هویت ایرانی؛ تاریخی یا ملی؟
پنج شنبه 11 فروردین 1401 9:50 AM
هویت ایرانی؛ تاریخی یا ملی؟
کتاب «هویت ایرانی» شامل دیدگاه های احمد اشرف درباره هویت تاریخی و ملی ایرانی به انضمام دو مقاله از «گراردو نیولی» و «[علیرضا] شاپور شهبازی» است.
344
هدف اصلی این کتاب «بررسی سیر تحول اندیشه یا ایده ایران همچون عنصری هویتی، تاریخی، فرهنگی، دینی و سیاسی بوده است و اینکه این ایده که خود را در لابه لای متون گوناگون دینی عصر باستان تا متون تاریخی، ادبی و گاه دینی دوران پس از اسلام به نمایش گذاشته، چگونه در فرازونشیب تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران و مردمان ایرانی تداوم یافته و در دوران مدرن و معاصر، بنیان ظهور هویت ملی ایرانی را استوار ساخته است» (ص ۲۲۲).
از نظر [احمد] اشرف آنچه اهمیت دارد، بیپایگی نظریه تاریخیای است که بنابر آن هویت ایرانی علیالاصول امری غربی و برساخته دیدگاههای ناسیونالیستی قرن نوزدهم است. بنابر رأی نویسنده، درست است که دیدگاههای قرن نوزدهمی نوعی هویت ملی ایرانی را شکل میدهد اما باید توجه داشت که بین هویت مذکور و هویت تاریخی ایرانی شکافی است که این دومی در دوران مختلف تاریخی – از ساسانیان گرفته تا ایلخانیان، صفویه و قاجار – وجود داشته و سهمی غیرقابل انکار در برساخت قرن نوزدهمی تفکرات ملی گرایانه داشته است. از نظر نویسنده «بین هویت ملی که ویژه دنیای مدرن است و هویت های پیش از آن گسستی تاریخی وجود دارد: دیدگاه تاریخی نگر در اینکه هویت ملی زاده دنیای جدید است، با دیدگاه «مدرن و پست مدرن» هم آواز است اما گسست بنیادین هویت ملی همه ملل، به ویژه ایران را با هویت گذشته آنان با استناد به شواهد تاریخی بسیار نمی پذیرد. راه حلی که در این کتاب مطرح شده تمایزنهادن میان «هویت تاریخی ایرانی» و «هویت ملی ایرانی» است؛ بدین معنی که «هویت تاریخی ایرانی» براساس شواهد بسیاری که در این کتاب آمده است، از دوران ساسانی تنظیم و تدوین شده و به صور گوناگون تا قرن نوزدهم میلادی به دفعات بازسازی شده و در دو قرن اخیر به «هویت ملی ایرانی» تحول یافته و به صورتی جدید ساخته و پرداخته شده است» (ص۲۵). به نظر مورخ بریتانیایی، اریک هابسبام، هم هویت قومی- مذهبی به شکلی پیشاناسیونالیستی در قالب هویت ایرانی-زرتشتی پیش از ورود اسلام و هویت ایرانی-شیعی پس از آن وجود داشته و به انسجام بخشی جامعه ایرانی کمک کرده است. دو مقاله نیولی و شهبازی بحثی گسترده راجع به ایده ایران، عناصر تاریخی و مذهبی و اختلاف تفاسیر مترتب بر آن را پیش روی خوانندگان قرار می دهند. نیولی معتقد است «گرچه هویت ایرانی تا پایان دوره پارتیان دارای بار قومی، زبانی و مذهبی بود، اما هنوز فاقد ویژگی سیاسی بود. ایده امپراتوری یا پادشاهی «ایرانی» ایدهای کاملا ساسانی است» (ص۵۰). از نظر نیولی «پایهگذار امپراتوری ساسانی ایده ایران را به منزله دولت ملی ابداع کرد تا در خدمت برنامه مذهب بنیان او باشد» (ص۵۷). شهبازی این ادعا را رد میکند و مدعی میشود که «بررسی دقیقتر [… ] نشان میدهد که ایده ایران به منزله یک دولت ملی از قدمت بسیار بیشتری برخوردارست» (ص ۵۸).
یکی از ادعاهای موردنظر نیولی رقابت جهان گرایی مانوی با ناسیونالیسم زرتشتی است. «ایران در قرن سوم میلادی بر اثر کشمکش میان جهانگرایی و ناسیونالیسمی که به روشنی در عرصه مذهبی و فرهنگی جلوهگر شده بود، به لرزه در میآید. پیامد این کشمکش بسیار مشهود است. انگیزههای سنتگرا و ناسیونالیستی پیروز شدند و جهانگرایی مانوی به دست ناسیونالیسم مُغی زرتشتی از پای درآمد. هویت ایرانی که تا آن زمان اساسا ماهیت فرهنگی و مذهبی داشت، یک ارزش قطعی سیاسی به خود گرفت و ایران و ایرانیان را در کانون ایرانشهر و به عبارت دیگر در کانون دولتی قرار داد که بر قدرتهای دوگانه تخت و محراب استوار بود و با یک ایدئولوژی کهن باستانی تقویت میشد. این ایدئولوژی در دوره ساسانی بیش از پیش برجسته شد و در دوره طلایی فرمانروایی خسرو اول (۵۳۱-۵۷۹ م) به اوج رسید. البته عوامل اقتصادی و اجتماعی نیز به پیروزی طبقات قویتر جامعهای که اساسا بر اقتصاد روستایی متشکل از طبقه اشراف زمیندار و جنگجو و روحانیت زرتشتی تکیه داشت، کمک کرد. همه اینها با روحیه زمان همخوانی داشت».(ص ۵۳)
مطلب فوق ما را به یاد قیاسهای تاریخی میاندازد که مبتنی بر مقایسه دو وضعیت رقیب است که یکی از آنها غالب شد و دیگری از قوه به فعل درنیامد. میتوان به سبک وبر پرسید که اگر جهانگرایی مانوی غالب میشد، آیا میتوانستیم انتظار واریاسیونی فعالتر نسبت به چپ – در قیاس با چپ منفعلی که در ایران ظهور یافت – داشته باشیم؟
بعد از ورود اسلام به ایران تحولاتی هویت ایرانی را با تغییر مواجه مینماید و گرچه حمله اعراب به ایران خساراتی را وارد می کند، اما خالی از فایده نیست. «نخست آنکه جامعه بسته ساسانی و نظام طبقاتی آن را سخت تکان میدهد. دو دیگر اینکه خط، زبان و اندیشه را چالشی عظیم فرا میخواند و آن را در تنگنا میگذارد تا استعدادهای نهفته خود را شکوفا کنند و به آن پروبال دهند و به گفته ابن خلدون، بزرگترین سهم را در خلق فرهنگ و تمدن اسلامی به دست آورند» (ص۸۲).
در قرون دهم و یازدهم میلادی گروهی از نویسندگان با بهرهگیری از آیه ۱۲ سوره ۴۹ قرآن که بیانگر برابری همه مردم (شعوب) در برابر خداوند است، نهضت شعوبیه را تشکیل دادند. ایشان از آیه فوق جهت اثبات برابری عجم و عرب و حتی برتری ایرانیان بر تازیان استفاده میکردند. عدهای آدم و حوا را با مشی و مشیانه برابر فرض کرده و تبار ایرانی را منسوب کردند به اسحاق پسر ابراهیم پیامبر. این فراز و فرودهای هویت ایرانی کماکان ادامه داشت؛ چنانکه در دوره سامانیان به اوج خود رسید و در دوره غزنویان و سلجوقیان با استیلاهای سنیگرایی اهل شمشیر به حاشیه رانده شد. به همین ترتیب ادبیات ایرانی نیز اوج و نشیبها را بر خود همواه کرد؛ چنانکه شاهنامه واجد بیشترین حد از هویت ایرانی بود و واژه ایران را ۷۲۰ بار و ایرانیان را ۷۵۰ بار استفاده کرد. برعکس واژه ایران به ندرت در قابوسنامه، گلستان و هفتپیکر به چشم میخورد و درعوض جایگاهی خاص به اسطوره و افسانههای ایرانی در آثار سعدی و حافظ داده میشود. رویه دانشوران ایرانی در دوره مغول بازگشت به فر و شکوه ایران و اساطیر آن و به رسمیت شناختن ایلخانیان به عنوان پادشاهان ایران زمین بود. «قرنها پیش از اینکه دانشمندان غربی و شرقشناسان و استعمارگران تداوم تاریخ ایران از عهد اساطیری تا قرن حاضر را دنبال کنند، بیضاوی و ستونی [در عهد ایلخانی] به این کار پرداخته بودند. آنها دوره کامل تاریخ ایران، از آفرینش انسان تا عصر خود را تدوین کردند و این میراث تاریخ نگاری را تا قرن نوزدهم برای تاریخ نگاران سنتی ایران بر جای نهادند» (ص۱۴۱).
دوران صفوی حامل شکلگیری نوع دیگری از هویت ایرانی بر مبنای مذهب شیعه از یک طرف و تاریخ ایران باستان از سوی دیگر بود؛ «بنابراین پادشاهان صفوی درحالی که عنوان قدیمی شاهنشاه ایران را حفظ کردند، اعتقاد به تشیع و تصوف را نیز بر عناوین خویش افزودند» (ص۱۴۶). به اعتقاد اریک هابسبام اگرچه به نظر میرسد دین در جذب وفاداری مردم رقیب ناسیونالیسم باشد، اما در واقع دین برای ناسیونالیسم، چه در دوران پیشامدرن و چه در دوران مدرن همچون عاملی واسط و هموارکننده راه عمل کرده است. هابسبام نقش زرتشتیگری در شکل دادن به هویت قومی- ملی ایرانی را در دوران ساسانی و نقش تشیع را در دوران صفوی یکی از نمونههای همین فرایند میداند (همان). این فرایند تا دوران قاجار ادامه پیدا کرد و هویت ایرانی براساس ترکیبی از عناصر فارس و ترک بروز و ظهور یافت؛ جالب اینکه دانشمندان ایرانی سعی در انتساب پادشاهان صفوی و قاجار به سلسلههای پیش از اسلام داشتند. در فاصله صفویه تا مشروطه، مفهوم وطن تحولات اساسی را از سر گذراند. به واسطه برخورد بد شاه طهماسب با شاعران، بسیاری از ایشان به هند پناهنده شدند و سبک هندی شکل گرفت. ایشان نیز اشعاری در مدح ایران و فرم هند سرودند. اشارههایی که «خواه در فراغ ایران و عشق به آن و خواه در جهت سرزنش آن [بوده اند]، از پیدایش نوعی تلقی تازه از ایران که تا حدی به تصور وطن در عصر جدید شباهت دارد، حکایت میکنند؛ به این معنی که «عشق به ایران» را بر عشق به زادگاه (شیراز یا اصفهان) افزودند اما هنوز «فداکاری و شهادت در راه ایران» را در بر نداشتند؛ اینها مفاهیمی بودند که برای نخستین بار در عصر جدید پدید آمدند» (ص۱۹۳). «تلاش برای تبدیل کاربرد وطن از محل تولد به وطن ملی در سال ۱۲۵۵ ش (۱۸۷۶م) وقتی صورت گرفت که یک روزنامه دوزبانه به نام وطن در روز پنج فوریه به زبان فارسی و فرانسه منتشر شد. سرمقاله اصلی روزنامه در تشریح عنوان انتخابی خود نوشته بود: «ما وطن را به این خاطر به عنوان نام روزنامه برگزیدهایم که وطن پرستی عالیترین فضیلت است، اما در ایران در وهله نخست به معنی عشق به محل تولد میباشد، درصورتی که کاربرد فراگیر آن به معنی عاطفه نسبت به پادشاه، احترام به قوانین و نمادهای ملت و فرمانبرداری از قواعد حکومت است» (صص ۲۰۰-۱۹۹).
جنبش مشروطه زمینهای فراهم آورد که ایران به مفهوم مدرن ملت- دولت جهت صیانت از منافع ملی در برابر دولتهای خارجی دست یابد. در ضمن این جنبش مقدمهای برای تبدیل مردم از رعایا به شهروندان و دست یافتن ایشان به حقوق اساسی خود بود. به تدریج و با بسط ایدههای آزادی خواهانه و برابری طلبانه، مشروطیت مبنای ناسیونالیسم ایرانی شد که در قالب نشریات متعدد – در داخل و خارج کشور- به مردم ارائه میگشت. در دوران پهلوی نیز متاثر از ایده نوین ناسیونالیسم و با بهرهگیری از ایده سنتی هویت تاریخی ایرانی، بنیان پدیده «ناسیونالیسم آریایی و نوهخامنشی» گذاشته شد. در این دوره موسیقی ایرانی از یک سو و فرهنگستان زبان از سوی دیگر بر طبل میهنپرستی میکوبیدند؛ سعی وافری در ارائه موسیقیهای برانگیزاننده ملیگرایی شد و فرهنگستان نیز در تلاش بود تا زبان فارسی را از واژگان غیر فارسی بپالاید و فارسی سره را به مردم بشناساند. تغییر نام کشور «از پرسیا به ایران در ۱۳۱۴ ش (۱۹۳۵م)، مشخصکردن ریشههای آریایی ملت، تقویم ملی از هجری اسلامی به شاهنشاهی ابداعی» (ص ۲۱۲) از نتایج «ناسیونالیسم آریایی و نوهخامنشی» بود.
برگرفته از «شرقنیوز»