خاطرات محسن رفیق دوست وزیر سپاه در دوران جنگ
سه شنبه 28 دی 1389 11:23 AM
میتوان گفت من در روابط ایران با سه کشور سهم داشتم؛ یکی سوریه با مرحوم حافظ اسد، یکی لیبی با آقای قذافی، دیگری کره شمالی با کیم ایل سونگ. از ابتدای تشکیل سپاه با این سه کشور ارتباط برقرار کردم. تقریباً سالی دو مرتبه به کره شمالی و به سوریه و لیبی سالی چند بار میرفتم.
قبل از وزارت، از لیبی هم برای سپاه و هم برای ارتش امکانات بسیار وسیعی برای جنگ گرفتم. در روزی که آقای هاشمی در مجلس از من دفاع میکردند میگفتند ما میخواستیم برای جنگ امکانات تهیه کنیم، میدانستیم این امکانات در لیبی هست. هر چه هیأت فرستادیم انجام نشد. حاج محسن را که فرستادیم کشتیها و هواپیماها حرکت کرد.
وقتی وزیر شدم یک بار که اشتغالات زیادتر شده بود، تقریباً نزدیک یک سال به سوریه و لیبی نرفته بودم. رسماً دعوت شدم و قرار شد طی یک سفر رسمی بروم. در آن سفر برادرمان سردار صفوی، بسیاری از افراد رده بالای سپاه بودند. وقتی خواستم بروم اول خدمت آقای هاشمی رفتم و گفتم: «میخواهم به سوریه و لیبی بروم.» آقای هاشمی گفتند: «حاج محسن! ببین میتوانی از اینها موشک بگیری؟ ما در جنگ شهرها خیلی دستمان بسته است.» گفتم: «به حول و قوه الهی تلاش میکنم.» از پیش آقای هاشمی رفتم خدمت مقام معظم رهبری در ریاست جمهوری. گفتم: «اولاً از شما خواهش میکنم لطف کنید پیامی برای اسد و قذافی به من بدهید. ثانیاً چنین داستانی شده است.» آقا فرمودند: «کار خیلی خوبی است. فکر میکنی چنین امکانی بشود؟» گفتم: «آقا! بالاخره میرویم و تلاش میکنیم. به امید خدا»
اول به سوریه رفتیم. اولین بار بود که با لباس نظامی سپاه و آرایش نظامی رفته بودیم. آنها هم سنگ تمام گذاشته بودند. برادرمان صفوی به شوخی میگفت: «در کدام دانشگاه نظامی درس خواندید که اینقدر قشنگ سان میبینی.» در ملاقات با اسد موضوع را مطرح کردم که علاقه شما را به انقلاب اسلامی میدانم و شاهد پشتیبانیهایتان هم هستم. به ما خیلی کمک میکرد. در فرودگاه دمشق آشیانهای داشتیم که از جاهای مختلف تجهیزات را جمع میکردیم و من هواپیما میفرستادم و از آنجا میآوردم. ایشان گفت: «ما در آتش بس با اسرائیل هستیم. روسها در اینجا حضور دارند و موشک دست من نیست. دست روسهاست. من میتوانم بچههای شما را آموزش دهم. اما موشک را برو و از قذافی بگیر. او مشکل مرا ندارد».
در مذاکراتمان، آقای جلود میگفت که لیبی از انقلاب اسلامی حمایت میکند. در عین حال مشکل عربی بودنشان را هم مطرح کرد. ایشان نزدیک به نیم ساعت سخنرانی کرد. دیدم اینطور نمیشود. یکدفعه با دستم محکم زدم روی میز مذاکره بطوری که جلود تکان خورد. گفتم دروغ میگویید. جلود گفت چرا؟ گفتم شما میگویید ایران امالقرای جهان اسلام است و تهران هم مرکزش. در حالی که صدام هر روز تهران را هدف قرار میدهد و ما تجهیزات کافی برای دفاع نداریم. گفت چه میخواهید. گفتم موشک. کمی تأمل کرد و گفت این کار من نیست. کار شخص قذافی است. گفتم بروید آقای قذافی را آماده کنید.
وقتی پیش قذافی رفتم چون لباس نظامی داشتم سلام نظامی دادم. در ملاقات با قذافی فقط من، سردار صفوی و سفیرمان بودیم. بعد از آن دیدار، جلود گفت کار خودت را کردی. بیایید موشکهایتان را ببرید.
گزارشی از جنگ برده بودم و به ایشان گفتم: «اخیالعقید شما معتقدید تهران امّالقراء کشورهای اسلامی است و الان زیر میگهای25 شوروی بلادفاع شده است.» گفت: «خبرت را دارم که چه برخوردی کردهای.» برخورد تندی کرده بودم. گفت: «باشد.» فوری مسئول دفترش را خواست تا یک گروه از هواپیماها را بفرستد. زمانی که هواپیماها آمدند همزمان با سفر مقام معظم رهبری شد که خودم همراهشان بودم.
من چندین بار با هواپیمای اسلحه آمدهام، ولی با هواپیمای موشک نیامدهام. یک بار با هواپیمایی آمدم که حامل 100 تن مهمات بود و میگ25 عراق به ما حمله کرد. فانتومهای ارتش دفاع کردند. شرایط طوری بود که دقایقی چشمهایمان را بستیم و فکر میکردیم الان هواپیما پودر میشود. خدا نخواست و مصلحت بود که بمانیم.
اولین موشک را که پرتاپ کردیم و به بانک رافدین خورد، آقای هاشمی بهعنوان فرمانده جنگ ما را دعوت کرد و فرمودند: «حاج محسن! تو با این کارت به اسلام، مسلمین و ایران عزت دادی.» این امر تعیین کننده بود.
وقتی موشک دوم را زدیم، قذافی نامهای به امام نوشت که من از شما خواهش میکنم جنگ شهرها را قطع کنید. من اطلاعی از این نامه نداشتم. مرحوم آقا سید احمدآقا زنگ زدند که قذافی نامهای به امام نوشته است و امام هم پاسخی برای ایشان نوشته است و گفتند، آقای رفیقدوست به اتفاق آقای دکتر ولایتی بروند و این پیام را به قذافی بدهند. پیام را بردیم که همزمان با حملهای بود که انجام داده بودیم. به همین خاطر گزارش جنگ را هم بردیم. به خیمهای که قذافی برای این کارها داشت رفتیم. آقای ولایتی نامه را در آوردند و شروع به خواندن کردند و ضمن آنکه نامه ترجمه میشد، قذافی از اول تا آخری که نامه خوانده میشد، ایستاده بود. بعد نامه را گرفت. امام فرموده بودند که ما اصلاً شروع کننده جنگ شهرها نیستیم و به چنین شیوهای هم معتقد نیستیم. ما تنها مقابله به مثل میکنیم. ضمن اینکه مراکز نظامی را هدف قرار میدهیم. آنها قطع کنند تا ما قطع کنیم. من پهلوی قذافی ایستاده بودم. چون جا نبود بنشینم. رو به دکتر ولایتی کرد و گفت: «همینطور که در نامه از امام خواستم جنگ شهرها را قطع کنید» بعد رو به من کرد و گفت «ولی بزنید پدر صدام را درآورید.» بعد گفت: «ببینید آن جواب سیاسی و این جواب انقلابی است.»
یکی از الطاف و محبتهای خدا بود که در آن مقطع مصلحت بود که در آن شراکت داشته باشم و خیلی در سرنوشت جنگ مؤثر بود. بعد از آن جنگ شهرها خیلی کم شد. خوشبختانه اکثر موشکهایی که میزدیم به هدف میخورد. آن موشک که از شعاع یک کیلومتری که هدف میگرفتیم و ممکن بود 500 متر آن طرفتر از هدف بخورد دقیقاً به هدف خورد. یکی از موشکهایی که خودم شاسی را فشار دادم باشگاه افسران را هدف قرار دادیم و رفت و خورد به باشگاه افسران. «ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی». در واقع ما نبودیم که میزدیم خدا میزد. ما فقط مأمور به وظیفه بودیم.
شنیدهام که شما با بعضی از ضدانقلابهای خارجنشین هم در زمینه ورود اسلحه همکاری داشتید.
اصلاً. برای شما ماجرایی میگویم. اوایل جنگ بود و همه چیز نیاز داشتیم. رسم شده بود که چیزی درست کرده بودند و به هر کسی میدادند که ما این را میخواهیم. رفتم به ارتش و سپاه گفتم این چه کاری است؟ شما باید بگویید اینها را به ما ندهید. از این به بعد هر کس میخواهد به ما اسلحه بفروشد باید چهار تا «چ» را جواب بدهد. چه دارد. چند تا دارد. چند میدهد. چهجوری میدهد. شما چه برای چه میخواهید. آنها باید بگویند چه میخواهند.
یکی از سلاحهایی که خیلی به آن احتیاج داشتیم و جبهه به من فشار میآورد، موشک تاو بود. در جبهه معروف بود «یک تاو، یک تانک» و این درست بود. می دانید که کسی که موشک تاو را شلیک میکند فقط تانک را در دوربین نگاه میکند. وقتی تانک را دید موشک را رها میکند. در دوربین آن نگاه میکند که تانک را ببیند، خودش با سیم هدایت میشود و میرود به هدف میخورد. برد موشک تاو 3 هزار و 200 متر است. موشک تاو اینقدر ارزشمند بود. از کشورهای مختلف به ما پیشنهاد میکردند. میرفتیم و قرارداد میبستیم و گشایش اعتبار میکردیم. من دیدم با امکانات ارزی کمی که برای دفاع داریم، نزدیک یک میلیارد دلار حبس موشک تاو بود. اعتباری که ایجاد میکردیم مرتباً تمدید میکردند و آخر هم نمیدادند و حتی جریمههایشان را هم میدادند که 100 هزار دلار و 200 هزار دلار جریمه میشد، اما موشک تاو نمیدادند. گفتم این توطئه دشمن است. لذا متخصصین از جاهای مختلف را جمع کردم و یک موشک تاو را جلوی آنها گذاشتم و گفتم: «میخواهم تاو را بسازیم.» و این کار را با مهندسی معکوس کردیم. تاوی که در ایران تولید میشود تاوی است که امروز امریکا تولید میکند. به قول معروف نسل9 است. آنچه که از رژیم شاه برای ما مانده بود نسل7 بود. آنچه که الان داریم تولید میکنیم نسل9 است.