0

مواردی که غیبت در آن ها حرام و ممنوع نیست،

 
aftabm
aftabm
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1392 
تعداد پست ها : 25059
محل سکونت : اصفهان

مواردی که غیبت در آن ها حرام و ممنوع نیست،
یک شنبه 25 اردیبهشت 1401  12:51 PM

مواردی که غیبت در آن ها حرام و ممنوع نیست،

 

14- مورد از منظر مرحوم علامه ملا احمد نراقی نوّر الله مرقده الشریف،

 

مرحوم علامه ملا احمد نراقی نوّر الله مرقده الشریف، در باب جواز غیبت، تعداد 14 مورد را شمارش فرموده اند که از حکم حرمت خارج و به تعبیری موارد جواز غیبت محسوب می گردند:

1- «تظلّم» و «استغاثه» کردن در نزد کسی که احقاق حق او تواند کرد، و انتقام ظلمی که بر او شده تواند کشید، یا اعانت او را تواند نمود. و لیکن شرط آن است که: در شکایت ظالم، به خصوص ظلمی که بر او واقع شده اکتفا نماید و زبان به اظهار عیبی دیگر از آن ظالم نگشاید.

2- اظهار عیوب شرعیه کسی را کردن به قصد امر به معروف و نهی از منکر برای رضای خدا، نه به قصد رسوائی او بر وفق هوا و هوس. و [این ] باید در جایی باشد که فایده در رفع منکر بکند و بر وفق شریعت باشد، نه در نزد ظالم بی باکی که از حد شرع تجاوز کند، یا در جائی که فایده ای بر آن مترتب نشود.

3- در نصیحت کسی که با تو مشورت کند در خصوص معامله کردن با کسی، یا شراکت، یا داد و خواست، یا رفاقت و امثال آن. که در این صورت ذکر عیبی از آن شخصی که مدخلیتی در آن باب دارد جایز است، به شرطی که احتیاج به ذکر آن عیب باشد. اما اگر احتیاج نباشد و به همین قدر گفتن که: من صلاح تو را نمی دانم و نحو آن، اکتفا بشود باید به همین اکتفا کرد و تصریح به عیب آن شخص نکرد.

4- ارشاد و نصیحت مؤمنی هرگاه با فاسق بد اخلاقی مصاحبت و «اختلاط» «1» نماید و از احوال او مطلع نباشد، و مظنه آن باشد که اعمال بد او به رفاقت در این مؤمن، سرایت کند. در این صورت نیز اظهار نمودن عیوبی که در این مطلب «دخل» دارد، جایز است.

5- اظهار کردن عیوب خفیه مریض نزد طبیب به جهت معالجه.

6- اظهار عیوب شاهد و راوی حدیث به جهت «جرح» نمودن شهادت او، یا ردّ حدیث او. و لیکن در این خصوص باید به قدری که جرح او بشود اکتفا نمود. و در نزد کسی باشد که می خواهد به شهادت یا حدیث او عمل کند.

7- اظهار عیب عالمی یا حاکم شرعی که قابلیت فتوی و حکم نداشته باشد و متصدی آنها شود، از برای ردّ فتوی و حکم او، هرگاه کسی از احوال او بپرسد یا فتوی یا حکم مخالف حقّی از او صادر شده باشد.

8- هرگاه کسی مشهور به لقبی باشد که دلالت بر عیبی از او کند، مثل «اعرج» و «احول» و امثال این ها، که شناسانیدن او به آن لقب، ضرر ندارد، هرگاه به نوعی دیگر ممکن نباشد و از شنیدن، او را ناخوش نیاید. اما هرگاه اکراه داشته باشد یا ممکن باشد شناسانیدن او به عبارتی دیگر، جایز نیست.

9- هرگاه مجاهر به فسقی باشد و مضایقه از اظهار نداشته باشد، بلکه آن را اظهار کند، یا علانیه مرتکب آن باشد. غیبت او در آن فسق ضرر ندارد اگر چه او را ناخوش آید. بلکه اظهر آن است که: غیبت چنین شخصی مطلقا جایز است، اگر چه در فسقی باشد که آن را ظاهر نکند و از اظهار آن مضایقه داشته باشد.

10- شهادت دادن در موضعی که باید شهادت داد، چه در حقوق النّاس یا حقوق اللّه.

11- در ردّ اقوال اهل بدعت و ضلالت.

12- غیبت کفار و کسانی که مخالف مذهب شیعه اثنی عشریه اند، که در این صورت نیز اقوی جواز غیبت آنهاست.

13- کسی که خود را منسوب به دیگری نماید و منسوب به او نباشد جایز است ردّ نسبت او را کردن.

14- غیبت غیر معینی، یا طایفه غیر معینه ای که کسی نفهمد که مراد کیست، آن نیز جایز است. مثل اینکه بگویی: امروز گرفتار احمقی یا نادانی شدم. یا فاسقی چنین گفت و چنین کرد و امثال این ها. به شرطی که آن شخص بر شنونده معلوم نباشد. و هرگاه بعضی امارات و علامات باشد که معلوم شود کیست، اظهار عیب او حرام است.

 

مواردی که غیبت در آن ها حرام و ممنوع نیست، عبارتند از:

الف - متجاهر به فسق:

متجاهر به فسق کسی است که آشکارا گناه می کند و از ارتکاب گناه پیش چشم مردم باکی ندارد.

فقیهان درباره باز گفتن عیب شخصی که آشکارا گناه می کند، دو نظر دارند: گروهی می گویند: این عمل غیبت است؛ ولی حرام نیست و گروه دیگر می گویند: این عمل نه غیبت است و نه حرام.

برای تشخیص فرد متجاهر به فسق، باید به چند نکته دقت شود:

1 - شناخت تفاوت ((متجاهر به گناه )) و ((مصر بر گناه )): متجاهر به گناه - همان طور که گفته شد - کسی است که گناهی را آشکارا انجام می دهد و باکی از دیدن مردم ندارد؛ ولی در این تعریف، تعداد مرتبه هایی که گناهی را انجام می دهد، مطرح نیست؛ یعنی ممکن است شخص متجاهر به گناه، اصراری بر تکرار گناه نداشته باشد و مرتب آن را انجام ندهد؛ در حالی که مصر بر گناه به کسی گفته می شود که گناهی را پیاپی انجام دهد، و دیگر فرقی نیست میان آن که آشکارا گناه کند یا پنهانی؛ پس مصر بر گناه، ممکن است متجاهر به گناه نباشد، و متجاهر به گناه ممکن است مصر بر آن نباشد. از سویی ممکن است فردی، هم متجاهر به گناه باشد و هم مصر بر آن؛ یعنی گناهی را بی باکانه و آشکارا مرتب انجام دهد.

باید دقت داشت که مورد جواز غیبت، تجاهر به گناه است، نه اصرار بر آن؛ پس غیبت از کسی که پیاپی، اما پنهانی گناهی را انجام می دهد، و نمی خواهد دیگران از گناه او آگاه شوند، جایز نیست.

2 - منظور از همگان در تعریف متجاهر (کسی که پیش روی همگان، آشکارا گناه می کند)، همه اهالی منطقه ای که فرد در آن زندگی می کند. نیست؛ زیرا بر فرض، اگر فردی در شهری بزرگ با جمعیتی بسیار، گناهی انجام دهد، طبیعی است که رفتار او پیش روی بسیاری از آن ها قرار نمی گیرد؛ پس منظور از ((تجاهر به گناه نزد همگان ))، آن است که ابایی از انجام گناه نزد همگان نداشته باشد؛ اگر چه گناه او را همه نبینند.

3 - تجاهر به گناه فقط به مرزهای بی باکی شخص در ارتکاب گناه محدود می شود. گاه بی باکی شخصی در ارتکاب گناه، همگان را در بر می گیرد و گاه به گروه خاصی محدود است؛ بنابراین اگر فردی در حضور دوستان صمیمی خود مرتکب گناه می شود، ولی حاضر نیست آن را نزد دیگران انجام دهد، فقط نزد دوستانش متجاهر است و چون نزد دیگران تجاهر به گناه نیست، نمی توان از او غیبت کرد.

اگر شخصی در شهری متجاهر به گناهی، ولی در شهری دیگر چنین نباشد، غیبت از او در شهری که تجاهر نمی کند، جایز نیست. به عبارت دیگر، تجاهر به گناه قابل مرزبندی است.

4 - متجاهر به گناه کسی است که از نظر شرعی برای رفتارش توجیه درستی نداشته باشد؛ به این معنا که گناه بودن آن عمل نزد او و همگان مسلم باشد و با این حال آن را آشکارا انجام دهد؛ امام در صورتی که حقیقت رفتاری از نظر شخص غیبت کننده گناه باشد، ولی انجام دهنده عمل (کسی که از او غیبت می شود) برای آن توجیه شرعی درستی داشته باشد، آن فرد متجاهر به فسق شمرده نمی شود و غیبت از او نیز جایز نیست، چه رسد به این که غیبت کننده، وجود توجیه صحیحی برای آن عمل را محتمل بداند.

5 - تجاهر به گناه سبب جواز غیبت از همان گناه است؛ بنابراین اگر کسی متجاهر به گناهی است، در غیاب او، فقط می توان همان گناه را باز گفت، متجاهر بودن شخص به گناه خاص، مجوزی برای بیان عیوب و نقایص او نیست.

پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

لا غیبه لثلاثه: سلطان جائر و فاسق معلن و صاحب بدعه [1].

غیبت درباره سه گروه اشکال ندارد:

اول پادشاه ستمگر، دوم فاسقی که آشکارا گناه می کند و سوم بدعت گذار.

لا غیبه لفاسق [2].

غیبت درباره فاسق، غیبت شمرده نمی شود.

اربعه لیس غیبتهم غیبه الفاسق المعلن بفسقه. ..[3].

غیبت چهار دسته حرام نیست: اول گناه کاری که گناهش را آشکارا انجام دهد...

امیرالمؤ منین علی (علیه السلام ) نیز فرمود:

الفاسق لا غیبه له [4].

غیبت درباره کسی که فاسق است، اشکال ندارد.

در زمینه بعد اخلاقی تجاهر به گناه، دو نکته قابل ذکر است:

نکته نخست: غیبت کردن از زن و مرد با ایمان حرام است و درباره غیر مؤ من اشکال ندارد؛ چرا که مؤ من نزد خداوند محترم است و حریم از نزد بندگان خدا نیز باید پاس داشته شود؛ پس اگر عیوب و نقایصش را آشکار کنند، حرمتش را را پایمال کرده اند که این عمل حرام بوده، خدا را به خشم می آورد؛ ولی اگر خود مؤ من حرمت خویش را پاس نداشت و بی باکانه گناه کرد، حرمتش را به دست خویش پایمال کرده و حریم خویش را شکسته است. حضرت صادق (علیه السلام ) می فرماید:

اذا جاهر الفاسق بفسقه فلا حرمه له و لا غیبه [5]

اگر انسان گناهش را آشکارا انجام دهد [= درباره آن بی باک باشد]، احترام ندارد و غیبتش بدون اشکال است.

حضرت باقر (علیه السلام ) هم می فرماید:

ثلاثه لیس لهم حرمه: صاحب هوی مبتدع و الامام الجائر و الفاسق المعلن بالفسق [6].

سه دسته احترام ندارند: کسی که در پیروی خواهش های نفسانی خود در دین خدا بدعت گذارد، و حاکم ستمگر، و فاسق متجاهر به فسق.

نکته دوم: در فرهنگ مکتب های الاهی پرده داری و پرده پوشی مساءله مهمی است و برای جامعه بشری، محوری اساسی به شمار می رود؛ در حالی که غیبت، پرده دری است، و با پرده داری متناقض و با آن به شدت ناسازگار است و کسی که آشکارا پرده دری می کند و بی باکانه خود را به گناه می آلاید، دیگر باز گفتن گناه او، پرده دری از او نیست.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) می فرماید:

من القی جلباب الحیاء فلا غیبه له [7].

کسی که پرده حیا را دور افکنده است، غیبت درباره اش معنا ندارد.

پرده داری برای کسی که از گناه کردن باکی ندارد، بی مفهوم است؛ چه رسد به کسی که از عمل ناشایست خود خشنود می شود و به آن افتخار هم می کند. چه ناپسند است که انسان، با غرور و افتخار گناهش را وصف کند.

ب - ستمگر:

مورد دوم از موارد جواز غیبت آن جا است که در غیاب ستمگر، ستم او را باز گویند که این عمل غیبت نبوده و حرام نیست.

خداوند متعالی می فرماید:

لا یحب الله الجهر باسوء من القول الا من ظلم و کان الله سمیعا علیما[8].

خداوند دوست ندارد کسی با سخنان خود، بدی ها [ی دیگران ] را اظهار کند، مگر آن کس که مورد ستم واقع شده باشد. خداوند شنوا و دانا است.

شایان ذکر است که در این مورد، میان ظالم متجاهر به ظلم با غیر متجاهر فرقی نیست؛ یعنی چه از بازگو شدن ظلمش باک داشته باشد و چه نداشته باشد، این عمل غیبت به شمار نمی آید و لزومی ندارد که شنونده از مطلبی که پشت سر ظالم مطرح می شود، آگاهی قبلی داشته باشد؛ به این معنا که اگر چیزی هم در این باره نداند، باز هم به جواز این غیبت خللی وارد نمی شود.

برای جواز غیبت از ستمگر شرایطی وجود دارد که عبارتند از:

1 - نیت و قصد مظلوم از غیبت کردن درباره ظالم، دفع یا رفع ظلم او باشد؛ پس اگر مظلوم فقط قصد تنقیص یا تحقیر ظالم را داشته باشد و بخواهد آبروی او را بریزد، غیبتش جایز نخواهد بود؛ البته این شرط درونی است و به قصد و نیت غیبت کننده برمی گردد.

2 - شرط دوم درباره گفتار مظلوم است. مظلوم فقط اجازه دارد درباره ستمی که در حق او شده است سخن بگوید و اگر در غیاب ظالم، عیب های دیگر او را که با ظلمش ارتباطی ندارد، بیان کند، گفتار او غیبت به شمار رفته، حرام است.

3 - شرط سوم درباره شنونده غیبت است. مظلوم فقط حق دارد نزد کسی از ستمگر غیبت کند که هم توان کمک کردن به او و هم امید به یاری و حمایت او داشته باشد.

چه بسیار کسانی که توان کمک و یاری به ستمدیده را دارند، ولی در این باره اقدامی نمی کنند و حتی نمی توان به کمک آن ها امید داشت که در این صورت، غیبت کردن از ظالم نزد ایشان، جایز نخواهد بود.

نکته دیگر درباره این نوع غیبت آن است که اگر ظالمی به کسی ظلم کرده باشد، آیا جایز است شخص ثالثی، ظلم او را نقل کند؟ در پاسخ باید گفت: خیر، فقط خود مظلوم می تواند با بیان ستمی که در حق او شده است، از خویش دفاع کند.

نکته دیگر این که آیا بیان ظلم به دادگاه اختصاص دارد و فقط در محضر قاضی باید عنوان شود؟ در پاسخ به این پرسش نیز باید گفت: خیر، هر گاه جان، مال و آبروی انسان تهدید شود و خودش به تنهایی نتواند از خویش دفاع کند و به کمک نیاز داشته باشد، جایز است از طریق ستم به دیگران، از خود دفاع کند.

خداوند متعالی در قرآن کریم می فرماید:

والذین اذا اصابهم البغی هم ینتصرون. .. و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل [9].

و کسانی که هرگاه ستمی به آن ها رسد، یاری می طلبد... و کسی که پس از مظلوم شدن یاری طلبد، ایرادی بر ایشان نیست.

ج - بدعت گذار:

مورد سوم از موارد جواز غیبت آن است که بدعت شخص بدعت گذار را در غیابش، بازگویند تا مردم از راه نادرست او مصون بمانند. بدعت گذار کسی است که با نام دین، چیزی را که از دین نیست پایه می گذارد و مردم را با این کار منحرف می کند. بدعت گاه در اصلی از اصول اعتقادی گذاشته می شود و گاه در فرعی از احکام دین.

صاحبان فرقه های گوناگون مذهبی که عقایدی انحرافی دارند، از جمله بدعت گذاران به شمار می روند و غیبت از ایشان جایز است؛ البته توجه به این نکته لازم است که چون غیبت از بدعت گذار برای جلوگیری از ایجاد انحراف به وسیله او است، اگر شخصی دارای عقاید انحرافی باشد، ولی قصد اشاعه و آموزش آن ها را نداشته باشد، و ترسی از منحرف کردن او در میان نباشد، غیبت از او جایز نخواهد بود.

سه کس را شنیدم که غیبت روا است

وزین در گذشتی چهارم خطا است

یکی پادشاهی ملامت پسند

کزو بر دل خلق بینی گزند

حلال است از او نقل کردن خبر

مگر خلق باشند از او بر حذر

دوم پرده بر بی حیایی مکن

که خود می درد پرده بر خویشتن

زحوضش مدار ای برادر نگاه

که او می درافتد به گردن به چاه

سوم کژ ترازوی ناراست خوی

زفعل بدش هر چه دانی بگوی [10]

جواز به دلیل مصلحت مهمتر

در هر جایی که مصلحت افشای عیب پنهانی شخص از نظر شرع بیش از مفسده آن باشد، غیبت جایز است.[11] برخی از این مصادیق عبارتند از:

    در مورد مشورت، مثل اینکه کسی می‌خواهد با دیگری معامله یا ازدواج کند. در اینجا می‌توان عیوب پنهانی آن شخص را تا آنجا که در کار مورد نظر دخالت دارد برملا ساخت و شخص مشورت کننده را راهنمایی کرد.[12]
    نهی از منکر.[13]
    دفع بدعت شخص بدعت‌گزار.[14]
    آگاه ساختن مسلمان از خطر یا ضرری که در کمین اوست.
    دادخواهی و رفع ظلم نزد کسی که بتواند به مظلوم کمک کند.[15]

متجاهر به فسق

کسی که آشکارا گناه کند و برایش مهم نباشد دیگران از این کارش آگاه شوند غیبتش در آن گناه جایز است.[۱6] برخی این مورد را به دلیل اینکه شخص از بیان گناهش ناراحت نمی‌شود، غیبت نمی‌دانند.[17]

دلیل استثنای این مورد علاوه بر دلیل عقل، احادیثی است که بر جواز غیبت چنین شخصی دلالت می‌کنند. امام باقر(ع) فرمود: ثَلاثَةٌ لَیسَتْ لَهُمْ حُرْمَةٌ، صاحِبُ هَوی مُبتَدِعٌ، وَالإمامُ الْجائِرُ، وَالْفاسِقُ الْمُعْلِنُ الْفِسْقَ[18] (سه نفرند که احترام ندارند: کسی که دارای هوس‌های بدعت‌آمیز است، زمامدار ستمگر و کسی که آشکارا معصیت می‌کند.)
عیب‌های آشکار

بیان عیب یا نقص‌های آشکار افراد مانند اینکه لنگ یا چشم چپ باشد در صورتی که قصد عیب‌جویی نداشته و فقط به منظور معرفی و شناساندن شخص باشد و آن فرد از ذکر این القاب ناراحت نباشد.[19]
کفار و مشرکان

غیبت کفار و مخالفان شیعه دوازده امامی جایز است.[20]

 

از جمله موارد دیگری که داخل در جواز غیبت است موارد زیر می باشد:


ا- در مورد بدعت گذاران و توطئه گران و کسانی که بر ضد مصالح مسلمین نقشه می کشند که اگر کار آنها برملا و آشکار گردد مردم به پا می خیزند و جلوگیری کامل یا نسبی می کنند، غیبت این گونه افراد نیز جایز بلکه واجب است.
2- در مورد مسلمانی که جان یا مال یا ناموسش از سوی دیگری در خطر قرار گرفته و او آگاه نیست، افشای این خطر نیز جایز بلکه گاهی واجب است.
3- در مورد شهادت دادن در جایی که از انسان تقاضای شهادت کنند، نیز غیبت کردن جایز است چون مصلحت شهادت, قوی تر است.
4- کسی که ادعای منصبی را داشته باشد که صلاحیت آنرا ندارد؛ مثلا شخص بی لیاقتی ادعای فقاهت می کند و متصدی اموری می شود که اهلیت و صلاحیت آنرا ندارد می توان مردم را به نواقص او توجه داد.
نتیجه اینکه : اگر در غیاب یک مسلمان, معایب و نواقصی که در او وجود دارد بیان شود, این کار بدلیل اینکه آبروی او در نزد دیگران برده شده و عیب پنهان او فاش گردیده, غیبت می باشد؛ و توجیهاتی از قبیل : بعدا به خودش می گویم یا راست می گویم و... مجوزی برای غیبت نیست.

 

 

 

پی نوشت:
[1] محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 9 ص 128، ح 10448-

[2] محدث نوری: مستدرک الوسائل، ص 129، ح 10449-

[3] محدث نوری: مستدرک الوسائل، ص 128، ح 10449-

[4] آمدی: غررالحکم، ص 463، ح 10612-

[5] حر عاملی: وسائل الشیعه ج 12 ص 289، ح 16327-

[6] حر عاملی: وسائل الشیعه، ح 16328-

[7] محدث نوری: مستدرک الوسائل، ج 8، ص 461، ح 10012-

[8] نساء (4): 148-

[9] شوری (42): 39 و 41-

[10] سعدی: بوستان.

11-شیخ انصاری، کتاب المکاسب، ۱۴۱۵ق، ج۱، ص۱۱۸.
12-میرزاخانی، سرطان ایمان، ۱۳۶۹ش، ص۱۲۵
13-میرزاخانی، سرطان ایمان، ۱۳۶۹ش، ص۱۲۸
14-میرزاخانی، سرطان ایمان، ۱۳۶۹ش، ص۱۲۸
15-میرزاخانی، سرطان ایمان، ۱۳۶۹ش، ص۱۱۸
16-میرزاخانی، سرطان ایمان، ۱۳۶۹ش، ص۱۰۵
17- میرزاخانی، سرطان ایمان، ۱۳۶۹ش، ص۱۰۹
18-مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۲، ص۲۵۳.
19-دستغیب، گناهان کبیره، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۲۸۳

   20- نراقی، معراج السعاده، ص۴۵۳

 

منابع:

https://hawzah.net/fa/LifeStyle/View/54851/%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%BA%DB%8C%D8%A8%D8%AA

https://hawzah.net/fa/Note/View/71499/%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D9%85%D9%88%D8%B6%D8%B9-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%BA%DB%8C%D8%A8%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85

https://fa.wikishia.net/view/

https://www.porseman.com/article/%D9%85%D9%88%D8%A7%D8%B1%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%B2-%D8%BA%D9%8A%D8%A8%D8%AA/137091

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها