حقّ مشاور در رسالهی حقوق امام سجّاد علیه السلام
چهارشنبه 7 دی 1401 8:04 AM
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چند ماه است بحثهای درسهایی از قرآن شب جمعهی تلویزیون، شبکهی یک، رسالهی حقوق امام زین العابدین را توضیح میدهیم، ایشان یک رسالهی حقوقی دارد، حدود پنجاه حق را نقل کرده، از حقّ انسان و حقّ مسلمان و حقّ کافر و حقّ زن و بچّه و همسایه و دوست و استاد و شاگرد و هر کدام یک حقّی دارند، یکی، دو جلسه است راجع به حقّ مشورت صحبت میکنیم، با کسی میخواهیم مشورت کنیم، حقّش چه هست؟ چه اصولی را باید مراعات کنیم؟
– در این زمینه ما اهمیت مشورت را داشتیم میگفتیم. امیرالمؤمنین میفرماید: «اضْرِبُوا بَعْضَ الرَّأْيِ بِبَعْضٍ يَتَوَلَّدُ مِنْهُ الصَّوَاب» (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 442)، مشورت کنید، یعنی او حرفش را بزند، او هم حرفش را بزند، همهی حرفها در مقابل هم قرار گیرد، آن وقت در اینها همدیگر را اصلاح میکند، یعنی آدم وقتی رأی افراد را گرفت، این رأیها به هم اصطکاک پیدا میکنند با هم مقایسه میشوند، حرف حق از داخلش درمیآید.
1- مشورت، بهترین پشتیبان انسان در عرصه عمل
– «لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ» (الكافي، چاپ إسلامية، ج 8، ص 20)، بهترین پشتوانهی عملی است، بهترین پشتوانهی علمی مشورت است که بگوییم این نظر چند نفر است، «لَا مُظاهَرَةَ»: یعنی پشتوانهای نیست، «أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ». اگر میخواهید کارهایتان پشتوانهی علمی داشته باشد، با چند تا کارشناس متخصّص مشورت کنید.
– مشورت خرد جمعی است، انسان تنهایی که هست، یک عقل دارد، چند تا که شد، چند تا عقل دارد، حدیث داریم: «مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا» (نهج البلاغه، حکمت 161)، کسی که با افراد مشورت کند، در عقل آنها شریک شده است، تکیه به عقل خود، خطرناک است.
– مشورت آدم را بیمه میکند. روایت داریم که: «مَا ضَلَّ مَنِ اسْتَشَار» (تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، ص 442)، کسی که مشورت کند، گمراه نمیشود.
2- معنای درست آزادی و استبداد
اوّل انقلاب چپیها در دبیرستانها میرفتند، سخنرانی میکردند. در یکی از استانها من شنیدم، گفتم ما هم پای سخنرانیاش برویم، ببینیم چه چیزی میگوید، جوابش را بدهیم، بر فرض اگر جوابش را بلد نبودیم، جوابش را یاد بگیریم. تا وارد شدیم، آن آقای سخنران چپی گفت: «باز آخوندها وارد شدند! این استبداد همین است! حکومت آخوندی همین است! نمیگذارند ما آزادانه حرف بزنیم!» بچّهها هم یک خورده تحریک شدند، گفتم: «بچّهها گوش بدهید، بنده طرفدار آزادیام، ولی معنای آزادی این است که ده دقیقه، یک ربع، کمتر و بیشتر ایشان حرفهایش را بزند، شما هم گوش بدهید، بعد من هم جواب ایشان را بدهم، شما هم گوش بدهید، بعد که دو تا ده دقیقه را شنیدید، هر کدام را انتخاب کردید، شما آزاد هستید، حرف او را بپسندید، یا حرف من را، معنای آزادی این است»، اینکه در را ببندیم، آخوند نیاید، یواشکی چراغها را خاموش کن، این که نشد که. تو اصلاً اگر باسواد بودی، چرا میروی در دبیرستان؟! خب این بچّه دبیرستانیها که بندگان خدا نو هستند، نوجواناند، نوجوان که نمیتواند جواب تو را بدهد، تو اگر مردی بیا پهلوی یک دانشمند حرف بزن.
یک خاطره یادم آمد، خوشمزه است، برایتان بگویم. میگویند یک زنی را به یک شوهر کوری دادند، هر شب این زن از زیبایی خودش میگفت، میگفت: «حیف تو چشم نداری! نمیدانی من چه شکلی دارم!» این مرد هم چشمهایش بسته بود و هر شب، یک شب، دو شب، یک هفته، دو هفته خسته شد، آخرش گفت: «خانم، من که چشم ندارم که ببینم، تو هر شب از زیباییها و خوشگلیهای خودت میگویی، من چشم ندارم ببینم، اما تو اگر اینقدر خوشگل بودی، چشمدارها برده بودنت! همین که تو را گذاشتند من بگیرمت، پیداست خوشگل نیستی!» تو اگر دانشمند بودی، یک جایی میگفتی که یک دانشمند مقابلت بنشیند، تو میروی سر کلاس بچّهها حرف میزنی؟! به هر حال مشورت کنید. نگو، با چند نفر مختلف هم مشورت کنید، چون اگر همه یک جور باشند، چهل نفر هم اگر همسلیقه باشند، باز یک رأی میشود، با رأیهای مختلف مشورت کنید.
– آدم اگر مشورت کند، حرف ناب گیرش میآید، ولی خودش ممکن است سلیقهی شخصی باشد. بنده خدا پهلوی مرجع تقلید رفت، گفت: «این خمس، سهم امام من است»، مرجع تقلید به او گفت: «خودت به فقرایی که شناخت داری، بده، اگر فقیری در فامیل، همسایهها سراغ داری، خودت بده.» گفت: «من هوس دارم، نفس دارم، ممکن است همسایهای که دوستش دارم، به او بدهم، همسایهای که دوستش ندارم، به او ندهم، این سیّد را خوشم میآید، خمسش بدهم، آن را که خوشم نیاید، خمسش ندهم، آن وقت خمس باید برای خدا باشد، نه به خاطر اینکه دوستش دارم، مرید من است، به من سلام میکند، ولی شما مرجع تقلید هشتاد، نود ساله هستی، شما دیگر نفس نداری، شما هر جا مصلحت است، خرج میکنی، ولی من ممکن است جوان هستم، به آن کسی بدهم که دوستش دارم، اگر خمس را به خاطر نفست دادی، باطل است، چون خمس عبادت است، عبادت باید برای خدا باشد.»
«رَأْيَ الْمُشِيرِ صِرْفٌ وَ رَأْيَ الْمُسْتَشِيرِ مَشُوبٌ بِالْهَوَى» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 276)، یعنی اگر با مردم مشورت کردی، رأی مردم ناب است، یعنی چیزی داخلش نرفته، اما اگر رأی خودت بود، ممکن است نفست باشد، فامیلیات باشد.
3- مشورت، قبل از تصمیمگیری و اقدام
– زمان طلایی مشورت کنید، مشورت هم باید قبل از تصمیم گرفت، اگر تصمیمت گرفتی، آخر گاهی وقتها یک کسی دختر را میبیند، پسر را میبیند، گفتوگوهایش را میکند، حرفهایشان را با هم میزنند، بعد میآید میگوید: «خب به نظر شما چه کنیم؟» خب قبلاً این حرف را بزنید، نروید با دختر مردم، پسر مردم گفتوگو کنید و فامیلها بفهمند، رفیقها بفهمند، بعد بگویی او را نمیخواهم! این ضربه زدن به حیثیت افراد است، مشورت قبل از تصمیم است. بعضی از جوانها، دختر و پسر همدیگر را دیدند، حرفهایشان را هم زدند، بعد جهت اطّلاع به پدر و مادر میگویند مادر مطّلع باش که ما یک همچین نامزدی داریم، من فلانی را دیدم و با او صحبت کردم. مشورت قبل از دست به کار شدن و تصمیم گرفتن است.
– مشورت برای انتقال تجربه اثر دارد. یک کسی تجربه دارد، وقتی با او مشورت میکنی، تجربهاش را میگوید. حتّی یک چیزهایی که ما فکر میکنیم ساده هست، اینها مشورت میخواهد. یک پیشنمازی بود، وقتی میرفت مهر برای نمازش بخرد، مهر چهارگوش میخرید. گفتند: «چه اصراری دارد مهرت چهارگوش باشد؟!» گفت: «یک بار مهرم گرد بود، سرم را گذاشتم، گفتم سبحان ربی الأعلی و بحمده، پیشانیام به مهر چسبید، تا سرم را برداشتم، مهر از پیشانیام افتاد، تُر تُر شد، رفت. من دیدم پیشنماز هستم، دیگر مهر ندارم نماز بخوانم و لذا مهرم باید چهارگوش باشد که اگر یک بار چرخید»، خب اینها مشورت هست.
خدا رحمت کند، نقل شد از آقای فلسفی که ایشان به طلبهها گفته بود که: «شما دستمال کاغذیتان را جیب اینجایتان بگذارید» گفتیم: «حالا چه؟» گفت: «نه، این مدیریت است»، گفت: «یک بار وسط منبر عطسه میکنی، آب دهان ترشّح میشود، به ریشت میافتد، نمیدانی دستمال کجاست، هی دست میکنی در این جیبت، در این جیبت، این آقا دنبال دستمال میگردد! دستمال جیبش تا همچین شد، اِهه [صدای سرفه]، پاک کند.»
4- تاریخ گذشتگان، بهترین مشاور انسان
– تاریخ به آدم مشورت میدهد. گاهی لازم نیست آدم باشد، آدم تاریخ افراد را که میخواند، از تاریخ اینها میتواند. حضرت امیر به امام حسن نوشت من عمر زیاد ندارم، اما چون آگاه بر تاریخ هستم، به مقدار تاریخ، اگر کسی از این تاریخ یک قرن را بداند، عمرش یک قرن است، اگر کس تاریخ سه قرن را خوانده باشد، عمرش سه قرن است، به مقداری که تاریخ آگاه باشی، تجربه داری، این جملهای که حضرت امیر به پسرش نوشت. (نهج البلاغه، نامهی 31)
– با دروغگو مشورت نکن، «لَا تَسْتَشِرِ الْكَذَّابَ»، با دروغگو مشورت کن، هر چیزی که میگوید، آدم نمیداند راست میگوید یا دروغ میگوید، به او نمیشود اطمینان کرد، «لَا تَسْتَشِرِ الْكَذَّابَ فَإِنَّهُ كَالسَّرَاب» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 756)، مثل سراب است، آبنماست، در آسفالت که راه میروی، دور فکر میکنی آب است، بعد میبینی، نه، آب نیست، آسفالت است.
– با ترسو مشورت نکن، نروی شنا، یک وقت غرق میشوی! نروی دریا، یک بار غرق میشوی! رانندگی نروی، یک بار تصادف میکنی! با آدم ترسو مشورت کنی، هی آدم را تو، به ما گفتند با آدم ترسو مشورت نکن، «يُعَظِّمُ عَلَيْكَ مَا لَيْسَ بِعَظِيم» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 756)، چیزهایی هم که بزرگ نیست، پهلویت بزرگ میکند.
– با ضعیف مشورت نکن، «لَا تَسْتَعِنْ بِكَسْلَانَ وَ لَا تَسْتَشِيرَنَّ عَاجِزاً» (الكافي، چاپ إسلامیة، ج 5، ص 85)، «لَا تَسْتَشِيرَنَّ عَاجِزاً»، یعنی با آدمهای عاجز مشورت نکن.
– با آدمهای جسور هم مشورت نکن، افراد جسور، ببین گاهی بزرگنمایی میکند، خطرناک است، گاهی کوچکنمایی میکند، هر دویش خطرناک است، حق دیدن. گاهی افراد مثل ذرّهبین هستند، ذرّهبین مو را طناب نشان میدهد. افرادی عاجز هستند، با آنها مشورت نکن، هی دلت را خالی میکند، امیدت را از بین میبرد، افرادی هم که خیلی جسور هستند، چک میکشد، معامله میکند، شرکت، کارهایی مثل اینهایی که اختلاس میکنند، پس آدمهای جسور خطرناکند، آدمهای عاجز هم خطرناکند. همان هی باید گفت: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ»، خدایا ما را به راه مستقیم وادار.
– با آدم حریص مشورت نکن، «لَا تُشْرِكَنَّ فِي مَشْوَرَتِكَ حَرِيصاً» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 756)، آدم حریص هی دنبال این است که پول جمع کند ولذا هی میگوید آقا این را بخر، آن را نخر، با این برویم، آنجا شرکت کنیم، با آدمهایی که دنیاطلب هستند، مشورت نکن، چون همهاش برایت نقشه میکشد.
5- شناخت دوست و دشمن در عمل
– با دشمن هم مشورت نکن، «لَا تُشَاوِرْ عَدُوَّكَ» (غرر الحكم و درر الكلم، ص 745)، با دشمنتت هم مشورت نکن، او خیرخواه تو نیست. واقعاً آمریکا دشمن ما هست که برای پیام میدهد، یا دوست ما هست؟ کافی نیست که هواپیمای مسافری ما را زدند؟! کافی نیست کشتی را زدند؟! کافی نیست دارو را منع کردند؟! کافی نیست شهرهای ما را خراب کردند؟! یعنی کسی یک سر سوزن، یک جو زیاد است، یک سر سوزن عقل داشته باشد، دشمنی آمریکا برای کسی پوشیده نیست، آخر از آن طرف آمریکا برای ما پیغام بدهند، این حق است؟! ما ممکن است عیب داشته باشیم، عیب هم داریم، نقص هم داریم، منکر عیبها نیستیم، اما آیا باید پیاممان را از آن طرف آمریکا بگیریم؟! مشورت با دشمن نکن، گوش به حرف او نده.
– یک جایی که هم نمیدانیم، با صراحت بگوییم نمیدانیم، نمیدانیم. هر کسی ممکن است در یک رشته قوی باشد، ما خیّاط داریم، کت و شلوار خوب میدوزد، ولی قبا نمیتواند بدوزد، زلف را خوب درست میکند، ولی ریش را نمیتواند درست کند، حلیمش خوب است، کلّهپاچهاش خوب نیست، کلّهپاچهاش خوب است، برنج نمیتواند بپزد، پیراهن عروس میدوزد، کت و شلوار نمیتواند بدوزد. بنابراین یک جایی که نمیدانیم، راحت بگوییم، «قُلْ»، «قُلْ»، بگو، «إِنْ أَدْري» (جن/ 25)، بگو بلد نیستم، خدا به پیغمبر میگوید بگو بلد نیستم. به موسی گفتند برو با فرعون صحبت کن، گفت: «هارُون» (قصص/ 34)، هارون، او، داداشم، داداشم هارون بهتر است، «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي» (قصص/ 34)، او از من بیانش بهتر است، او بیانش بهتر است. مشورت کنیم، در مواردی هم بگوییم بلد نیستیم.
– خیانت در مشورت. اگر کسی با شما مشورت کرد، حق را نگویید، خیانت کردید، خیانت در مشورت، برای اینکه «مَنْ غَشَّ الْمُسْلِمِينَ فِي مَشُورَةٍ فَقَدْ بَرِئْتُ مِنْه»، (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص 66) الله اکبر! اگر کسی یک مسلمانی پهلویش آمد، مشورت کرد، این حق را میداند، ولی نگفت، «فَقَدْ بَرِئْتُ مِنْه»، حضرت فرمود من از این بری هستم، یعنی به امّت مسلمان، من این را مسلمانش نمیدانم، آمده مشورت کرده، حق را بگو، چرا حق را نمیگویی؟ عروس است، یک بیماری دارد، داماد است، یک بیماری دارد، تو که خبر از بیماری داری، وقتی که میآیند مشورت کنند، بگو آقا جان، در مشورت غیبت جایز است، بگو این داماد این عیب را دارد، این عروس این عیب را دارد، نگو حالا میترسم کسی گیرش نیاید، من دلم برایش سوخت، تا کی در خانه بماند؟! به خاطر اینکه اینها را به هم وصل کنی، دروغ گفتی، حقّش را نگفتی. کسی اگر با کسی مشورت کند، حق را میداند و نگوید، پیغمبر گفت شما مسلمان نیستی، من مسلمان نیستم، چون حق را نگفتم. حتّی غیبت در مشورت جایز است، نباید بگویی آقا من اگر عیب را بگویم، غیبتش میشود.
6- قدردانی از مشاور در گفتار و عمل
– اگر در مشورت، به شما مشورت داد، از او قدردانی کن (تحف العقول، ص 269)، هدیهای به او بده، باز اگر داری با مال، حقّ مشورت به او یک مبلغی بده، اگر نداری، یا او نمیگیرد، تشکّر کن، دعایش کن، بگو خدا انشاءالله خیرت بدهد، اسم خدا جبّار است، تو راهنمایی کردی، خدا شما را دهها جا ممکن است راهنمایی کند.
– «وَ الْإِرْصَادِ بِالْمُكَافَأَةِ» (تحف العقول، ص 269)، در کمین باش که یک زمانی جبران کنی، امروز یک کاری کرد، با شما مشورت کرد، بگو: «مشورتت خوب بود»، حالا اگر هدیه نداری، یا نمیگیرد، بگو یک جایی کمک، یک جایی این عوض آن، یعنی در کمین، «إِرْصَاد» یعنی رصدخانه، میگویند فلانی در رصد است، یعنی در کمین باش که کجا، چه کمکی میتوانی به او بکنی، آن حقّ مشورت، یعنی مشاور پول میخواهد، کمک میخواهد.
– کمکت هم بهتر باشد، یعنی اگر او مثلاً یک چیز صد تومانی برای شما آورد، شما یک چیز صد و پنجاه تومانی برایش ببر. قرآن میگوید هر کس به شما احترام کرد، چرب جوابش را بده، میگوید: «سلام»، نگو: «سلام، سلام، سلام»، این خیلی آبکی، یک سلام بگو: «سلام علیکم». میگوید: «سلام علیکم». بگو: «سلام علیکم و رحمة الله». میگوید: «سلام علیکم و رحمة الله». بگو: «سلام علیکم و رحمة الله و برکاته». آیه قرآن است اینهایی که میخوانم: «فَحَيُّوا بِأَحْسَن» (نساء/ 86)، یک کسی که به تو مشورت داد، یا کمکش بکن، اگر کمک نگرفت، جبران کن، جبرانت هم چربتر باشد، یعنی اگر حقّش ده تومان است، شما احتیاطاً به او یازده تومان بده.
«وَ قَبِلْتَ ذَلِكَ مِنْ أَخِيكَ بِالشُّكْرِ» (تحف العقول، ص 269)، میگوید یا تشکر کن، «وَ الْإِرْصَادِ» (تحف العقول، ص 269)، رصد خانه، کمینخانه باش که چه جوری «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَن» (نساء/ 86).
– زود هم پذیرایی کن، یعنی اگر بنا هست یک چیزی بدهی، زودتر بده. ارزش هدایا هم به این است که به کسی نگویی چهقدر است، هم زود بدهی، هم خوب بدهی، عجله کن، جنس مرغوب هم بده. شما یک چیزی را که میخواهی دور بیندازی، مثلاً کت شلواری هست، تنگت هست، گشادت هست، رنگش را نمیپسندی، کهنه شده، وصله شده، یک چیزی را که میخواهی دور بیندازی، به یک کسی میدهی، این هدیه نیست، بیرون کردن زبالههای خانه، این هدیه نیست، یک چیزی بده، قرآن میگوید: «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّون» (آل عمران/ 92)، اگر میخواهید به درجهی ابرار برسید، آن چیزی را که دوست دارید، بدهید، نه آن چیزی که میخواهید دور بیندازید.
«مَنْ أَتَاكُمْ مَعْرُوفاً»، اگر کسی برای شما یک کار خیری آورد، هدیهای آورد، سوغاتی آورد، چشمروشنی آورد، یک کار خیری برای شما کرد، «فَكَافِئُوهُ»، شما جبران کنید، «وَ إِنْ لَمْ تَجِدُوا مَا تُكَافِئُونَهُ»، اگر شما نمیتوانی جبران کنی، نداری، نمیشود، «فَادْعُوا اللَّهَ لَهُ»، دعایش کن، بگو من هدیه ندارم در مقابل شما بدهم، ولی به شما دعا میکنم. (وسائل، ج 16، ص 307)
گاهی وقتها یک کسی مرحوم میشود، راه دور است، ترافیک است، باران میآید، مشکلات است، دیر متوجّه شدی، زنگ بزن به صاحب عزا بگو: «آقا من خبر فوت ایشان را شنیدم، نشد بیایم، یا دیر فهمیدم، یا ترافیک بود، یا شهر دیگری بودم، مسافرت بودم، مریض بودم، به هر دلیلی نشد بیایم، ولی من اجازه بده چند تا آیه قرآن برای این مرحوم بخوانم، خدا ایشان را رحمت کند، یک قل هو الله، یک سورهی حمد بخوان، یعنی آدم باید جواب معروفها را بدهد، یا عینش را، یا خودش را، یا بهترش را، یا لااقل دعایش بکند، «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ؟» (الرّحمن/ 60)، قرآن میگوید او به تو احسان کرد، تو نمیخواهی احسان کنی؟! حیوان را دانهاش میدهی، مرغ و تخممرغ میدهد، حیوان را علفش میدهی، شیر میدهد، سگ را دو تا استخوان چربش میدهی، به دزد خانه حمله میکند، چهطور انسانهایی هستند که هر چه به آنها خدمت میکنی، هیچی پس نمیدهند؟! مثل شن هر چه آب خورد، فرو میدهد، عکسالعمل باید نشان بدهی و اینها در ذهنها میماند.
استاد حوزهی علمیهی قم، مؤسّس، آقای شیخ عبدالکریم حائری، نقل شد از ایشان که آمد در مدرسهی فیضیهی قم، دید که یک طلبه خوابیده است، رفت گفت: «چهتان است؟ چرا درس نمیروی؟» گفت: «آقا من مریض هستم.» گفت: «چته؟» گفت: «عجب!» رفت خانهشان. استاد امام خمینی، استاد آقای گلپایگانی، اراکی، استاد خیلی از علما، بلند شد رفت خانهاش، یک سوپی درست کرد، شوروایی درست کرد، برای طلبه آورد. خیلی مهم است، مؤسّس حوزه، برای یک طلبه سوپ درست میکند! اینها در ذهنها میماند، حرفها میپرد، ولی حرکتها میماند. اگر کسی با شما مشورت کرد، حق را بگویید، منتها عیب را به اندازهای که عیب هست، بگویید.
روبهروی کسی بچّهتان را تحقیر نکنید. بعضی پدر و مادرها هستند، مهمان که میآید، میگوید: «این بچّه را میبینی، جان من را درآورد، چه کرد، چه کرد!»، تمام عیبهای بچّه را به مهمانها میگوید، بچّه هم هی خجالت میکشد. قرآن که میگوید: «لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (حجرات/ 12)، بد نگویید، یعنی مادر هم حق ندارد غیبت بچّهاش را بکند، پدر هم حق ندارد غیبت پسرش را بکند، غیبت حرام است، ولو پدر و مادر غیبت اولادش را بکند، حق ندارد، اینها نکاتی بود که عرض کردیم.
– دیگر چی؟ «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ؟» (الرّحمن/ 60) این کمک کردن، پاداش احسان هر نوع باشد، هر مقدار باشد، در هر زمان، در هر مکان، نسبت به هر شخصی، آخر گاهی وقتها میگوییم این نوکر من است، باید برایم آب بیاورد، این کارگر من است، باید اینجا را جارو کند. میگوییم نوکر تو هست، آب آورد، بگو: «دست شما درد نکند»، حالا مثلاً طوری میشود بگویی؟! بعضیها میگوییم همان که چون حقوق میدهیم، دیگر دست شما درد نکند، نگوییم.
7- حفظ حرمت مشاور، به دور از درستی و نادرستی رأی
– مشاور گاهی وقتها یک چیزی میگوید، سلیقهی شما میگیرد، گاهی نمیگیرد، آنجا چه کنیم؟ من با شما مشورت میکنم، این کار را بکنیم، یا نکنیم؟ شما هم. میگوید اگر مشاور رأیش ضدّ تو بود، نگو این هم سرش نمیشود، اوّل به عنوان یک استاد، کارشناس، ولی وقتی دیدم مشورتی که با او کردم، این آن چیزی را که من میخواستم نگفت، ضدّ من را گفت. برو بابا، این چیزی سرش نمیشود!، چه طور؟! میگوید: «اگر رأی مشاور خلاف رأی تو بود، به او تهمت نزن که سرش نمیشود، سواد ندارد، تجربه ندارد، دلسوز نیست، این هم سفارش شده». «وَ أَمَّا حَقُّ الْمُشِيرِ عَلَيْكَ فَلَا تَتَّهِمْهُ فِيمَا لَا يُوَافِقُكَ» (تحف العقول، ص 269)، در چیزی که موافق تو نیست، متّهمش نکن، بگو او بیسواد است.
– اگر رأی خوب داد، تشکّر کن، اگر رأی بد داد، تشکّر کن، رأی بد هم داد، تشکّر کن. بالأخره وقتی از او صرف شده، فکر کرده، یک چیزی گفته، حالا به سلیقهی شما نیامده، باز هم تشکّر کن، نگو آقا من نپسندیدم، لازم نیست هر جا میپسندی، تشکّر کنی، آنجا که هم که نمیپسندی، وقت او را که گرفتی، باید تشکّر کنی.
قرآن میفرماید که حسنظن داشته باشید، نگو: «نه این با من بد بود، این با من لج کرد». دو نفر پهلوی پیغمبر آمدند، سر آبیاری مزرعه که اوّل این قسمت آب بخورد، یا اوّل آن قسمت زمین. پیغمبر حرفها را گوش داد و فرمود که: «حق با ایشان است»، تا گفت حق با ایشان است، آن کسی که علیه او بود، حق با او نبود، گفت: «پیغمبر پارتیبازی کرد، خویش و قومش بود، به نفع خویش گفت اوّل او!» آیه نازل شد، پیغمبر خویش و قوم بازی کرد؟! پارتیبازی کرد؟! رانت استفاده کرد؟ «فَلا وَ رَبِّك» (نساء/ 65)، اینهایی که میخوانم قرآن است، «فَلا وَ رَبِّك»، به خدا قسم دین ندارند آنهایی که وقتی تو، پیغمبر حرف میزنی، میگویند پارتیبازی کرد، به خدا قسم دین ندارند.
آخوندها برای خودشان میگویند. نگو این حرف را، حالا یک چیزی آخوند گفت، تو نپسندیدی، آخوندها از خودشان درآوردند! من نمیگویم همه عادل هستند، اما آن کسی که مرجع تقلید هست، آن کسی که پنجاه سال است علم و تقوایش برای همه ثابت شده، حالا یک جایی برخلاف سلیقهی شما بود، کینهای هستیم، حتّی در مسائل سیاسی، میگوییم من کاندیدایم فلانی است، این آقای پیشنماز کاندیدایش فلانی است، من دیگر پشت سر این نماز نمیخوانم! بابا در انتخابات هر چی هست، لازم نیست که کسی که اقتدا میکند، سلیقهی سیاسیاش هم با پیشنماز یکی باشد، سلیقهی سیاسیتان فرق میکند، ولی شما مشورت کردی، او چیزی گفته، خواستی بپسندی، خواستی نپسند، قرآن میگوید: «لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَيْراً» (نور/ 12)، چرا یک حرف بدی که میشنوید، حسنظن ندارید؟! خوبی افراد را با موبایلها اِس اِم اِس نمیکنند، اما تا یک عیبی، یک کسی، یک حرف غلطی زده، همان حرفش را فوری به همه جا پخش میکنند.
دقّت کنید یک چیز مهمّی میخواهم بگویم، تمام گناهها انجامش گناه است، هر گناهی تا انجام ندهی، گناه نیست، ولی یک گناه در قرآن آمده، میگوید انجام ندهی اندازهی یک گناه است، میگوید هنوز انجام ندادم، میگوید انجام ندادی، ولی باز هم گناهکاری، این هم گناه کبیره! «عَذابٌ أَليم» (نور/ 19)! میگوید چی؟ میگوید کسانی که «يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ» (نور/ 19)، یعنی یک چیز بدی را، یک حرف زشتی را، یک تهمتی را میشنود، این تهمت را فوری به افراد میگوید، حتّی اگر نگوید، میگوید دوست داری که به مردم بگویی ولو نگویی، همین که «يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ»، دوست داری که شایعه پیدا کند، همین که علاقه داری به شایعه، ولو کار را انجام ندادی، «عَذابٌ أَليم» داری، این خیلی مهم است، تکرار کنم، تکرار کنم، هر گناهی انجامش گناه است، ولی آبروی مردم را ریختن و تهمت زدن انجامش مهم نیست، دوست داشته باشی انجام بدهی، ولو انجام ندهی، باز هم گناه است، این هم «عَذابٌ أَليم» یعنی گناه کبیره.
خدایا دستمان را بگیر، درست فکر کنیم، درست بببنیم، درست فکر کنیم، درست عمل کنیم، حافظ جان و مال و آبروی فرد و جامعه باشیم.