0

آیا قاتل شهید بهشتی زنده است؟

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

آیا قاتل شهید بهشتی زنده است؟
سه شنبه 7 تیر 1401  1:18 PM

آیا قاتل شهید بهشتی زنده است؟

 

 هفتم تیر چهل و یکمین سالگرد ترور آیت‌الله سید محمد حسینی بهشتی و ۷۲ عضو حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ است.

 

 

محمدرضا کلاهی صمدی

محمدرضا کلاهی صمدی (زاده ۸ خرداد ۱۳۳۸ – درگذشته [احتمالی] ۲۴ آذر ۱۳۹۴) از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران و متهم انفجار ۷ تیر ۱۳۶۰ در ساختمان حزب جمهوری اسلامی بود. در شامگاه ۷ تیر ۱۳۶۰ (برابر ۲۸ ژوئن ۱۹۸۱) بمب قدرتمندی مقر حزب جمهوری اسلامی را ویران ساخت و سید محمد بهشتی و ۷۲ مقام دولتی ایرانی کشته شدند.

محمدرضا کلاهی که به عنوان کاردان فنی تجربی تجهیزات صوتی در حزب جمهوری اسلامی کار می‌کرد متهم است که بمب را همراه خود به مقر حزب برد. به همین دلیل او عامل انفجار شناخته شد. پس از انفجار بمب در مقر حزب وی به سرعت و قبل از اینکه کسی به او شک کند به بهانه خرید بستنی برای حضار سوار موتورسیکلت خودش شد و فرار کرد. او بدون اینکه در دادگاهی در ایران محاکمه شود توانست از مرز خارج شود و به فرانسه بگریزدو در اوایل دهه ۱۹۸۰ (میلادی) به عنوان پناهنده با نام مستعار «علی معتمد» به هلند رفت.

مقامات جمهوری اسلامی ادعا می‌کنند که کلاهی عامل نفوذی مجاهدین خلق ایران در حزب جمهوری اسلامی بود. گفته می‌شود او از سازمان جدا شده بود، اما بخاطر گذشته خود مخفیانه زندگی می‌کرد.[ مرتضی حمزه لویی از اعضای پیشین سازمان مجاهدین خلق که از دوستان بسیار نزدیک کلاهی صمدی بود هم این ادعا را تایید و گفت که کلاهی در قرارگاه اشرف مدتی محافظ مسعود رجوی بوده‌است. وبگاه عصر ایران از قول یک مقام آگاه (امنیتی) نوشت، محمدرضا کلاهی و مسعود کشمیری (عامل بمبگذاری دفتر نخست‌وزیری در ۸ شهریور ۱۳۶۰) در کلن آلمان دیده شده‌اند. همسر افغان محمدرضا کلاهی سال‌ها از هویت او بی‌خبر بود. اما در سال ۲۰۰۰ پس از انتشار نگاره‌های او در نشریات ایران از هویت او آگاه شد.

 

ترور

«علی معتمد» (یا به احتمال زیاد همان رضا کلاهی صمدی) در ۲۴ آذر ۱۳۹۴ (برابر ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵) در سن ۵۶ سالگی در شهر آلمیره هلند در خیابان از نزدیک هدف گلوله دو مرد ناشناس قرار گرفت و در بیمارستان جان سپرد.[۹] او در این شهر به عنوان برق‌کار در شرکت برق‌رسانی اینکو کار می‌کرد.[

بعد از گذشت یک سال از ترور یک ایرانی در هلند به نام «علی معتمد» کسانی مدعی شدند که فرد مقتول همان محمدرضا کلاهی، مظنون اصلی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در سال ۱۳۶۰ است. خال کف پای چپ وجه مشترک فرد کشته شده با کلاهی بود.

سه سال پس از کشته شدن معتمد در حالیکه دادگاه قاتلان او بر قرار بود روزنامه‌های هلندی، دوباره این خبر را تأیید کردند که مقتول که در دهه ۱۳۶۰ (خورشیدی) از هلند پناهندگی گرفته و به عنوان کارشناس برق در آن کشور زندگی می‌کرده همان کلاهی بوده‌است. روزنامه‌های هلند نوشته‌اند که وی در آنجا ازدواج کرده و صاحب یک پسر بوده‌است. کلاهی، خانواده خود را از دیدن کانال‌های صدا و سیمای ایران منع می‌کرده تا به هویتش پی نبرند.[ژیار گل خبرنگار بی‌بی‌سی فارسی که به منظور بررسی درباره مورد کشته شدن علی معتمد سه سال بعد به هلند سفر کرد پس از دیدن بخش‌هایی از پرونده قتل نوشت: «پسر و همسر و برخی از دوستان علی معتمد همان روز نخست کشته شدن به پلیس [هلند] می‌گویند اسم واقعی مقتول محمد رضا کلاهی صمدی بوده، او در ایران حکم اعدام داشته و عضو سازمان مجاهدین خلق بوده‌است. این در حالی بود که دفتر دادستانی [هلند] به من می‌گفتند مدرکی ندارند ثابت کند او علی معتمد نیست. مرتضی حمزه لویی یکی از اعضای پیشین سازمان مجاهدین خلق که از دوستان بسیار نزدیک کلاهی صمدی بود هم در بازجویی پلیس و هم در تماس تلفنی با من از پاریس گفت که کلاهی در قرارگاه اشرف مدتی محافظ مسعود رجوی رهبر این سازمان بوده‌است. با خواندن بخشی از این پرونده که به آن دست پیدا کردیم دریافتیم که ده‌ها نفر می‌دانستند که مقتول محمد رضا کلاهی صمدی است. اما هیچ‌کس حاضر نبوده در سه سال درباره این کشته شدن صحبت کند».

دستگاه قضایی هلند عضو یک باند خلافکار را به اتهام قتل محمدرضا کلاهی محکوم کرد. نوفل فسیح در برابر دریافت ۱۳۰ هزار یورو دو نفر دیگر را استخدام می‌کند تا کلاهی را به قتل برسانند. نوفل فسیح، تاکنون نام کسانی که این پول را پرداخت کرده‌اند فاش نکرده است.

در ۱۰ بهمن ۱۳۹۷ (برابر ۳۰ ژانویه ۲۰۱۹) دادستان عمومی هلند در جریان دادگاه متهمان درجه اول قتل علی معتمد گفت که هنوز شواهدی بر دست داشتن حکومت ایران در ترور محمدرضا کلاهی پیدا نشده‌است. این در حالی بود که چند روز پیش آن سازمان اطلاعات و امنیت هلند اعلام کرده بود که دربارهٔ نقش ایران در ترور علی معتمد و احمد نیسی (در سال ۲۰۱۷) در شهر لاهه، «تقریباً یقین» دارد. وزیر امور خارجه هلند گفت که این اختلاف نظر به دلیل روش‌های بررسی متفاوت نهادهای اطلاعاتی و قضایی است خبرگزاری آسوشیتدپرس می‌گوید دادگاهی در آمستردام نتوانسته ارتباطی میان فرد سازمان‌دهنده قتل محمدرضا کلاهی و حکومت ایران پیدا کند در پاییز سال ۹۸ رضوان تقی متهم فراری مراکشی-هلندی در دبی دستگیر شد. او متهم به قتل کلاهی و احمد نیسی است.

 

تشریح موضوع ترور

 یک سال پس از آنکه در ۲۴ آذر ۱۳۹۴ (۱۵ دسامبر ۲۰۱۵) فردی به نام علی معتمد در هلند به قتل رسید، یکی از فعالان سیاسی چپ هلند به نام مرتضی صادقی ابتدا در صفحۀ فیس‌بوکش و هفته بعد در گفت‌وگو با صدای آمریکا مدعی ‌شد که علی معتمد همان محمدرضا کلاهی عامل انفجار دفتر حزب جمهوری در ۷ تیر ۱۳۶۰ است.

از آن پس در اغلب رسانه‌های خارجی و داخلی علی معتمد به‌عنوان محمدرضا کلاهی معرفی شده است. چند روز پیش دادگاهی در هلند پس از دو سال، دو متهم به قتل علی معتمد را به ۲۵ و ۲۰ سال زندان محکوم کرد. این حکم باعث شده بار دیگر اسم محمدرضا کلاهی بر سر زبان‌ها بیفتد، اما در حکم دادگاه هلندی اسمی از محمدرضا کلاهی نیست و افراد مذکور به‌عنوان مشارکت در قتل علی معتمد حکم گرفته‌اند. در این گزارش ابتدا به ماجرای انفجار ۷ تیر و چگونگی نفوذ کلاهی در حزب جمهوری می‌پردازیم و در بخش دوم به این مسأله اشاره می‌کنیم ‌که چرا می‌توان در این‌که علی معتمد همان محمدرضا کلاهی است تشک وارد کرد.

 

نفوذی حزب جمهوری
آیت‌الله بهشتی یك سال پس از تشكیل حزب جمهوری اسلامی در گفت‌وگو با روزنامۀ «جمهوری اسلامی» در پاسخ به این سئوال كه حزب در طول این مدت با چه مشكلاتی روبه‌رو بوده، می‌گوید: «استكبار جهانی به‌خصوص آمریكا، پس از تأسیس حزب جمهوری اسلامی سخت به هراس افتادند. چون می‌دیدند كه اگر این تشكیلات اسلامی به قدرت برسد و نیرومند بشود، با پایگاه عمیق و مردمی وسیعی كه دارد و با همكاری صمیمانه‌ای كه بین روحانیت و حركت سیاسی و تداوم انقلاب از مجرای این حزب وجود خواهد داشت، زمینه برای رسیدن خون‌خواران و جهان‌خواران به مطامع خودشان از دست خواهد رفت. به همین جهت هم كوشیده‌اند كه در حزب رخنه كنند، و هم كوشیده‌اند كه به آن، چه از داخل و چه از خارج، ضربه بزنند. گروه‌های التقاطی و گروه‌های چپ‌گرا هم همین‌طور. آن‌ها هم احساس كردند كه اگر این حزب اسلامی پیش برود، جلو برود و رشد كند، زمینه برای رشد آن‌ها ضعیف خواهد شد و به هدف‌های شیطانی‌شان نخواهند رسید.»

با وجود این حساسیت‌ها و آگاهی از این‌که کانون‌های قدرت و گروه‌های معاند به دنبال نفوذ و ضربه به آن هستند، سرانجام محمدرضا کلاهی به‌عنوان یک نفوذی فاجعه ۷ تیر را رقم زد. این حادثه شش روز پس از عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری صورت گرفت. سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمدجواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان منافقین به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که «روز هفتم تیر» کار یکسره خواهد شد.

برخی‌می‌گویند نفوذ، خطی بود که مظفر بقایی و حزب زحمت‌کشان پیش و پس از انقلاب دنبال‌می‌کرد. خط نفوذ را به حزب توده هم نسبت ‌می‌دهند که پیش از انقلاب سازمان نظامی‌اش در ارتش و جاهای دیگر نفوذ کرده بود و بعد از انقلاب هم در روزنامه‌ها و برخی جاهای حساس دیگر، اما به‌طور قطع تأثیرات کوتاه‌مدت نفوذ هیچ‌کدام از آنها به اندازه نفوذ مدت سازمان مجاهدین خلق نرسید که نفوذی‌هایش توانستند در ۷ تیر تا ۸ شهریور ۱۳۶۰ دو انفجار در قلب حاکمیت تازه انقلابی، تدارک ببینند. خسرو تهرانی مسئول اطلاعات نخست‌وزیری در نشستی تحلیلی دربارۀ سازمان مجاهدین خلق، مهمترین تاکتیک سازمان را «خط نفوذ» دانسته و گفته است: «آن‌ها در دادگاه‌های انقلاب، کمیته، صدا و سیما نفوذ داشتند.»

 

کلاهی که بود و چگونه نفوذ کرد؟
محمدرضا کلاهی صمدی، فرزند حسن، متولد ۱۳۳۸، از «دبیرستان بامداد تهران» ـ دبیرستانی واقع در خیابان جمهوری، خیابان گلشن ـ دیپلم ریاضی گرفت و دانشجوی سال اول رشتۀ برق دانشگاه علم و صنعت بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی به سازمان مجاهدین خلق پیوست. محمد محمدی ری‌شهری، اولین وزیر اطلاعات در خاطرات خود دربارۀ کلاهی می‌نویسد: «محمدرضا کلاهی صمدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ به سازمان منافقین پیوست.

ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط‌دهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی نموده، ضمن این‌که در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشته است به عنوان پاسدار کمیتۀ انقلاب اسلامی ولیعصر تهران واقع در خیابان پاستور شروع به فعالیت و به تدریج با هدایت منافقین وارد حزب جمهوری اسلامی ‌می‌شود.

کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار‌ می‌گیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت، مجلس،‌ نهادها و …) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوت‌ها برای کنفرانس‌ها، میزگردها و یا جلسات بوده، ضمن این‌که حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است. او مستقیماً زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشته است. کلاهی از تاریخ ۱/۹/۱۳۵۹ در منزل شخصی فردی به نام سیدعباس مؤدب صفت به عنوان مستأجر و به صورت انفرادی زندگی می‌کرده و بعضاً‌ افرادی را نیز با خود به منزل‌می‌آورده است.

ساعت ۷ صبح از خانه خارج و حدود ۸ شب به خانه برمی‌گشت و در رفت‌و‌آمد بسیار محتاط و مرتباً‌ خودش را چک می‌کرد و حتی برای رفتن به دستشویی در اتاق خودش را قفل ‌می‌نموده است. وی چند روز قبل از انفجار حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل‌می‌نموده و چون رفت‌و‌آمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده، کمتر مورد بازرسی قرار ‌می‌گرفت.»

علیرضا نادعلی از اعضای اولیۀ حزب جمهوری اسلامی که در دفتر مرکزی حزب از همکاران نزدیک کلاهی صمدی بوده، دربارۀ فعالیت‌های او در حزب جمهوری و ارتباطش با اعضای حزب به تاریخ ایرانی می‌گوید: «او در ظاهر فرد زرنگی بود و خیلی جدی هم در کارها ظاهر شده بود که توانست سریع به دفتر مرکزی بیاید و خود را در آنجا تثبیت کند. اصلاً به همین دلیل بود که در حزب جاگیر شده و تقریباً اعتماد افراد را به خود جلب کرده بود. آن زمان هم در حزب آن‌قدر جو صمیمیت و دوستی بود که کسی به کس دیگر بدگمانی و تردید نداشت.» نادعلی الان که دربارۀ آن روزها فکر‌ می‌کند به نظرش ‌می‌رسد که برخی رفتارهای کلاهی مشکوک بوده است: «حقیقتش این است که برخی رفتارهای مشکوک را از کلاهی دیدم.

همانند این‌که مثلا اگر قرار بود کتابچه‌ای برای حزب آماده شود سریع و ظرف یک روز این کار را انجام می‌داد و این حیرت‌‌انگیز بود چون علی‌القاعده کسی نمی‌تواند این کار را در یک روز انجام دهد آن هم با وسایل و امکانات محدودی که آن روزها وجود داشت. کلاهی یک موتور داشت که با آن این طرف و آن طرف می‌رفت و وقتی برمی‌گشت کارها را انجام داده بود. این نشان می‌داد که برخی‌ها در بیرون به او کمک می‌کردند، اما آن زمان این‌ها به چشم ما نمی‌آمد و همان‌طوری که گفتم جو اطمینان در حزب فراوان بود.»
 

پس از فرار

کلاهی پس از بمب‌گذاری، به‌طور مستمر توسط سازمان مجاهدین محل اختفایش تغییر می‌کرد تا این‌که یکی دو ماه بعد به کردستان منتقل و پس از مدتی به عراق منتقل می‌شود. مهدی اصفهانیان مشهور به سعید شاهسوندی در مورد فرار کلاهی به کردستان عراق و فعالیت او در بخش فرستنده‌های رادیو مجاهد می‌گوید: «درست در فردای هفتم تیر سال ۱۳۶۰، طبق برنامه‌ریزی قبلی، من و سه نفر دیگر به عنوان گروه موسس رادیو مجاهد، بنا به دعوت عبدالرحمن قاسملو، رهبر حزب دموکرات کردستان ایران عازم محل دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان در ارتفاعات زمزیران شدیم. یکی دو ماه بعد فردی به جمع ما پیوست. او قدی نسبتاً کوتاه داشت با ظاهری نجیب و آرام و روحیه‌ای تشکیلاتی و اجرایی. هویت او برای همه ما مشخص نبود. او با نام «کریم» در بخش فنی رادیو مجاهد (فرستنده‌ها) سازماندهی شد. او که بعدها «کریم رادیو» نام گرفت کسی جز محمدرضا کلاهی، عامل انفجار ۷ تیر نبود.

آخرین شنیده‌های من در مورد او این است که در روند تحولات ایدئولوژیک درون سازمان مجاهدین، مساله‌دار شده و حتی شنیدم که در حاشیه است ولی به دلیل نقشی که در ماجرای هفتم تیر دارد دیگر امکان زندگی علنی نداشته و به‌صورت ناشناس زندگی می‌کند.» دی سال ۱۳۹۲ یک منبع آگاه در گفت‌وگو با ایرنا اعلام کرد: «مسعود کشمیری عامل انفجار نخست‌وزیری و محمدرضا کلاهی صمدی عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی در آلمان رویت شده‌اند. نامبردگان که از اعضا و هواداران فعال گروهک تروریستی منافقین و خط نفوذ فرقه رجوی در نهادهای حیاتی، حساس و مهم جمهوری اسلامی بودند، هنگام خوردن غذا در رستورانی در شهر کلن و هنگام رانندگی در شهر هامبورگ آلمان مشاهده شده‌اند» و اردیبهشت ۱۳۹۵ هم سخنگوی ناجا اعلام کرد یکی از عوامل انفجار دفتر حزب جمهوری توسط اینترپل در آلبانی دستگیر شده و به‌زودی به ایران تحویل داده می‌شود.

بعد از این خبر گمانه‌زنی‌های مختلفی دربارۀ آن مطرح شد، اما بعداً مشخص شد که آن فرد کلاهی یا کشمیری نبوده و آزاد شده است. چند ماه بعد در ۳ دی ۱۳۹۵ با گفت‌وگوی مرتضی صادقی با صدای آمریکا و ادعای این‌که علی معتمد همان محمدرضا کلاهی است بار دیگر اسم کلاهی در صدر خبرها قرار گرفت.

 

آیا علی معتمد همان کلاهی است؟
علی معتمد هنگامی که ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵ (۲۴ آذر ۱۳۹۴) خانه‌اش را در شهر آلمیره هلند ترک می‌کرد به ضرب گلوله از سوی دو مرد ناشناس کشته شد. گفته شده او در این شهر به عنوان برق‌کار برای یک شرکت برق‌رسانی به نام اینکو کار می‌کرده، دوربین‌های مداربسته نشان می‌دهند که روز ۱۵ دسامبر دو نفر با نقاب در یک ماشین بی‌ام‌و علی معتمد را هدف قرار داده‌اند. بعدها لاشه سوخته خودرو پیدا شد. پلیس انور آولاد (Anouar Aoulad) ۲۸ ساله و مُرئو‌ مِنسو (Moreo Menso) ۳۵ ساله را به اتهام قتل معتمد بازداشت کرد.

دادستان عمومی هلند می‌گوید این دو نفر از شخصی به نام نوفل فصیح (Naoufal Fassih)، که یک جانی حرفه‌ای است و آن زمان در زندان بوده، دستور قتل را دریافت کرده‌اند و حتی از علت اصلی قتل علی معتمد هم بی‌خبر بوده‌اند. در تحقیقات قضایی و در حکم دادگاه هیچ‌گاه اسمی از محمدرضا کلاهی برده نشده، اما مرتضی صادقی یک سال پس از این قتل در صفحۀ ‌شخصی فیس‌بوکش نوشت که علی معتمد همان محمدرضا کلاهی است و یک هفته بعد در گفت‌وگو با برنامۀ «صفحه آخر» صدای آمریکا بار دیگر این ادعا را تکرار کرد.

پس از مدتی کار سنگین رسانه‌ای توسط اپوزیسیون خارج‌نشین، سازمان اطلاعات و امنیت هلند هم مدعی شد که علی معتمد همان محمدرضا کلاهی است و نهادهای امنیتی ایران را به دست داشتن در این قتل متهم کرد و اخراج دو دیپلمات ایرانی از هلند در خرداد ۹۷ را مرتبط با این قتل و پرونده دانست. با این وجود دادستانی هلند به صراحت اعلام کرد که مدرکی دال بر دست داشتن ایران در این قتل ندارد. روز چهارشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۵۷، روزنامۀ «ان.ال. تایمز» چاپ هلند به نقل از دادستان عمومی نوشت تحقیقات دربارۀ پرونده نوفل.اف. متهم ردیف اول قتل علی معتمد در سال ۲۰۱۵ هنوز به شواهدی که به دست داشتن ایران در این قتل مرتبط باشد، دست نیافته است.

دادستان عمومی همچنین گفته علی معتمد در هلند هیچ سابقۀ قضایی نداشته و انگیزۀ اصلی پشت قتل او همچنان نامعلوم است. در رأی دادگاه هم اسمی از محمدرضا کلاهی برده نشده است. برخی منابع می‌گویند، کلاهی در هلند تاجر مواد مخدر و اسلحه بود ـ کاری که بسیاری از اعضای مجاهدین خلق که در اروپا زندگی می‌کنند به آن مشغول هستند ـ و از همین راه امرار معاش می‌کرد و در سال‌های اخیر نیز با وارد کردن حجم بالایی از مواد مخدر، تبدیل به یکی از کارتل‌های بزرگ مواد در هلند شده بود.

ظاهراً کلاهی با برخی شرکای خود دچار اختلافات شدید شده بود و بارها توسط آن‌ها تهدید به مرگ شده بود. بر این اساس یک فرضیه می‌تواند این باشد که کلاهی برای نجات خود از دست رقبای قاچاق‌چی‌اش با مشارکت دوستانش نقشۀ قتل ساختگی خود را طراحی کرده و با رسانه‌ای شدن آن توانسته به هدف خود برسد و همچنان در سایه به فعالیت‌های مافیایی و تجارت مواد مخدر ادامه می‌دهد. فرضیۀ دیگر این است که هیاهوی به‌وجود آمده دربارۀ قتل کلاهی برای ردگم‌کنی است و شبکه‌ها و کانون‌های ضد ایرانی مأموریتی تازه برای او تعریف کرده‌اند و با به راه انداختن این جنجال، کلاهی حاشیۀ امنی پیدا می‌کند و می‌تواند در سایه به‌راحتی به فعالیت‌هایش ادامه دهد.
 

مخالفان و اپوزیسیون برانداز جمهوری اسلامی و کشورهایی چون هلند موضوع قتل علی معتمد و معرفی او به‌عنوان کلاهی را مستمسکی برای فشار به ایران قرار داده و تلاش کردند از این ماجرا «میکونوس» دیگری بسازند. آن‌ها بر اساس ادعاهای واهی و بدون ادلۀ محکم ابتدا علی معتمد را محمدرضا کلاهی معرفی کرده و در مرحلۀ بعد با ادعای دخالت ایران در این قضیه آن را ابزاری برای فشار به ایران قرار دادند، اما عدم همراهی دستگاه قضایی هلند این روند را تاحدودی مختل کرده است.

در داخل ایران هم با وجود این‌که مقامات مسئول تاکنون هیچ موضع رسمی و شفافی در این رابطه نگرفته‌اند، اما رسانه‌های داخلی تحت تأثیر فضای به‌وجود آمده علی معتمد را همان محمدرضا کلاهی معرفی کرده و از قتل او خبر داده‌اند.تا زمانی که به‌طور رسمی از طریق مراجع ذی‌صلاح داخلی در مورد یکی بودن علی معتمد و محمدرضا کلاهی و چگونگی قتل او اطلاع‌رسانی دقیق و شفافی نشود باید در مورد این‌که علی معتمد همان محمدرضا کلاهی است به دیدۀ تردید نگریست.

 
محمدرضا کلاهی - اسم سازمانی «کریم رادیو»

آیت‌اللهِ دکتری که به همراهِ چهار رفیق دیگرش ۱۶ سال تلاش کرد تا بتوانند رضایت رهبر جدید سیاسی کشور را برای تاسیس نظام حزبی فراگیر به دست بیاورد و هر بار از بیم شناسایی و ترور به دست دشمنان‌شان به این خواسته‌شان نرسیدند بالاخره برای بار سوم موفق شد رضایتش را به دست بیاورد. ۸۶۰ روز هم سرگرم کار تشکیلاتی و حزبی منسجم و فشرده شد و یک نخست‌وزیر و یک مجلس و یک دیوان عالی را هم روی کار آورد اما بالاخره به همراه ۷۲ نفر دیگر در تور «کریم رادیو» گرفتار و شکار شدند.



کودکی سید محمد حسینی بهشتی

دوم آبان ۱۳۰۷ در بافت قدیمی و مذهبی‌نشین لُنبان شهر اصفهان متولد شد. پدرش، سید فضل‌الله حسینی بهشتی از مراجع تقلید خوشنام اصفهان و داماد علامه میر محمدصادق خاتون‌آبادی از علما و مراجع بزرگ عصر مظفرالدین، محمدعلی و احمد شاه قاجار بود.

به دلیل هوش و استعداد فراوان از چهار سالگی به مکتب‌خانه فرستاد شد تا خواندن و نوشتن قرآن بیاموزد. ۶ – ۷ سالگی در دبستان «ثروت» ثبت‌نام شد و به دلیل تیزهوش بودن و برای تعیین کلاس درس، از او امتحان گرفتند. به دلیل نمره بالای آزمون هوش، قرار شد درس را به جای کلاس اول از کلاس ششم شروع کند، اما اولیای مدرسه به دلیل کم سن و سال بودن سید محمد با این تصمیم مخالفت کردند و او درس را از کلاس چهارم شروع کرد و با قبولی در کلاسهای پنجم و ششم، دوره دبستان را در همین مدرسه به اتمام رساند و دبیرستان به مدرسه «سعدی» رفت و تا سال دوم دبیرستان علاوه بر خواندن دروس‌های هر کلاس، زبان فرانسه هم آموخت.

حوادث شهریور ۱۳۲۰ و اخراج رضا شاه از ایران در محمدِ روحانی‌زاده، شور و علاقه زیادی برای یادگیری علوم و معارف اسلامی به وجود آورد. این علاقه باعث ترک تحصیل سید محمد از دبیرستان در سال ۱۳۲۱ و ثبت‌نام در مدرسه دینیِ صدر شد.او از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۵ ادبیات عرب، منطق، کلام و سطوح فقه و اصول را در این مدرسه آموخت. در سال ۱۳۲۴ از پدر و مادرش اجازه گرفت تا شب‌ها هم در حجرهِ مدرسه بماند.

او در سال ۱۳۲۵ به قم رفت و طی شش ماه در مدرسه حجتیه دروس سطح، مکاسب و کفایه را تکمیل کرد و از ابتدای سال ۱۳۲۶ درسِ خارج را شروع کرد. سید محمد درس خارج فقه و اصول را نزد آیت‌الله محقق داماد، سید روح‌الله موسوی خمینی، آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی، آیت‌الله سید محمدتقی خوانساری و آیت‌الله سید محمدحجت کوه‌کمری خواند.

در سال ۱۳۲۷ به فکر تمام کردن دوره دبیرستان افتاد و دیپلم ادبی گرفت و طی سالهای ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰ در دانشکده معقول و منقول یا دانشکده الهیات و معارف اسلامی فعلی ثبت‌نام کرد و لیسانس الهیات گرفت.

سید محمد در سال سوم دانشگاه در سال ۱۳۲۹ به تهران آمد و برخی دروس دانشگاهی را خواند و زبان انگلیسی‌اش را تکمیل کرد و یک سال بعد لیسانس گرفت و برای خواندن بقیه دروس حوزوی، به قم بازگشت. او همزمان به عنوان معلم زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول تدریس شد.

سید محمدِ جوان در سال ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ همزمان با اوج مبارزات سیاسی و اجتماعی نهضت ملی نفت به رهبری آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و دکتر محمد مصدق با لباس طلبگی در تظاهرات، اجتماعات و میتینگ‌های سیاسی تهران شرکت کردم.

به دنبال استعفای قهریِ محمد مصدق از نخست‌وزیری و در انتصاب احمد قوام‌السلطنه به نخست‌وزیری توسط محمدرضا شاه که با حکم جهاد آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی و همراهی دانشگاهیان و مردم عادی باعث شکل‌گیری قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ شد، سید محمد بهشتی در سلسله اعتصابات ۲۶ تا ۳۰ تیر در اصفهان به عنوان سخنران اعتصابات، در ساختمان تلگرافخانه شهر سخنرانی کرد.

او بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت ملی‌گرایِ مصدق به فکر کادرسازی، پرورش نیروی انسانی و متحد کردن طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاه‌ها افتاد به همین دلیل با همکاری جمعی از دوستانش دبیرستان «دین و دانش» را در شهر قم تأسیس کرد، نظام آموزشی حوزه‌های علمیه را اصلاح کرد و تلاش کرد تا بین دانشجو و طلبه پیوند برقرار شود.

سید محمد با قبولی در رشته دکتری فلسفه و معقول در دانشکده الهیات طی سال‌های ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۸ بین قم و تهران برای خواندن درس‌ها و انجام مسوولیت‌ها و کارهای محوله در رفت و آمد بود.

به دنبال تصمیم حوزه علمیه قم برای تجدید نظام آموزشی طلاب و روحانیون حوزوی در سال ۱۳۳۹، دکتر سید محمد حسینی بهشتی با همراهی عبدالرحیم ربانی شیرازی، سید محمدرضا سعیدی و علی مشکینی و جمع دیگری از دوستانش برنامه تحول در نظام آموزشی حوزه‌های علمیه را تهیه و مدارس جدید حوزوی را تاسیس کردند.

مسلمانان هامبورگ در سالگرد تاسیس مسجد این شهر که با حمایت آیت‌الله سید حسین طباطبایی بروجردی تاسیس شد، از مراجع تقلید قم به خصوص از آیت‌الله محمدهادی میلانی، آیت‌الله سید احمد خوانساری و آیت‌الله عبدالکریم حائری یزدی درخواست اعزام یک روحانی از ایران را داشتند، قرعه به نام سید محمد حسینی بهشتی افتاد و او بعد هماهنگی آیت‌الله خوانساری با اداره گذرنامه پهلوی موفق به دریافت گذرنامه و سفر به هامبورگ آلمان شد.

دکتر بهشتی طی سالهای ۱۳۴۳ تا ۱۳۴۸ در هامبورگ علاوه بر بنیانگذاری هسته اولیه اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان فارسی زبان هامبورگ و مرکز اسلامی هامبورگ به کشورهای سوریه، لبنان، ترکیه و عراق سفر کرد. او در این مدت با امام موسی صدر در لبنان و سید روح‌الله موسوی خمینی در عراق دیدار و گفت‌وگو کرد.

سید محمد بهشتی در سال ۱۳۴۹ به ایران برگشت و برنامه‌ریزی و تهیه کتاب‌های درسی علوم دینی را دنبال کرد. او در سال ۱۳۵۵ با سازماندهی که در حوزه‌های علمیه انجام داد هسته اولیه مشارکت سیاسی طلاب و روحانی‌های علوم دینی را در سال ۱۳۵۵ به وجود آورد و موجب تاسیس «جامعه روحانیت مبارز» در سال ۱۳۵۶ شد و بعد از استعفای دولت موقت در سال ۱۳۵۸، مدتی به عنوان رییس دیوان عالی کشور منصوب شد.

 

«کریم رادیو» ۷۳ نفر را شکار کرد

حزبِ بهشتی

با پیروزی انقلاب اسلامی و تغییر جو خفقان سیاسی - امنیتی دوران رژیم پهلوی، پیشنهاد تاسیس حزب که دو بار، یک بار در نوفل لوشاتو و بار دیگر در نجف اشرف توسط برخی یاران انقلاب به امام داده شد، اما هر بار با مخالفت بنیانگذار جمهوری اسلامی رد شد، در ماه‌های ابتدایی استقرار نظام جمهوری اسلامی برای بار سوم توسط جمعی از روحانیانی که از مهر ۱۳۴۱ با نهضت امام همراه شدند، مطرح شد.

آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطراتش از موضع امام درباره نظام تحزب در دوره پهلوی نوشت: «درباره مخالفت امام با تشکیل حزب باید بگویم زمانی که ایشان در نجف بودند، ما پیشنهاد تحزب را به واسطه آقای طاهری خرم‌آبادی به ایشان دادیم و امام مخالفت کردند.»

چند سال بعد و در دوره اقامت امام در نوفل‌لوشاتو، یاران انقلاب بار دیگر درخواست تشکیل حزب را به واسطه آیت‌الله مرتضی مطهری به امام دادند اما ایشان این بار هم با درخواست‌شان مخالفت کرد.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، استدلال امام خمینی برای مخالفت با تشکیل حزب توسط نیروهای انقلاب در دوران پهلوی را این طور دانست که «اگر شما حزب تشکیل بدهید، رژیم همه را شناسایی و منهدم می‌کند».

او بعدها در کتابِ امام خمینی به روایت آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی نوشت: «بعدها از ایشان شنیدیم که اگر تحزب داشتید، خیلی زود لو می‌رفتید و متلاشی می‌شدید.»

یاران انقلاب یک هفته پس از اعلام پیروزی نظام جدید سیاسی بار دیگر درخواست ۱۶ ساله‌شان را با امام امت در میان گذاشتند و امام این بار متفاوت از دو بار قبل نظر موافق‌شان را اعلام کردند.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطراتش، نوشت: «وقتی امام به ایران آمدند و بعد از تشکیل دولت موقت، من خدمت ایشان رفتم، بحث تحزب را با ایشان شروع کردم و گفتم: «دیدید که نهضت آزادی با تحزب نیم بند خود، دولت را تشکیل داد و نیروهای خط امامی هیچ تشکلی ندارند؟» ایشان کمی فکر کردند و قبول کردند. «گفتم خوب است با تأیید شما این کار را شروع کنیم.» ایشان در جواب من گفتند: «حزب یک موجود تدریجی است. الان که شما هستید، مطمئن هستم اما چه می دانم که دو سال دیگر، چه اتفاقی می‌افتد و چه کسانی حزب را اداره می‌کنند؟ بنابراین، من نمی‌توانم موجودی را که هر روز ممکن است عوض شود، تأیید کنم.»

بعدا هم حرف دیگری درباره تحزب از امام شنیدم که گفتند: «در تاریخ ایران احزاب خیلی تأثیرگذار نبودند و ما خیری از احزاب در ایران ندیدیم.» این هم جزو حرفهای ایشان بود. گفتند: «انسان‌هایی که به حزب می‌آیند سیاسی هستند و دنبال سیاسی کاری می‌روند.» برای ایشان خیلی گوارا نبود که ما این کارها را بکنیم.

‌نکته دیگری که درباره تحزب از ایشان شنیدیم، این بود که «حزب به هر حال، بخشی از جامعه را با خود دارد و افرادی که باید حالت پدری و تأثیر گذاری بر کل جامعه‌ داشته باشند، نباید رقیب بخش‌های دیگر جامعه بشوند.» ولی وقتی استدلالم را درباره تشکیل دولت موقت گفتم که ما به خاطر نداشتن تشکیلات، نتوانستیم با استفاده از نیروهای خالصی که ایشان می‌شناختند دولت تشکیل بدهیم، پذیرفتند.

من از طرف رفقا مامور شده بودم که با امام بحث جدی کنم. بعد از چند دقیقه‌ای که صحبت کردیم، پذیرفتند و گفتند: «بروید تشکیل بدهید.» بعدا هم به صور مختلف تایید کردند و حتی پول دادند و بالاتر از اینها، اجازه فرمودند سهم امام برای هزینه‌های فرهنگی و تربیتی حزب صرف شود.»

مجوز امام زمینه‌ساز تولد حزب جمهوری اسلامی در روز یکشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ شد و سید محمد حسینی بهشتی به اتفاق محمدجواد باهنر، سید علی خامنه‌ای، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و اکبر هاشمی رفسنجانی حزب جمهوری اسلامی را تشکیل دادند.

شورای مرکزی حزب به دبیرکلی دکتر سید محمد حسینی بهشتی و با حضور موسسان و علاقمندان به عضویت در شورا، از جمله سید حسن آیت، اسدالله بادامچیان، عبدالله جاسبی، میرحسین موسوی، مهدی کروبی، حبیب‌الله عسگراولادی، سید محمود کاشانی، مهدی عراقی و علی درخشان، اساسنامه خود را در اولین کنگره سراسری و در ۴۴ ماده و پنج تبصره به تصویب رساندند.

«کریم رادیو» ۷۳ نفر را شکار کرد

شب واقعه

ساعت ۸ و نیم شب مورخه هفت تیر ۱۳۶۰ مجمع عمومی حزب جمهوری اسلامی به دبیرکلی دکتر بهشتی در سالن اجتماعات دفتر حزب واقع در چهار راه سرچشمه تهران با موضوع شرایط اقتصادی و تورمی کشور آغاز شد و دقایقی بعد به پیشنهاد برخی اعضاء و موافقت اکثریت حاضران، دستور کار جلسه به بررسی علل تصمیم مجلس شورای اسلامی و رای عدم کفایت سیاسی سید ابوالحسن بنی‌صدر و عزل از ریاست جمهوری که اول همین ماه اتفاق افتاده بود، تغییر کرد.

در این نشست حزبی بیش از ۷۳ عضو و غیرعضو حضور داشتند که همگی به شهادت رسیدند. در میان اعضا ۲۷ نماینده مجلس، چهار وزیر دولت موقت حجت‌الاسلام محمدرضا مهدوی‌کنی و ۱۲ معاون وزیر بودند که همگی به همراه دکتر سید محمد حسینی بهشتی، دبیرکل وقت حزب به شهادت رسیدند.

«کریم رادیو» ۷۳ نفر را شکار کرد

با وجودی که عامل انفجار یک هفته بعد توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شناسایی و معرفی شد اما او توانست از مسیر غرب کشور از ایران به عراق فرار کند.

قاتل فراری

«محمدرضا کلاهی» فرزند حسن متولد سال ۱۳۳۸ دارنده شماره شناسنامه ۱۲۵۱، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران، صاحب دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد و کارمند بخش خدمات حزب جمهوری اسلامی.

او در تاریخ ۲۴ آذر ۱۳۹۴ در شهر آلمره هلند به قتل رسید. بنا بر اعلام رسانه‌های هلندی، کلاهی که بعد از فرار به هلند نام خود را به «علی معتمد» تغییر داد، با یک زن افغان ازدواج کرد و در یک شرکت برق خصوصی شاغل شد.

او در حال سوار شدن به خودروی سفید رنگش برای رفتن سر کار بود که هدف گلوله افراد ناشناس قرار گرفت و به قتل رسید.

 

اعترافات همرزم

سعید شاهسوندی از اعضای سابقه‌دار سازمان منافقین و از همرزمان محمدرضا کلاهی در این سازمان، سالها بعد جزییات بیشتری از نقشه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی را بازگو کرد.

او گفت: «شامگاه هفت تیر، اولین و بزرگ‌ترین عمل مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی رقم خورد. «انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی».

شب عملیات، علی زرکش، علیرضا معدنچی، احمد شادبختی و همسرش، محمدعلی جابرزاده‌ انصاری، من و همسرم در خانه‌ای مخفی در اول اتوبان عباس‌آباد حضور داشتیم. زرکش خبر عملیات را به تعدادی از ما داد و گفت: «امشب منتظر یک خبر هستیم. امشب بشین پشت دستگاه صامت و منتظر یک خبر باش» ما از طریق دستگاه شنود بی‌سیم پاسداران و کمیته‌ها به‌گوش بودیم. وقتی ما خبر را شنیدیم، از انفجارات و شنودهایی که می‌آمد، فهمیدیم که داستان چیست.

شاخص پیروزی عملیات کشته شدن آیت‌الله بهشتی بود. بمب در زیر تریبون سخنرانی ایشان کار گذاشته شده بود. ساعت ۹ شب انفجار صورت گرفت. شدت موج انفجار و کهنه بودن ساختمان باعث فرو ریختن سقف و ریزش آوار بود. بیشترین تلفات نیز ناشی از ریزش آوار بود. با انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و کشته و مجروح شدن صدها نفر از مقامات عالی‌رتبه، سیکل معیوب و دایره شیطانی خشونت و خشونت متقابل بسته شد.

درست در فردای هفتم تیر، من و سه نفر دیگر به عنوان گروه موسس «رادیو مجاهد» بنا به دعوت دکتر قاسملو عازم دفتر سیاسی حزب دموکرات کردستان شدیم. چند هفته بعد فردی به جمع ما پیوست. ظاهری نجیب و آرام و روحیه‌ای تشکیلاتی و اجرایی داشت.

هویت او برای همه مشخص نبود. او با نام تشکیلاتی «کریم رادیو» در بخش فنی رادیو مجاهد سازماندهی شد. او کسی جز «محمدرضا کلاهی» عامل انفجار هفت تیر نبود. آخرین شنیده‌های من در مورد او این است که در روند تحولات ایدئولوژیکی درون سازمان مجاهدین خلق، مساله‌دار شد و حتی شنیدم که از سازمان کناره گرفته و در حاشیه است.»

سخنگوی وقت سپاه در مصاحبه‌ای گفت: «... این بمب‌گذاری خیلی ساده و به نوعی بوده که هر کسی می‌توانسته این کار را انجام دهد، به جهت اینکه فرصت کافی داشته و یکی از بمب‌ها را در زیر تریبون قرار داده، بمب دیگر را در کنار ستونی از سالن کار گذاشته... ه. بمب‌گذار در ارتباط با همان سالن کنفرانس و به عنوان یک کارمند معمولی و ساده کار می‌کرد.»

 

روایت ری‌شهری

حجت‌الاسلام محمد محمدی ری‌شهری، اولین وزیر اطلاعات کشورمان در کتاب خاطراتش با اعلام جزییاتی از عامل بمب‌گذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی، نوشت: «محمدرضا کلاهی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در سال ۱۳۵۷ به سازمان منافقین پیوست. ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط‌دهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی کرد ضمن این که در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشت. به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولی‌عصر تهران واقع در خیابان پاستور، شروع به فعالیت و به‌تدریج با هدایت منافقین، وارد حزب جمهوری اسلامی شد.

کلاهی از تاریخ ۱۳۵۹.۹.۱ در منزل شخصیِ فردی به نام سعید عباس مودب‌صفت به عنوان مستأجر و به صورت انفرادی زندگی می‌کرد و بعضا افرادی را نیز با خود به منزل می‌آورد. وی ساعت ۷ صبح از خانه خارج و حدود ۸ شب به خانه بر می‌گشت و در رفت و آمد، بسیار محتاط بود و مرتبا خودش را چک می‌کرد حتی برای رفتن به دستشویی، درِ اتاق خودش را قفل می‌کرد.

وی چند روز قبل از انفجار دفتر حزب، کیف سامسونت خود را عوض کرد و یک کیف بزرگ را با خودش حمل کرد و چون رفت و آمدش به حزب در طول روز زیاد بود کمتر مورد بازرسی قرار می‌گرفت.

 

کلاهی پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی، متواری و در خانه‌های تیمی منافقین مخفی و نهایتا توسط عوامل مجاهدین خلق از مرز غربی کشور به عراق منتقل شد. در مقطعی که وی در ایران مخفی بود، گزارش‌های متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله جاده چالوس، روستای سیاه‌بیشه و قلعه میرفتاح در اطراف همدان، واصل که با مراجعه تیم‌های عملیاتی، نتیجه‌ای حاصل نشد.

گفته می‌شود کلاهی در سال ۱۳۷۰، نسبت به سازمان منافقین مسئله‌دار شد و پس از جدایی از سازمان طی سال ۱۳۷۲ از عراق به آلمان فرار کرد.

استف بلاک، وزیر وقت امور خارجه هلند در سال ۱۳۹۷ در نامه‌ای به پارلمان هلند اعلام کرد که کلاهی در سال ۲۰۱۵ در منطقه المیره هلند کشته شده است.»

 

مجروح حادثه

آیت‌الله علی‌اصغر باغانی در خاطره‌ای از قبل و بعد از انفجار بمب در دفتر حزب گفت: «موضوع نشست هفتم تیر ۱۳۶۰ حزب مساله تورم بود که به تناسب موضوع، حسین کاظم‌پور اردبیلی، وزیر وقت بازرگانی به ایراد سخن پرداخت اما برخی پیشنهاد کردند با توجه به عزل بنی‌صدر از مقام ریاست جمهوری، خوب است مساله ریاست جمهوری و انتخاب دومین رییس‌جمهور کشور به بحث و تبادل نظر گذاشته شود.

شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی گفت «در این صورت باید رای‌گیری شود و چنانچه اکثریت حاضر به تغییر موضوع جلسه شدند دستور جلسه را تغییر می‌دهیم» و همین طور هم شد و اکثریت نظر دادند تا به موضوع انتخابات ریاست‌جمهوری پرداخته شود. یکی از حاضران پیشنهاد داد خودِ آیت‌الله بهشتی، مساله را آغاز کنند. ایشان هم پس از قرار گرفتن در جایگاه گفتند: «این مساله خیلی حائز اهمیت است بنابراین حاضران نیز باید به طرح دیدگاه‌های خود بپردازند.»

 

در ادامه آیت‌الله بهشتی فرمود: «برادران، انتخابات ریاست‌جمهوری خیلی مهم است و شما باید دقت کنید ...» وی در حال بیان این جملات بود که ناگهان نور زرد رنگی جلوی چشمم را فرا گرفت و دو ثانیه هم طول نکشید که همه جا تاریک شد. به علت شدت انفجار ابتدا نمی‌دانستم چه اتفاقی افتاده و نمی‌توانستم تکان بخورم. بعد از گذشت چند دقیقه، ناله برخی افراد به گوشم رسید و متوجه جنایت شدم و بر اثر شدت اصابت آوار، پیشانی من شکست و خون زیادی از آن جاری شد همچنین پرده گوش چپم پاره شد و بر اثر شدت آتش، محاسن صورتم نیز سوخت.»

 

انتهای پیام
علی معتمد محمدرضا کلاهی

 

منابع:

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%87%DB%8C

http://www.ensafnews.com/165052/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%87/

https://www.isna.ir/news/98012711651

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها