0

انگیزه‌های مأمون از سپردن ولایت‌عهدی به امام رضا(ع)

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

انگیزه‌های مأمون از سپردن ولایت‌عهدی به امام رضا(ع)
شنبه 21 خرداد 1401  9:40 AM

گفتاری از سیدمحمدباقر صدر؛

انگیزه‌های مأمون از سپردن ولایت‌عهدی به امام رضا(ع)

انگیزه‌های مأمون از سپردن ولایت‌عهدی به امام رضا(ع)

گلچینی از سخنان شهید آیت الله سید محمد باقر صدر درباره امام رضا(ع) از کتاب امامان اهل بیت در ادامه آمده است.

به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، گزارش زیر گلچینی از سخنان آیت الله سید محمد باقر صدر درباره امام رضا(ع) در کتاب امامان اهل بیت است که در اختیار خوانندگان قرار می گیرد.

این موضع مأمون در برابر امام رضا علیه السلام را می شد بر اساس انگیزه‌های درونی و ایمانی مأمون نسبت به خط امام علی علیه السلام تفسیر کرد؛ چراکه مأمون در درون خود به خط امام ایمان داشت. اما حتی چنین تفسیری نیز به این معنا نیست که این انگیزه، انگیزه مطلق حقیقی در همه ابعاد وجودی مأمون بوده است.

ممکن است سویه ای در باطن مأمون وجود داشته که گاه گاه اثرپذیری وی از خط امام علی علیه السلام را نشان می داده است. اما در عین حال، جنبه هایی بزرگ تر و گسترده تر از جنبه نقش پذیری از خط امام علی علیه السلام در او وجود داشته است.

درون مأمون جنبه‌های بزرگ‌تر و گسترده‌تری بوده که منافع سیاسی و اغراض فعلی و میل وی به تداوم دولتش را نمایان می‌کرده است. این جنبه های دیگر را می‌توانیم ذیل چهار نکته ارزیابی کنیم:

نکته نخست: پوشش شرعی برای خلافت مأمون

نکته نخست این که مأمون می خواست به خلافتش پوششی شرعی بدهد و می‌پنداشت خلافتش به یک پوشش شرعی نیاز دارد؛ زیرا پایگاه‌های مردمی که خلافت عباسی را قبول داشتند، با نگاه شک‌آمیز به خلافت مأمون می نگریستند؛ چون این خلافت با قتل خلیفه شرعی پیشین یعنی امین بنا گرفته بود. از این رو، انتقال خلافت از راه قتلِ خلیفه شرعی با نوعی شک و تردید در نگاه پایگاه‌های مردمی همراه بود؛ در نگاه همان پایگاه‌هایی که بنی عباس و خلفای بنی‌عباس را قبول داشتند.

اما پایگاه‌های مردمی دیگر -که خط بنی عباس را قبول نداشتند و در سطوح مختلف تنها در محور امام علی ‌علیه السلام حرکت می کردند- به آن خطی که مشروعیت را با نمود در خلافت مأمون یا امین یا منصور یا پدران منصور تعریف می کرد، کاری نداشتند. البته برخی از آن‌ها احساس می‌کردند خلافتی که مأمون غصب کرده، یا با زور و برادرکشی به دست آورده، به پوششی شرعی نیاز دارد تا بر آن تکیه کند و پایگاه‌هایی در جهان اسلام روی آن حساب کنند.

بنابراین، از راه دعوت امام هشتم علیه السلام جامه شرعیت به خلافت پوشانده می شد؛ یعنی دعوت از کسی که خلافت کم و بیش در سطح ایمان بسیاری از مردم جهان اسلام حق شرعی ایشان بود؛ حال یا در این سطح که ایشان برترین فرزند امام علی علیه السلام است، یا در این سطح که ایشان برترین [. . . ]. در هر حال بنا بر هر یک از این سطوح، شاخص [مشروعیت] آشکارا نشان می داد که امام رضا علیه السلام از حق شرعی برای خلافت برخوردار است .

مأمون امام رضا علیه السلام را فراخواند و عرض کرد: من از خلافت کناره می گیرم و آن را به شما تقدیم می کنم. در آغاز از ایشان قبول ولیعهدی نخواست، بلکه عرض کرد: من از خلافت کناره می گیرم و آن را به شما تقدیم می کنم. تا امام رضا علیه السلام آن را به خودش برگرداند و با بازگشت خلافت از امام رضا علیه السلام به وی نوعی پوشش شرعی برای خلافتش فراهم شود.

اما امام رضا علیه السلام [خواسته مأمون را بر آورده نساخت] و وقتی مأمون چنین مانوری داد، به او فرمود: آیا خلافت جامه‌ای است که خداوند آن را به تو پوشانده یا نه؟ اگر آن جامه‌ای است که خداوند به تو پوشانده، نمی توانی آن را در آوری و به من بپوشانی؛ اما اگر چیزی نیست که خداوند به تو داده باشد، چگونه چیزی را که مال خودت نیست به من می دهی؟

ایشان در این نص صریح و آشکار تأکید کرد که شرعیت خلافت وی را قبول ندارد و این که خلافت را نمی پذیرد به این معنا نیست که خلافت را به او برگردانده است؛ بلکه به این معناست که از نظر ایشان اساساً چنین واگذاری بنیان و پشتوانه ای ندارد، چون این خلافت نسبت به شخصی که دارد آن را واگذار می کند، به کلی بیگانه است.
این گونه ایشان پیروزی بزرگی رقم زد که هم در آن هنگام و هم در آینده در راستای سلب مشروعیت از خلافت مأمون اثر بزرگی داشت.

نکته دوم: تلاش برای جلب رضایت پایگاه‌های مردمی

نکته دیگری که می توانیم فرض کنیم جنبه ای دیگر از وضع درونی مأمون بوده است هم چنان که گفتیم این بود که مأمون در برابر پایگاه های مردمی امام رضا علیه اسلام و مکتب امام علی علیه اسلام در جای جای جهان اسلام با مشکلاتی روبه رو بود و چون در پی آن بود که این پایگاه های مردمی را بر جا بنشاند، می خواست رضایت و فرمانبری و همراهی آنان با وضعیت حاکم را بخرد. آن هم از این طریق که رهبر برجسته و امام فکری و الگوی والای آنان را به دستگاه خود و به وضعیت خود ملحق سازد.

امام رضا علیه اسلام به این موضوع نیز عنایت داشت و آن را از کار انداخت. به این ترتیب که از همان روز نخست ثابت کرد که ایشان به دستگاه مأمون نمی پیوندد، بلکه فقط به خاطر اصرار مأمونِ خلیفه قبول می کند؛ نه کمتر و نه بیشتر.

از این رو امام رضا علیه اسلام در آن سند تاریخی نوشت: من هیچ گونه منصبی را در دستگاه دولت عباسی به دست نمی گیرم. این - بر اساس فهم همگانی اسلامی در آن روزگار و تا به زمان ما- یعنی ایشان ناراضی است‌. این اعلان نارضایتی ایشان از سراسر وضع حاکم بود. یعنی در این وضعیت حاکم «من کاری را به عهده نمی گیرم»‌. و این وضعیت نیاز به تغییر دارد. نیاز دارد که از بن ویران شود و از نو ساخته شود . «من چه کنم در قبال این حکومت که سراسر نیاز به تغییر و سراسر نیاز به تبدیل دارد؟...»

پیش تر اشاره کردیم که فضل بن سهل کسی را با هزار دینار یا درهم یادم نیست راهی کرد و به او گفت: این مال را به کوفه ببر و در کوفه برای خلافت مأمون و ولیعهدی علی بن موسی الرضا بیعت بگیر.

آن مرد به کوفه آمد تا برای مأمون بیعت بگیرد و تا آن زمان هنوز به طور رسمی در همه جهان اسلام با مأمون بیعت نشده بود و از این رو، هم چنان به دنبال پوشش مشروعیّت برای خلافت خود بود او هزار درهم یا دینار با خود داشت تا برای خلافت مأمون و ولیعهدی امام علی بن موسی الرضا ‌ علیه اسلام بیعت بگیرد. کوفه انبوه ترین پایگاه های مردمی را برای امام رضا علیه اسلام در خود داشت . این پایگاه برای ولیعهدی با امام رضا علیه اسلام بیعت نکرد، بلکه برای خلافت با ایشان بیعت می کرد.

از این جا درمی یابیم که ولیعهدی امام رضا ‌ به این معنا نبود که ایشان بخشی از دستگاه حکومتی مأمون شده است . بنابراین مأمون نتوانست از این طریق این پایگاه های مردمی را بخرد و به گونه روحی و ولایی به مکتب امام علی علیه اسلام بپیوندد.

یک بار به امام رضا علیه اسلام پناه بُرد و عرض کرد: اگر ممکن است به شیعیان خود در جای جای جهان اسلام بنویسد که از بلوا علیه ما دست بردارند. ایشان فرمود: «... من نمی نویسم ». ایشان سر باز زد که به پایگاه های مردمی خود بنویسد از بلوا علیه کسی که امام را ولیعهد خود می داند، دست بردارند.
ایشان از این راه و آن راه و راه های دیگر توانست این [. . . ] را از بین ببرد.

نکته سوم: تلاش برای جداسازی صبغه رسالتی از خط امام رضا علیه السلام

نکته سوم تخریب خط امام علی علیه السلام بود. مأمون می پنداشت آمدنِ امام رضا علیه السلام به دستگاه حکومت چیزی را از این دستگاه تغییر نمی دهد؛ زیرا حجم این دستگاه بزرگ تر از این یک نفر است و این دستگاه حکومتی مبتنی بر کژروی بزرگی است که سرتاسر امت اسلام آن را می شناسند و این کژروی بزرگ در یک روز و دو روز تغییر نمی کند. او چنین درمی یافت.

وقتی امام رضا علیه السلام بیاید، در این هنگام مأمون و تفکر حاکم بر حکومت می تواند بگوید و ادعا کند که اینان سوداگران برنامه هستند و نه حاملان راستین آن. اینان با سوء استفاده از برنامه [اسلام برای زندگی] امیدها و دردهای مسلمانان را تحریک می کنند و در واقع تجارت می کنند و امانت داران راستین برنامه نیستند. به همین خاطر وقتی درهای دنیا و خلافت به رویشان باز شد و ما خلافت به شیوه خود را به آنان دادیم، برنامه شان را واگذاشتند و نزد ما آمدند.

نکته چهارم: تلاش برای جدا کردن امام رضا علیه السلام از پایگاه‌های مردمی خود

نکته دیگر که در این عملیات نقش بزرگی داشت تلاش برای جدا کردن امام رضا علیه السلام از پایگاه های مردمی خود و محصور کردن ایشان به دور از ارتباط با شیعیان خود بود.

در واقع عملیات جدا کردن امام از پایگاه‌های مردمی از ویژگی‌های کلی مرحله سوم است. مرحله سوم که با امام رضا علیه السلام آغاز شد، این جداسازی از ویژگی‌های کلی اش بود [...] و شکنجه و زیر نظارت مستمر قراردادن. روایاتِ در دست نشان از آن دارند که وقتی امام رضا علیه السلام از مدینه سوی ایران خارج شد، حاجب امام همراه ایشان بود، او از یاران ویژه ایشان بود.

اموال فرستاده شده از بخش‌های مختلف جهان اسلام برای امام رضا علیه السلام به دست همین ندیم جمع می آمد. اما این ندیم نشان داد از جمله کسانی است که وجدان خود و باطن خود را برای دنیا می فروشند. او با مأمون همکاری کرد و مأمون وی را خرید. گماشته و جاسوس مأمون و فضل بن سهل بر امام رضا علیه السلام شد. امام رضا علیه السلام هیچ سخنی نمی فرمود و هیچ حرکتی نمی کرد و هیچ ارتباطی برقرار نمی کرد جز آن که اخبارش به مأمون می رسید.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها