0

زندگی با امام

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:زندگی با امام
دوشنبه 27 دی 1389  9:27 PM

بابي انت و امي

«در دوره‌ي اول مجلس شوراي اسلامي يادم هست كه 4 خرداد 1359 بود. آقاي فخرالدين حجازي، نماينده اول مردم تهران بود.
نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با امام ملاقات داشتند. بنا بود نماينده اول تهران سخنران مراسم باشد. وقتي آقاي فخرالدين حجازي شروع به سخنراني كرد، اولش گفت: بسم الله الرحمن الرحيم و خطاب به امام فرمود: « بأبي انت و امي. » به مجردي كه اين جمله را گفت، امام گلايه شديد كرد. فرمود:«من خوف اين را دارم مطالبي كه آقاي حجازي فرمودند درباره من، باورم بيايد. من خوف اين را دارم كه فرمايشات ايشان و امثال ايشان براي من يك غرور و انحطاط پيش بياورد. من به خداي تبارك و تعالي پناه مي‌برم اگر براي خودم نسبت به ساير انسان‌ها مزيتي قائل باشم. اين انحطاط فكري و روحي است.
من در عين حال از آقاي حجازي تقدير مي‌كنم كه ناطق برومند و متعهّد است، گله مي‌كنم كه در حضور من مسائلي را مطرح مي‌كند كه ممكن است باورم بيايد.» يك مرتبه هم آقاي مشكيني از امام تعريف كرد. آقاي مشكيني همراه با نمايندگان مجلس آمدند خدمت امام و شروع كردند به تعريف كردن. اول جمله‌اي كه امام بعد از پايان يافتن صحبت‌هاي آقاي مشكيني گفتند، اين بود: «من بايد از آقاي مشكيني گله كنم. آن قدري كه ما گرفتار نفس خودمان هستيم، اين كافي است.
ديگر مسائلي نفرماييد كه در نفوس ما انباشته شود و ما را به عقب برگرداند. شما دعا كنيد كه ما دستمان به بواطن نمي‌رسد، لااقل به ظواهر عمل كنيم. من دعا مي‌كنم كه خداي تبارك و تعالي ما را از قيد و بند نفس اماره نجات دهد». امام هيچ‌‌گاه حاضر نمي‌شد كسي درباره‌اش غلو بكند».


منبع: پايگاه اطلاع رساني بازتاب  

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها