداست، هیچی پنهان نیست؛ بعد «رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» (زخرف/ 80)، فرشتههای ما، مأمورین ما مینویسند، «ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ» (ق/ 18)، عربیهایی که میخوانم، قرآن است، لبی که تکان میدهی، ثبت میشود. روز قیامت میگویند این پروندهی تو هست، بخوان، ببین چی، میگوید: نه، «ما لِهذَا الْكِتابِ» این چه کتابی است؟ «لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها» (کهف/ 49)، ریز و درشت را نوشته.
1- نقش شاهدان در کنترل رفتارهای انسان
هر چه هم شاهد بیشتر باشد، وحشت بیشتر است. یک وقت آدم یک گناهی کرده، در یک مکان خاصّی، یک وقت در خیابان بوده، یک وقت در نماز جمعه بوده، یک وقت اصلاً فیلمش در همهی دنیا پخش شده و روی اینترنت و ماهوارهها رفته؛ یعنی هر چه بیننده باشد، شاهد بیشتر باشد، دلهرهاش بیشتر است که عجب! این خلاف من را همهی دنیا فهمید، لو رفت. الآن عشق زلیخا به یوسف، میلیاردها آدم این را فهمیده که یوسف معشوق بود و زلیخا عاشق. «أَشْهاد» یعنی چند تا شاهد نیست، دو تا و سه تا نیست. شاهد که زیاد است، طرف جا میخورد.
یک بار عقیل، برادر امیرالمؤمنین خدمت حضرت رسید، گفت: «من برادر شما هستم، شما هم رئیس حکومت اسلامی هستید، یک مقداری سهمیهی ما را بیشتر کنید، من برادر شما هستم.» امروزیها میگویند چیزی اضافه به ما بده. حضرت فرمود: «جمعه بیا» عقیل نفهمید جمعه بیاید یعنی چه. جمعه آمد و گفت: «با هم برویم نماز جمعه.» حضرت امیر جمعیت نماز جمعه را نشان داد، گفت: «شما که به گفتی بیشتر بده، یعنی حقّ این جمعیت را بردارم و به تو بدهم.» عقیل هم تا نگاهش به جمعیت خورد، گفت: «نه، نه، من از این حرفم عذرخواهی میکنم.» امیرالمؤمنین شاهدها را نشان داد، گفت ببین تو که میگویی بیشتر بده، یعنی حقّ این مردم.
امام رضا علیه السلام فرمود: «کارهایی که میکنید، باید بتوانید در نماز جمعه بگویید.» اما اگر یک کاری کردید، نمیخواهید در نماز جمعه معلوم بشود، نمیخواهید کسی بفهمد، پیداست که یک کاسهای زیر نیم کاسهای هست یا یک ریگی به کفشمان است، یک جاییاش خللی دارد، نقصی دارد.
من سراغ دارم عالمی را که از او پرسیدند: «شما پیر شدی، حدود نود سالت است، اگر یک هفتهی دیگر از دنیا بروی، چه میکنی؟ یک مخبر صادق، یک خبرگزار صادقی به تو خبر داد از غیب که شما هفت روز دیگر بیشتر زنده نیستی، شما در این سنّ هشتاد، نود سالگی چه میکنی؟» گفت: «من از اوّل تکلیفم هر کاری میخواستم بکنم، فکر کردم هفتهی آخر عمرم است، تمام کارهایم را آن جوری تنظیم کردم که اگر هفتهی آخر عمرم باشد، این کار را انجام بدهم و رنگم باخته نشود.»
2- خدا، پیامبران، امامان و فرشتگان، شاهدان اعمال انسان
روز قیامت شهادتها فرق میکند. اوّلین شاهد خداست. قرآن میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ» (حج/ 17)، خدا بر همهی کارها شاهد است، خدا شاهد است.
– دوّمین شاهد انبیاست که قرآن راجع به شهادت انبیاء میفرماید که: «يَوْمَ نَبْعَثُ في كُلِّ أُمَّةٍ شَهيداً عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ» (نحل/ 89)، هر قومی یک شاهد دارد که پیغمبر زمان، شاهد بر کار است و پیغمبر اسلام شاهد بر باقی انبیاست؛ یعنی انبیاء شاهد بر اقوامند، پیغمبر ما شاهد بر خود انبیاست؛ یعنی درجهبندی دارد، مثل اینکه این زیر نظر مدیر کل است، مدیر کل زیر نظر مشاور است، مشاور زیر نظر معاون است، معاون زیر نظر کیه، سلسله مراتب حفظ میشود.
– امامان معصوم. در قرآن یک آیه داریم که: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» (بقره/ 143)، شما را امّت وسط قرار دادیم، شاهد باشید. مراد از امّت وسط افراد خاصّی هستند. روایات متعدّد داریم که امامان شاهد هستند. روایت هم داریم در هفته، در ایّام، گاه و بیگاه کارهای ما به امام زمان عرضه داده میشود، میگویند فلانی یک همچین کاری کرد، فلانی یک همچین کاری کرد، روایات متعدّد داریم، امامان کار ما را میدانند.
کسی در خانهی امام را زد. امام فرمود: «فلانی هستی، از کجا آمدی، کارت هم چی هست.» آمد گفت: «آقا شما علم غیب داری؟!» فرمود: «ما اگر بنا باشد یک دیوار کوچه مانع بشود که ما اطّلاع داشته باشیم، فرق ما با دیگران چه هست؟ ما که امام هستیم، وصل به غیب هستیم، اطّلاعات غیبی داریم، میدانیم کی کجا رفته.»
قرآن یک آیه داریم: «حضرت عیسی گفت من میتوانم بگویم در جیب شما چهقدر پول است، در خانهی شما چند کیلو نخود است» اما اینهایی که میگویم قرآن است هان، شعر و تاریخ نیست که قابل شک باشد، «وَ ما تَدَّخِرُونَ في بُيُوتِكُمْ» (آل عمران/ 49)، در خانهتان چه چیزی ذخیره کردید، چند کیلو عدس داری، چند کیلو نخود داری، چند کیلو برنج داری، قرآن میفرماید کارهای ما را امامان ما میدانند، به خصوص حضرت مهدی علیه السلام. گاهی به خاطر کارهای ما غمزده میشوند. داریم آنجایی که گاهی شما گرفتار غم میشوید، نمیدانی ناراحتی، حوصلهات نمیرسد، ناراحتی، نمیدانی چه مشکلی داری، میگوید که آنجا، آنجایی هست که ما اهل بیت از تو راضی نیستیم، یک خلافی کردی از تو راضی نیستیم، تو را غم گرفته است؛ گاهی هم انسان شاد میشود، میگویند آنجایی بوده که امامان ما شاد شدند. یعنی اینها وصل به یک منبعی هست که … گاهی وقتها آدم میگوید: «مگر میشود؟!» بله، میشود.
3- فرشتهای که به سنگ تبدیل شد
قبلاً میگفتیم حجر الأسود سنگی است که به کعبه چسبیده، همهی اینهایی که به مکّه میروند، باید آغاز کارشان در طواف از این سنگ باشد، پایان کارشان هم به این سنگ باشد. بعد به ما میگفتند این سنگ ملکی بوده، فرشتهای بوده که خداوند بشر را آفریده و به بشر گفته: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ» (اعراف/ 172)، آیا من ربّ شما، خدای شما نیستم؟ «قالُوا بَلى» (اعراف/ 172)، به این فرشته گفت: شاهد باش، همهی اینها گفتند تو خدا هستی. بعد این فرشته به سنگ تبدیل شد و لذا خدا قسمت کند به مکّه بروید، وقتی میخواهید به آن سنگ برسید، میگویید: «أَمَانَتِي أَدَّيْتُهَا» (الكافي، كِتَابُ الْحَجِ، بَابُ بَدْءِ الْحَجَرِ وَ الْعِلَّةِ فِي اسْتِلَامِه، ج 4، ص 184)، یعنی ای سنگ آن که گفتم بله خدا هستی، هنوز هم سر قولم هستم، «أَمَانَتِي» یعنی آن امانت را الآن هم نامردی نکردم، روی قولم ایستادم. اوّل قبلاً ما میگفتیم: «چهطوری میشود؟» خب بابا عصا مگر چوب نبود، چهطور اژدها شد؟! همان خدایی که در قرآن میگوید عصا اژدها شد، میشود اژدها را هم عصا کند، میشود فرشته را سنگش کند. امروز این فلشهای کامپیوتر چی هست؟ یک وقت میبینی یک کتابخانه در یک فلشی قدّ یک بادام هست، قدّ یک بادام هست ولی علوم اوّلین و آخرین در همین بادام هست. الآن دیگر قبول کردن اینها مشکل نیست، قبلاً به خاطر علم غیب قبول میکردیم، الآن زمینهی رشد علمی به جایی رسیده که انسان به طور طبیعی میتواند قبول کند. هیچ مانعی ندارد، تمام کارهای ما را حضرت مهدی بداند. البتّه اینها همه جا از علم غیبشان استفاده نمیکنند، فقط در مواردی که افرادی شک دارند که پیغمبر یا امام اینها را میداند نمیداند، برای امتحان میگویند: «آقا، ما نمیدانیم تو امام هستی یا نه، این درخت انجیر خشک است، اگر الآن یک دعا کردی، این درخت میوه داد، ما میفهمیم که تو بند به یک قدرتی هستی.» اینجا امام دعا میکند، این درخت خشک سبز میشود، میوه میدهد، با این معجزه ثابت میکند من مثلاً امام جواد هستم اما خود امام جواد اگر انجیر خواست، میتواند بگوید: «خدایا من امام جواد هستم، انجیر میخواهم، این درخت را میوهدار کن، ما از این انجیرش بخوریم؟» امام جواد باید صبر کند تا درخت میوههایش برسد؛ یعنی گاهی وقتها برای هدایت مردم، برای دعوت مردم به حق معجزه و علم غیبشان را به کار میگیرند اما اگر غیر این باشد، امام هم زندگیاش باید مثل زندگی ما باشد.
4- علم غیب امامان معصوم علیهمالسلام
– گواهان.
اوّل گواه خداست. دوّمین گواه پیغمبر است، «وَ جِئْنا بِكَ شَهيداً عَلى هؤُلاءِ» (نحل/ 89)، پیغمبر تو شاهد بر همهی انبیاء هستی، انبیاء هم شاهد بر امّت خودشان هستند. امامان ما «لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» (بقره/ 143)، قرآن میفرماید که ما امّت اسلامی را شاهد بر مردم قرار دادیم. خب امّت اسلامی، مثلاً من یکی از امّت اسلامی هستم، من میدانم تو چه کردی؟ شما پای تلویزیون نشستی، میدانی من چه کردم؟ اینکه میگوید که امّت اسلامی شاهدند، یعنی همهی افراد؟ افراد خاصّی، در قرآن مواردی داریم که کار مال یک نفر است ولی خدا جمع گفته، یک کسی مثلاً یک را کاری کرده، عوض اینکه بگوید «الّذی»، میگوید: «الّذینَ»، آنهایی که این کار را کردهاند، نمیگوید آن کسی که، میگوید آن کسانی که، در قرآن مواردی داریم که کار از یک نفر سر زده ولی نسبت به عموم میدهند. ما خودمان در فارسی هم میگوییم، یک وقت میگوییم: «تو»، یک وقت میگوییم: «شماها»، ممکن است طرفمان یک نفر هم باشد ولی به او «شماها» میگوییم، در فارسی هم این کارها را میکنیم. میگوید: «امّت اسلامی شاهدند» خب سؤال، امّت اسلامی من یکیاش هستم، شما هم یکی، الآن دو تا راست هم هستیم، امّت اسلامی هستیم، شما میدانی من چه کردم؟ نه، من هم نمیدانم شما چه کردی. پس این آیه چه میگوید؟ میگوید شما امّت وسط هستید، «لِتَكُونُوا شُهَداءَ» تا شاهد باشید، معلوم میشود مراد از امّت، بعضی از افراد امّت هستند.
علاوه بر اینکه شاهد چند تا شرط دارد: اوّل اینکه باید حضور داشته باشد؛ باید علم داشته باشد؛ باید عدالت داشته باشد. اگر شاهد حضور ندارد، نمیتواند گواهی بدهد، نبودی که گواهی بدهی؛ اگر حضور دارد، علم ندارد، من هستم ولی یادم نیست؛ حضور هست، علم هم هست ولی عدالت ندارد، باز هم گواهیاش قابل نیست. پس وقتی میگوید در امّت اسلامی افرادی هستند شاهدند، یعنی در امّت اسلامی افرادی هستند حاضرند، عالمند، عادلند و اینها شهادت میدهند.
یکی از شهادتها، آیهی قرآن هم این را میگوید، باز این آیه را نخواندم، بخوانم، «وَ قُلِ اعْمَلُوا»، «اعْمَلُوا» یعنی عمل کنید، هر کاری میخواهید بکنید، «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (توبه/ 105)، هر کاری میخواهید بکنید بکنید، خدا کار شما را میداند، رسول خدا هم کار شما را میداند، «وَ الْمُؤْمِنُونَ»، مؤمنون هم کار شما را میداند، مؤمنین نه اینکه همهی مؤمنین، همهی کارها را میدانند؛ همهی مؤمنین، همهی کارها را نمیدانند، مراد بعضی از مؤمنین است.
– فرشتهها. قرآن میفرماید: «كُلُّ نَفْسٍ مَعَها سائِقٌ وَ شَهيدٌ» (ق/ 21)، آیهی قرآن است، یعنی هر انسانی یک فرشتهای شاهد بر کارهایش است، آیهی قرآن است.
5- شهادت زمین و جمادات در روز قیامت
– زمین شهادت میدهد. «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها * وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» (زلزلة/ 1 و 2)، تا میگوید که: «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (زلزلة/ 4). خدا مرحوم حسان، شاعر اهل بیت را رحمت کند، این سورههای قرآن که مربوط به معاد است، بعضیهایش را با شعر درآورده، من ذوق شعریام کمرنگ است ولی این را حفظ کردم، اینطور میگوید، میگوید:
اين زمــين در آن زمان پربــلا ناگـهان چون زُلْـزِلَـتْ زِلْزالـُـها
از درونـش أخْـرَجَتْ أثْقـالُــها با تعجّب، قـالَ الإنسانْ ما لَــها
مردگــان خـيزنـد بر پا، كُلُّهُـمْ تا هـمـه مردم يُرَوْا أعْمـالَــهـُمْ
هـر كــه آرد ذَرَّةً خَـيْراً، يَــرَهْ يـا كـه آرد ذَرَّةً شَـــرًّا، يـَــرَه
آن زمان، خورشيدِ تابان، كُوِّرَتْ كوههاي سخت و سنگين، سُيِّرَتْ
آبها در كــام دريـا، سُـجِّرَتْ آتـش دوزخ، به شـدّت سُـعِّرَتْ
چون در آن هنگام، جَنَّتْ أُزْلِفَتْ خود بداند هر كـسي ما أحْضَرَتْ
شعر زیاد است، من این چند تایش در ذهنم مانده. زمین شهادت میدهد. ارادهی خدا و علم خدا وصل به هر چیزی بشود، به حرف میآید لذا قیامت همه چیزی شهود دارد، زمین شهادت میدهد، «يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها» (زلزلة/ 4)، به زمین میگوید که، زمین حرف میزند، به همان دلیلی که ضبط صوت شما حرف میزند، کامپیوتر شما، موبایل شما حرف میزند، زمین هم حرف میزند، اینها شاهدهای قیامت هستند، فرشتگان شاهدند، زمین. دیگر چی؟
– وجدان. قرآن یک آیاتی دارد، میگوید خودت هم میدانی، «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» (بقره/ 22 و 42 و 188، آل عمران/ 71، انفال/ 27) در قرآن هست، خودت هم میدانی؛ یعنی «فَرَجَعُوا إِلى أَنْفُسِهِمْ» (انبیاء/ 64)، به وجدانت مراجعه کن، خودت هم میدانی که این کار را کردی یا نکردی، این کارت درست بوده یا درست نبوده، «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ».
گاهی وقتها برای اینکه وجدان را بیدار کند، آیات عجیبی دارد، میگوید تو فکر میکنی آدم خوبی هستی؟! قرآن یک آیه دارد، میگوید: «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ» (جمعه/ 6)، اگر فکر میکنید شما آدم خوبی هستید، «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» (جمعه/ 6). نمیگوید: «لا تَخافُ»، نمیگوید: از مرگ نترسید، میگوید: «تَمَنَّوُا الْمَوْتَ»، باید آرزوی مرگ بکنید، باید از مرگ خوشتان بیاید. پس ببینید انسان وقتی یک کاری کرده خلاف است، هیچ وقت حاضر نیست بمیرد، میگوید: «من روسیاه هستم، نمیتوانم بمیرم»، «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ».
6- وجدان، قاضی درونی انسان در شناخت خوب و بد
یک چیزی میخواهی به فقیر بدهی، این لباس را به فقیر بدهم یا نه؟ اگر وجدان خودت، اگر خودت فقیر بودی، این لباس را به تو میدادند، میپوشیدی؟ چیزی به فقیر ندهید که اگر خودت بودی، نمیگرفتی، کهنه، چرکین، کوتاه، بدقیافه، از مد افتاده، یک چیزی به فقیر بده که اگر خودت هم فقیر بودی، میگرفتی، یعنی یک چیز دست دوّم و سوّم هم که میدهید، یک چیزی باشد که شبیه دست اوّل باشد، نه به قدری کهنه و از رنگ رفته و نخنما شده باشد که «لَسْتُمْ بِآخِذيهِ» (بقره/ 267)، این «لَسْتُمْ بِآخِذيهِ» آیهی قرآن است، یعنی خودت فقیر بودی، نمیگرفتی. مهم است، وجدان. «شَهِدُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» (اعراف/ 37) آیهی وجدان است، یعنی خودت هم میدانی که چه کردی.
«كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» (إسراء/ 14)، قیامت میگویند این لوح را بخوان، ببین چه کردی، ریز و درشت کارهایت هست، خودت گواه باش، خودت قاضی، خودت حاکم، خودت هم محکوم، «كَفى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً»، اینها همه وجدان است. شاهد به وجدان است. شاهد: 1- خداست؛ 2- پیغمبر است؛ 3- امامان هستند؛ 4- ملائکه هستند؛ 5- زمین هست؛ 6- وجدان هست.
«فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/ 8)، یکی از آیات وجدان این است که خداوند خیر و شر را به انسان الهام کرده؛ یعنی انسان وجدان دارد. یک بچّهی دو ساله، سه ساله یک سیب به شما میدهد، میگوید: «این سیب را بگیر، من بروم دستهایم را بشویم، بیایم.» تا میرود دستهایش را بشوید، شما سیبش را گاز میگیری. میآید میبیند سیبش را خوردی یا نیمهخور کردی. این بلد نیست بگوید این سیب امانت بود، تو امین من بودی، تو به امانت خیانت کردی، این امانت و خیانت بلد نیست بگوید ولی گریه که میکند، نگاه میکند، تمام وجودش میگوید تو خیانت کردی؛ یعنی میفهمد کار تو بد بود؛ یعنی بدی را میفهمد. حتّی آدمهایی هستند هرزه هستند، چشمشان هرزه هست، به هر دختری به قصد لذّت نگاه میکنند ولی وقتی میخواهد داماد بشود، به مادرش میگوید: «مامان ببین، دنبال یک دختر برو که هیچ کس او را ندیده باشد!» خودش صبح تا شام دختر مردم را در خیابان دیده اما خودش که میخواهد زن بگیرد، میگوید یک کسی باشد که هیچ کس او را ندیده باشد!
گاهی وقتها شریکی میشوند، یک جایی را میچاپند، با وانتی، نیسانی، ماشینی، موتوری، هر چی، چند نفر شریک میشوند، دزدی میکنند، بعد میگوید: «ببین، بنشین، هر چه که حقّش است!» مال باطل است، دزدی است ولی میگوید هر چه حق است؛ یعنی وجدانش میگوید حق خوب است، بیا به عدالت تقسیم کنیم، اصلاً مال دزدی است ولی همان دزده هم میگوید …
7- دیدگاه علامه طباطبایی درباره گواهی اعضای بدن انسان در قیامت
منتها یک چیزی هم هست، یک چیز مهّمی است میخواهم بگویم، دقّت کنید، یک چیز مهمّی را میخواهم بگویم. علّامهی طباطبایی میفرماید: «مگر نمیگویید قیامت پوست بدن شهادت میدهد، هر کسی میخواهد شهادت بدهد، سه تا شرط دارد: اوّل باید پوست بدن بفهمد که من تو صورت کدام مظلوم زدم، یعنی باید حاضر باشد و باید بداند که این ظلم است و باید این را حفظ کند، یادش نرود، این سیلی که من با زدم، باید در حافظهی این دست بماند و باید عدالت داشته باشد، کم و زیادش نکند، حقّش را بگیرد.» ما ساده نگوییم: «بله، قیامت اعضای ما گواهی میدهند.» همین؟ اعضای ما گواهی میدهند؟ کافی نیست. یک بار دیگر تکرار میکنم برای افرادی که چون حواسشان پرت بشود (21:49)، دقّت کنید، آنچه که قطعی قرآن است، قرآن میگوید روز قیامت «شَهِدَ … جُلُودُهُمْ»، یعنی پوست بدنش حرف میزند، به او میگوییم: «چرا حرف میزنی؟» میگوید: «خدا من را به حرف درآورده، دست خودم نیست.» اینکه پوست بدن شهادت میدهد، پس باید پوست بدن سه تا شرط داشته باشد: «اوّل باید وقتی من سیلی تو صورت مظلوم زدم، این را بفهمد، ظلم بودنش را هم بفهمد، این فهم خودش را هم در خودش حفظ کند که یادش نرود، وقتی هم میخواهد شهادت بدهد، باید عادل باشد، زیاد و کمش نکند، حقّش را بگوید.» پس الآن تمام اعضای ما میفهمند ما چه کردیم، شاهدند، عادلند، آگاهند، فراموش هم نکردند، خیلی اینها، آدم در یک آیه فکر میکند، چیزهای اضافهای گیرش میآید. ما سمیعیم و بصیریم و هشیم، با شما نامحرمان ما خامشیم، فکر نکن این ذرّه در خاک ساکت است، ذرّات هستی میگویند: «ما سمیعیم»: میشنویم، «بصیریم: میبینیم، «هشیم»: باهوشیم، ما سمیعیم و بصیریم و هشیم، با شما نامحرمان ما خامشیم، یعنی شما چشم بصیرت ندارید، این هستی پر از اطّلاعات است. حالا اطّلاعات دنیا یک چیزهایی را کشف میکند، این را هم بعضیاش را کشف میکند، ناقص کشف میکند، این هم یادش میرود، میدزدند، سرقت میکنند، خیلی وقتها کشورها اطّلاعات همدیگر را میدزند ولی این دست و این اعضای ما چه جوری است که هم فراموش نمیکند، هم حرف میزند، هم عدالت است، یادش هم نرفته؟ اینها وضع ما هست، خدایا همهی ما را روز رسوایی حفظ کن.
7- اعمال ما هم شهادت میدهد.
8- زمان هم شهادت میدهد، غیر از اینکه زمین شهادت میدهد، زمان هم شهادت میدهد. در بعضی از دعاها داریم که هر روزی این دعا را بخوان، در دعا این هست: «هَذَا يَوْمٌ جَدِيدٌ» (بحار الأنوار، ج 94، ص 280)، بر کار من شهید است، یعنی ای سه شنبه، ای چهارشنبه، ای جمعه، یک روز نو آمدی، کارهای ما را هم شهادت میدهی، یعنی زمان هم شهادت میدهد. اینها هم از معارف بلند اسلام است.
9- نهمین شهادت، بحثمان چه چیزی هست آقایانی که پیچ تلویزیون را دیر باز کردند؟ بحثمان این است که در قیامت گواه زیاد داریم: خدا گواه بر کار ما هست، پیغمبر گواه بر کار ما هست، همهاش را هم آیهاش را خواندم، ملائکه گواهند، ائمهی ما، همهی معصومین گواهند، زمین گواه است، زمان گواه است، اعمال هم گواه است. این عمل مجسّم میشود.
یک کسی یک برگ درختی را آورد و یک استخوان پوسیدهای را برداشت و با دستش فشار داد و بعد هم فوت کرد. به پیغمبر گفت: «این استخوان مردهای که پوسیده بود، من با فشار آردش کردم، با فوت پخشش کردم، «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَميمٌ؟» (یس/ 78)، چه کسی دومرتبه ذرّات پخش شده را جمع خواهد کرد؟» «قُلْ»: میگوید به او بگو، «يُحْييهَا الَّذي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» (یس/ 79)، همان که روز اوّل شما پخش شده بودی، جمعت کرد، اینجا هم جمع را پخش میکند. مگر خود جنابعالی نیستی؟ شما از چه هستی؟ از یک تک سلّول، یک اسپرم. این اسپرم از چی هست؟ از گندم فلان منطقه، کاهوی فلان منطقه، نخود فلان منطقه، برنج فلام منطقه، از مناطق مختلف موادّ غذایی شد غذا، شدیم نطفه، شد شما؛ یعنی همین الآن هم ذرّات خاک پخش شده ما شدیم. همان خدایی که در دنیا از ذرّات خاک، نخود و برنج و سبزی و میوه درآورد و این به نطفه و علقه تبدیل شد، آنجا هم میتواند ذرّات پخش شده را جمع بکند، کاری ندارد.
شما مشک دوغ را ندیدی؟ مشک دوغ چربی در دوغ پخش است ولی وقتی مشک را میزنی، محکم مشک را که زدی، خوب که مشک را زدی، ذرّات پخش شده یک جا جمع میشود، چربیهایش رو میآید، دوغش زیر میرود، ذرّات پخش شده. پس شما در دنیا با چشم خودت میبینی که ذرّات پخش شده جمع میشود، ذرّات چربی که در همهی ماست پخش هست، با حرکت مشک ذرّات چربی پخش شده، جمع میشود، پس میشود روز قیامت ما دومرتبه بشویم. آنجا ذرّات پخش شده، در دنیا ذرّات پخش شده جمع شدند، در قیامت هم ذرّات پخش شده جمع میشود. لازم نیست همهی ما باشیم. شما نگاه کن الآن شهدایی که بیست، سی سال از شهادتشان گذشته، شاید به اندازهی یک نخود از استخوانش باقی نمانده، همان استخوان را با ابزاری علمی که دارند، میگویند این فلان تاریخ از دنیا رفته، این همان صاحبش فلان جا خاک شده؛ یعنی از راه استخوان، از راه ابزار علمی امروز میتوانند بفهمند که این ذرّه مال کدام بدن است. خب انسان توانست بفهمد این ذرّات از کدام بدن است، خدا هم میتواند بداند، خدا محال نیست، ایمان به غیب ما کمرنگ شده، باید بدانیم که در آسمان، هستی همه شعور دارد، هستی همه حاضرند، علم دارند، این دست ما سیلی زدم نه، تو دست ثابت کرد با من سیلی زد، چه ساعتی سیلی زد، چه زمانی، چه مکانی سیلی زد، به چه کسی زد، چرا زد، هم علم دارد، هم آگاه است، هم شهادتش عادل است، چون اگر عادل نباشد، شهادتش به درد نمیخورد.
خودمان را باید برای جواب آماده کنیم و معنای این حرفهایی هم که زدیم، معنایش ترک دنیا نیست. ما در قرآن صد و پانزده مرتبه کلمهی «دنیا» داریم، در همهی قرآن صد و پانزده مرتبه کلمهی «آخرت» داریم؛ یعنی معنای توجّه به قیامت دست کشیدن از کار، بیهنری، وارفتگی، بیعرضگی، بیتخصّصی نیست. أعلی درجهی علم و تخصّص را اسلام سفارش کرده، در عین حال ما دو تا بال داریم: «هم تحقیق و تفحّص و آزمایش؛ هم ایمان به غیب.» بسیاری از دکترها شاهد بودند امراضی را که گفتند ما چیزی به ذهنمان نمیرسد، ابزار علمی ما تا اینجا بیشتر قد نمیدهد اما بعد یکمرتبه دیدند مریض جوری دیگر شده، خیلیهایشان گفتند: «ما ایمان به غیب را یاد گرفتیم، با چشممان دیدیم.» ما یک ابزاری داریم ابزار مثل محبّت، عروس و داماد به هم هدیه میدهند، سکّه میدهند، گل میدهند، شاخه گل به گردن هم آویزان میکنند، خب این ابزار جهازیهی خوب و مهریهی خوب و مهمانی خوب و تالار، فلان، اینها ابزار محبّت است اما یک چیز دیگر هم هست، ممکن است همهی اینها باشد ولی عروس و داماد همدیگر را دوست نداشته باشند و لذا قرآن فرموده آن ابزار آخری یادت نرود، «مَحَبَّةً مِنِّي» (طه/ 39)، «مَحَبَّةً مِنِّي» آیهی قرآن است، یعنی محبّت از من است. گاهی تمام پولها را خرج میکنی، بهترین سالن و بهترین آرایشگاه و بهترین میوه، پذیرایی، همه را از بهترینها تهیه میکنی اما «مَحَبَّةً مِنِّي»، خوب لامپکشی میکنی، لولهکشی میکنی، سیمکشی میکنی، برقکشی اما ادارهی برق که باید این را دو شاخه داخل برق بزند، نمیزند بنابراین ما باید از ابزار مادّی استفاده کنیم حدّاکثر و هم باید ایمان به غیب هم داشته باشیم.