اهمیت و آثار قلم
دوشنبه 13 تیر 1401 3:53 PM
دلیل عظمت قلم
دلیل عظمت قلم و نگاشته هاى قلم همان سوگندى است که خداوند بدان خورده است زیرا در قرآن کریم خداوند متعال همه جا به مظاهر عالم وجودى که خود خلق فرموده قسم مى خورد مانند: عصر شب فجر خورشید ماه ... اینها همه مظاهر آفرینش اند. گردش منظم شب و روز آفتاب و باران آسمان و ستارگان همه و همه اهمیت دارند و در جهان عظیم خلقت نقشى ایفا مى کنند و در زندگى انسان که گل سرسبد آفرینش است تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دارند قلم هم یکى از آن مظاهر هستى است . قلم آلتى است که نیات و منویات ارزشمند و یا بى ارزش آدمى را بر جریده روزگار ثبت مى کند و براى آیندگان به یادگار مى گذارد. بیان و گفتار هم که منبعث از نفس ناطقه انسان است اهمیت دارد ولى گفتار در فضا پخش مى شود اثر مى گذارد ولى تاثیر بیان پایدار نیست .امواج صوتى که حامل سخن است در فضا گم مى شود نابود مى گردد.اما آنچه ازاندیشه ها بر روى سنگ یا پوست یا کاغذ ثبت مى شود همیشه پایدار مى ماند.از نسلى به نسل دیگر مى رسداز دوره اى به دوره دیگرانتقال مى یابد. سنگنبشته هایى که بر دل کوهها یا بر روى گورها و دیوارهاى معابد و مساجد نقر شده است هزارها سال باقى مانده و همچنان باقى خواهد ماند وبا آیندگان سخن خواهد گفت . پوستها کاغذهاى زرد و سفید والوان دیگر که از هزارها سال پیش بر جاى مانده و در محفظه هایى نسوز در کتاب خانه هاى مهم جهان گرد آمده و نگهدارى مى شود همه و همه یادگار بشرهاى گذشته است که با نیش قلم بر چهره کاغذها نقش بسته واسرارى را بازگو مى کنند.از آن زمان که خط تصویرى بوده است (خط هیروگلیف ) در مصر قدیم و خطهاى کهنه دیگر در چین و هند وخطاوستائى و دین دبیره درایران باستان که بیشتر مطالب مذهبى واندیشه هاى دینى و تاریخى را در لوحها و بر روى پوستها و کاغذه ثبت کرده است بشراز قلم و آنچه بدان نوشته مى شود سود جسته است . تورات وانجیل اگر چه به صورت اصیل براى پیروان ادیان یهود و نصارا باقى نمانده است - اما هر چه هست در سایه قلم و نگارش پایدار مانده .از همه مهمتر قرآن کریم - آخرین منشور آسمانى که به وسیله جبرئیل امین ( ع ) بر پیامبر عالیقدرش حضرت محمد بن عبدالله (صلى الله علیه و آله و سلم ) وحى شده است پس از وحى به دست کتاب وحى و به خصوص حضرت على (ره ) داماد و پسر عم آن حضرت بر صفحه هاى چوب و برگ و ... نقش بسته است و پس از گذشت 14 قرن به دست ما مسلمانان رسیده است .
حال منصفانه بیندیشیم که اگر قلم و نویسندگى نبود و بشر نمى توانست با علامات و راز و رمزها ما فى الضمیر خود را بر رخسار کاغذ نقش بندد براى ماازاندیشه هاى گذشتگان و بخصوص از گفتارهاى ارزنده انبیاء واولیاء دین ( ع ) چه باقى مى ماند؟ و ما در آن صورت چه حالى داشتیم ؟!
پس باید قبول کرد که چرا قلم و نویسندگى آن چنان ارجى وارزشى دارد که خداوند متعال بدان سوگند مى خورد و آن را - غیرمستقیم و مستقیم - مى ستاید و ما را به ارزش آن توجه مى دهد. همچنان که در نخستین پیام آسمانى بشرها را به اهمیت (قرائت ) و ( علم ) و (دانستن ) متوجه مى کند:
بسم الله الرحمن الرحیم
اقرء باسم ربک الذى خلق خلق الانسان من علق اقرء و ربک الاکرم الذى علم بالقلم علم الانسان مالم یعلم
باز هم دراین سوره مبارکه ( علق ) به اهمیت (قرائت ) ( علم ) و (قلم ) اشاره فرموده است .
نتیجه دیگرى که ازاین آیات مبارکات عاید مى شود - صرفنظراز گذشته هاى دور که آن هم دراثر تعلیمات روشنى بخش انیباء عظام ( ع )است - توجه خاص دین مبین اسلام است به (قلم و ( علم وانتقال و تعلیم و تعلم دانش که مایه روشنى و نور و سعادت است .
اولین انگیزه مسلمانان به آموختن واشاعه علم دراطراف و بین همه طبقات مردم همین پیام آسمانى است که در آغاز چراغ نورانى دانش را به پیامبر عالیقدرش مى دهد و آن بزرگواراین مشعل نورانى را در بین امت مى گسترد وافرادامت نیز آن را دست به دست به شرق و غرب عالم مى برند و همه جا را نورانى مى کنند همین مشعل نورانى است که ابوعلى سینا و محمد بن زکریا وابوریحان بیرونى و هزاران عالم تعهداسلامى را در دامن خود پرورش مى دهد.
و قلمهاى همین بزرگان است که علوم اسلامى را که از قرآن کریم نشات گرفته بود بر روى صفحات کاغذ نقش کردند و آنها را نسل به نسل و دست به دست به ما رساندند. مااگرامروز کتاب قانون و شفا واشارات بوعلى را در دست داریم و یااز کتاب التفهیم بیرونى و خصال شیخ صدوق (ره )استضائه واستفاده مى کنیم بدان جهت است که این بزرگان در پرتو پیه سوزها و شمعهاى کم سو شبهاى گرم تابستان نشستند واندیشیدند و حاصل اندیشه هاى خود را که زبده زندگى پر ثمر آنها بود و براثر زیت فکرت سوختن بحاصل آمده بود در لابلاى اوراق دفاتر خود نگاشتند و آنها را هشتند و رفتند و نام نیک و پر آوازه خود را بر جاى گذاشتند. روانشان شاد باد.
خصوصیت دیگرى که در عالمان اسلامى ما بوده است پاى بند به تعهد و مسئولیت دینى واجتماعى بوده است . و به یقین علماءاسلامى آثار خود را بر حسب تفنن و یا براى وقت گذرانى و وقت کشى نمى نوشته اند بلکه آنچه آنان را وادار به اندیشیدن و نوشتن و بر جاى گذاشتن آثارشان مى کرده است همان تکلیف و تعهد بوده است زیرا(: دراسلام بسیارى از رشته هاى علمى وادبى بلکه همه آنها در رابطه با تکلیف و تعهد پدید آمده است واین امر حاکى است از آگاهى دینى و زمانى عالمان پیشین .
فلسفه تطبیقى علم کلام علم بلاغت و نقد سخن علم نحو و صرف همه و همه در رابطه با حفظ و صیانت فرهنگ اسلامى وانتقال آن پیدا شده و تدوین یافته است . بخش عمده اى از علم بلاغت در خدمت بحث درباره قرآن واعجاز قرآن شکل یافته است عالمان آگاه آن روزگاران همواره در رابطه با آگاهى و تعهد به تدوین و تالیف و تحصیل و تدریس دست مى برده اند. علم براى علم و روشنفکرى براى روشنفکرى براى روشنفکرى و شعر براى دل واطلاع براى لذت عقل یا تفاخر و تفاضل مطرح نبوده است . پس ادبیات اسلامى است کاملا متعهد و جهت دار1 یک عالم متعهداسلامى که با روى به قرآن و روز معاد و بالاتراز همه به خداوند قادر متعال دارد واو را حاضر و ناظر براعمال خود مى داند وایمان دارد که( مدادالعلماءافضل من دماءالشهداء) خویشتن را همچون مجاهدى فى سبیل الله مى داند که در پشت سنگر براى ابقاء دین وابلاغ پیام و ترویج احکام بایداسلحه قلم را همچون سربازى ایثارگر در سنگر در بین انگشتان خود بفشارد و زانو به سینه بجسباند و چراغ دیده بیفروزد و با قلم و زبان و نگارش آثار خود در ثبت و ضبط و ترویج واشاعه حق و حقیقت لحظه اى را بیهوده از کف ندهد. جز حق ننویسد و جز حق نگوید تاارزش قلم را در مقام انجام دادن تکلیف و تعهد ثابت کند و حرمت آن را حفظ نماید.
و چنین قلمى است که ارزش دارد خدوند منان به آن سوگند خورد زیرا چنین قلمى مظهر پاسدارى از حق و حقیقت است .
قلمهاى بمزد و مزدورى نهاده اى که در خدمت طاغوتها بوده اند و آنچه رغا آنان گفته اند نوشته اند و منشى حضور سلطان یااهل زژ و زور بوده اند و جز تملق و چاپلوسى واغراقهاى دوراز واقع چیزى ننوشته اند و یا نگفته اند. قلمى بهر خدا واز براى حق با کاغذ آشنا نکرده اند. هیچ ارزى وارزشى در پیشگاه خداوند متعال نداشته و ندارند. بلکه در قیامت به پاداش قلمزنیهاى خود بازخواست و مواخذه خواهند شد.
یا صاحب قلمانى که بدون علم و آگاهى کافى و بدون خبراز تکلیف و تعهد دینى واخلاقى چیزى ننوشته اند. شعرى براى دل خود سروده و یا دفتر و کتابى را براى مسائل بیهوده سیاه کرده اند و( هتر خود را فقط براى هنر خواسته اند) یا(دانش خود را براى تفاخر به دیگران نموده اند) بى توجه به سرنوشت اجتماع و بى خبراز خیر و شر مردم بیگناه که آنان را ستوده واحترام نهاده اندافرادى بوده اند بى خاصیت و چراغدارانى بوده اند که چراغ را زیر عبا گرفته اند واز فروز زندگى آن جلوگیرى کرده اند. چنین صاحب علمان و صاحب قلمانى را نمى توان متعهد و مسئول شناخت .
نویسنده آگاه و متعهد همچون طبیبى حاذق و خبیراست که ابتدا باید از دانش طب اطلاع و آگاهى کافى به دست آورد و خود رااز همه جهت آماده علاج بیماران نماید. آنگاه مرض را تشخیص دهد. و دروهاى مورد نیاز را تجویز کند و آنها را به بیمار خود بخوراند یا به او تزریق کند و براى اینکه در کار خود موفق شود بایداز آخرین راههاى علاجى که دانشمندان این رشته بدست آورده اند واز آخرین ابزارهایى که کشف کرده اند آگاهى داشته باشد
طب و طبابت و علاج بیماران را وظیفه اى خدائى و مردمى و مهم بشمارد آنگاه دست بکار شود و با تمام قدرت و توان و دانش خود بکوشد تا بیماران رااز بیماریهاى مزمن و مهلک نجات بخشد.
نویسنده متعهد شاعر مسئول نیز چنین است .
نویسنده نخست باید علم و آگاهى کافى به دست آورد تحصیل کند مطالعه کند تامل کند کوش کند تا ذوق و شوق خود را جلا و رونق بخشد و آن را با شتوانه آگاهى نیرومند سازد.
نویسنده باید آگاه به زمان خود و مردم روزگار خود باشد دردهاى اجتماعى آنها را به خوبى تشخیص دهد و بداند چه چیزهائى اولویت و بر دیگر کارها برترى دارد سپس با سلاح قلم به میدان آید و براى مردم روزگار خود چیزى بگوید و بتویسد که مورد نیاز آنهاست .
مقاله داستان نمایشنامه سناریو (براى تهیه فیلم ) شعر قصیده غزل ترکیب بند و هر چه را شایسته تر و بایسته تر مى داند بنویسد و آنها را در معرض افکار مردم قرار دهد. چیزى بنویسد که مردم دریابند بخوانند و لذت ببرند و آگاه شوند تحریک شوند تبلیغ شوند آماده شوند براى مبارزه هاى آینده در سنگرایثار و در راه شهادت در راه خدا و دین خدا. براى ساختن و پرداختن جامعه ایده آل و مدینه فاضله اسلامى و دیارى که مردم لذت زندگى را در پناه قوانین حیات بحش اسلام حس کنند و دیگران نیز آرزو کنند که کاش ما هم چنین باشیم : داراى سعادت دنیا و خوشبختى و نجات عقبى .
تامل در ترجمه احوال آنان این حقیقت را براى ما روشن مى سازد که آن بزرگان همه به ادبیات و بلاغت و مناظره و شعر و نثراز طریق آموختن علوم قرآنى و بلاغى توجه خاصى مبذول مى داشته اند اشعار و آثارادبى آنها برجاى مانده و گواهى روشن است . قلم سحارى که در پرورش آثار خود داشته اند نشانگراین واقعیت است .از شاعران اسلامى و شیعى سخنى نمى گوئیم که آثار آنها همچون خورشید در آسمان ادب مى درخشد تنهااز چند تن از مناخران مانند: سیدجمال الدین اسدآبادى که مدت هشت سال در مصر و کشورهاى اسلامى و غیراسلامى بسر برد نام مى بریم که ادیبان بزرگ و روزنامه نویسان سترگى را تربیت کرد.- بى جهت نیست که تقریبا همه درادبیات چیره دست مى شده و آنگاه به رشته هاى تخصصى خود مى پرداخته اند. علامه امینى صاحب الغدیر کاشف الغطاء صاحب کتاب اصل الشیعه و اصولها شیخ آقا بزرگ طهرانى صاحب الذریعه و میرزا محمدتقى شیرازى و در سالهاى نزدیک علامه سیدمحمد حسین طباطبائى و سرانجام استاد شهید مطهرى هر کدام در جاى خود ستاره اى درخشنده اند در آسمان علم وادب . آثار علمى آنهااحتیاج به معرفى ندارد.اما آثارادبى آنها نیز در دست و نشانگر ذوق و حال آنها مى باشد. آثار منثور آنها نشان دهنده علم و آگاهى آنهاست . آثار منظوم اواشعار پر شور و حال برخى ازاین ستارگان ادب در جاى خود ممتاز و خواندنى است گر چه شاعرى فن آنها نبوده است ولى نشان دهنده ذوق آنان مى باشد از جمله به این نغمه هاى عرفانى توجه کنید:
مهر خوبان دل و دین از همه بى پروا بردرخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت ز سمک تا به سماکش کشش لیلى بردمن به سرچشمه خورشید نه خود بردم راهذره اى بودم و مهر تو مرا بالا بردمن خسى بى سرو پایم که به سیل افتادم او که مى رفت مرا هم به دل دریا بردجام صهبا به کجا بود و مگر دست که بود؟ که درین بزم بنگردید و دل شیدا برد؟خودت آموختى مهر و خودت سوختیم با برافروخته روئى که قراراز ما بردهمه یاران به سر راه تو بودیم ولىغم روى تو مرا دید و مرا تنها بردهمه دلباخته بودیم و هراسان که غمت همه را پشت سرانداخت مرا تنها بردخم ابروى تو بود و کف میشوى تو بود که به یک جلوه زمن نام و نشان یکجا برد
این نفمه هاى شورانگیز عارفانه که از قلب عارفى دل آگاه جان سوخته برخاسته از مفسرى عالیقدر و فیلسوفى ژرف اندیش است که هر کس او را دیده و محضرش را درک کرده باشد فکر نمى کند در پس این چهره نجیب و آرام همچو حال و هوایى و همچنین شور و حالى موج مى زده است .اواستاد فقیه و علامه بزرگوار محمد حسین طباطبائى
صاحب تفسیرالمیزان است که عمرى در حوزه هاى علمیه نجف و تبریز و قم زیست و شمع وجودش روشنى افرادى محافل علمى و فلسفى نه تنهاایران بود بلکه در خارج ازایران نیز بزرگانى بودند که خوشته چین خرمن فضائل و کمالات وى شدند. روحش شادباد.
وى خودادیبى بى مانند و سخنورى ممتاز در زبان عرب بود اندیشه هاى بلند و سخنان جاذبش سرمشق آزاداندیشان جهان اسلام گردید. آرى استادان بزرگوار مااین چنین بوده اند باادبیات و شعر و نثر و نویسندگى انسى داشته اند و آثار پرارزش خود را درابعاد مختلف معارف اسلامى نگاشته و آنها را به یادگار گذاشته اند.اینان کسانى هستند که قلم را در خدمت اسلام و قرآن نهادند واز چشمه سار دین مبین جامهاى پیاپى نوشیدند و به دیگران بویژه شاگردانى همچون شهید مرتضى مطهرى که خوداستادى ادیب و فیلسوفى بنام بود نوشاندند و آنها نیز آثارشان را همچون اسلاف نوشتند و برجاى گذاشتند.
این همه زاده قلم و بنان و نویسندگى آنها بوده است . قلمهائى متعهد که براى خدا و خلق خدا بر صفحات کاغذ نهاده مى شد واندیشه هاى بلند آنها را منعکس مى کرد.اینان با زبان شعر و آثار شعرى عرفاى بزرگ آشنا بودند.
بنابراین نویسندگى وارزش قلم نه کارى است که از هر کسى برآید هر که طرف کله کج نهاد و تند نشستکلاهدارى و آیین سرورى داند نه هر نه
که چند کتاب نثر و شعر خواند و ذوقى و حالى پیدا کرد نه نویسنده است و نه شاعر نه متعهداست و نه مسئول ! ما چنین نویسندگان و شاعرانى در دوران طاغوت داشتیم که در کافه ها مى نشتند و با تفریحات ناسالم و ناروا وقت عزیز خویش را مى گذارندند و ورقى چند سیاه مى کردند و آنها را به روزنامه یا مجله اى مى سپردند تا به زیور طبع آراسته شود!
همین ها نیزادعا مى کردند که ما نویسندگان و شاعران متعهد و مردمى هستیم و غم مردم مى خوریم !اما براستى راست نمى گفتند زیرا رفتارشان حقیقت شان را بر ملا کرد. نویسنده و شاعر متعهدابتدا بایدایمان و اعتقاد خود را بر پایه درست واشتوارى بگذارد آن گاه جهت و هدف کار خود را روشن کند که براى که مى نویسد و براى چه مى نویسد...
تنها آثارى جاودانى و ماندنى است
که پایه استوارى داشته باابدیت پیوند داشته باشد تا ماندنى شود و در کاراصلاح واکمال فرد واجتماع و جامعه منشاء ثمر باشد. تا هدف خدائى و متعالى نباشداثرى ارزنده به وجود نمى آید باید کوشید در راه نویسندگى واگراستعداد و قریحه اى باشد - در راه شاعرى گام نهاد اما با پشتوانه اى محکم و برگزیدن جهت درست و براى هدفى متعالى .
امام و حوزه هاى علمیه
بایداز حوزه هاى علمیه یک عالمى به تمام معنا بیرون بیاید و مرکز ساخت انسانى باشد
تمام فسادهایى که در یک ملتى یا ملتها پیدا شده است از حوزه هاى علمیه اى بوده است که متعهد به دستورات اسلامى نبوده اند.
کوشش کنند علمایى که الان در حوزه ها هستند در هر حوزه اى از حوزه هاى اسلامى که این جوانها با فطرت سالم مى آیند بعد 10 - 20 سال با یک فطرت فاسد بیرون نروند. تهذیب لازم است .
ارزش قلم: «الَّذي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ»
در سوره مباركه علق، «تعليم به وسيله قلم» از اوصاف پروردگار كريم دانسته شده است؛ «اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الْأَكْرَمُ. الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَم». (1) اگر ميخواهيم قلمي سازنده و بالنده پيدا كنيم، بايسته است كه با ارزش قلم و رسالت والاي آن آشنا شويم. اسلام آمده است تا بشر را از جنگ و نزاع به صلح و دوستي رهنمون گردد تا آدمي به جاي آنكه در انديشه تهيه سلاح جنگي باشد، قلم متعهدانه را در دست گيرد و طريق كمال را بپيمايد و در پرتو كشف حقايق هستي و تبيين علوم و معارف الهي، امور دين و دنياي خويش را سامان بخشد.
. قلم ميكوشد تا علم و معرفت را از اسارت نسيان و فراموشي رها كند و نهر زلال دانش را حياتي جاودانه بخشد. اين خلق مبارك، از بهترين موهبتهاي الهي است كه از آب حيات ازلي سيراب گشته(2) و آن را ولايتي است ربوبي كه دانايي و آگاهي را در سلطه خود مصون ميدارد و از گزند غلفت صيانت ميبخشد.
قلم، جوهره علم را در خود نهفته دارد؛ آن زمان كه در دست انسان بصير قرار گيرد، نور هدايت را برافروزد و چون در دست دنياپيشهاي افتد، ظلمت ضلالت را عيان سازد. آري، قلمِ انسانساز، در دستان با كفايت بنده مقربي است كه با نور «عين الله» مينگرد و به الهام «سمع الله» ميشنود، به زيور «لسان الله» آراسته و از نيروي معنوي «يد الله» حظّي وافر برده.(3)
3. انسان به گونههاي مختلفي همچون زبان و اشاره مقاصد قلبي و دروني خويش را آشكار ميكند و اين مهم، اختصاصي به قلم ندارد. اما تفاوت قلم با زبان در آن است كه اظهار مقاصد قلبي و آگاهيهاي فردي از طريق قلم، بسي ماندگارتر و حيطه اثرش گستردهتر مينُمايد.
4. قلم از آن جهت كه بيانگر عقايد و معارف انسان و درك او از عالم هستي است، وسيله پرورش عقل و مايه شكوفايي آن نيز هست. آدمي ميكوشد تا براي نگارش يافتههاي علمي و دروني خويش، نيروي عقل خود را به كار گيرد و در نظام آفرينش تدبر و تأمل بيشتري نمايد تا اثري تأثيرگذار و يادگاري ماندگار پديد آورد. از اين رو، قلم را بايد ترجمان عقل و دل انسان و مايه شكوفايي و مانايي آن دانست. (4)
5. قلم، لباس زرين الفاظ را بر قامت بلند معاني ميپوشاند و نقاب از سيماي علوم عقلاني و معارف وحياني بر ميگيرد. نظر به همين منزلت و اهميت دلگشاي قلم و كتابت است كه خداوند رحيم در قرآن كريم به قلم و آنچه مينويسد، سوگند ياد نموده است؛ «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما يَسْطُرُون».(5)
اما والاترين رسالت قلم را بايد در تحرير و تقرير «كلمات الهي» دانست كه در زبان روايات اسلامي از آن به ائمه عصمت و اهل ولايت(ع) تعبير شده است؛ كلمات مطهر و كمالپروري كه اگر تمام درختها قلم شوند و همه درياها مركب گردند،(6) از بيان فضايل و عظايم آن ناتواناند؛ «نَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَّتِي لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُنَا وَ لَا تُسْتَقْصَى؛(7) ماييم آن كلمات خدا كه فضايلمان درك نگردد و پايان نپذيريم».
6. دست تواناي «قلم»، علوم و معارف را بر صحيفه تاريخ مينگارد و فرزندان زمان را ميراثبر ارزشمندترين آثار دوران ميسازد؛ چنانكه احاديث نوراني اهل بيت معصومين(ع) و آيات آسماني قرآن كريم، به بركت نعمت عظماي «قلم» به دست ما رسيده و اين گونه، آثار گرانبهاي بزرگان و دانشوران در معرض استفاده همگان قرار گرفته است؛ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه».
(8)
7. و اين سان، پروردگاري كه انسان را توان بيان داد و از خوني بسته پديد آورد و او را مشمول كرامت خويش نمود، قلم را رمز جاودانگي او ساخت و آن را وسيله كتابت اسرار و حقايق و حفظ و تعليم علوم و دقايق قرار داد.(9) پس با قدم صدق از خطوات شيطان دوري گزينيم و قلم خويش را به نهر توفيق سپاريم باشد كه به لطف رحماني، شايستگي كفالت طهارت مريمي و بهرهمندي از انفاس قدس مسيحايي شامل حالمان گردد.(10)
پرسش : اهمیت قلم و کتابت در اسلام تا چه حد است؟
پاسخ تفصیلی: با نزول آیات ابتدائى سوره «علق» فصل تازه اى در زندگى بشر آغاز شد، در عین این که پیامبر (صلى الله علیه وآله) «امّى» و درس نخوانده بود، و محیط «حجاز» را یکپارچه جهل و نادانى فرا گرفته بود، در نخستین آیات وحى تکیه بر مسأله «علم» و «قلم» است، که بلافاصله بعد از نعمت بزرگ خلقت و آفرینش در این آیات ذکر شده است!
در حقیقت این آیات نخست، از تکامل جسم انسان از یک موجود بى ارزش مانند «علقه» خبر مى دهد، و از سوى دیگر، از تکامل «روح» به وسیله تعلیم و تعلّم، مخصوصاً از طریق قلم سخن مى گوید.
آن روز که این آیات نازل مى شد، نه تنها در محیط «حجاز» که محیط جهل بود، کسى ارزشى براى قلم قائل نبود، در دنیاى متمدن آن زمان نیز، قلم از اهمیت کمى برخوردار بود.
اما امروز مى دانیم تمام تمدن ها، علوم، دانش ها و پیشرفت هائى که در هر زمینه نصیب بشر شده، بر محور قلم دور مى زند، و به راستى «مداد علماء» بر «دماء شهداء» پیشى گرفته؛ چرا که هم زیربناى خون شهید، و هم پشتوانه آن، مُرکّب هاى قلم هاى دانشمندان است، و اصولاً سرنوشت اجتماعات انسانى در درجه اول، به نیش قلم ها بسته است.
اصلاحات جوامع انسانى از قلم هاى مؤمن و متعهد شروع مى شود، و فساد و تباهى اجتماعات نیز، از قلم هاى مسموم و فاسد مایه مى گیرد.
بى جهت نیست که قرآن مجید سوگند به قلم و آنچه با قلم مى نویسند، یاد کرده، یعنى هم به «ابزار» و هم به «محصول» آن ابزار، آنجا که مى فرماید: «ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُون».(11)
از مهم ترین رویدادهاى زندگى بشر پیدایش «خط»، و راه افتادن قلم بر صفحه کاغذها یا سنگ ها بود، و همان بود که دوران تاریخ را، از ما قبل از تاریخ جدا کرد.
گردش نیش قلم بر صفحه کاغذ، سرنوشت بشر را رقم مى زند، لذا پیروزى و شکست جوامع انسانى به نوک قلم ها بسته است.
«قلم»، حافظ علوم و دانش ها، پاسدار افکار اندیشمندان، حلقه اتصال فکرى علماء، و پل ارتباطى گذشته و آینده بشر است، و حتى ارتباط آسمان و زمین نیز، از طریق لوح و قلم حاصل شده است!
«قلم»، انسان هائى را که جدا از هم، از نظر زمان و مکان زندگى مى کنند به یکدیگر پیوند مى دهد، گوئى همه متفکران بشر را در تمام طول تاریخ، و در تمام صفحه روى زمین، در یک کتابخانه بزرگ جمع مى بینى!
«قلم»، رازدار بشر، خزانه دار علوم، و جمع آورى کننده تجربیات قرون و اعصار است و اگر قرآن به آن سوگند یاد مى کند به همین دلیل است؛ زیرا همیشه سوگند به یک امر بسیار عظیم و پرارزش یاد مى شود.
و البته «قلم»، وسیله اى است براى «ما یَسْطُرُون»/span> و نوشته ها، که قرآن به هر دو سوگند یاد کرده است، هم به «ابزار» و هم به «محصول» ابزار.
در بعضى از روایات آمده است: «إِنَّ أَوَّلَ ما خَلَقَ اللّهُ الْقَلَمَ»؛ (نخستین چیزى را که خدا آفرید قلم بود).
این حدیث را محدثان شیعه، از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند،(12) و در کتب اهل سنت به عنوان یک خبر معروف نیز آمده است.(13)
و در حدیث دیگرى آمده: «أَوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ تَعالى جَوْهَرَةٌ»؛ (نخستین چیزى را که خدا آفرید گوهرى بود).(14)
و در بعضى از اخبار مى خوانیم: «إِنَّ أَوَّلَ ما خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ»؛ (نخستین چیزى را که خدا آفرید عقل و خرد بود).(515)
توجه به پیوند ویژه اى که در میان «گوهر»، «قلم» و «عقل» است، مفهوم «اول بودن» همه آنها را روشن مى کند.
در ذیل حدیثى که در بالا، از امام صادق(علیه السلام) نقل کردیم ملاحظه مى شود: خداوند بعد از آفرینش قلم، به او فرمود: بنویس! و او آنچه را بوده و خواهد بود، تا روز قیامت نوشت!
گر چه قلم در این روایت اشاره به قلم تقدیر، قضا و قدر است، ولى هر چه هست، نقش قلم را در سرنوشت بشر و مقدّرات او روشن مى سازد.
پیشوایان اسلام، در احادیث متعددى به یاران خود تأکید مى کردند: به حافظه خود قناعت نکنند، و احادیث اسلامى و علوم الهى را به رشته تحریر درآورند، و براى آیندگان به یادگار بگذارند.
بعضى از دانشمندان گفته اند: «أَلْبَیانُ بَیانانْ: بَیانُ اللِّسانِ، وَ بَیانُ الْبَنانِ وَ بَیانُ اللِّسانِ تَدْرُسُهُ الاْ َعْوامُ، وَ بَیانُ الاْ َقْلامِ باق عَلى مَرِّ الاْ َیّامِ!»؛ (بیان دو گونه است: بیان زبان، و بیان قلم، بیان زبان را گذشت زمان کهنه مى سازد و از بین مى رود، ولى بیان قلم ها تا ابد باقى است!).
و نیز گفته اند: «إِنَّ قَوامَ أُمُورِ الدِّیْنِ وَ الدُّنْیا بِشَیْئَیْنِ القَلَمِ وَ السَّیْفِ وَ السَّیْفُ تَحْتُ الْقَلَمِ»؛ (پایه امور دین و دنیا بر دو چیز است: قلم و شمشیر و شمشیر زیر پوشش قلم قرار دارد!)
پیامبر گرامى اسلام در حدیث پر معنایى مى فرماید: «ثَلاثٌ تَخْرِقُ الْحُجُبَ، وَ تَنْتَهِى إِلى ما بَیْنَ یَدَىِ اللّهِ: صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَماءَ، وَ وَطْىُ أَقْدامِ الْمُجاهِدِیْنَ، وَ صَوْتُ مَغازِلِ الْمُحَصَناتِ»؛ (سه صدا است که حجاب ها را پاره مى کند و به پیشگاه با عظمت خدا مى رسد: صداى گردش قلم هاى دانشمندان به هنگام نوشتن، صداى قدم هاى مجاهدان در میدان جهاد و صداى چرخ نخ ریسى زنان پاکدامن!)،(16)
بنابراین، پایه اسلام از همان آغاز بر علم و قلم گذارده شده، و بى جهت نیست که قومى چنان عقب مانده، به قدرى در علوم و دانش ها پیش رفتند، که علم و دانش را ـ به اعتراف دوست و دشمن ـ به همه جهان صادر کردند، و به اعتراف مورخان معروف «اروپا» این نور علم و دانش مسلمین بود که بر صفحه اروپاى تاریک «قرون وسطى» تابید، و آنها را وارد «عصر تمدن» ساخت.
در این زمینه، کتاب هاى فراوانى از سوى خود آنها تحت عنوان «تاریخ تمدن اسلام» یا «میراث اسلام» نوشته شده است.
چقدر نازیباست ملتى این چنین، و آئینى آن چنان، در میدان علم و دانش عقب بمانند و نیازمند دیگران و حتى وابسته به آنها شوند.(17)
هفت نکته:
1.در سوره مبارکه علق، «تعلیم به وسیله قلم» از اوصاف پروردگار کریم دانسته شده است؛ اقرأ و ربّک الأکرم.الذی علّم بالقلم .(سوره علق،ایات 4ـ 3) اگر میخواهیم قلمی سازنده و بالنده پیدا کنیم، بایسته است که با ارزش قلم و رسالت والای آن آشنا شویم.اسلام آمده است؛تا بشر را از جنگ و نزاع به صلح و دوستی رهنمون گردد؛تا آدمی به جای آنکه در اندیشه تهیه سلاح جنگی باشد، قلم متعهدانه را در دست گیرد و طریق کمال را بپیماید و در پرتو کشف حقایق هستی و تبیین علوم و معارف الهی، امور دین و دنیای خویش را سامان بخشد.
2.قلم میکوشد؛تا علم و معرفت را از اسارت نسیان و فراموشی رها کند و نهر زلال دانش را حیاتی جاودانه بخشد.این خلق مبارک،از بهترین موهبتهای الهی است که از آب حیات ازلی سیراب گشته و آن را ولایتی است،ربوبی که دانایی و آگاهی را در سلطه خود محفوظ میدارد و از گزند غفلت امنیت میبخشد.
قلم،جوهره علم را در خود نهفته دارد؛ آن زمان که در دست انسان بصیر قرار گیرد،نور هدایت را برافروزد و مقربی است که با نور «عین الله» مینگرد و به الهام «سمع اللّه» میشنود،به زیور «لسان الله» آراسته و از نیروی معنوی «ید الله» حظّی وافر برده است.(.اشاره به روایت قدسی است که به حدیث «قرب نوافل» معروف است:«و کنت سمعه الّذی یسمع به، و بصره الّذی یبصر به، و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها».(توحید مفصل،ص 100))
3.انسان به گونههای مختلفی،همچون زبان و اشاره،مقاصد قلبی و درونی خویش را آشکار میکند و این مهم، اختصاصی به قلم ندارد،اما تفاوت قلم با زبان در آن است که اظهار قلبی و آگاهیهای فردی از طریق قلم،بسی ماندگارتر و حیطه اثرش گستردهتر مینماید.
4.قلم از آن جهت که بیانگر عقاید و معارف انسان و درک او از عالم هستی است، وسیله پرورش عقل و مایه شکوفایی آن نیز هست. آدمی با تدبّر در نظام آفرینش و به کارگیری نیروی عقل در نگارش یافتههای علمی و درونی خویش میکوشد؛ تا اثری تأثیر گذار و یادگاری ماندگار پدید آورد. از این رو، قلم را باید ترجمان عقل و دل انسان و مایه شکوفایی و مانایی آن دانست.
5.قلم، لباس زرین الفاظ را برقامت بلند معانی میپوشاند و نقاب از سیمای علوم عقلانی و معارف وحیانی بر میگیرد. نظر به همین منزلت و اهمیت دلگشای قلم و کتابت است که خداوند رحیم در قرآن کریم به آنچه مینویسد، سوگند یاد فرموده است؛ ن و القلم و ما یسطرون .(سوره قلم،ایه 1)
اما والاترین رسالت قلم را باید در تحریر و تقریر «کلمات الهی» دانست که در زبان روایات اسلامی از آن به ائمه عصمت و اهل ولایت(ع) تعبیر شده است؛کلمات مطهر و کمال پروری که اگر تمامی درختها قلم و همه دریاها مرکب گردند،از بیان فضایل و عظایم آن ناتواناند؛«نحن الکلمات الّتی لاتدرک فضائلنا و لاتستقصی؛ماییم آن کلمات خدا که فضایلمان درک نگردد و پایان نپذیریم».
6.دست توانای «قلم»،علوم و معارف را بر صحیفه تاریخ مینگارد و فرزندان زمان را میراث بر ارزشمندترین آثار دوران میسازد،چنان که احادیث نورانی اهل بیت معصومین(ع) و ایات آسمانی قرآن کریم، به برکت نعمت عظمای «قلم» به دست ما رسیده و این گونه،آثار گران بهای بزرگان و دانشوران در معرض استفاده همگان قرار گرفته است؛ الحمدلله الّذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لو لا أن هدانا اللّه؛ستایش از آن خداست که ما را به این موهبت راه نمود و اگر خدا ما را راه ننموده بود، ما چنان نبودیم که راه یابیم .(سوره اعراف،ایه 43)
7.و این سان،پروردگاری که انسان را توان بیان داد،از خونی بسته پدید آورد و او را مشمول کرامت خویش نمود،قلم را رمز جاودانگی او و ابزار نگارش اسرار و حقایق و حفظ و تعلیم علوم و دقایق قرار داد: ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک و ما کنت لدیهم اذ یلقون أقلامهم ایهم یکفل مریم و ما کنت لدیهم اذ یختصمون؛ای پیامبر،این از خبرهای غیبی است که آن را بر تو وحی میکنیم؛زیرا تو هنگامی که آنان تیرهای قرعه خود را میافکندند، تا کدام یک سرپرستی مریم را بر عهده گیرد،نزدشان نبودی و نیز هنگامی که در این باره به کشمکش پرداختند، نزدشان حضور نداشتی .(سوره آل عمران، ایه 44)
پس،با قدم صدق از خطوات شیطان دوری گزینیم و قلم خویش را به نهر توفیق سپاریم! باشد که به لطف رحمانی، شایستگی کفالت طهارت مریمی و بهرهمندی از انفاس قدس مسیحایی شامل حالمان گردد.
نقش قلم در حیات انسان ها
از مهم ترین رویدادهاى زندگى بشر ـ چنان که قبلاً نیز اشاره کردیم ـ پیدایش «خط»، و راه افتادن قلم بر صفحه کاغذها یا سنگ ها بود، و همان بود که دوران تاریخ را، از ما قبل از تاریخ جدا کرد.
گردش نیش قلم بر صفحه کاغذ، سرنوشت بشر را رقم مى زند، لذا پیروزى و شکست جوامع انسانى به نوک قلم ها بسته است.
«قلم»، حافظ علوم و دانش ها، پاسدار افکار اندیشمندان، حلقه اتصال فکرى علماء، و پل ارتباطى گذشته و آینده بشر است، و حتى ارتباط آسمان و زمین نیز، از طریق لوح و قلم حاصل شده است!
«قلم»، انسان هائى را که جدا از هم، از نظر زمان و مکان، زندگى مى کنند به یکدیگر پیوند مى دهد، گوئى، همه متفکران بشر را در تمام طول تاریخ، و در تمام صفحه روى زمین، در یک کتابخانه بزرگ جمع مى بینى!
«قلم»، رازدار بشر، خزانه دار علوم، و جمع آورى کننده تجربیات قرون و اعصار است، و اگر قرآن به آن سوگند یاد مى کند به همین دلیل است; زیرا همیشه سوگند به یک امر بسیار عظیم و پرارزش یاد مى شود.
و البته «قلم»، وسیله اى است براى «ما یَسْطُرُون» و نوشته ها، که قرآن به هر دو سوگند یاد کرده است، هم به «ابزار» و هم به «محصول» ابزار.
در بعضى از روایات آمده است: إِنَّ أَوَّلَ ما خَلَقَ اللّهُ الْقَلَمَ: «نخستین چیزى را که خدا آفرید قلم بود».
این حدیث را محدثان شیعه، از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند،( «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 389، حدیث 9 ) و در کتب اهل سنت به عنوان یک خبر معروف نیز آمده است.(18)
و در حدیث دیگرى آمده: أَوَّلُ ما خَلَقَ اللّهُ تَعالى جَوْهَرَةٌ: «نخستین چیزى را که خدا آفرید گوهرى بود».(19)
و در بعضى از اخبار مى خوانیم: إِنَّ أَوَّلَ ما خَلَقَ اللّهُ الْعَقْلَ: «نخستین چیزى را که خدا آفرید عقل و خرد بود».(20)
توجه به پیوند ویژه اى که در میان «گوهر»، «قلم» و «عقل» است، مفهوم «اول بودن» همه آنها را روشن مى کند.
در ذیل حدیثى که در بالا، از امام صادق(علیه السلام) نقل کردیم ملاحظه مى شود: خداوند بعد از آفرینش قلم، به او فرمود: بنویس! و او آنچه را بوده و خواهد بود، تا روز قیامت نوشت!
گر چه، قلم در این روایت اشاره به قلم تقدیر، قضا و قدر است، ولى هر چه هست، نقش قلم را در سرنوشت بشر و مقدّرات او روشن مى سازد.
پیشوایان اسلام، در احادیث متعددى، به یاران خود تأکید مى کردند: به حافظه خود قناعت نکنند، و احادیث اسلامى و علوم الهى را به رشته تحریر درآورند، و براى آیندگان به یادگار بگذارند.(21)
بعضى از دانشمندان گفته اند: أَلْبَیانُ بَیانانْ: بَیانُ اللِّسانِ، وَ بَیانُ الْبَنانِ وَ بَیانُ اللِّسانِ تَدْرُسُهُ الاْ َعْوامُ، وَ بَیانُ الاْ َقْلامِ باق عَلى مَرِّ الاْ َیّامِ!:
«بیان دو گونه است: بیان زبان، و بیان قلم، بیان زبان را گذشت زمان کهنه مى سازد و از بین مى رود، ولى بیان قلم ها تا ابد باقى است»!(22)
و نیز گفته اند: إِنَّ قَوامَ أُمُورِ الدِّیْنِ وَ الدُّنْیا بِشَیْئَیْنِ القَلَمِ وَ السَّیْفِ وَ السَّیْفُ تَحْتُ الْقَلَمِ: «پایه امور دین و دنیا بر دو چیز است: قلم و شمشیر و شمشیر زیر پوشش قلم قرار دارد»!(23)
همین معنى را بعضى از شعراى عرب چنین به نظم آورده:
کَذا قَضَى اللّهُ لِلاْ َقْلامِ مُذْ بُرِیَتْ *** إِنَّ السُّیُوفَ لَها مُذْ أَرْهَفَتْ خَدَمٌ!
«خداوند این گونه براى قلم از آن روز که تراشیده شد، مقدّر کرده است که شمشیرهاى تیز خدمتگزار آن باشند»! (این تعبیر اشاره لطیفى است به تراشیدن قلم به وسیله چاقو، و قرار گرفتن تیغ هاى تیز در خدمت قلم از آغاز کار).(24)
شاعر دیگرى با استناد به آیات مورد بحث، در این زمینه مى گوید:
إِذا أَقْسَمَ الاْ َبْطالُ یَوْماً بِسَیْفِهِمْ *** وَ عَدُّوهُ مِمّا یَجْلِبُ الْمَجْدَ وَ الْکَرَمَ
کَفى قَلَمُ الْکُتّابِ فَخْراً وَ رَفْعَةً *** مَدَى الدَّهْرِ أَنَّ اللّهَ أَقْسَمَ بِالْقَلَمِ!
«آن روز که جنگجویان قهرمان، به شمشیرهاى خود سوگند یاد کنند.
و آن را اسباب بزرگى و افتخار بشمرند.
براى قلمِ نویسندگان، همین افتخار و سربلندى در تمام دوران جهان بس که، خداوند سوگند به قلم یاد کرده است (و نه به شمشیر)».(25)
و راستى چنین است; چرا که پیروزى هاى نظامى، اگر از ناحیه فرهنگ نیرومندى تضمین نگردد، هرگز پایدار نخواهد بود، مغول ها در تاریخ ایران بزرگترین پیروزى را کسب کردند، ولى چون ملت بى فرهنگى بودند، به زودى در فرهنگ اسلام و ایران حل شدند، و مسیر خود را تغییر دادند.
گر چه، این بحث بسیار دامنه دار است، ولى براى این که از روش تفسیرى خارج نشویم، سخن را با حدیث بسیار پرمعنائى از پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در این زمینه پایان مى دهیم:
ثَلاثٌ تَخْرِقُ الْحُجُبَ، وَ تَنْتَهِى إِلى ما بَیْنَ یَدَىِ اللّهِ:
صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَماءَ، وَ وَطْىُ أَقْدامِ الْمُجاهِدِیْنَ، وَ صَوْتُ مَغازِلِ الْمُحَصَناتِ:
«سه صدا است که حجاب ها را پاره مى کند و به پیشگاه با عظمت خدا مى رسد: صداى گردش قلم هاى دانشمندان به هنگام نوشتن، صداى قدم هاى مجاهدان در میدان جهاد، و صداى چرخ نخ ریسى زنان پاکدامن»!(26)
البته، تمام آنچه گفته شد، درباره قلم هائى است که در مسیر حق و عدالت، و در صراط مستقیم، گردش مى کند، اما قلم هاى مسموم و گمراه کننده، بزرگترین بلا، و عظیم ترین خطر براى جوامع انسانى محسوب مى شود.
پی نوشت:
1 . علق/3-4.
2 . مواهب عليه، ص 1368.
3 . اشاره به روايت قدسي است كه به حديث «قرب نوافل» معروف است: « «و كنت سمعه الّذى يسمع به، و بصره الّذى يبصر به، و لسانه الذى ينطق به، و يده التى يبطش بها». (توحيد مفضل، ص 100)
4 . انوار درخشان، ج 18، ص 210-211؛ مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج 15، ص 193.
5 . قلم/1.
6 . لقمان/27: «وَ لَوْ أَنَّ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ».
7 . الاحتجاج، ج 2، ص 454، امام كاظم(ع).
8 . اعراف/43.
9 . الامثل في تفسير كتاب الله المنزل، ج 20، ص 321.
10 . آل عمران/44: «ذلِكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيهِ إِلَيْكَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَ ما كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُون».
(11). سوره قلم، آیه 1.
(12). «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 389، حدیث 9.
(13). تفسیر «فخر رازى»، جلد 30، صفحه 78.
(14). همان مدرک.
(15). همان مدرک.
(16). «الشهاب فى الحکم و الآداب»، صفحه 22.
(17). گرد آوري از کتاب: تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج 24، ص 181؛ تفسیر نمونه، آيت الله العظمي مکارم شيرازي، دارالکتب الإسلامیه، چاپ سی و ششم، ج 27، ص 181.
18 و 19 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 30، صفحه 78.
20 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 30، صفحه 78.
21 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 18، صفحه 56، احادیث 14 و 16 و 17 و 18 و 19 و 20.
22 و23 ـ تفسیر «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 332.
24 ـ تفسیر «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 332.
25 ـ «روح البیان»، جلد 10، صفحه 102.
26 ـ «الشهاب فى الحکم و الآداب»، صفحه 22.
منابع:
http://ahsanalhadis.com/2015-05-05-14-02-46/quran/item/5412-%D9%86%D9%82%D8%B4-%D9%82%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%87%D8%A7.html
http://ensani.ir/fa/article/46306/%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D8%B4-%D9%82%D9%84%D9%85
https://aslam.kowsarblog.ir/
https://jh.isca.ac.ir/article_4358.html
http://quranpajooh.blogfa.com/post/47
https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&mid=243517&typeinfo=25&catid=22711