دنیا و آخرت در سخن امام باقر علیه السلام
پنج شنبه 14 بهمن 1400 2:56 PM
دنیا و آخرت در سخن امام باقر علیه السلام
کیست که دوست نداشته باشد، در محضر نورانی امام(ع) حاضر شود، تا چه رسد به این که در این دیدار، مخاطب حضرت نیز قرار گیرد؛ اما اکنون که ظاهراً توفیق نداریم به آن محضر نورانی شرفیاب شویم و حضوراً از معارف توحیدی آن ذات مقدس استفاده نماییم، با «جابر» از اصحاب بزرگوار امام باقر(ع) همراه شده و ازسخنان گهربار آن امام همام(ع) بهره می بریم. روایت شده است که امام باقر(ع) با جابر گفتگو می نمودند و در این کلام نورانی که یادگار آن دیدار است معارف عالیه ای را بیان فرمودند که در آن روش و طریق زندگی در دنیا و آخرت مطرح شده است که در حد توان آن را شرح می دهیم:
غم آخرت
هنگامی که امام باقر(ع)، به همراه جابر از منزل خارج می شدند، جابر مشاهده می کند که در سیمای مبارک امام آثار ناراحتی هویداست. روایت چنین است: «خَرَجَ یوْماً وَهُوَ یقولُ: اَصبَحْتُ وَاللهِ یا جَابِرُ مَحْزُوناً مَشْغُولَ الْقَلْبِ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک! مَا حُزْنُک وَ شُغْلُ قَلْبِک؟ کلُّ هَذَا عَلَی الدُّنْیا؟ فَقَالَ(ع): لَا یا جَابِرُ! وَلَکنْ حُزْنُ هَمِّ الْآخِرَة؛[1] روزی امام باقر(ع) خارج شد در حالی که به جابر می فرمود: ای جابر! به خدا سوگند من امروز دل گرفته و محزون صبح کردم. گفتم: فدایت شوم، غم شما چیست؟ و دل گرفتگی شما برای چیست؟ آیا همۀ اینها برای دنیا است؟ حضرت فرمود: نه ای جابر! ولیکن از غم آخرت است.»
برای آنکه علت ناراحتی و گرفتگی امام باقر(ع) روشن شود، از روایت دیگری که از محضر نورانی امام صادق(ع) صادر شده است استفاده می کنیم. «سفیان ثوری» نقل می کند: «دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَقُلْتُ کیفَ أَصْبَحْتَ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ(ع) وَ اللَّهِ إِنِّی لَمَحْزُونٌ وَ إِنِّی لَمُشْتَغِلُ الْقَلْبِ فقُلْتُ لَه وَ ما أَحْزَنَک وَ مَا شَغَلَ قَلْبَک فَقَالَ(ع) لِی یا ثَوْرِی! إِنَّهُ منْ دَاخلَ قَلْبَهُ صَافِی خَالِصِ دِینِ اللَّهِ شَغَلَهُ عَمَّا سِوَاهُ؛[2] خدمت امام صادق(ع) رسیدم و عرض کردم: یا بن رسول الله(ص)! چگونه صبح کردی؟ امام(ع) فرمود: به خدا محزون هستم و قلبم مشغول. به امام(ع) عرض کردم: چه شما را غمگین کرده؟ و چه چیزی دلتان را مشغول کرده است؟ امام(ع) به من فرمود: ای ثوری! همانا هر کس دین پاک و خالص خدا را در دل خود جای دهد، از غیر خودش بازش می دارد.»
جایگاه دنیا
برای اینکه ما بتوانیم شناخت درستی از جایگاه دنیا پیدا کنیم، در این قسمت امام باقر(ع)، دو مثال دربارۀ دنیا بیان می کنند و می فرمایند: «فَأَنْزِلْ نَفْسَک منَ الدُّنیا کمثَلِ مَنْزِلٍ نَزَلْتَهُ سَاعَةً ثُمَّ ارْتَحَلْتَ عَنْهُ أَوْ کمَثَلِ مَالٍ اسْتَفَدْتَهُ فِی مَنَامِک ففَرِحْتَ بهِ وَ سرِرْتَ ثُمَّ انْتَبَهْتَ مِنْ رَقْدَتِک وَ لَیسَ فِی یدِک شَی ءٌ وَ إِنِّی إِنَّمَا ضَرَبْتُ لَک مَثَلًا لِتَعْقِلَ وَ تَعْمَلَ بهِ إِن وَفقَک اللَّهُ لَه؛[3] نفس خود را نسبت به دنیا چنان بدار که یک ساعت در آن منزل کردی، و سپس از آن کوچ خواهی کرد. یا چون مالی که در خواب از آن بهره ببری و بدان شاد و مسرور گردی، و سپس از خواب بیدارشوی، در حالی که چیزی در دست نداری.
و من همانا برای تو مثلی زدم تا تعقل کنی و بکار بندی و این در صورتی خواهد بود که خداوند توفیقت دهد.»
امام(ع) پس از آنکه دنیا را شناساند، با ارائه این دو مثال زیبا و گویا، صحابۀ خویش را برای انتخاب روش و طریق سلوک دنیایی راهنمایی می کنند. این دو مثال را فرزند بزرگوارش، امام صادق(ع) نیز در روایتی بیان می فرمایند: «فَأَنْزِلِ الدُّنْیا کمَنْزِلٍ نَزَلْتَهُ فَارْتَحَلْتَ عَنْهُ أَوْ کمَالٍ أَصَبْتَهُ فِی مَنَامِک فَاسْتَیقَظْتَ وَ لَیس فی یدِک شی ءٌ مِنْهُ؛[4] دنیا را چنان دان که بار انداختی و از آن می کوچی، یا چون مالی که به خواب بینی و چون بیدار شوی، چیزی از آن به دست نداری.»
ائمه هدی(ع)، اخبار و احادیثی را که در شکل و لعاب مثال صادر شده است، اکثراً جهت تنبه و عبرت شنوندگان به کار برده اند؛ مثلاً از حضرت صادق(ع) روایت شده است که: «مَثَل دنیا، مثل آب دریاست، هر قدر که تشنه لب از آن بیاشامد، سیراب نمی گردد؛ بلکه بر تشنگیش می افزاید تا او را بکشد.»[5]
همچنین از آن امام همام(ع) روایت شده است که: «دنیا مانند پلی است، زود از آن بگذرید و به تعمیرش نپردازید.»[6]
در اینجا مثال دیگری را ذکر می کنیم که بیش تر به بیان غفلت و غرور (فریفتگی) و نادانی اهل دنیا پرداخته است: «حکیمی بیان نمود: حال آدمی و فریفتگی او به دنیا و غفلتش از مرگ و سختیهای پس از آن (آخرت) و مشغول شدن به خوشیهای فانی و غم انگیز، شبیه آدمی است که در چاهی افتاده و کمر او را با ریسمان بسته باشند، در ته آن چاه اژد های بسیار بزرگی منتظر نشسته تا او به اندرون چاه افتد و او را ببلعد و در بالای چاه دو موش سیاه و سپید هستند که پیوسته به جویدن آن ریسمان مشغولند و این مرد با آنکه اژد های ته چاه را می بیند و موشهای سرگرم به جویدن ریسمان را مشاهده می کند، به خوردن مقداری عسل که به دیوار چاه مالیده شده و با خاک مخلوط گردیده و زنبورهای بسیاری گرداگرد آن جمع آمده اند مشغول است و با کمال میل و اشتیاق با زنبورها مبارزه می کند و عسل می خورد و از بالا و پایین خود به کلی غافل است.
حکیم از ایراد مثال فوق چنین نتیجه می گیرد که چاه «دنیا»ست و ریسمان «عمر» و اژد ها «مرگ» و دو موش سیاه و سپید، «شب و روز»ند که عمرها را به آخر می رساند و عسل مخلوط با خاک، «خوشیهای توأم با بدبختی و رنج « است و زنبوران «دنیا داران».
باری، اگر کسی با دیدۀ دقت و عبرت به این مثال توجه کند، آن را با شرایط خود به تمام معنا مساوی خواهد یافت.»[7]
آخرت مداری
آخرت مداری؛ یعنی با نگاه به آخرت، شکل و طریق زندگی در دنیا را انتخاب کنیم؛ چرا که براساس زندگی در دنیاست که آخرت خود را می سازیم. پس از این مقدمۀ کوتاه به قسمت دوم کلام نورانی امام باقر(ع) می پردازیم: «یا جَابِرُ! مَنْ دَخَلَ قَلْبَهُ خَالِصُ حَقِیقَةِ الْإِیمَانِ شُغِلَ عَمَّا فِی الدُّنْیا مِنْ زِینَتِهَا إِنَّ زِینَةَ زَهْرَةِ الدُّنیا إِنمَا هُوَ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ یا جَابِرُ! إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا ینْبَغِی لَهُ أَنْ یرْکنَ وَ یطْمَئِنَّ إِلَی زَهْرَةِ الْحَیاةِ الدُّنْیا؛[8] ای جابر! بر دل هر کسی که خالص حقیقت ایمان وارد شود، از زینتی که در دنیا است رو برتابد؛ زیرا که زینتهای دنیایی در واقع بازی و سرگرمی هستند. به راستی که خانۀ آخرت، زندگی حقیقی است.
ای جابر! به راستی که مؤمن را نشاید که به شکوفایی زندگی در دنیا تکیه و اطمینان پیدا کند.»
در واقع، امام باقر(ع) برای بنیان زندگی آخرت گرا، سه دلیل روشن می آورد که اساس و خواستگاهش قرآن می باشد.
روایت فوق به آیاتی از قرآن اشاره دارد که تعدادی از آنها ذکر می شود:
«وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعبٌ وَ إِن الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ لَوْ کانُوا یعْلَمُونَ»[9]؛ «این زندگی دنیا جز سرگرمی و بازیچه نیست، و زندگی حقیقی همانا در سرای آخرت است، اگر می دانستند!» «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْو»[10]؛ «زندگی این دنیا لهو و لعبی بیش نیست.» «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَینَکمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ»[11]؛ «بدانید، که زندگی دنیا، در حقیقت بازی و سرگرمی و آرایش (زینت) و فخر فروشی شما به یکدیگر و فزون طلبی در اموال و فرزندان است.»
امام صادق(ع) نیز در معرفی دنیا می فرمایند: «مَا الدُّنْیا وَ مَا عَسَی أَنْ تَکونَ هَلِ الدُّنْیا إِلَّا أَکلٌ أَکلْتَهُ أَوْ ثَوْبٌ لَبِسْتَهُ أَوْ مرْکبٌ رَکبْتَهُ؛[12] دنیا چیست؟ و امید می رود که چه باشد؟ آیا دنیا جز لقمه ای است که می خوری یا جامه ای که می پوشی و یا مرکبی که سوار می شوی؟»
و در ادامه سه اصل اساسی که امام باقر(ع) نیز به آن اشاره داشته اند بیان می دارند که: «إِن الْمُؤْمِنِینَ لَمْ یطْمَئِنُّوا فِی الدُّنْیا وَ لَمْ یأْمَنُوا قُدُومَ الْآخِرَةِ دَارُ الدُّنْیا دَارُ زَوَالٍ وَ دَارُ الْآخِرَةِ دَارُ قَرَارٍ؛[13] مؤمنین به دنیا اطمینان ندارند، از رفتن به آخرت خود را در اَمان نمی دانند، دنیا، خانۀ زوال و آخرت منزل قرار می باشد.»
بازیچه ای است طفل فریب این متاعِ دهر
بی عقل مردمان که بدو مبتلا شدند
مردِ آگاه کسی است که به فریب او مقید نگردد، که او جادویی است جاهل فریب، و پیرزنی دستان نمای و نو عروسی شوهر کش.
از همین جهت حضرت امیر المؤمنین(ع) به عنوان بیدارباش فرمودند: «الدُّنْیا تَعُرُّ وَتَضُرُّ وَتَمُرُّ؛[14] دنیا بفریبد و [چون فریفتۀ او شدی،] زیان به تو رساند و بگذرد.»؛ یعنی تو را از خدا باز دارد و به خود مشغول گرداند و با این همه بگذرد و نپاید.[15]
نشانه های اهل دنیا
امام باقر(ع) در ادامه کلام نورانی خویش به معرفی اهل دنیا می پردازند: «وَ اعْلَمْ أَنَّ أَبْنَاءَ الدُّنْیا هُمْ أَهْلُ غَفْلَةٍ وَ غرُورٍ وَ جهَالَةٍ؛[16] بدان [ای جابر!] همانا فرزندان دنیا (آنهایی که دنیامدار بوده و محور اصلی حیاتشان را دنیا تشکیل می دهد) همگی دارای سه ویژگی می باشند: غفلت، غرور و نادانی.»
امام صادق(ع) نیز در معنی اهل دنیا می فرمایند: «اَهْلُ الدُّنْیا أَهْلُ غَفْلَةٍ؛[17] اهل دنیا، اهل غفلتند.»
در نزد محققان، زر و نقره، أمتعه، اسب و شتر، سرا و باغ و مانند آن دنیا نیست؛ بلکه «الدُّنْیا مَا شَغَلَک عَنِ الله؛[18] دنیا چیزی است که تو را از خدا باز دارد»؛ و گرنه حضرت رسول (ص) فرمودند: «نِعْمَ الْمَالُ الصَّالِحُ لِلْعَبْدِ الصَّالِحِ؛[19] چه نیکوست برای مرد صالح، مال خوب [و حلال].»
شخصی به رسول خدا(ص) عرض کرد: می خواهم بوسیلۀ آن مال تزویج کنم و حج بجای آورم و بر نان خورهای خود انفاق کنم و به برادران دینی خود کمک برسانم و صدقه دهم؟ فرمود: این از دنیا نیست؛ [بلکه] این آخرت است.»[20]
بنابراین، آنچه از اخبار و آیات استفاده می شود، آن است که دوستی دنیایی که باعث فراموشی آخرت، تن پروری، وا گذاردن دستورات الهی، حرص بر لذات و شهوات و گناهان و امثال اینها باشد، و به عبارت روشن تر، دنیا را برای دنیا بخواهد، نه برای آخرت مذموم است؛ ولی اگر دنیا را برای درک سعادت و کسب کمالات و آخرت بخواهد، مذموم نیست؛ بلکه ممدوح است.[21]
نشانه های اهل آخرت
سپس امام باقر(ع) فرمود: «وَ أَنَّ أَبْنَاءَ الْآخِرَةِ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ الْعَامِلُونَ الزَّاهِدُونَ أَهْلُ الْعِلْمِ وَ الْفقْهِ وَ أَهلُ فکرَةٍ وَ اعْتِبَارٍ وَ اخْتِبَارٍ لَا یمَلُّونَ مِنْ ذِکرِ اللَّهِ؛[22] و فرزندان آخرت همانا مؤمنین، عمل کنندگان، زاهدان، اهل علم و فقه و تفکر و عبرت گیری و آزمایش هستند که از ذکر خدا خسته نمی شوند.»
طبق این بیان شریف، امام (ع) چند ویژگی اهل آخرت را بیان می فرمایند که: فرزندان آخرت، افرادی با ویژگیهای زیر هستند:
1 و2. اهل ایمان و عمل؛
3. زاهد؛
4. اهل علم؛
5. فقیه (اهل تدبر در دین)؛
6. اهل فکر؛
7. عبرت آموز؛
8. اهل آزمایش؛
9. از ذکر خداوند، دچار خستگی و ملال و کسالت نمی شوند.
براساس این بیان نورانی امام باقر(ع)، مؤمن در سایه این اوصاف نُه گانه است که می تواند طریق ترقّی و کمال را طی نموده و در سایه سار طوبی در امنیت و آسایش قرار گیرد.
توصیف اهل تقوا
اهل تقوا و کسانی که در زندگیشان آخرت محور هستند، در زبان امام باقر(ع) دارای ویژگیهایی هستند که به شرح زیر می باشد. امام باقر(ع) در توصیف و معرفی اهل تقوا می فرمایند: «وَ اعْلَمْ یا جَابِرُ! أَنَّ أَهْلَ التَّقْوَی هُمُ الْأَغنِیاءُ أَغنَاهُمُ الْقَلِیلُ مِنَ الدُّنْیا فَمَئُونَتُهُمْ یسِیرَةٌ إِنْ نَسِیتَ الْخَیرَ ذَکرُوک وَ إِنْ عَمِلْتَ بِهِ أَعَانُوک أَخَّرُوا شَهَوَاتِهِمْ وَ لَذَّاتِهِمْ خلْفَهُمْ وَ قدَّمُوا طَاعَةَ رَبِّهِمْ أَمَامَهُمْ وَ نَظَرُوا إِلَی سَبِیلِ الْخَیرِ وَ إِلَی وَلَایةِ أَحِبَّاءِ اللَّهِ فَأَحَبُّوهُمْ وَ تَوَلَّوْهُمْ وَ اتَّبَعُوهُم؛[23] و بدان ای جابر! به راستی که اهل تقوا همانا آنهایی هستند که بی نیازند، اندکی از دنیا، آنها را بی نیاز کرده و خرج آنها کم است. اگر خیر را فراموش کنی، به یادت آورند، و اگر بدان عمل کنی، تو را یاری دهند. شهوت و لذت خود را پشت سر انداخته و طاعت پروردگار خویش را جلوی روی نهاده اند و به راه خیر و به ولایت دوستان خدا چشم دوخته اند. و آنان را دوست دارند و بدانها گرویده و از آنها پیروی کرده اند.»
امام صادق(ع) نیز اهل تقوا را این گونه معرفی می فرمایند: «إِن اَهْلَ التَّقْوَی اَخَفُّ اَهْلِ الدُّنْیا مؤُونَةً وَاَکثَرُهُمْ مَعُونَةً؛[24] به راستی که اهل تقوا سبک ترین هزینه دار اهل دنیایند و به دیگران نیز بیش تر کمک می کنند.»
توصیۀ آخر
امام باقر(ع) در پایان سخنانشان به جابر می فرمایند: «فَاحْفَظْ یا جَابِرُ! مَا أَسْتَوْدِعُک منْ دِین اللَّه وَ حِکمَتِهِ وَ انْصَحْ لِنفْسِک وَ انظُرْ مَا اللَّهُ عِنْدَک فی حیاتِک فَکذَلِک یکونُ لَک الْعَهْدُ عِنْدَهُ فِی مَرْجِعِک وَ انْظُرْ فَإِنْ تَکنِ الدُّنْیا عِنْدَک عَلَی غَیرِ ما وَصفْتُ لَک فَتَحَوَّلْ عَنْهَا إِلَی دَارِ الْمُسْتَعْتَبِ الْیوْمَ فَلَرُبَّ حرِیصٍ علَی أَمْرٍ منْ أُمورِ الدُّنیا قَدْ نَالَهُ فَلَمَّا نالَهُ کانَ عَلَیهِ وَبَالًا وَ شَقِی بِهِ وَ لَرُبَّ کارِهٍ لِأَمْرٍ مِنْ أُمُورِ الْآخِرَةِ قَدْ نَالَهُ فَسَعِدَ بهِ؛[25] ای جابر! آنچه از دین خدا و حکمتش به تو سپردم، حفظ کن! و خیر خود را بخواه! و ببین که خدا در زندگی ات نزد تو چه مقامی دارد؟ پس همچنین در نزد او عهدی برای تو است چون به سوی او برگردی[، که به همان اندازه از تو وارسی کند]. ببین اگر دنیا نزد تو جز آنی است که برایت شرح دادم، پس از آن صرف نظر کن و به خانۀ آخرت گله پذیر رو کنی. امروز، چه بسیار کسی که بر امری از امور دنیا که بدان رسیده حریص است، و چون بدان رسیده، وبال او شده و باعث بدبختی او گردیده است. و بسا کسی که برای امری از امور آخرت کراهت دارد و بدان رسد و به آن سعادتمند گردد.»
امام صادق(ع) نیز در مورد جهل و عدم آگاهی ما نسبت به بعضی از امور فرموده اند: «فکمْ مِنْ حَرِیصٍ عَلَی أَمْرٍ قَدْ شَقِی بِهِ حِینَ أَتَاهُ وَ کمْ مِنْ تَارِک لِأَمْرٍ قَدْ سَعِدَ بِهِ حِینَ أَتَاهُ؛[26] چه بسیار حریص بر امری که چون آیدش، بدبختش کند و چه بسیار تارک امری که چون آیدش، سعادتمندش سازد.»
حقیقت آن است که بسیاری از عمر ما، تلاش برای رسیدن به امیال و آرزوهایی می شود که نتیجه ای جز وزر و وبال ندارد و اگر انسانی بیدار باشیم، تازه باید دو صد چندان تلاش نماییم، تا از آن رهایی یابیم. بزرگواری ضمن خاطره ای نقل می کند: «من چقدر می سوزم، وقتی به یاد می آورم که من، آری همین من، مدعی و حسابگر، شش ماه برای رسیدن به بتی [که می تواند، هر آرزو و خواسته ای باشد، ] کوشیدم و از توسل و تضرع و توکل گرفته تا اقدامهای مستمر و رصدکردنهای مداوم استفاده کردم و به مقصود رسیدم و پس از آن رسیدن، راستی که بیش از شش ماه، دوباره توسل و تضرع داشتم که نجات بیابم و هزار حیله به کار بردم که خلاص شوم و با بشارتِ خلاصی چه قدر به خودم خندیدم، که یک روز صرف بستن دل شد به این و آن، و روز دیگر به کندن دل زین و آن. آیا این مسخره نیست؟ و آیا این زندگی مسخره، سوزنده و همچون آتش جهنم نیست؟!»[27]
پی نوشت ها
[1] تحف العقول، حسین بن شعبة الحرانی، تصحیح: علی اکبر غفاری، انتشارات اسلامیه، چ سوم، 1366، ص 295، و بحار الانوار، علامه مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ سوم، 1403 ق، ج 75، ص 165.
[2] تحف العقول، ص 393.
[3] همان، ص 295 - 296.
[4] کافی، کلینی، تحصیح: استاد علی اکبر غفاری، دار صعب و دار التعارف، بیروت، چ دوم، 1401 ق، ج 2، ص 132.
[5] حقایق در اخلاق و سیر و سلوک، ملامحسن فیض کاشانی، ترجمه محمدباقر ساعدی خراسانی، انتشارات علمیه، چ اول، ج 1، ص237.
[6] همان، ص 237.
[7] حقایق، فیض کاشانی، ج 1، ص 238 - 237.
[8] تحف العقول، ص 295 و کافی، ج 2، ص132.
[9] عنکبوت / 64.
[10] محمد / 36.
[11] حدید / 20.
[12] تحف العقول، ص 398.
[13] همان.
[14] بحار الانوار، ج 70، ص 119 و 132 و نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، انتشارات تهذیب، 79، چ اول، ص 728، حکمت 415.
[15] الرسالة العلیة فی الاحادیث النبویة، کمال الدین، حسین کاشفی بیهقی سبزواری، تصحیح محدث ارموی، انتشارات علمی و فرهنگی، چ دوم، 1362، ص 229 و 231.
[16] تحف العقول، ص 295.
[17] همان، ص 398.
[18] الرسالة العلیة، ص 232.
[19] مجموعه ورام، ورام بن ابی فراس، انتشارات مکتبة فقیه، قم، ج 1، ص 158.
[20] مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، مؤسسه آل البیت، ج 13، ص 15، وبحار الانوار، ج 70، ص 62.
[21] اصول کافی، ج 4، ص 2، پاورقی استاد رسولی محلاتی، دفتر نشر فرهنگ اهل البیت، بی تا.
[22] تحف العقول، ص 295.
[23] همان.
[24] همان، ص 398.
[25] همان، ص 296.
[26] بحار الانوار، ج 75، ص 262.
[27] از معرفت دینی تا حکومت دینی، علی صفایی حائری (عین صاد )، انتشارات اطلاعات، 1379، چ اول، ص 27.